شهرام ناظری «شاهنامه» خواند/افسانههای زندگی فردوسی دروغ است
پارسینه: شهرام ناظری که برای اجرا در همایش «شاهنامه در ترازوی تاریخ» به دانشگاه تهران آمده بود، از سالهایی سخن گفت که به همه «نه» گفته، اما هیچوقت نتوانسته به دانشجویان «نه» بگوید.
پارسینه- گروه فرهنگی: شهرام ناظری در این همایش که روز دوشنبه، 23 اردیبهشتماه، در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد، گفت: درود بر روان فردوسی بزرگ و سپاس از استادان عزیزم و دانشجویان که همیشه یکی از عشقهای ما در زندگی بودهاند. خوشحالم که در این قحطِ وفا، گاه فرصتی دست میدهد که ما در سالنی گرد هم جمع شویم، هرچند نه درخور فردوسی و فرهنگ ایران، اما باید این را هم قدر دانست که گاهی اگر به کم رضایت ندهیم، همین هم قطع میشود. در این سالها مدام «نه» گفتهام، اما در مورد دانشجویان هیچوقت نتوانستهام «نه» بگویم. امروز یک قطعهی کوتاه از فردوسی بزرگ برایتان اجرا میکنم.
او در ادامه بیتهای آغازین داستان «بیژن و منیژه» را با سهتار تکخوانی و تکنوازی کرد: «شبی چون شَبَه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر... »
پس ازآن با اهدای گل، لوح تقدیر و یک جلد شاهنامه از شهرام ناظری تقدیر شد. ناظری نیز پس از گرفتن شاهنامه، چند بار این کتاب را بوسید.
افسانههای زندگی فردوسی، دروغ است، دروغ
در این همایش همچنین فیلمی از زندهیاد مجتبی مینوی به نمایش درآمد که در آن مینوی پس از بازگو کردن داستان عامیانهی نحوهی مرگ فردوسی و همزمانی تشییع پیکر او با رسیدن بار شترهای اهدایی از طرف سلطان محمود به توس، گفت: افسانه است، دروغ است، از اساس پشتوانهای ندارد. حکایت هجونامه ساختن فردوسی برای سلطان محمود را هم من قبول ندارم و باور نمیکنم. امکان دارد پس از اینکه مدتی از فرستادن شاهنامه به سلطان محمود گذشت و خبری نشد، فردوسی به ابیاتی که در مدح او سروده، نگریسته و با خود اندیشیده باشد که چرا این کار را کردم و چنین اثر ارزشمندی را به او فرستادم که حتا پول جوهر و کاغذ آن را هم به من نداد، اما تمام قصهی 60 هزار درهم صله دادن سلطان به فردوسی که او آن را بین دلاک، حمامی و فُقّاع (آبجو فروش) تقسیم کرد، فرار کرد و هجونامه ساخت، دروغ است، دروغ است، دروغ.
فردوسی از کسی جز خداوند توقعی نداشت
احسان اشراقی، استاد تاریخ و عضو پیوستهی فرهنگستان علوم، نیز با اشاره به سخنان مجتبی مینوی در فیلم به نمایش درآمده، گفت: ایشان درست گفتهاند؛ این داستانها دروغ است؛ چنین چیزی نبوده است. فردوسی با زراعت روزگار میگذراند. او در آخر عمر چیزی نداشت و از کسی جز خداوند توقعی نداشت.
غیاب دبیرسیاقی به علت بیماری
او در ادامه افزود: دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی بیمار هستند و به همین دلیل نتوانستند به این همایش بیایند و عذرخواهی کردند. ایشان با فعالیتهای بسیار دربارهی فردوسی و سایر مشاهیر ایران، فرسوده شدهاند، اما همچنان در منزل و کتابخانهی خود فعالیت علمی دارند. این فردوسیشناس شهیر، مردی که در نودوچهارمین سال زندگیاش است، به علت بیماری نتوانست به این همایش بیاید، اما نوشتهای به من داد و از من خواهش کرد که آن را بخوانم.
اشراقی سپس متن نوشتهشده توسط محمد دبیرسیاقی را که شرح فعالیتهای او در زمینهی شاهنامه و شاهنامهپژوهی بود، خواند.
دیدار دانشجویان با مظاهر مصفا و بدرالزمان قریب
در بخش دیگری از این همایش، با اهدای لوح تقدیر و گل به مظاهر مصفا، بدرالزمان قریب، و احسان اشراقی به نمایندگی از محمد دبیرسیاقی، از چند دهه فعالیت علمی این استادان در دانشگاه تهران تقدیر شد.
تعدادی از دانشجویان دهههای پیش نیز پس از سالها برای تجدید دیدار با استادان خود به این همایش آمده بودند.
مظاهر مصفا، استاد ادبیات دانشگاه تهران، در واکنش به تشویقهای ممتد دانشجویان چند بار عصای خود را بالا برد و چرخاند.
بدرالزمان قریب، استاد زبانهای ایران باستان دانشگاه تهران و مؤلف «فرهنگ سُغدی»، نیز پس از تقدیر پرشور دانشجویان از او، گفت: 32 سال در این دانشگاه تدریس کردم، یکی یکی واژههای «سُغدی» را جمع کردم و به صورت فرهنگ درآوردم؛ برای هر کلمه چند روز و حتا چند هفته زحمت کشیدم و بعد خوشحال شدم که کار را برای دانشجویان زبان سُغدی راحت کردهام، اما در تمام زندگیام هیچوقت نظیر تقدیری را که شما امروز از من کردید، ندیدم.
به گزارش ایسنا، بدرالزمان قریب برگزیدهی چهرههای ماندگار نیز هست و کتاب «فرهنگ سُغدی» او برندهی جایزهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شده است.
آرمان ایرانیان در شاهنامه
در این همایش همچنین روزبه زرینکوب، استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران، در سخنانی با موضوع «ساسانیان در شاهنامهی فردوسی؛ تاریخ یا خاطره»، گفت: کار مورخ و شاعر الزاما در جهت مخالف هم نیست؛ زیرا این دو با وجود تجربههای متفاوت، تحت تأثیر مفهومی عامتر یعنی خاطرهی جمعی قرار گرفتهاند که گریز از آن برای هیچکس ممکن نیست. خاطرهی جمعی پیرامون چند بُنمایه، از جمله هویت جمعی شکل گرفته است.
او افزود: بخشبندی شاهنامه به سه دورهی اساطیری، پهلوانی و تاریخی از جانب برخی محققان نقد شده و مردود دانسته شده است. در شاهنامه نمیتوان مرز مشخصی میان این بخشها قائل شد. شاهنامه در مجموع اثری حماسی است که در آن روایات و اشارات تاریخی وجود دارد.
زرینکوب سپس گفت: در بخش ساسانیان شاهنامه، از اردشیر بابکان تا یزدگرد شهریار، از 30 فرمانروا یاد شده است. این بخش به حسب ویژگی عمومی حماسه، شامل مجموعه رویدادهایی گاه واجد و گاه فاقد بخشهای داستانی است. شاهنامه واجد تمامی ویژگیهای تاریخنگاری نیست؛ زیرا تاریخ هم در آن حماسی است و با نبرد پیوند میخورد. سرگذشت ساسانیان در شاهنامه خاطرهی جمعی ایرانیان است و خاطرهنگاری گزینش برخی وقایع است. حکیم توس آرمان ایرانیان را به شکل خاطرهای به عصر خود فراخواند.
او همچنین بخشهایی از «گفتوشنودی در باب ابدیت ایران» نوشتهی عموی خود، زندهیاد عبدالحسین زرینکوب، را بازخوانی و یادآوری کرد که این نوشتار در کتاب «یادداشتها و اندیشهها»ی عبدالحسین زرینکوب درج شده است.
حلقههای جداگانهی داستان رستم
در بخش دیگری از این همایش، زهره زرشناس، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی پژوهشگاه علوم انسانی، در سخنانی به ثبت شدن داستان رستم در دیوارنگارههای پنجکنت اشاره کرد و گفت: «سُغدیان» مردمانی ایرانی و نیاکان تاجیکان امروزی بودند. در میان آثار بر جایمانده به زبان «سُغدی» داستان رستم نیز وجود دارد، البته این داستان با داستان رستم در شاهنامه تفاوتهایی دارد. این تفاوتها نشاندهندهی وجود دو حلقهی جداگانه از داستانهای رستم هستند؛ گروهی عقیده دارند این داستان، افسانهای سکایی است و عدهای میگویند از ادبیات بومی پیشسکایی در سیستان است.
شباهت «سیاوش» و «سیتا»
در این همایش همچنین عزیز مهدی، دکترای زبان و ادبیات فارسی از هندوستان، در سخنانی با عنوان «آزمون آتش در شاهنامه و رامایَن»، گفت: عبور شخصیتی از آتش برای اثبات بیگناهی، در شاهنامه با داستان «سیاوش» و در «رامایَن»، قدیمیترین حماسهی منظوم سانسکریت، با داستان «سیتا» دیده میشود.
او در ادامه با تشریح نقاط مشترک و متفاوت بین این دو داستان، نتیجه گرفت: میتوان احتمال داد که این داستان از هند باستان به ایران راه یافته باشد، یا اینکه ابتدا یک امر مشترک آریایی بوده که در شاهنامه به صورت سیاوش و در رامایَن به شکل سیتا متجلی شده است.
اجرای نقالی توسط شاهو صالحی نیز از دیگر برنامههای این همایش بود که با حضور یاسر موحدفرد، دبیرکل بنیاد فردوسی، برگزار شد.
او در ادامه بیتهای آغازین داستان «بیژن و منیژه» را با سهتار تکخوانی و تکنوازی کرد: «شبی چون شَبَه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر... »
پس ازآن با اهدای گل، لوح تقدیر و یک جلد شاهنامه از شهرام ناظری تقدیر شد. ناظری نیز پس از گرفتن شاهنامه، چند بار این کتاب را بوسید.
افسانههای زندگی فردوسی، دروغ است، دروغ
در این همایش همچنین فیلمی از زندهیاد مجتبی مینوی به نمایش درآمد که در آن مینوی پس از بازگو کردن داستان عامیانهی نحوهی مرگ فردوسی و همزمانی تشییع پیکر او با رسیدن بار شترهای اهدایی از طرف سلطان محمود به توس، گفت: افسانه است، دروغ است، از اساس پشتوانهای ندارد. حکایت هجونامه ساختن فردوسی برای سلطان محمود را هم من قبول ندارم و باور نمیکنم. امکان دارد پس از اینکه مدتی از فرستادن شاهنامه به سلطان محمود گذشت و خبری نشد، فردوسی به ابیاتی که در مدح او سروده، نگریسته و با خود اندیشیده باشد که چرا این کار را کردم و چنین اثر ارزشمندی را به او فرستادم که حتا پول جوهر و کاغذ آن را هم به من نداد، اما تمام قصهی 60 هزار درهم صله دادن سلطان به فردوسی که او آن را بین دلاک، حمامی و فُقّاع (آبجو فروش) تقسیم کرد، فرار کرد و هجونامه ساخت، دروغ است، دروغ است، دروغ.
فردوسی از کسی جز خداوند توقعی نداشت
احسان اشراقی، استاد تاریخ و عضو پیوستهی فرهنگستان علوم، نیز با اشاره به سخنان مجتبی مینوی در فیلم به نمایش درآمده، گفت: ایشان درست گفتهاند؛ این داستانها دروغ است؛ چنین چیزی نبوده است. فردوسی با زراعت روزگار میگذراند. او در آخر عمر چیزی نداشت و از کسی جز خداوند توقعی نداشت.
غیاب دبیرسیاقی به علت بیماری
او در ادامه افزود: دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی بیمار هستند و به همین دلیل نتوانستند به این همایش بیایند و عذرخواهی کردند. ایشان با فعالیتهای بسیار دربارهی فردوسی و سایر مشاهیر ایران، فرسوده شدهاند، اما همچنان در منزل و کتابخانهی خود فعالیت علمی دارند. این فردوسیشناس شهیر، مردی که در نودوچهارمین سال زندگیاش است، به علت بیماری نتوانست به این همایش بیاید، اما نوشتهای به من داد و از من خواهش کرد که آن را بخوانم.
اشراقی سپس متن نوشتهشده توسط محمد دبیرسیاقی را که شرح فعالیتهای او در زمینهی شاهنامه و شاهنامهپژوهی بود، خواند.
دیدار دانشجویان با مظاهر مصفا و بدرالزمان قریب
در بخش دیگری از این همایش، با اهدای لوح تقدیر و گل به مظاهر مصفا، بدرالزمان قریب، و احسان اشراقی به نمایندگی از محمد دبیرسیاقی، از چند دهه فعالیت علمی این استادان در دانشگاه تهران تقدیر شد.
تعدادی از دانشجویان دهههای پیش نیز پس از سالها برای تجدید دیدار با استادان خود به این همایش آمده بودند.
مظاهر مصفا، استاد ادبیات دانشگاه تهران، در واکنش به تشویقهای ممتد دانشجویان چند بار عصای خود را بالا برد و چرخاند.
بدرالزمان قریب، استاد زبانهای ایران باستان دانشگاه تهران و مؤلف «فرهنگ سُغدی»، نیز پس از تقدیر پرشور دانشجویان از او، گفت: 32 سال در این دانشگاه تدریس کردم، یکی یکی واژههای «سُغدی» را جمع کردم و به صورت فرهنگ درآوردم؛ برای هر کلمه چند روز و حتا چند هفته زحمت کشیدم و بعد خوشحال شدم که کار را برای دانشجویان زبان سُغدی راحت کردهام، اما در تمام زندگیام هیچوقت نظیر تقدیری را که شما امروز از من کردید، ندیدم.
به گزارش ایسنا، بدرالزمان قریب برگزیدهی چهرههای ماندگار نیز هست و کتاب «فرهنگ سُغدی» او برندهی جایزهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شده است.
آرمان ایرانیان در شاهنامه
در این همایش همچنین روزبه زرینکوب، استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران، در سخنانی با موضوع «ساسانیان در شاهنامهی فردوسی؛ تاریخ یا خاطره»، گفت: کار مورخ و شاعر الزاما در جهت مخالف هم نیست؛ زیرا این دو با وجود تجربههای متفاوت، تحت تأثیر مفهومی عامتر یعنی خاطرهی جمعی قرار گرفتهاند که گریز از آن برای هیچکس ممکن نیست. خاطرهی جمعی پیرامون چند بُنمایه، از جمله هویت جمعی شکل گرفته است.
او افزود: بخشبندی شاهنامه به سه دورهی اساطیری، پهلوانی و تاریخی از جانب برخی محققان نقد شده و مردود دانسته شده است. در شاهنامه نمیتوان مرز مشخصی میان این بخشها قائل شد. شاهنامه در مجموع اثری حماسی است که در آن روایات و اشارات تاریخی وجود دارد.
زرینکوب سپس گفت: در بخش ساسانیان شاهنامه، از اردشیر بابکان تا یزدگرد شهریار، از 30 فرمانروا یاد شده است. این بخش به حسب ویژگی عمومی حماسه، شامل مجموعه رویدادهایی گاه واجد و گاه فاقد بخشهای داستانی است. شاهنامه واجد تمامی ویژگیهای تاریخنگاری نیست؛ زیرا تاریخ هم در آن حماسی است و با نبرد پیوند میخورد. سرگذشت ساسانیان در شاهنامه خاطرهی جمعی ایرانیان است و خاطرهنگاری گزینش برخی وقایع است. حکیم توس آرمان ایرانیان را به شکل خاطرهای به عصر خود فراخواند.
او همچنین بخشهایی از «گفتوشنودی در باب ابدیت ایران» نوشتهی عموی خود، زندهیاد عبدالحسین زرینکوب، را بازخوانی و یادآوری کرد که این نوشتار در کتاب «یادداشتها و اندیشهها»ی عبدالحسین زرینکوب درج شده است.
حلقههای جداگانهی داستان رستم
در بخش دیگری از این همایش، زهره زرشناس، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی پژوهشگاه علوم انسانی، در سخنانی به ثبت شدن داستان رستم در دیوارنگارههای پنجکنت اشاره کرد و گفت: «سُغدیان» مردمانی ایرانی و نیاکان تاجیکان امروزی بودند. در میان آثار بر جایمانده به زبان «سُغدی» داستان رستم نیز وجود دارد، البته این داستان با داستان رستم در شاهنامه تفاوتهایی دارد. این تفاوتها نشاندهندهی وجود دو حلقهی جداگانه از داستانهای رستم هستند؛ گروهی عقیده دارند این داستان، افسانهای سکایی است و عدهای میگویند از ادبیات بومی پیشسکایی در سیستان است.
شباهت «سیاوش» و «سیتا»
در این همایش همچنین عزیز مهدی، دکترای زبان و ادبیات فارسی از هندوستان، در سخنانی با عنوان «آزمون آتش در شاهنامه و رامایَن»، گفت: عبور شخصیتی از آتش برای اثبات بیگناهی، در شاهنامه با داستان «سیاوش» و در «رامایَن»، قدیمیترین حماسهی منظوم سانسکریت، با داستان «سیتا» دیده میشود.
او در ادامه با تشریح نقاط مشترک و متفاوت بین این دو داستان، نتیجه گرفت: میتوان احتمال داد که این داستان از هند باستان به ایران راه یافته باشد، یا اینکه ابتدا یک امر مشترک آریایی بوده که در شاهنامه به صورت سیاوش و در رامایَن به شکل سیتا متجلی شده است.
اجرای نقالی توسط شاهو صالحی نیز از دیگر برنامههای این همایش بود که با حضور یاسر موحدفرد، دبیرکل بنیاد فردوسی، برگزار شد.
ارسال نظر