گوناگون

آیاتی که بر حکومت انبیاء دلالت می‌کنند

پارسینه: رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم گفت: اینکه بعضی‌ها می‌گویند «در ادیان زردشت، یهود و مسیحیت حکومت نبوده است» درست نیست؛ آیات فراوانی دلالت بر حکومت انبیاء گذشته می‌کند.

پارسینه-گروه فرهنگی: یکی از مباحث مهم و اساسی که در بحث حکومت اسلامی مطرح می‌شود بحث ولایت فقیه است. هر چند در این موضوع کارهای خوبی صورت گرفته اما همچنان بسیاری از احکام و مسائلی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم به بحث ولایت فقیه مربوط می‌شود به خوبی روشن و تبیین نشده است.

به همین دلیل، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس ، بر آن شد تا متن سلسله دروس خارج ولایت فقیه را که توسط حجت‌الاسلام والمسلمین احمد عابدی در حوزه علمیه قم تدریس می‌‌شود، تقدیم مخاطبان گرامی ‌کند که متن جلسه چهارم آن، از نظر می‌‌گذرد.

بحث ولایت فقیه زیر مجموعه چه علمی است؟

برای بحث ولایت فقیه ترتیب منطقی این است که ابتداً بحث بشود از حکومت دینی بعد شکل حکومت و بعد شرایط حاکم، که شرایط حاکم همان ولایت فقیه می‌‌شود. بعد هم بحث از احکام و لوازم حکومت.

بحث ولایت فقیه و حکومت صرفا یک بحث فقهی نیست گرچه بعضی از کتابها صرفا از این موضوع به عنوان بحث فقهی استفاده کرده‌‌اند.

بحث از حکومت و حکومت دینی احتمال دارد بحث اخلاقی باشد و یا احتمال دارد که بحث کلامی باشد و احتمال سوم این است که یک بحث اجتماعی است.

علمای قدیم بحث سیاست را زیر مجموعه علم اخلاق می‌دانستند.

از قدیم در کتابهای اخلاق، از تدبیر منزل و سیاست مدن بحث می‌شد و علمای قدیم بحث از سیاست را به صورت کلی زیر مجموعه علم اخلاق می‌دانسته‌اند.

کتابهایی که درباره آداب زمامداری است به عنوان کتاب‌های اخلاقی مطرح می‌شد مثل کتاب آداب الملوک، یا کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیر بخش زیادی از آن درباره حکومت است. یعنی می‌شود گفت علوم سیاسی زیر مجموعه علم اخلاق‌اند، چون بحث رابطه انسان است با جامعه.

اگر بحث بشود که اختیارات امام معصوم در زمان غیبت به نائب آن حضرت می‌‌رسد یا خیر؟ و اینکه اختیارات امام چیست؟ آیا ولایت مطلقه با اطاعت مطلقه تلازم دارد یا ندارد.

این بحث‌ها بحث‌های کلامی هستند. پس می‌شود بحث ولایت فقیه را به عنوان بحث کلامی مطرح کرد.

اگر کسی تحول در معانی را بپذیرد باید بگوید که بحث از حکومت جزء مسائل اجتماعی است.

الان در دانشگاهها علوم سیاسی را زیر مجموعه علوم اجتماعی قرار می‌‌دهند، دولت و حکومت در این سه چهار قرن اخیر معنایش با حکومت قبل متفاوت است، یعنی در این سه یا چهار قرن اخیر دولت یک معنایی پیدا کرده است در حالی که دولت پنج قرن پیش یک معنای بسیط و ساده داشته است.

قدرت الان یک معنایی دارد و در قدیم معنای دیگری داشت، آن معنایی که در کتابهای کلام برای قدرت ذکر کردند الان مد نظر کتابهای علوم اجتماعی نیست.

یا آزادی الان یک معنایی دارد در حالی که قدیم یک معنایی دیگری داشته است. اگر کسی این تحول در معانی را بپذیرد باید بگوید که بحث از حکومت، جزء مسائل اجتماعی است.

احتمال چهارمی هم هست که کسی بگوید که این نوع مسائل نه علوم سیاسی هستند و نه کلامی و نه اجتماعی. بلکه اینها فلسفه سیاست هستند.

یک علوم سیاسی هست و یک فلسفه سیاست. البته بعضی‌ها بین فلسفه سیاست و فلسفه سیاسی فرق می‌گذارند ولی ما هر دو را یکی در نظر می‌گیریم. فلسفه سیاسی یعنی پیش فرض‌‌های علم سیاست.

مثلا بحث از احزاب می‌شود بحث سیاسی. یا مثلا کیفیت کنترل قدرت. آیا مثلا تعدد و تفکیک قوا خوب است یا بد است که اینها ربطی به بحث ما ندارد. اما بحث از پیش فرض‌های حکومت می‌شود فلسفه سیاسی، و بحث ولایت فقیه یا حکومت دینی در واقع بحث از این پیش فرض‌هاست.

تا حالا خواستم این نتیجه را بگیرم: در قدیم بحث از حکومت دینی بحث اخلاقی بود، در دانشگاهها الان علوم سیاسی را زیر مجموعه علوم اجتماعی می‌دانند. کتاب‌های حوزوی چهل پنجاه سال اخیر بحث ولایت فقیه را بحث فقهی مطرح کرده‌اند و قبل از این چهل پنجاه سال در کتاب‌های کلامی از ولایت فقیه بحث شده است.

طالوت به اذن یک پیامبر پادشاه شد

جلسه قبلی اشاره‌ای کردم به اینکه ادیان خودشان حکومت داشته‌‌اند و اشاره‌ای کردم به دین یهود و دین مسیحیت.

و اما آیات قرآن درباره انبیاء گذشته: سوره بقره آیه 246 به بعد: «أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الْمَلَا مِن بَنىِ إِسْرَ ءِیلَ مِن بَعْدِ مُوسىَ إِذْ قَالُواْ لِنَبىِ‏ٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَ مَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَ أَبْنَائنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظَّلِمِینَ»(بقره/ 246)

در این آیه گروهی از بنی اسرائیل به پیامبرشان گفتند، یک فرماندهی برای ما تعیین کن که در راه خدا بجنگیم.

«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُواْ أَنىَ‏ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَ نحَنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ عَلَیْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتىِ مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم‏» (بقره/ 247)

طالوت پیغمبر نبوده است و از این آیه استفاده نمی‌شود که کسی که پیامبر بود حکومت دینی داشت اما مردم از پیامبرشان می‌خواستند که پیامبر، پادشاه یا فرمانده تعیین کند. طالوت حکومت داشته و حکومتش را از پیامبر گرفته است یا به زبان امروزی بگوییم که ماذون یا وکیل از طرف پیامبر بوده است. به هر حال ملک بودن طالوت از طرف یک پیامبر بوده است.

آیات زیادی دلالت می‌کنند که بعضی پیامبران حکومت داشته‌اند

آیه بعدی سوره نساء آیه 54 است: « فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الحْکْمَةَ وَ ءَاتَیْنَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا» ملک عظیم که همان پادشاهی و فرماندهی می‌‌شود را به آل ابراهیم عطا کردیم، چه اینکه آل ابراهیم فرزندان اسحاق باشند و پیامبران بنی اسرائیل و چه اینکه فرزندان حضرت اسماعیل باشند و پیامبران عربی.

آیه 20 سوره مائده می‌فرماید: « وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ یَقَوْمِ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاءَ وَ جَعَلَکُم مُّلُوکاً وَ ءَاتَئکُم مَّا لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِین‏» یعنی آن‏‌گاه که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن‏گاه که در میان شما پیامبرانى قرار داد و شما را حاکم کرد و به شما چیزهایى داد که به هیچ کس از جهانیان نداده بود.

آیه 15 و 16 سوره نمل می‌فرماید: « وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ عِلْمًا وَ قَالَا الحْمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنَا عَلىَ‏ کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ - وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ یَأَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیرْ وَ أُوتِینَا مِن کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ إِنَّ هَاذَا لهَ وَ الْفَضْلُ الْمُبِین‏»

یعنی به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم، و گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان مؤمنش برترى داده است و سلیمان وارث داود شد، و گفت: اى مردم! ما زبان پرندگان را تعلیم یافته‌‏ایم و از هر چیزى داده شده‏ایم. راستى این همان تفضل آشکار است.

«اوتینا من کل شی» شامل حکومت می‌‌شود. دنباله سوره بحث مورچه و حضرت سلیمان است تا می‌رسد به تخت بلقیس.

آیات 25 سوره ص، 56 سوره یوسف،124 آل عمران، 213 بقره، 10 سوره شوری و ...از این آیات شریفه زیاد است که دلالت می‌‌کنند بر اینکه پیامبرانی حکومت داشتند.

مرادم از این چند آیه شریفه این است که بعضی‌ها این نگاهی که به دین زردتشت و یهود دارند و می‌گویند که در این ادیان حکومت نبوده است این حرف درست نیست، یا مثلا بعضی‌ها می‌گویند که مسیحی‌ها اگر حکومت داشتند به خاطر پاپ‌ها بوده نه به خاطر انجیل. جلسه قبلی عرض کردم که شمشیر دو لب، آیه خود انجیل است.

افرادی مثل شهید مطهری قائلند که مجری قانون باید یک فرد خاصی باشد

و اما اصل ضرورت حکومت: اصل اینکه حکومت باید وجود داشته باشد در کتاب‌های فلسفه سیاست این را می‌گویند: انسان مدنی بالطبع است، یعنی انسان نمی‌تواند تنها زندگی کند.

در مدنی بالطبع بودن جلب منافع پیش می‌‌آید و جلب منافع باعث تضاد منافع است، یعنی مثلا هیچ یک از ما نمی‌توانیم تنها زندگی کنیم.

وقتی که انسان با یک اجتماعی باشد می‌خواهد برود مغازه پول کمتر بدهد و جنس بیشتر بگیرد و صاحب مغازه هم می‌خواهد پول بیشتر بگیرد و جنس کمتر بدهد.

همیشه این تزاحم منافع پیش می‌آید و در تزاحم منافع، چیزی که عدالت را تأمین می‌کند قانون است پس نیاز به قانون هست، حالا افرادی مثل ابوعلی سینا می‌گویند که قانونگذار باید یک فرد خاصی باشد و افرادی مثل شهید مطهری می‌گویند که مجری قانون باید یک فرد خاصی باشد.

ابوعلی سینا می‌گوید کسی که قانونگذار است باید نسبت به دیگران امتیازی داشته باشد.

کسی که می‌خواهد قانون بنویسد باید تفاوتی با دیگران داشته باشد والا صلاحیت قانون نوشتن ندارد.

وقتی که قانون نویس می‌گوید هر کسی که دزدی کرد باید تنبیه شود، اگر حرف آقای مطهری باشد می‌‌گوییم که هر کسی به دزد بگوید که دستت را بیاور تا ببرم، او هیچ وقت دستش را نمی‌آورد. وقتی دستش را می‌آورد که باور کند این یک امتیازی نسبت به دیگران دارد مثلا عصمت یا علم غیب دارد و می‌‌گوید چون شما می‌گویید دستم را می‌‌آورم تا ببرید.

اگر هم حرف ابوعلی سینا باشد، می‌گوید که آن کسی که قانونگذار است باید یک امتیازی نسبت به دیگران داشته باشد مثلا مصالح و مفاسد را بهتر از دیگران بفهمد.

به نظر مرحوم نائینی وجود حکومت از اموری است که شارع راضی به ترک آنها نیست.

یک مرتبه اینطور استدلال می‌‌کنند و به این می‌گویند بحث فلسفه سیاسی درباره اصل ضرورت حکومت. یا مثلا آقای نائینی در کتاب تنبه الامه، می‌فرماید که اصل وجود حکومت و دولت از امور حسبیه‌ای است که یقین داریم شارع راضی به ترک آنها نیست. این سبک استدلال آقای نائینی است.

بعضی از کتاب‌ها این طور استدلال می‌کنند که سیره عقلا در تمام دنیا بر این است که حتما باید حکومتی باشد و حکومتی هم هر حکومتی باشد یک اختیاراتی دارد مثلا این اختیار را دارد که جنگ به پا کند یا صلح کند.

به این بحث می‌رسیم که امروزه در این هفت - هشت سال اخیر جنگ و صلح در دست دولت‌هاست یا نیست؟

ما هم در شرع این دو مفهوم را داریم یکی مفهوم محارب، کسی که با خدا و پیامبر بجنگد، اگر کسی بگوید جنگ با خدا یعنی چه؟ جنگ با مردم همان جنگ با خدا است. عکسش هم در قدیم در حوزه بوده است که حفظ اسلام از اهم واجبات است. حفظ اسلام یعنی حفظ مردم.

همه می‌دانند حفظ مردم یا جنگ با مردم هر دو به حکومت بستگی دارد. یعنی حکومت بهترین راه حفظ مردم است و نبودن حکومت هم هرج و مرج و بهترین راه جنگ با مردم، که می‌شود جنگ با خدا.

اگر کسی اینطوری بحث کند معنایش این است که در هر جایی مردم پذیرفته‌اند که باید حکومتی وجود داشته باشد.

منبع: خبرگزاری فارس

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار