گوناگون

واژه شناسی عفاف و حجاب

پارسینه: عفاف به عنوان یک فرهنگ، روش و منش مسلمانان را تبین می کند و به آنها چگونه بودن و چگونه زیستن را آموزش می دهد. هر جامعه دارای فرهنگ معین و با اهدافی از پیش تعریف شده می باشد. فرهنگی که قرآن به جوامع اسلامی عرضه می کند. فرهنگ عفاف است که هدف آن امنیت جنسی زن و مرد و رسیدن به کمال مطلوب می باشد، بخش عظیمی از این فرهنگ با شکوه را حجاب تشکیل می دهد.

پارسینه- گروه فرهنگی: به نقل از فصلنامه پژوهش های قرآنی به عبارت دیگر این دو، جدایی ناپذیرند و بدون یکدیگر معنای حقیقی و اصیل خود را از دست می دهند، حجاببدون عفاف خود نوعی برهنگی فرهنگی در جهت گسترش فساد می باشد. در این نوشتار، نگارنده به تعریف مفاهیم مربوط به حجاب و عفاف، پرداخته و در پایان رابطه منطقی این دو را از منظر قرآن به بحث گرفته است .


کلید واژه‏ها: عفت، ابعاد عفت، حجاب اسلامی، خمار، جلباب


تعریف عفاف


در لسان العرب ذیل واژه عفّت چنین آمده است: «الکفّ عمّا لا یحلّ و لا یجمل؛ عفّ عن المحارم و الاطماع الدنیّه» (ابن منظور، ۹/۲۵۲) «خودداری از آنچه که زیبا و شایسته نیست، خودداری از حرامها و طمع های پست.» در «قاموس المحیط» می خوانیم: «عفّ: کفّ عمّا لا یحلّ و لا یجمل کاستعفّ و تعفّف» (فیروز آبادی، ۳/۱۷۷) «خودداری از آنچه زیبا و شایسته نیست مانند استعفّ و تعفّف.» آنچه از جستجو در سایر کتابهای لغت می توان فهمید این است که «عفّت» به معنای نگه داشتن نفس از ارتکاب معاصی و کارهای حرام می باشد. خواجه نصیرالدین طوسی هنگامی که از فضایل چهارگانه اخلاقی سخن به میان می آورد، جایگاه عفّت را چنین تبیین می کند:


« فضایل چهار بود ،اول: تهذیب قوت نظری و آن «حکمت» بود، دوّم تهذیب قوت عملی و آن «عدالت» بود و سوم تهذیب قوت غضبی و آن« شجاعت» بود و چهارم تهذیب قوت شهوی و آن «عفّت» بود.» (طوسی،/ ۱۲۳) برخی از عالمان اخلاق گفته اند: «عفّت دارای مفهوم عام و خاص است؛ مفهوم عام آن خویشتن داری در برابر هر گونه تمایل افراطی و نفسانی است و مفهوم خاص آن خویشتن داری در برابر تمایلات بی بند و باری جنسی است.» (مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ۲/۲۸۳)


حاج ملا احمد نراقی در کتاب ارزشمند خود برای قوه شهویه سه حالت در نظر می گیرد: «افراط» که از آن به «شره» تعبیر می شود. «تفریط» که آن را « خمود» می نامند و « اعتدال» که از آن به «عفّت» تعبیر می‌نماید و عفّت را مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از برای قوه عاقله می داند. (نراقی،/ ۳۲۱) در نتیجه آنچه از خمیرمایه غالب تعریف‌ها برمی آید، عفّت به معنای رام بودن قوه شهوانی تحت حکومت عقل است. البته با رعایت شرط اعتدال؛ یعنی نه غرق در شهوات شویم که به افراط گراییم و نه ترک غرایز کنیم که به تفریط دچار آییم، بلکه استفاده صحیح و مشروع نماییم؛ زیرا خدای تعالی همه غرایز را به حکمت در وجود آدمی به ودیعت نهاده است.


واژه عفاف در قرآن کریم


عفاف به دو صورت «یستعفف» و «تعفّف» در قرآن کریم و مجموعاً در چهار آیه مبارکه آمده است .عفاف با توجه به متن آیه معانی گوناگونی می پذیرد که می توان از آن به ابعاد عفاف یاد نمود .


۱- عفّت به معنای خویشتن داری در اظهار نیاز


« لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» (بقره/۲۷۳)«و (انفاق شما مخصوصا باید ) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند؛ (و توجه به آیین خدا آنان را از وطن های خویش آواره ساخته، و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمی دهد تا برای تأمین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند) نمی توانند مسافرتی بکنند (و سرمایه ای بدست آورند ) و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز می پندارد؛ اما آنها را از چهره‌هایشان می شناسی، و هرگز با اصرار از مردم چیزی نمی خواهند (این است مشخصات آنها ) و هر چیز خوبی که در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.»


علامه طباطبائی می نویسد: «کلمه «تعفّف» به معنای آن است که عفّت صفت آدمی شده باشد و « یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ» یعنی کسی که از حال ایشان اطلاع ندارد، از شدت عفّتی که دارند آنان را توانگر می پندارند، چون با اینکه فقیرند ولی تظاهر به فقر نمی کنند و مردم پی به حال آنان نمی برند، مگر اینکه شدت فقر رنگ و رویشان را زرد کند.» (طباطبائی، ۲/۶۱۳) «گفتنی است که «الحاف»به معنای اصرار است و جمله « لا یَسْأَلُونَ » به قرینه « یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ » و نیز به قرینه «تعفّف» باید به این معنا باشد که تقاضا نمی کنند تا به اصرار منجر شود.» (هاشمی رفسنجانی، ۲/۲۸۸) در اینجا عفاف به معنای عدم اظهار فقر به عنوان یک ارزش اخلاقی برای مسلمین مطرح شده است، عفاف به همین معنا در روایات نیز آمده است: «العفاف زینه الفقر و الشکر زینه الغنی» (ری شهری، ۸/۳۸۲۸) «عفاف زینت فقر و شکرگزاری زینت بی نیازی است.»


۲- عفّت به معنای قناعت


« وَابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ یَکْبَرُوا وَمَنْ کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ…» (نساء/۶) «و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید و اگر در آنها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را نخورید و هر کس که بی نیاز است، (از برداشتن حق‌الزحمه) خودداری کند و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته (مطابق زحمتی که می کشد) از آن بخورد و هر که بی نیاز است باید عفت ورزد.»


صاحب المیزان در تفسیر این آیه می فرماید: «گاهی سرپرست یتیم فقیر است و چاره ای ندارد، جز اینکه برای رفع حوائجش برای یتیم کار کند، و از اجرت کارش حوائج ضروریش را برآورد ولی گاهی سرپرست یتیم ثروتمند است، در این صورت خدای تعالی می فرماید: هر کس که ثروتمند است طریق عفت در پیش گیرد و از مال یتیم چیزی را نگیرد و اگر فقیر است به طور شایسته از آن بخورد.» (طباطبائی، ۴/۲۷۶)


طبرسی می گوید: «و ثروتمندان به منظور مهرورزی به یتیم و باقی گذاردن مالش به ثروتی که خداوند روزی آنان کرده قناعت کنند.» (طبرسی، جوامع الجامع، ۱/۵۵۵) از امام باقر (ع) نیز روایتی به همین مضمون آمده است. (طبرسی، ۲/۷۱۸) در این آیه شریفه عفاف به معنای قناعت می باشد و در حدیثی از معصوم (ع) نیز نقل شده که می فرماید: «ثمره العفّه القناعه» (ری شهری، ۸/۳۸۲۸) « میوه عفت قناعت است.»


۳- عفت به معنای پاکدامنی


«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ…» (نور/۳۳) «و کسانیکه امکانی برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا از فضل خود آنان را بی نیاز سازد.» «از آنجا که در آیه قبل ترغیب به ازدواج می باشد، گاهی با تمام تلاش و کوشش وسیله ازدواج فراهم نمی گردد و خواه یا ناخواه انسان مجبور است مدتی را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانی که در این مرحله قرار دارند، گمان کنند که آلودگی جنسی برای آنان مجاز است و ضرورت چنین ایجاب می کند، لذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایی می دهد.» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۴/۴۵۹)


باتوجه به اینکه حساسیت روحی مرد نسبت به زن امری ثابت شده و بدیهی است چنانکه در آیات قرآن آمده است: « زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ… » (آل عمران/۱۴) «محبت زنان و … در نظر مردم جلوه داده شده است.» بنا بر این باید در طلب عفّت کوشید تا لذایذ باطنی و ملکوتی بر لذایذ جسمانی غالب آید و انسان بر شهوات غلبه کند .


امام(ع) در پاداش شخص عفیف می فرمایند: « ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعفّ،لکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه» (آمدی، ۱/۳۶) «کسیکه در راه خدا جهاد کند و شهید شود، اجرش بزرگتر از کسی نیست که بتواند گناه کند و عفّت بورزد، انسان پاکدامن نزدیک است فرشته ای از فرشتگان خدا شود.»


۴- عفاف به معنای رعایت چادر


«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِی لا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور/۶۰) «و زنان از کار افتاده ای که امید ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس های (رویین )خود را بر زمین بگذارند، به شرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپو شانند برای آنان بهتر است، و خداوند شنوا و داناست.» «قواعد» جمع «قاعده» به معنای زنی است که از نکاح باز نشسته یعنی کسی به خاطر پیری‌اش به او میل نمی کند. (طباطبائی، ۱۵/۲۲۷)


و ثیاب منظور جلبابی است که بالای خمار می پوشند. (طبرسی، مجمع البیان، ۷/۱۵۵) همان گونه که از آیه برمی آید، زنان سالخورده ای که امیدی به زناشویی ندارند، می توانند روسری خود را بر دارند و این برداشتن روسری بدان شرط است که در اندیشه جلوه گری و دلربایی نباشند، زیرا این کار هم بر زنان سالخورده حرام است و هم بر زنان جوان، پاکدامنی و عفت ورزیدن زنان سالخورده نیز به وسیله پوشیدن چادر بهتر از کنار گذاشتن آن است، اگر چه کنار گذاشتن روسری بر آنان گناهی ندارد. (همان) در روایتی از امام صادق (ع)چنین آمده است: «القواعد لیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ قال تضع الجلباب وحده» (حرعاملی، ۲۰/۲۳۰)


«پیرزنان حرجی نیست که فقط چادر خویش را نپوشند.» زن به علت جاذبه‌هایی که خدای تعالی در وجود او نهاده است، حکم پوشش به او اختصاص یافته تا زیبایی های او منحصر به محارم خویش باشد و از تحریک مردان بیگانه پیشگیری کند، امّا هنگامی که آن جاذبه‌ها از بین رود، می تواند چادر خویش را به خاطر حرج و سختی که برای وی دارد، کنار بگذارد.


تعریف حجاب


حجب و حجاب هر دو مصدر و به معنای پنهان کردن است، و حجاب به معنای پرده نیز هست. (قرشی، ۲/۱۸۰) در لسان العرب چنین آمده است : «الحجاب: الستر و امراه المحجوبه: قد سترت بستر» (ابن منظور، ۴/۲۵۷) «حجاب یعنی پوشش و زن محجوب یعنی زنی که با پوششی پوشیده شده باشد.» واژه حجاب پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است و تنها در یک مورد به پوشش زن از نامحرم اشاره دارد.


«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ…» (احزاب/۵۳) « هنگامیکه چیزی از وسایل زندگی را (به عنوان عاریت) از آنان (همسران پیامبر) می خواهید از پشت پرده بخواهید، این کار برای پاکی دلهای شما و آنان بهتر است.» در این آیه شریفه ضمیر «هنّ» به همسران رسول خدا برمی گردد، و درخواست متاع از ایشان کنایه است و معنایش این است که با همسران پیامبر از پس پرده صحبت کنید، به دلیل اینکه دلهایتان دچار وسوسه نشود. (طباطبائی، ۱۶/۵۰۶) خطاب آیه متوجه مردان است که با زنان اختلاط نیابند و در صحبت کردن با زنان حریمی نگه دارند تا موجبات تحریک فراهم نیآید.


می توان گفت پشت پرده قرار گرفتن که دستاویزی برای مخالفان حجاب شده است و آن را عدم آزادی زن می دانند، یک امر ترجیحی است و قرآن کریم هر چیزی که به عفاف نزدیکتر باشد را مورد توجه قرار داده است این بدان معناست که تا زمانی که ضرورت ایجاب نکند، پرده نشین بودن بهتر و مطلوب تر است و این هیچ منافاتی با آزادی و حضور زن در اجتماع ندارد. سیره حضرت زهرا (س) نیز مؤید همین معنا می باشد. ایشان هنگامی که ضرورت ایجاب کرد برای دفاع از حق به سوی مسجد شتافت و در حضور جمع زیادی از مهاجرین و انصار خطابه ای ایراد کرده و غاصبان حکومت را زیر سؤال برد.


مفهوم خمار و جلباب


دو واژه «خمار» و «جلباب» نقش کلیدی در فهم حدود حجاب اسلامی دارند، و از این دو با عناوین «مقنعه» و «چادر» در جامعه ما یاد می شود. ضرورت پوشیدن خمار از آیه شریفه سوره نور استفاده می شود که می فرماید: «وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ…» (نور/۳۱) «روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشیده شود» راغب ذیل واژه خمار می نویسد:


«اصل الخمر ستر الشیء و یقال لما یستر به خمار و لکن الخمار صار فی التعارف اسما لما تغطی الامرائه رأسها»؛ «خمار در اصل به معنای پوشاندن چیزی است و در اصطلاح پارچه ای که زن سرش را با آن می پوشاند اطلاق می شود.» (راغب اصفهانی، ۲۱۰) در لسان العرب می خوانیم: «و الخمار للمرأه، و هو النصیف و قیل: الخمار ما تغطی به المرأه رأسها» (ابن منظور، ۴/۲۵۷)


«خمار برای زن است و آن دستاری است که زن سرش را با آن می پوشاند.» بنابراین می توان گفت که «خمار» به معنای چارقد و مقنعه است و از آن جهت به آن خمار می گویند که سر را می پوشاند، امّا نکته ای که قابل توجه است این است که کارکرد مقنعه فقط پوشاندن سر نیست؛ بلکه باید گریبان را نیز بپوشاند و این معنا از کلمه «جیوب» فهمیده می شود . صاحب «التحقیق» در تعریف «جیوب» آورده است: «ماینفتح علی النحر، والجمع اجیاب و جیوب و جابه یجوبه» (مصطفوی، ۲/۱۵۷)


«یعنی قسمتی از پیراهن که برای داخل شدن سر به آن باز می باشد، پس جیب به معنای گریبان است.» در این آیه شریفه خدای متعال طرز پوشیدن خمار را به زنان آموزش می دهد و به زنان مؤمن دستور می دهد که از پوششی استفاده کنند که علاوه بر سر، گریبان آنها را هم بپوشاند، چون تا آن زمان خانم ها از روسری استفاده می کردند و غالبا پشت گوش می انداختند و چون یقه لباس آنها باز بود، پوشش کافی نداشتند و گردن و گریبان آنها در معرض دید بود تا وقتی که این آیه نازل شد و امر به پوشاندن این اعضا داد. (زمخشری، ۳/۲۳۵) آیه ای دیگر چگونگی پوشیدن چادر را به زنان آموزش می دهد و می فرماید: « یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا» (احزاب/۵۹)


«ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو چادرهای خود را بر خویش نزدیک کنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند بهتر است، (اگر خطا و کوتاهی از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده و رحیم است.» کلمه «یدنین» از ریشه «دنو» به معنای نزدیک است. (راغب اصفهانی، ۱۷۲) «جلباب» جامه ای است سرتاسری که تمامی بدن را می پوشاند . (طباطبائی، ۱۶/۳۶۴)ابن منظور ذیل «جلباب» چنین می آورد: «ثوب اوسع من الخمار، دون الرداء، تغطی به المرأه رأسها و صدرها» (ابن منظور، ۱/۲۷۲) «لباسی بزرگتر از خمار (روسری) که غیر از رداء است و زن سر و سینه‌اش را با آن می‌پوشاند.»


در قاموس المحیط آمده است: «جلباب کسرداب و ثوب واسع للمرأه دون الملحفه او ما تغطی به ثیابها من فوق کالملحفه او هو خمار» (فیروز آبادی، ۱/۴۹) «جلباب به غیر از ملحفه بلکه مثل آن است و مانند «خمار» روی لباسهای دیگر پوشیده می‌شود. عده ای گویند منظور از « یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ» یعنی اینکه جلبابها را بر روی خویش بیافکنند و صورت خویش را بپوشانند، در صورتیکه روایات وارده از ائمه اطهار علیهم السلام بر عدم ضرورت پوشش وجه و کفّین دلالت دارد، ولیکن هرگاه زن احساس کند که مورد نگاه شهوانی مردان قرار دارد واجب است که وجه و کفین را نیز بپوشاند. جلباب در ملل و نحل مختلف مصادیق گوناگونی پیدا می کند، امّا آن چیز که در همه مشترک است، پوشش اندام و برجستگی های بدن است و بیانگر یک نوع پوشش سرتاسری است که در ایران به آن چادر گفته می شود و به عنوان حجاب برتر یاد می شود.


رابطه عفاف و حجاب


«عفاف» حالتی درونی و نفسانی است که غرایز را تعدیل و تحت کنترل خود در می آورد، می توان گفت «حجاب» نیز به عنوان یکی از مهمترین ابعاد عفّت به کنترل درآوردن و تعدیل غریزه خودنمایی و جلوه گری در زنان می باشد. در حقیقت عفاف را زبانی باید و آن حجاب است که نماد تفکّر و اندیشه دینی می باشد. خدای تعالی در فرهنگ باشکوه عفاف از زن می خواهد به عنوان یک انسان ، ارزش وجودی خویش را بشناسد و خود را ملعبه دست نامحرمان نسازد و از سوی دیگر همگان را به چشم پوشی از نامحرم دستور می دهد، بلکه همه دست به دست هم نهاده عفاف اجتماعی را رقم زنند.


اگر بگوییم مهم‌ترین و پردامنه‌‌ترین بحث عفاف حجاب است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم؛ زیرا حجاب نقش بسزایی در کم نمودن تحریکات جنسی در جامعه به عهده دارد. از آنجا که زن از ظرافت‌ها و زیبایی های درونی خاصی برخوردار می باشد، همواره مطلوب و مورد توجه مرد بوده است و از سوی دیگر غریزه خودنمایی و جلوه گری در زنان، کشش خاصی بین این دو برقرار می نماید. با توجه به این مسائل، اسلام برای تعدیل این کشش و روابط بین زن و مرد حجاب را به زن مسلمان توصیه می کند، تا فضای جامعه پاک و پیراسته از هر گونه عامل تحریک زا باشد.


جواز کشف حجاب در مقابل نامحرم، این غریزه را جهت می دهد که خودآرایی زن مختص به شوهر باشد و منع آن در برابر نامحرم، این غریزه را کنترل می سازد و از مرز شکنی جلوگیری می کند. حضرت علی (ع) پوشش را مهمترین عامل تعدیل حس زیبایی دوستی و خودنمایی دانسته و می فرمایند: «زکات الجمال العفاف» (آمدی، ۴/۱۰۵) «زکات زیبایی عفاف است.»


البته تنها با پوشش زنان در قالب چادر نمی توان ادّعای عفاف کرد، زیرا ممکن است این نیز حجابی باشد برای بی عفتی، به عبارت دیگر بیش از آنکه تن زن مرد را به سوی خود دعوت کند، کردار و گفتار وی تحریک کننده است، و حرکات او را، نگاه های او را، و… حجابی دیگر باید که عفاف مستلزم آن است . اگر چه حجاب شرط لازم برای رسیدن به عفاف است اما کافی نمی باشد و بایستی با ابعاد دیگر عفاف همگام شود. بنابراین زن موظف است که غرایزش را تحت کنترل در آورد و سپس تن خویش را در حجاب کامل بگیرد، زیرا این نفسانیت زن است که مرد را به سوی خویش می کشد و حجاب تن هیچ مانعی برای چنین کششی نخواهد بود و این تسلط بر نفسانیت در حد اعتدال همان عفاف است.


در هم تنیدگی این دو آنقدر زیاد است که بدون یکدیگر معنای خود را از دست می دهند، در حقیقت می توان گفت، حجاب بدون عفت صدفی است بدون مروارید.زن در قبال رعایت حجاب علاوه بر اعلام عفت خود ،عفت جامعه را نیز تضمین می‌نماید، همان گونه که خدای متعال پس از امر به درست پوشیدن چادر می فرمایند: « ذَلِکَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» «این کار برای اینکه (به عفت) شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند، بهتر است.» بنابراین رعایت حجاب بهترین راه اعلام عفت است و ثمره آن امنیت جنسی می باشد، همان امنیتی که امروزه حلقه مفقوده‌ای در جوامع غربی است.


منابع و مآخذ


۱٫ ابن منظو، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، الطبعه الاولی، دار صادر بیروت،۱۹۹۷م. ۲٫ فیروز آبادی، محمد بن یعقوب؛ قاموس المحیط، الطبعه الاولی، دار الجیل بیروت. ۳٫ طوسی، نصیر الدین؛ اخلاق ناصری، انتشارات خورشید، تهران. ۴٫ مکارم شیرازی، ناصر؛ اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم،۱۳۸۱ش. ۵٫ نراقی،احمد؛ معراج السعاده، چاپ اول، قم،۱۳۷۱ش. ۶٫ طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، قم،۱۳۶۶ش . ۷٫ هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ تفسیر راهنما، قم،۱۳۷۴ش. ۸٫ محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمید رضا شیخی، چاپ اول، دار الحدیث. ۹٫ طبرسی، فضل بن الحسن؛ جوامع الجامع، ترجمه احمد امیری، مشهد، ۱۳۷۴ش. ۱۱٫--------؛ مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران، ۱۳۸۰ش. ۱۲٫ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ بیست و پنج، تهران، ۱۳۷۶ش. ۱۳٫ آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمه محمد خوانساری، تهران، ۱۳۶۶ش. ۱۴٫ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق شیخ محمد شیرازی، الطبعه الاولی، مؤسسه آل بیت، قم، ۱۴۱۲هـ. ۱۵٫ قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۵۴ش. ۱۶٫ راغب اصفهانی، ابوالقاسم، معجم مفردات الفاظ قرآن، الدار الشامیه، بیروت، ۱۴۱۲هـ. ۱۷٫ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، الطبعه الاولی، وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی، ۱۳۶۸ش. ۱۸٫ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۷هـ.

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار