سير تحولات روحانيت در دين يهود
پارسینه: منبع: سایت انجمن کلیمیان ایران
بررسی تاریخ یهود و شناخت مفاهیم اعتقادی یهودیت و درك توحید و اصول دین و فریض آن بدون آگاهی از سیر تحولات روحانیت در دین یهود ممكن نخواهد بود، از آغاز تبلیغ و ترویج تفكر توحیدی به وسیله حضرت ابراهیم تا امروز روحانیت یهودی در نگهداری ارزشهی دینی و فرهنگی یهود نقش حساس و تعیین كننده داشته است.
در این نوشته تلاش م این است كه به كمك مطلعین و محققین و خوانندگان خود بتوانیم هر چه دقیقتر به بررسی این موضوع بپردازیم.
پیدا است كه ما به عنوان یهودی و پیروان این دین الهی به بررسی موضوع میپردازیم و بدیهی است نحله هی مختلف در دین یهود مورد بررسی قرار میگیرد و ممكن است نگاه نویسنده یا نویسندگان به موضوع گاهی همراه با انتقاد از بعضی جریانات داخلی و در اعتراض به شیوه عمل و تفكر روحانیت یهود در مقطعی خاص باشد، ولی توجه به این نكته مهم ضروری است كه طرح بعضی انتقادات و یا رد بعضی نظریه ها در مورد عقیده این یا آن جریان به هیچوجه موجب اختلاف در اصول دیانت یهود بین گروههی مختلف نشده است و محوریت تورات در تمام مباحث، اصل است و هر تفسیر یا توضیحی حول این محوریت اعتبار خواهد داشت. هیچ مفسر یا منتقد یهودی از دورانهی قدیم تاكنون محوریت كتاب آسمانی یهودیان را مورد تردید قرار نداده است. هر چند روحانیت یهود از عصر توحیدی حضرت ابراهیم تا اعطی تورات و رسالت حضرت موسی كلیمالله نیز در اشاعه فرهنگ توحیدی نقش اساسی داشته اند و اهمیت این دوران مورد قبول ادیان توحیدی نیز ابراهیمی میباشد.
تَنّائیم
به طور كلی دعا - عبادت و انجام فریض مذهبی در دین یهود براساس پرستش خداوند یكتا و تزكیه نفس و سپاسگزاری از نعمات خالق هستی شكل گرفته و روحانیت وظیفه آشنیی توده هی مردم را به اصول دین و انجام فریض مذهبی به عهده داشته است اجری این وظیف به دو دوران مختلف و با شیوه جداگانه تقسیم میشود.
1- دورانی كه اصل دعا و عبادت از طریق گذاردن قربانیها با رعیت شریط خاص شرعی اجرا میشد و قربانی كردن پیه عبادت و شكرگزاری قوم یهود بود.
2- دورانی كه اساس دعا و عبادت و انجام فریض به شیوه گذاردن نماز و اجری فریض در كنیساها اجرا شده و میشود خواندن نماز به صورت دستهجمعی و فردی اساس نییش دین یهود را تشكیل میدهد.
البته نمیتوان این دو دوره را به طور قطع از یكدیگر جدا دانست، چرا كه در دوره اول به هنگام گذاردن قربانی نیز دعاهی مخصوص خوانده میشد و در دوره دوم نیز همچنان بعضی قربانیها به عمل میید.
دوران اول را میتوان به چند مرحله كوتاهتر تقسیم نمود. براساس آن چه در سفر پیدیش آمده است. رهبران روحانی یهود از حضرت ابراهیم تا رسالت حضرت موسی هر یك جداگانه مذبحی به عنوان قربانگاه بنا میكردند و در مواقع و مناسبتهی خاص بر این مذابح برای دعا و عبادت و شكرگزاری خداوند مراسم قربانی انجام میدادند. در مراحل بعد به مرور مذابح خصوصی تبدیل به مذابح مركزی و در نهیت تنها معبد خداوند یعنی «بیت همیقداش» معبد بیتالمقدس در اورشلیم بنا گردید.
بعد از خروج بنی اسرائیل از سرزمین مصر اجری گذاردن قربانی و انجام مراسم مخصوص به آن به گروهی خاص واگذار گردید. این گروه از اسباط دوازدهگانه و سبط «لوی» بودند كه یك خانواده از این سبط خانواده حضرت هارون برادر حضرت موسی بود كه آنها را «كهن» و یا در جمع «كهنیم» میگفتند.
مسئولیت انجام فریض قربانی و دعاهی مربوط به آن به عهده «كهنیم» بود و سیر اسباط وظیفه داشتند در اجری مراسم به آنها كمك نمیند.
با استقرار بنیاسرائیل در سرزمین كنعان و مشخص شدن وظیف «كهنیم» چنانچه در صحیفههی «یوشع» و داوران آمده است، قربانگاههی شخصی رفته رفته منسوخ شد و قربانگاه و معبد برای انجام فریض عام ساخته شد. این مراكز در طول زمان به طور كامل در اختیار كهنیم قرار گرفت و جنبههی مذهبی و سنتی آن یكسان شده و خـاندان حضرت هارون بر این مراكز و معابد نظارت میكردند، از معروفترین این قربانگاهها و معابد از «معبد شیلو» «گیلگال» «نُووْ» و «گیوْعُون» میتوان نام برد كه معبد «شیلو» بزرگترین و آبادترین این معابد بود و تا زمان «شموئیل نبی» پابرجا و مورد استفاده بوده است. ت این كه در زمان پادشاهی حضرت سلیمان كلیه معابد گذشته اعتبار خود را از دست دادند و «خانه خدا» بِت همیقداش اول به وسیله حضرت سلیمان بنا شد و تمام امور قربانی و دعاها و سیر مراسم در بِت همیقداش انجام میگرفت و مركزیت امور شرعی و فقهی یهود به بِت همیقداش منتقل گردید.
در این مرحله مركز علوم دینی و صدور فتوی شرعی «سنهدرین» تشكیل شد كه شرح مفصل آن خواهد آمد كه گویی این امر است كه كهنیم بخش مؤثر از نظام روحانیت یهودی بودند ولی لزوماً هر روحانی یهودی از طیفه كهنیم نبوده و روحانیون معتبر غیركاهن نیز وجود داشته اند.
البته در دورانی طولانی خانواده حضرت هارون و بقیه سبط لوی به صورت «كاست» یا طبقهی درآمدند كه وظیفه آنها اجری كامل قربانی و مراسم دعا و انجام فریض بود و این وظیفه برای خانواده حضرت هارون كه كُهَنه یا كُهَنیم را تشكیل میدادند به عنوان یك وظیفه و حكم شرعی و میراث خانوادگی تحكیم شد.
كلمه «كاهن» یا «كهن» در منابع و مستندات خارج از تورات نیز وجود دارد، در كتیبههی كنعانی كلمه «كاهن» پیدا شده و در زبان آرامی «كاهانا» یا «كَنَها» گفته شده است. كاربرد این كلمه در زبان عربی نیز معمول بوده ولی بنابر شناختههی زبانشناسی میتوان گفت كه ریشه این كلمه نزد عبرانیان بوده است.
وظیف «كهنیم» به طور مشروح و مفضل در بخشهیی از تورات و سیر متون مذهبی یهود گفته شده و در دعاهی روزا نیز تكرار میشود.
در ابتدا «كهنیم» به عنوان شیوخ و بزرگان جامعه مقبولیت و مشروعیت داشتند ولی رفته رفته با توجه به موروثی بودن، این مقام به صورت یك امتیاز اجتماعی درآمد و این گروه به مدیران جامعه تبدیل شدند. در رأس این قشر روحانی، یك مقام عالیرتبه كاهن قرار داشت، كه امور كهنیم را اداره میكرد و از لحاظ ارزش اجتماعی فرد اول بود و مقام برجستهی داشت، چنین فردی «كهن گادُول» یا كاهن بزرگ نامیده میشد و تنها او بود كه اجری بعضی مراسم مذهبی را به عهده داشت و یا شرعاً میتوانست آن را انجام دهد (به طور مثال ورود به داخل هخال یا محل استقرار الواح ده فرمان و سیر مقدسات در «یوم كیپور» روزه بزرگ یهودیان از اختیارات «كهن گادول» بود).
با یجاد «بِت همیقداش» یا خانه مقدس خداوند در اورشلیم وظیف و اختیارات «كهنیم» به طور چشمگیری افزیش یافت و همراه با نفوذ معنوی و اجتماعی، موقعیت سیاسی و اقتصادی آنها نیز در جامعه یهود رو به فزونی گذاشت، هر چند براساس فرامین تورات «كهنیم» و «لویها» از حق داشتن زمین كشاورزی و یا غیر منقول محروم بودند. ولی درآمدهی آنها از نذورات، سهم كاهن و قربانیها و سهم محصول و كشاورزی آنها را به طبقه اجتماعی بانفوذ و صاحب درآمد قابل توجه تبدیل نموده بود. به طوری كه در دوره «بِت همیقداش» دوم «كهنیم» طبقهی اشرافی و مرفه بودند.
«كهنیم» با توجه به موقعیت و اختیارات و وظیف خاص و متنوع و در عین حال انحصاری خود در كلیه شئون زندگی جامعه یهود تأثیر فوقالعاده داشته و میتوانستند نظرات خود را به اجرا بگذارند، از جمله وظیف «كهنیم» بنابر اسناد مذهبی به موارد ذیل میتوان اشاره نمود.
1- خدمات در بخشهی مختلف بِت همیقداش نظیر انجام مراسم قربانی در اعیاد و مراسم مختلف، حفظ و نگهداری معبد مقدس و سیر اماكن مقدسه- تقدیس و بركت دادن مردم - بازخرید نخستزادگان پسر - سازماندهی و مدیریت كهنیم در سطوح مختلف - اعلام حمیت یا مقابله با پادشاهان.
2- تكلیف به انجام امور مذهبی برای عامه مردم یهودی - تشویق به شناخت معنویات و تكالیف روحانی - استخاره یا اجازه انجام یا عدم انجام كارها از منابعی كه خود در اختیار داشتند «اوریم» و «تومیم».
3- رسیدگی به امور بهداشت عمومی، در موارد خاص تشخیص امراض و تعلیم شیوههی درمان.
یادآوری این نكته ضروری است كه با خرابی بِت همیقداش اول در سال 3338 عبری (422 ق.م) به دست ارتش بختالنصر و ضرورت اسارت بابل، تشكیلات و نظام «كهنیم» به صورت سالهی آبادانی معبد مقدس امكانپذیر نبود، ولی «كهنیم» به شیوههی دیگر به اهمیت حیات مذهبی خود ادامه دادند و همچنان یك قشر مورد احترام و صاحب نفوذ در جوامع یهودی باقی ماندند.
بنی معبد دوم با كمك پادشاهان یرانی، كوروش كبیر و داریوش و به همت بزرگان و انبیاء آن دوران از جمله «عزرا»2، «نحیما»3 البته در شكل و مقیاسی سادهتر به انجام رسید. در این دوران، زندگی ساده و درآمد ناچیز یهودیان بازگشته، كفاف معیشت و سازوكار فراهم آوردن اجری فریض مذهبی را به وسیله كهنیم نمیداد و پرداخت نذورات شرعی برای اداره «بِت همیقداش»4 كافی نبود، همین وضعیت موجب شد «كهنیم»5 برای اداره زندگی خود به كار زراعت و كشاورزی بپردازند و خدمات مذهبی در معبد دوم دچار ضعف و نقضان شود. تشكیلات كهنیم و خدمه «بِتهمیقداش» برای رفع این مشكل چارهجویی كردند و گروههی مسئول اجری فریض دینی را دستهبندی نموده و خدمات آنها را دورهی كردند. به این ترتیب هر دسته از «لوی»ها یا «كهنیم» در روزهی مشخص وظیفی از مجموعه وظیف شرعی ر برای خود و جامعه یهودی آن دوره انجام میدادند. منابع مكتوب ربانیم این مرحله را به دوران «خدمت» و «خارج از خدمت» و «میشماروت»6 و «معمادوت»7 نامگذاری كرده اند.
دوران سختی معیشت و تنگناها رفته رفته سپری شد و فعالیت «كهنیم» و مقام كهانت حیات تازهی یافت ولی در این مقطع تسلط یونانیان بر منطقه و نفوذ فرهنگ «هلنیسم» بر فرهنگ یهود و مقام كهانت نیز تأثیر گذاشت. در این دوران «كهن گادول» در واقع نه فقط به عنوان یك رهبر مذهبی بلكه به عنوان رهبر اجتماعی و سیاسی جامعه نیز شناخته میشد و معمولاً خانوادههی كهنیم از اعتبار و شهرت خاصی برخوردار بودهاند، از معروفترین خانواده كهنیم در این دوره از خانوادههی «اونیاس»، «توبییا»، «هاكوز»، «حشمونائیم»، «بیل گا» و «آل كیموس» میتوان نام برد. با توجه به یونانی بودن اكثر اسامی ذكر شده میتوان به نفوذ فرهنگ هلنیسم در میان این خانوادههی بزرگ كهنیم در این دوران پی برد، البته لازم به یادآوری است كه این اصل مجموعه نظام كهنیم را شامل نمیشد و ب این كه افراد این خانواده برای كسب قدرت در مراحلی با یكدیگر حتی جنگ و ستیز میكردند ولی مجموعه كهنیم به عنوان متولیان اجری مراسم مذهبی از احترام خاصی بین تودههی مردم یهودی برخوردار بودند.
با گذشت زمان مقاومتهی جامعه یهودی و بعضی بزرگان «كهنیم» در مقابل یونانیان و تسلط فرهنگ یونانی شكل گرفت.
قیام خانواده «حشمونائیم» به رهبری بزرگ این خانواده «مَتیتیی كهن گادولْ»8 بر علیه سلطه یونانیان و پیروزی آنها كه منجر به یك واقعه تاریخی در میان یهودیان شد (حنوكا) یك بار دیگر موجب تحول اساسی در بنیاد دینی یهودیان شده و ادامه مبارزه توسط فرزندان «متیتیی كهن گادول» مخصوصا یهودا مكابی رابطه مردم یهودی با رهبران مذهبی را تحكیم بخشید و نهادهی مذهبی را به قدرت و سلامت گذشته بازگردانید. ولی این دوران نسبت به تاریخ یهود و اهمیت نهادهی مذهبی و نقش روحانیت یهود بسیار كوتاه بود. حشمونائیم امكان مقاومت طولانی در مقابل فرهنگ هلنسیم را نداشتند و دوران حشمونییم با رواج قدرت طلبی و فساد و درگیریهی خانوادگی به پیان رسید.
به علت همین كشمكشهی عقیدتی و فرقهی و بیشتر خانوادگی و در پی كسب قدرت، نحلههی مختلف مذهبی بین یهودیان شكل گرفت و به عنوان اولین جریانها «فریسیها»، «پروشیم»9 مدعی رهبری جریان مذهبی شد و بعد از مدتی یك خانواده غیركاهن «خاندان هرود» به كمك امپراطور روم رهبری جامعه را تقریبا به صورت پادشاهی به دست گرفت كه آن هم دیری نپیید. البته كهنیم همچنان اعتبار و قدرت خود را در جامعه یهودی حفظ كرده بودند ولی برخی، توانییهی خود را در خدمت قدرتهی ستمگر قرار داده و تودههی مردم یهودی قربانی قدرتطلبی حكام و ضعف روحانیون میشدند، در این مرحله چندین خانواده دیگر از جمله «انان»، «فیابی»، «بوئتوس» به مجموعه «كهنیم» افزوده شدند و براساس آن چه در منابع ربانیم گفته شده در این دوره مقام كهن گادولی بین خانوادهها خرید و فروش میشد و مورد سوءاستفاده قرار میگرفت و عملا یك «الیگارشی» كهانت به وجود آمد كه موجب ناراحتی فراوان در میان مردم عادی شد.
یكی از مركزیترین این «الیگارشی» «سدوسی»ها بودند كه با استفاده از تدابیر گوناگون و نزدیك شدن به مراكز قدرت موفق شدند اكثر اعضی شوری بزرگ مذهبی یهودیان «سنهدرین» را مرعوب نموده و با خود همراه نمیند. ام این مرحله نیز دیری نپائید، چون مردم یهودی به رهبری بزرگان و راوهی «فریسی»، «پروشیم» در برابر فساد و قدرتطلبی بعضی كهنیم قیام كردند. در این مبارزه جمع زیادی از كهنیم نیز حضور داشتند و عملاً همه مردم یهودی آن زمان در مقابل قدرت «الیگارشی» كهنیم قرار گرفتند و روحانیت یهودی به یك پالیش بسیار مهم در دوران پراكندگی اقدام نمود و به یكی از مراحل سخت و دردناك خانوادههی قدرتطلب پیان داد.
در متون بعدی فرهنگ یهود و نوشتههی روحانیون متأخر یهودی درباره این دوران بسیار گفته شده و مردم یهودی را به بازگشت به اصول اعتقادی و فرهنگ توراتی دعوت میكردند، تحلیل روحانیون متأخر از دوران ذكر شده بیشتر تأكید بر جدیی از موازین تورات و كسب قدرتهی شخصی است. در منابع ربانیم (تلمود) از این دوران به تلخی یاد شده:
«وی به حال من از دست خاندان «بوئتوس» و وی به حال من از دست تازیانههی آنان، وی به حال من از دست خاندان «هانیم» به علت سخنچینیها و تدابیر زشت و توطئه آنها، وی به حال من از دست خاندان «كاتروس» وی بر من از قلمهی آنان، وی به حال من از دست خاندان «اسمعیل پسر «فیابی» وی به حال من از گره مشتهی آنان، چون آنان خود را «كهن گادول» میدانند و فرزندان آنان خزانهداران هستند و دامادهی آنها معتمدین حكمرانها هستند و مزدوران آنان مردم را به تازیانه میزنند».
تلمود - توسفتا- مناحوت 13: 21
نهیت این كه این الیگارشی مذهبی كه خود را رهبران جامعه میدانستند جامعه یهودی زمان خود را در محرومیت و فشار بسیار گذاشتند ت این كه قیام «بركوخبا» پیشاپیش یهودیان مومن و معتقد، دوران تازهی از حیات روحانیت یهود را آغاز كرد كه ادامه به آن خواهیم پرداخت.
دوام حكومت حشمونائیم دیری نپیید و نتیج انقلاب «متیتیی كهنگادول» و فرزندانش رفته رفته كمرنگتر شد و در فاصله زمانی نه چندان طولانی از میان رفت، خانوادههی اشرافی یهودیان كه معمولاً خود را به «كهنیم» و «لویها» منتسب میكردند و در حالی كه قدرت مذهبی و اقتصادی و سیاسی در اختیار چند خانواده بود، تودههی مردم یهودی در فقر و تنگدستی زندگی میكردند و پیوند آنها ب این گروه روحانیت بسیار ضعیف و كماثر بود، مضافاً به این كه طبقات اشراف بعد از بروز سستی در حكومت حشمونائیم خود را هم از لحاظ سازمانی و هم از لحاظ عقیدتی تسلیم فرهنگ و تمدن یونانی و پس از آن سلطهگران حكومت روم كردند كه نهیتاً به فروپاشی اجتماع یهودیان در اورشلیم و خرابی بِتهمیقداش و پراكندگی یهودیان از سالهی 70 میلادی به بعد انجامی.
اما مردم یهودی كه یمان و اعتقاد خود را در معرض تعرض و نابودی میدیدند از هر امكانی برای حفظ ارزشهی دینی خود استفاده میكردند و در همین شریط گروههی اشرافی كه عموماًٌ ریشه روحانی داشتند دستهی با یونانیها و دستهی دیگر با رومیها عهد و پیمان میبستند. پیدا است جامعه یهودی زیر فشار شدید فرهنگی و دینی و مالیاتهی سنگین و تعرضات گوناگون گرفتار بودند و در جستجوی راهی برای ادامه زندگی، تلاش میكردند. به علاوه جنگهی پی در پی و پیان ناپذیر محلی نیز توان آنها ر برای مقاومت هر روز كمتر میكرد و زندگی از تحمل خارج میشد، در چنین شریطی سیل مهاجرت به سرزمینهی دیگر در جستجوی كسب حداقل معیشت و حفظ اعتقادات دینی عكسالعمل طبیعی مردم بود. تاریخنگاران و باستانشناسان بر این عقیدهاند كه مدتها قبل از خرابی معبد بیتالمقدس دوم، اكثریت جامعه یهودی آن زمان از اورشلیم و جغرافیی آن روز حكومت یهود به خارج رفته بودند. بزرگترین این اجتماعات، در بینالنهرین (بابل) و سیر نقاط ایران زندگی میكردند و بسیاری دیگر در مصر، سوریه، لبنان، یونان، قبرس و سیر كشورهی حوزه مدیترانه شرقی و بعضی دیگر در عربستان، یمن، حبشه و سیر نقاط سكنی گزیدند و در این نابسامانی و
در همریختگی اجتماعی بود كه فرقههی مختلف روحانیت یهود به وجود آمدند.
گرچه در نوشته هی باقی مانده از آن دوران بیش از چند فرقه مذهبی نامبرده نشده ولی تمام قرین حكیت از درهمریختگی فرهنگی و مشكلات حاصل از فرقهگریی و تفرقه و چنددستهگی دارد.
به طور مثال میتوان از گروهی به نام «اِسِنیان» (كه چند سال پیش، دستنوشتههیی از آنها در منطقه قومران پیدا شد) نام برد كه اساس اندیشه آنها بر گوشهگیری و دوری از اجتماع و زهد و پاكدامنی از طریق ریاضت كشیدن و رستگاری شخصی بود كه این فرقه وسعت و دوام كمتری یافت و بیگانگی آن با فرهنگ یهودی موجب فراموشی این نوع تفكر در میان یهودیان شد.
اما در همین دوران نظام حَسیدیم از اعتبار و اهمیت ویژه در میان تودههی مردم برخوردار بود. حسیدیم كه به اجری فرامین «تورات» و رعیت فریض پیبند بودند، توانستند جریان فكری یهودیان را به سمت رعیت اصول اولیه دین یهود و فرامین موجود در كتاب مقدس «تورات» رهنمود شوند و از انحرافات معمول و بروز چند دستهگی و نفاق جلوگیری نمیند. زیر چتر تفكر حسیدیم گروههی دیگری به وجود آمد كه هر چند تفاوتهیی بین آنها به لحاظ تفاسیر مذهبی و اجری فریض دینی وجود داشت ولی در اصل میتوان آنها را در گروه حسیدیم به شمار آورد. با توجه به این كه جریان حسیدیم هنوز هم زنده و فعال است پرداختن به گونههی فكری حسیدیم گوشههی مختلف تاریخ روحانیت یهود را شفافتر میسازد و ما را در ادامه این بررسی یاری میكند.
پروشیم - فریسیها
با توجه به بررسی مدارك موجود میتوان نتیجه گرفت كه گروه پروشیم وابستگی فكری كامل به حسیدیم داشتند. این گروه در سالهی (160-165) قبل از میلاد به وجود آمد و به طور سازمان یافته و پیگیر مطالعه تورات و رعیت احكام و فریض را اصل اساسی فعالیتهی خود قرار داد. پروشیم یا فریسیها خود را پیروان سنتی عزرا هَسوفر میدانستند و معتقد بودند بعد از رسالت حضرت موسی دین یهود به وسیله عزرا حفظ شده و دستورات و توصیههی عزرا در ادامه تورات شفاهی است كه بعد از اصول مطرح شده در تورات مورد توجه و قبول آنها بود.
پروشیم در عین حال معتقد بودند كه اجری مراسم در بیتهمیقداش دگرگون شده و بید در نحوه اجری فریض و قداست بِتهمیقداش تغییراتی به وجود ید.
پروشیم ضمن اعتقاد كامل به نص تورات و گفتههی عزرا معتقد به اجری قوانین و سنن غیرمكتوب بودند كه به وسیله انبیاء و حخامیم تدوین و توصیه شده است و معتقد بودند تورات شفاهی به یهودیان امكان میدهد تا فرامین الهی را برحسب شریط روز تعریف و اجرا نمیند.
به لحاظ فلسفی، جبر و اختیار را در نظام خلقت یك تقدیر الهی میدانستند، در حالی كه به تعیین سرنوشت انسانها و جبر زندگی فردی و اجتماعی باور داشتند و زندگی را مقدر میدانستند با وجود این اختیار و اراده انسان را در مقابله با حوادث ناشی از همان خواست و تقدیر الهی دانسته و معتقد بودند كه انسان در ارتكاب به گناه و یا انجام دستورات خداوند صاحب اراده و تصمیم است و همین اختیار او را به فراگیری فریض مذهبی و انجام آن تشویق میكند و اراده آگاه، انسان را از ارتكاب به گناه برحذر میسازد- رابطه تقدیر و خواست خداوند و اراده انسان برای انجام كار نیك سرلوحه اندیشه پروشیم و یا در واقع حسیدیم بود. آنها تقدیر الهی و اراده انسان را مكمل یكدیگر میدانستند و آن را ناشی از قدرت خداوند به شمار میآورند. پروشیم بر توحید و وحیانیت خداوند تأكید فراوان داشتند و در نوشتههی بازمانده از آنها تا امروز نشانههی از قومیتگریی و نژادپرستی نمیتوان یافت. آنها حتی به تبلیغ و ترویج اصل توحید بین اقوام و گروههی غیریهودی میپرداختند و سعی در آشنیی مردم زمان با خداپرستی و توحید داشتند. در همین دوران گروههی زیادی از اقوام غیریهودی در ارتباط با پروشیم بودند و از
این طریق به هستیشناسی توحیدی آشنا شدند. و بی آن كه به یهودیت بپیوندند اصل توحید و خداپرستی را اجرا میكردند و كلمه «گِرتوُشاو» در آن زمان به كسانی اطلاق میشد كه پیرو اصل توحید و خداپرست بودند و یهودی نبودند.
پروشیم در حدود قرن اول میلادی نمینده تفكر و اندیشه یهودیت بودند و اكثر اجتماعات یهودی آنها را قبول داشتد و دستورات شرعی خود را مطابق سفارشات و تأكیدات و برداشت آنها از فرامین تورات اجرا میكردند.
معنی واژه پروشیم به رویتی از مصدر «پارَشْ» به معنی جدا شدن گرفته شده، در این صورت پروشیم به معنی «جدا شدهها» یا «جدییطلبان» میباشد و یا به رویتی «آنهیی كه جدا قرار داده شدهاند» با توجه به شریط آن روز این جدیی به معنی منفی آن نبوده است بلكه با توجه به شریطی كه در ابتدی این قسمت ذكر شد، معنی جدیی پروشیم از كسانی است كه تسلیم شریط كفرآمیز سلطه یونانیها و رومیها شدند و از اصول واقعی دین یهود فاصله گرفتند و به كفر و زد و بندهی سیاسی و امور دنیوی پرداختند و در واقع «پروشیم» از این جریان جدا شدند و به ریشههی یهودیت توجه نمودند.
در بخشهی گذشته شكلگیری روحانیت یهود را از دوران «كُهَنیم» برذاح و «لِوییم» نعاح و یجاد معبد مقدس(زاو ردثسش بِت هَمیقداش) بیان كردیم. آغاز تحولات اساسی در روحانیت یهود چه از لحاظ فكری و چه از نظر ارتباط با مردم، در حد ممكن شرح دادهیم. پِروشیم خقعشاح (فریسیها)، كه در واقع بخشی از نهضت «حَسیدیم» تطاساح یا اصولگریان دینی بودند آغازگر تحول در بینش روحانیت یهود هستند و چون هسته مركزی این تحول دینی هنوز هم حضور فعال دارد، میتوان گفت تأثیرگذارترین نحلههی روحانیت یهود در عصر حاضر میباشند. ضروری میدانیم در معرفی پروشیم، (فریسیها) بیشتر صحبت كنیم.
در قسمتهی قبلی گفتیم «كهنیم» كه مجری مراسم مذهبی در بت همیقداش بودند رفته رفته به یك طبقه اشرافی تبدیل شدند و اصولاً به عنوان حاكمان اجریی عمل میكردند تا اجراكنندگان احكام دینی.
اولین كوشش «پروشیم» برای شناساندن خود كسب قدرت طی دو قرن آخر آبادی بت همیقداش دوم صورت گرفت. در این مرحله توجه به تجمع مردم در كنیساها در مقابل مراسم قربانگاه در معبد مقدس، هدف اصلی فریسیها بود. اهمیت یافتن نقش كنیساها به عنوان مركز عبادت و انجام فریض دینی یهود و به منظور تحتالشعاع قرار دادن قدرت «صدوقیها» ئسعثاح یعنی كهنیم و لویها بود و اجری بخشی از مراسمی كه در معبد مقدس انجام میگرفت (دعاها و مناجاتها) به كنیساها منتقل شد و افرادی غیر از كهنیم و لویها در اجری مراسم مذهبی و فریض شرعی سهمی روزافزون یافتند و در حالی كه كهنیم و لویها، نیروی خود را صرف اجری مراسم قربانی و نظیر آن مینمودند، فریسیها تعلیم تورات و آموزش قوانین دینی و اخلاقیات یهود به مردم را وظیفه اصلی خود میدانستند.
بدین ترتیب بین علمی «فریسی» و كاست مذهبی كهنیم گروهبندی به وجود آمد كه اختلافات ناشی از آن به سنهدرین (مجمع عالی دینی و فقهی یهود) كشیده شد. تفسیر قوانین تورات به زبان ساده كه با مسائل روزمره زندگی مردم سروكار داشت به گروه «پروشیم» این فرصت را میداد كه رسوم مشروع و متداول و مورد نظر مردم دذریاح را داخل مراسم دینی و شعائر مذهبی معبد مقدس نمیند. البته این بدان معنی نبود كه «پروشیم» مخالف مراسم معمول در بت همیقداش بودند، بلكه آنها خواهان تقویت این مراسم بوسیله تفسیرات جدید و مردمیتر از اصول تورا بودند. به طور كلی میتوان گفت «فریسیها» به یك جریان تكاملی و غیرثابت در مورد تصمیمات شرعی معتقد بودند و تورات شفاهی یعنی احكام علمی دین یهود را هم طراز با توری كتبی میدانستند. این برخوردها به جدیی دائمی «فریسیها» و «صادوقیها» منجر شد و دو فرقه مذهبی جداگانه به وجود آمد و در نتیجه مسائل دینی با مسائل اجتماعی و اقتصادی درهم آمیخت و دامنه مخالفتها در حیطه امور مذهبی فراتر رفت و به امور خارج از كنترل روحانیون كشید و این وضع تا بدانجا پیش رفت كه در زمان یكی از فرمانرویان حَشمُونائیم به نام هیرقانوس، فریسیها از
عضویت در سنهدرین اخراج شدند و در همین زمان بود كه به آنها لقب «پروشیم» یا اخراجشدگان داده شد و آنه این نامگذاری را برخود پذیرفتند. ولی، تفسیری دیگر از واژه پاراش به معنی تفسیركننده یعنی تفسیركننده فرامین بر اصول تورا میباشد.
مقاومت و یستادگی «پروشیم» در برابر «صدوقیان» و جنبههی مردمی و اخلاقی تعلیمات دینی، آنها را از حمیت عظیم مردمی برخوردار كرده بود. مراكز قدرت آنان اماكنی بود كه آنها به تدریس و آموزش اشتغال داشتند و این امكان بعدها به وسیله روحانیون و مفسرین دینی مشهور مورد قبول مردم چون «هیلل»، «شَمی»، رَبی ییشماعِل و ربی عَقیوا رسمیت یافت، حتی قبل از قیام حشمونائیم تشدعذفاح (قرن یكم قبل از میلاد) ریشههی فكری «پروشیم» بیشتر جوابگوی امیدها و آرزوهی مردم سركوب شده در كلیه جوانب زندگی یهودیان بود.
اعتقاد به رستاخیز مردگان- تجلی روز قیامت- پاداش و جزی اعمال انسان در زندگی پس از مرگ، مژده ظهور ماشیح نشاندهنده آرزوها و امیدهی مردم بود.
به عقیده «فریسیها» خداوند از كردار بندگان از قبل خبر دارد و مشیت خویش را جاری میساد. ولی در عین حال بشر مختار و صاحب اراده است و به همین دلیل در برابر اعمال خود مسئول است و بید در پیشگاه خداوند جوابگو باشد.
خداوند به اراده خود، خوبی و بدی را در غریزه انسان خلق كرده و با راهنمیی پیامبران، انسان را به سوی نیكوكاری و تزكیه نفس راهنمیی كرده است و تورا را به عنوان چراغ راه به وسیله پیامبر گرامی خود حضرت موسی كلیمالله به بنی اسرائیل هدیه نموده تا راه خود را به سمت رستگاری بپیمیند قدرت تشخیص خوبی از بدی و این كه انسان حق انتخاب داشته باشد، موهبت خداوندی است كه انسانها بید از آن بهرهمند شوند.
براساس گفته فریسیها و با اعتقاد به تاكید انبیاء یهود؛ «خداوند، روح مطلق دانیی و قادر متعال و منشاء كلیه خوبیها و مهربانیها و عدالت است». تعلیمات آنها بر این اساس است كه خداوند كلیه مخلوقات خود را دوست دارد و رستگاری آنها را در اقدام به كار خیر میداند. آنها بر این اعتقاد هستند كه جبریت خلقت و وحدانیت حق و مطلق بودن اراده خداوند، مانع از اختیار و اراده آزاد انسان، برای ستیش خداوند و اقدام به امور خیر و عادلانه نیست.
در مورد شناخت خداوند عقیده بر این بود كه خداوند مافوق و برتر از همه موجودات است. درك و فهم او در مقیاس فكری انسان غیرممكن است و درك تمامیت ذات خداوند با هیچ نامی و شكلی قابل تعریف نیست و به كار بردن بعضی واژهها در معرفی صفات و ذات خداوند تعریف خصیل خداوندی بنابر معرفت و شعور انسانی است. زعقف لعنح خالق جهان هستی، ردثعح خدی لامكان، شباذر تجلی الهی، بعضی واژههیی است كه فریسیها و حسیدیم در معرفی خداوند به كار بردهاند.
یادآور میشویم عقید «پروشیم» در مورد كیفر الهی و جبر و اختیار و اراده انسان با عقیده صدوقیم تفاوت اساسی و در بعضی موارد تناقض داشت.
صدوقیها، مشیت الهی را نوشته بر پیشانی انسان و عبادت و دعا را وسیله نزدیكی به خداوند و تسلیم شدن به سرنوشت و تغییر آن را غیرممكن میدانستند مگر به خواست و اراده خداوند . ولی به گفته «پروشیم» گر چه خداوند از پیش قادر به تعیین راهی است كه انسانها انتخاب میكنند ولی او را در انتخاب راه و روش زندگی آزاد گذاشته است. در تلمود گفته شده «گرچه در نهیت همه چیز از قبل به وسیله خالق آن (خداوند) پیشبینی شده ولی آزادی انتخاب به آدمیان داده شده است (تلمود، رساله آووت فصل 3 یه 16). اگر فردی راه خوب را انتخاب كند نیروهی معنوی به او كمك میكنند و اگر راه بد را انتخاب كند خود مسئول پیمودن آن بوده است. (تلمود، رساله شبات، برگ 104)
به عقیده «فریسیها» كیفر الهی و یا پاداش و جزی اعمال در مورد انسانها عملی خواهد شد و همه چیز در دنیی مادی كنونی به پیان نمیرسد. بلكه كیفر الهی و زندگی دیگر وجود دارد كه انسان قادر به تجربه و درك آن در دنیی مادی نمیباشد. نظر «فریسیها» در مورد فرامین تورات این طور خلاصه میشود كه فرامین آن بید در هر دوران با تفاسیر رابها و روحانیون متناسب با شریط زمان و موقعیت زندگی هماهنگ باشد البته با محوریت «تورات». هنگامی كه به نظر میرسد قوانین اجریی اجتماعی مخالف وضعیت زمان و معرفت و شناخت الهی است میتوان آن را تفسیر و مطابق شریط زمان تطبیق نمود. به عنوان مثال قانون شرعی و فقهی «با استفاده از تعالیم توری شفاهی چشم به عوض چشم» این طور تعبیر میشود كه این حكم الهی برای انتقامجویی نیست بلكه تعیین مجازات در مقابل وقوع جرم است. یعنی هر مجازات بید مطابق جرم انجام شده باشد. روشی كه در دوران باستان وجود داشت انتقامجویی در برابر هر جرم كوچك بود كه وقوع جریم را بیشتر و بیشتر میكرد و فریسیها به این ترتیب از ارتكاب جرم بعدی جلوگیری میكردند. در پیان این فصل لازم به یادآوری میدانیم كه شكلگیری كنیساها و انجام فریض دینی
به جز قربانی كردن از تعالیم و اقدام «حسیدیم» و «پروشیم» بود. آنها معتقد بودند كه خالق یكتا در همه جا حضور دارد و عبادت خداوند خارج از معبد مقدس نیز امكانپذیر است. چون خداوند در همه جا حاضر و ناظر است، میتوان او را هم در معبد مقدس و هم در خارج از آن در كنیساها ستیش كرد و نبید عبادت را فقط به گذارنیدن قربانیها محدود ساخت و به آن بسنده كرد. بدین ترتیب نظام كنیسیی در میان یهودیان اهمیت بسیار یافت و مكمل اجری مراسم قربانی در معبد مقدس «بت همیقداش» شد.
فعالیت فریسیها تا قرن دوم میلادی ادامه یافت و بزرگترین تأثیر را در حفظ و كمال یهودیت به جی میگذاشت. فریسیها در حفظ اعتقاد خود بسیار معتقد و ثابت قدم (رادیكال) بودند و در حفظ و اشاعه دین یهود به نسلهی بعد از خود، آن هم در دورانی كه به علت بیعدالتیهی شدید اجتماعی ترك مذهب متداول بود، خدمات فراوانی كردند، آنها برخلاف بعضی گروههی متعصب، خشونت را در مذهب یهود رد میكردند و جنگ بین انسانها را ظالمانه میدانستند. به عقیده آنها خداوند تنظیمكننده زندگی، تاریخ و ادامه حیات بشر است و انسان بید در یادگیری فرامین الهی و بسط و نتیجهگیری از آن فعال باشد و به همین دلیل فریسیها بیشترین وقت و نیرو و امكانات خود را صرف تعلیم و آموزش مینمودند و بعد از خرابی معبد مقدس دوم وجود كنیساها و مدارس دینی فریسیها موجب شد شیرازه زندگی دینی یهودیان از هم نپاشد و طی قرون متمادی یهودیان بتوانند براساس اعتقادات توحیدی خود به زندگی فردی و اجتماعی خود ادامه دهند.
توضیح این كه برای روان شدن مطلب سعی كردهیم «پروشیم» و «فریسیها» را كه معنی واحدی دارند به كار ببریم و كهنیم و لوییم و صدوقیم كه در متن یكسان به كار رفته نامگذاری كنیم.
تَنّائیم :
فعالیتها و نشر عقاید و تعلیمات فریسیها کمکم سازمان یافته شد و راوهای فریسی هر کدام در تعلیم و تعلم، ایجاد مدارس و فعالیت و رشد کنیساها کوشا بودند و طولی نکشید تعلیمات و تفاسیر آنان و راوهای بعدی به صورت بزرگترین شاخه روحانیت یهودی درآمد که بعداً به دوره تنائیم مشهور گردید.
واژه تنّا از زبان آرامی و به معنی عالم میباشد که خود از ریشه تِنی به معنی سینه به سینه نقل کردن (به طور شفاهی) گرفته است. معانی دیگر آن تحقیق کردن و آموختن و تدریس کردن میباشند.
در منابع ربانیم دوران فعالیت فریسیها را به دو دوره، دوره علمای اولیه ریشونیم و بعداً که فعالیت ربانیم به طور مشخص و سازمان یافته و به صورت رسمی در آمد دوره تنائیم به حساب میآید و تقریبا کلیه علما یهودی را از دوره هیلل تا پنج نسل بعد تنائیم میخوانند که در این دوران فعالیتهای مذهبی راوها منجر به تدوین کتب میشنا گردید.
دوران تنائیم به طور تقریب از سال 20 قبل از میلاد تا 200 میلادی ادامه مییابد. آثار تفاسیر، فتاوی و تعلیمات تنائیم در پایان قرن دوم میلادی به همت یهودا هناسی گردآوری شد و به صورت 6 جلد میشنا درآمد و آثار باقیمانده و تعلیمات راوهای بعدی در اضافات میشنا گردآوری گردید که اصطلاحاً به این قسمت «تُوسِفتا» یا «بِرَیتا» میگویند. باید توجه داشت که این تقسیمبندی در خطوط کلی و فقط به منظور سهولت کار است و در مورد جریان تنائیم به طور کلی با واقعیت وفق نمیدهد.
دوران مورد بحث یعنی دو قرن اول و دوم میلادی سالهای پر از تألمات و شورشها و سرکوبه برای یهودیان میباشند. مهمترین واقعه در این دو قرن سقوط اورشلیم و خرابی معبد مقدس دوم به دست رومیها در حدود سال 70 میلادی بود که مرکزیت مذهبی سنتی یهودیان یعنی بِت همیقداش از بین رفت و همراه آن اقتدار سیاسی و اجتماعی طبقه کهنیم تضعیف گردید و کاهنها از صورت یک طبقه حاکم سقوط کردند. سقوط معبد مقدس یک خطر اساسی را دربرداشت و آن از بین رفتن مرکزیت مذهبی و اساس دین بود که با همت همین روحانیون دوران تنائیم از اضمحلال نجات یافت. و در نتیجه:
1- با رشد فوقالعاده نهاد کنیسا و جانشینی نماز به جای قربانی مرکزیت معنوی و دینی و روحانی حفظ گردید.
2- علیرغم اختلافات شدید با طبقه کهنیم، تنائیم کوشیدند که این تغییر و تحول به صورت آرام صورت گیرد و در این امر مهم موفق نیز گردیدند. بدینترتیب این روحانیون اساس مذهب را دگرگون ننمودند بلکه با تفسیرات جدید و مطابق با نیاز اجتماعی زمان خود موفق شدند دگرگونیهای لازم را به وجود آورند. حتی در مراسم ادعیه کنیسا برخی از مراسم بت همیقداش را گنجانیدند و مقام روحانی و معنوی کهنیم را در اصل قبول داشته و دعای خاص کهنیم (بیرکَت کُهَنیم) در بت همیقداش را هم وارد مراسم نماز نمودند.
3- با همت و کوشش بسیار و دوری از جریانات متنوع سیاسی و اجتماعی وقت خود را صرف تحکیم ارکان و گسترش تعالیم مذهبی نمودند.
4- با ایجاد مدارس علوم دینی در شهرهای مختلف اساس و پایه یشیواهای (علمیههای) مذهبی را به وجود آوردند.
امپراطوران و سرداران رومی به جز در مواردی که فعالیتهای مذهبی را مخالف منافع خود میدیدند و آن را سرکوب میکردند کاری به اعتقادات مذهبی یهودیان نداشتند، کمااینکه اجازه تاسیس این مدارس مذهبی را به صورت گسترده میدادند و گرچه توحیدگرائی را به صورت یک مذهب از نظر این امپراطوران رومی معمولاً مورد تحقیر بود ولی دخالتی در این امور تا آنجا که منافعشان را به خطر نمیانداخت، نداشتند.
از نمونههای مشخص میتوان ایجاد مدرسه علوم دینی رَبان یوحانان بِن زَکای در شهر یَونِه را نام برد که فوقالعاده موفق و دارای نفوذی فراوان گردید و یکی از مهمترین پیروانش «اِلیعِِزر بن هُورقانوس» مدرسهای در شهر لیدا تاسیس نمود و دیگر موسسین «یِهوُشوعَ بن حَنَنیا»، «یُوسِه هَکوهِن ، شیمعون بن نِتِن اِل» ، «اِلیعِزِر بن عَزَریا و «الیشاع» بودند. و در میان شاگردان آنان نیز «ییشماعل بن الیشاع» ، «ربی طرفون»، «یوحانان بن نوری» را میتوان نام برد. ولی بدون شک معروفترین آنها «ربی عقیوا» بود که مدرسهای در بِنِه بِراک (بِنِه بِراق) تاسیس نمود. این دوران فعال تا سال 130 میلادی ادامه یافت و بازماندگان آنها یعنی «ییشماعِل»، «یوشییا» و «یوناتان» و محصلین عقیوا، یعنی «یهودا بَر ایلعای»، «یوسه بَرحَلَفتا» و «ربی شیمعون بریوحای» بودند که مدارسی در جلیلیه، اوشا و طبریه تاسیس نمودند.
از معروفترین ربانیم دوره بعدی «ربی مئیر» میباشد که ابتدا محصل ییشماعِل و بعد شاگرد ربی عقیوا شد و سنت این راو بعدا به وسیله یهودا هناسی دربت شعاریم و صیپُوری ادامه یافت. و چهره درخشان دیگر دوره دوم، یهودا هناسی است که جمعآوری و تالیف مجموعه میشنا را انجام داد با فوت یهودا هناسی دوران تنائیم نیز به پایان رسید. (حدود سال 220 میلادی)
دیگر واقعه مهم این دوران شورش بَرکوخوا است که نتیجه از هم یختگی اوضاع اجتاعی و ظلم و ستم حکام محلی و سرداران امپراطوری روم بود. این شورش حدود سالهای 130 میلادی شروع گردید و مدت سه سال طول کشید و با شکست آن تعدادی از مدارس مذهبی نیز نابود شدند و خطر از بین رفتن مرکزیت مذهبی دوباره به وجود آمد.
تلاش ربان یوحانان بن زکای در بازسازی مرکزیت مذهبی و حفظ قدرت آن او را مجبور به رویارویی با چند قشر اجتماعی از جمله کهنیم و بعضی از راوها کرد. بعد از ربان یوحانان «ربی گملیئل» از اهالی یَونِه سعی عمده خود را بر تعمیم قدرت روحانیت نمود و آن را به مردم قبولانید. و رسمیت مرکزیت روحانی خود را از طریق حکمرانان رومی کسب نمود.
به وجود آمدن شورای مذهبی (سنهدرین) تحت عنوان سنهدرین بزرگ در این دوران بود که در موارد خاص اجلاس مینمود و فتویها و دستورات مذهبی بر روی موضوعات اصولی صادر میکرد و باعث گردهمائی محققین از اقشار و طرز تفکرهای مختلف میگردید.
تحت همین شرایط پر تلاطم اجتماعی تعدادی از رهبران مذهبی کشته شدند و در جریان حفظ و لزوم مرکزیت مذهبی نظم جدیدی به صورت مجموعه بزرگ سنن هلاخا به وجود آمد که نتیجه تعالیم و تفسیرات تنائیم بود و آن قسمت که به صورت کتبی تدوین گردید به نام میشنا معروف گردید.
فعالیت تنائیم را میتوان به دو بخش اساسی تقسیم نمود.
1- بحثهای فشرده هلاخا به ترتیب تئوریهای قضائی و حقوقی.
2- هلاخاهائی که براساس میدراش تدوین شده بود و به مثابه بخشی گسترده از تفسیرات فقهی و مذهبی از قوانین پنج سفر توراه استخراج کرده بودند.
میشنا:
میشنا، اولین و مهمترین مجموعهی تفاسیر و فتاوی است. شکلگیری میشنا بدین صورت بود که ابتدا شواهد جمعآوری میگردیدند، سپس بحث در موارد گوناگون حقوقی آنان شروع میگردید. این کار نیز در همین دوران مقید به چارچوب خاصی گردید. ربی عقیوا در مورد این بخش، مهمترین فعالیت را داشت و با همت او بود که این تفاسیر و فتواها (هلاخاها) یا میشنایوت جمعآوری و دستهبندی گردیدند.
دنبالهی کار ربی عقیوا، به وسیلهی محصلین او ادامه یافت، که در نهایت به وسیلهی ربی یهودا هناسی، آخرین تغییرات در ترتیبات و دستهبندیها انجام گرفت و به صورت «میشنا»ی امروزی درآمد.
ربی یهودا هناسی در انتخاب مطالب، فوقالعاده با دقت بود. ب این حال، برخی از این هلاخاها (فتاوی) از مجموعهی میشنا جا افتاده بود که بخشی از آنها به کمک تنائیم بعد از ربی یهودا هناسی، نظیر «ربی حییا» و «ربی اُوشَعیا» و سایرین، در یک مجموعهی دیگر به نام «تُوسِفتا» حدود بیست سال بعد از تألیف میشنا گردآوری شدند. ولی هنوز فتاوی زیادی بودند که جمعآوری و تدوین نگردیده بودند که بعداً در مجموعهی تلمود جمعآوری گردیدند و به عنوان بِرَیتُوت یعنی شامل نشدهها یا هلاخاهای خارجی (خارج از میشنا) خوانده شدند.
فعالیتهای فوق به طور عمده در بِت میدراشهای (مدارس مذهبی) پیروان ربی عقیوا انجام میشدند و در جناح دیگر، مدرسه ربی ییشماعِل بود که نتیجهی فعالیت آنها به صورت میدراشیم هلاخایی درآمد. بعضی از این آثار تا به امروز باقی ماندهاند. مانند مِخیلتا دِ رَبی ییشماعِل و از آثار ربی شمعون بَریوحای و نمونههای دیگر میدراشهای مربوط به سفر خروج، تورَت کهنیم (سفر وییقرا)، سیفره زوطا و سیفره تنائیم هستند که شیوه و سبک خاص نگارش خود را دارا میباشند و متمم با ارزشی برای میشنا محسوب میشوند.
یک اثر مهم دیگر از یک تَنّای بزرگ، یُوسه بن حَلَفتا موجود است به نام «سِدِرعُولام رَبا» که در اواسط قرن دوم میلادی نگارش شد. این اثر اقدامی سیستماتیک، در مورد تقویم و تاریخ جهان است که از حضرت آدم تا خرابی معبد دوم، ادامه مییابد. این اثر هم شامل تفسیراتی از تورا و هم وقایعنگاری تاریخ قدیم است که قبلا به صورت شفاهی وجود داشتهاند.
مطالعهی تورا، بعد از شکست قیام برکوخبا در بین تنائیم شدیدتر شد و به دور از جریانات سیاسی به میدان مذهبی محدود گردید. بعد از خرابی معبد، رسمی به وجود آمد که حمایت مالی از روحانیون را از بودجهی عمومی محلها تامین میکردند. ب این وجود، خیلی از علما از طریق انجام کارهای عادی، نظیر صنعتگری، آهنگری، کتابت (رونویسی) و حتی تجارت گذران زندگی مینمودند.
تنائیم، محققین، مفسرین و آموزگاران توراه بودند. آنها قوانین را توضیح و در مدارس و کنیساها آنها را تعلیم میدادند. مردم را تشویق میکردند، امید میدادند و آن،ها را به اهداف اخلاقی والاتری راهنمایی میکردند و در دوران خود، از احترام ونفوذ فوقالعادهای در بین مردم برخوردار بودند.
برجستهترین تناها، نمایندهی رسمی مردم در برابر مقامات رومی نیز بودند. حتی به روم هم سفر میکردند و به دفاع از حق جامعهی خود میپرداختند. بدینترتیب اشتغال آنها نه تنها به علوم الهی محدود نمیشد، بلکه عناصر فعال در امور سیاسی و به خصوص اجتماعی بودند که این رسوم بعدا در دوران آمورائیم و گِئُونیم ادامه یافتند.
گرچه تعالیم تناها تا حدی به صورت کتبی تدوین گردید، ولی مسائل عمدهی کپیبرداری و عدم دسترسی همگانی به آنها، منتج به بهوجود آمدن نوعی دیگر از تنا گردید که وظیفهی آنها، حفظ مطالب تدریس شده در میدراشها بود که به آنها «کتابخانۀ زنده» یا «سبد پر از کتاب» لقب داده میشد. این گونه افراد در چنان مقامی نبودند که مانند تنائیم صدر دوران، قادر به تفسیر مطالب از حفظ شده باشند و در نتیجه تفاسیر مختلف آنان از این مطالب، باعث دردسرهای بسیاری میگردید و عبارت «هتنائیم مِوَلِه عُولام» «تناها، دنیا را خراب میکنند» در رابطه با تفسیرات و تصمیمات این گونه تنائیم بود که همه چیز آموخته بودند، بدون آن که علل آنها و یا قابلیت انطباق آنها را با موارد عملی بدانند.
با پایان این دوره، مرکز فعالیت مذهبی و روحانیت یهودی، به جوامع یهودی خارج از سرزمین مقدس انتقال مییابد که از میان آنها، عمدهترین مراکز در بابل به وجود آمدند که دوران آنها، دوران تلمود و مولفین آن را آمورائیم میخوانند.
بدین ترتیب فعالیت چند قرنی تنائیم که در زمان خود یک جریان پربار فعال و عمدتا مردمی بود و در مرحلهای از زمان اتفاق افتاد که سرزمین مقدس پر از آشوب و طغیانهای اجتماعی بر علیه حکام مستبد و ظالم و طبقات اشرافی و استیلای وحشیانه امپراطوری روم بود، با تدوین میشنا که جمعآوری بخش مهمی از تفاسیر و فتاوی راوها بود به سر آمد و تدوین میشنا خود باعث گردید که خط فاصلی تا جریان روحانیت بعد به وجود آید.
جریان بعد، دورهی راوهای آمورائیم است که دوران بسیار فعال و پربار را به همراه دارد. از مشخصات عمدهی دورهی آموراه این است که جوامع یهودی خارج از سرزمین مقدس رشد فوقالعادهای یافته بودند و اکثریت یهودیان در خارج از سرزمین مقدس زندگی میکردند. جامعهی یهودی در شرق که مرکز آن شهر بابل و بخشی از امپراطوری ایران محسوب میشد، بزرگترین تعداد یهودی را در بر میگرفت. همین گسترش باعث به وجود آمدن مسائل تازه و مختلفی گردید که نیاز به حل و فصل با شناخت از وضع خاص آن اجتماعات را ایجاب میکرد. در این جا بود که دو مرکز مهم ربانیت یکی در مرکز سنتی خود سرزمین مقدس و دیگری در بابل به وجود آمدند. روحانیون این دوره را آمورا میخوانند گرچه چند نسل اول آموراها در سرزمین مقدس فعالیت داشتند ولی در اواسط دوران آمورائیم و با گسترش هر چه بیشتر جوامع دیگر یهودی، فعالیت عمدهی روحانیت به خارج از سرزمین مقدس انتقال یافت که درصدر آن اجتماع یهودی بابل است.
آمورائیم
واژه «آمورا» به معنی گوینده، سخنگو و مترجم به کار رفته است و در ابتدا آمورا، دقیقاً با همین وظایف مشخص میشد.
آمورا کسی بود که در اجتماعات بزرگ، سخنان راو (تنّا) را با صدای بلند بازگو مینمودند ولی بعد این واژه معنی راوهای بعد از دورهی میشنا را یافت. بدینترتیب آمورائیم به همین معنی عام خود، یعنی سخنگویان و مترجمین، در خدمت تنائیم بودند. آنها در کنار معلمین خود میایستادند و معلمین یا راوها عمدتاً با آنها سخن میگفتند و آنها هم به نوبهی خود حرفها ر برای مردم بازگو میکردند و در صورتی که اهالی به زبان آرامی آشنا بودند و سخنان راو به زبان عبری بود، ترجمه مینمودند و یا حتی بالعکس.
به نظر میآید که مسئولیت آموراها عمدتاً براساس وظایف مترجمین (مِتورگِمانیم) طرحریزی شده باشد. این مترجمین در این دوران در کنار خوانندهی تورا ایستاده و بخشهایی را به زبان آرامی یا زبان محلی ترجمه میکردند.
در دوران بعد از میشنا، بر دامنهی فعالیت آموراها افزوده شد به طوری که بعد از دورهی میشنا، به صورت جریان جدیدی در سیر روحانیت یهود را به وجود آورد.
آمورائیم : با ذکر مقدمهی تکاملی فوق، حال به دورهی روحانیت بعد از دوره میشنا یا دورهی تکمیل تلمود که به دورهی آمورائیم مشهور است، میپردازیم. این دوره از قرن دوم میلادی شروع شد و تا ابتدای قرن ششم میلادی ادامه یافت.
در ابتدا، وظیفهی اصلی آنها، تفسیر نظریات تنائیم بود. ولی بعدا به مرحلهی صدور فتاوی و هلاخا از تفاسیر آنان انجامید که مجموعهی فعالیت و کوشش چند قرنی آنان در پایان این دوره به صورت دو مجموعه تلمود بابلی و اورشلیمی تکمیل گردید.
آمورا در مفهوم کنونی، فردی محقق و عالم علوم الهی در مذهب یهود است که وظیفهی خود را، توضیح یا تفسیر میشنا دانسته و از آن، فتاوی نهائی را صادر میکرده است.
حدود اختیارات شرعی آمورائیم
حدود و اختیارات شرعی آمورائیم در تلمود مشخص گردیده است. آنها حق مخالفت با متن میشنا را نداشتند. اگر در جریان بحث عقیده یک آمورا با آنچه در میشنا آمده است در تضاد قرار میگرفت، نظریه آمورا رد میگردید. فقط در دوران بین دو دورهی تناها و آموراها اگر بحثها و توضیحات یک آمورا ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با متن میشنا داشت و خود بحث در محدودهی توضیح دادن و روشن نمودن، محدود کردن یا تعمیم دادن هلاخای میشنا بود، پذیرفته میشد. ولی به تدریج مسائلی پیش میآمد که صورت خاصتر به مسائل و موضوعات جدید میداد و این مانع از انجام وظایف آموراها میگردید. کمااینکه ذکر عباراتی در مورد بعضی از متون میشنا نظیر «بهتر است گفته شود ...» یا «آنچه منظور این بخش (میشنا) میباشد ...» و یا حتی «چیزی در این قسمت (میشنا) جا افتاده است و باید اینطور خوانده شود...» بیانگر کوشش آنه برای رفع این محدودیت بوده است. به طور خلاصه، یکی از وظایف آموراها، به دست آوردن و نتیجهگیری هلاائی از میشنا بوده است.
بخش مهمی از فعالیت آموراها به خصوص در بابل، به استخراج اصول عام هلاخا و مفاهیم از عبارات جداگانه و پراکنده در میشنا اختصاص داشته است و با استخراج اصول و مفاهیم از منابع، تنائیم باعث گسترش و توسعه هلاخاها در دوران آمورائیم گردیدند. هلاخائی که در نگاه اول به نظر میآمد که مربوط به منابع کاملا مختلفی باشند، تجزیه و تحلیل میگردیدند و نشان داده میشدند که براساس اصول عام بوده است. از سوی دیگر، خیلی از بحثهای آمورائیم ارتباط مستقیمی با میشنا ندارند بلکه نتیجهی مطالعات آنها برخورد با مسائل عملی روزمره میباشند.
آموراها شیوهی متقدمین را در تفسیر تورات و جستوجو برای اشارات و آیاتی در تورات پذیرفته بودند. بدینترتیب کوشش آنها به تفسیر قوانین و قواعد به آن ترتیبی که پایهریزی شده بود منحصر نشد، بلکه به صورت منبعی برای هلاخاهای جدید گردید. در هرحال تصمیمات شرعی آمورائیم به همان درجهی اعتبار تصمیمات شرعی تنائیم بود و این به صورت یک اصل کلی درآمد که اصول، تفاسیر و تصمیمات متقدمین در هر حال به اعتبار خود باقی است و هر تصمیمی که قبلاً به صورت هلاخا درآمده است، اعتبار دارد و مخالفت یا رد نمودن آن ممکن نیست، مگر اینکه راوهای قبلی در مورد آن مسئلهی خاص، چیزی نگفته باشند. در این صورت هلاخاهای آمورا در درجهی اعتبار متقدمین میباشد. به همین سبب لزوم اطلاعات عمیق و گسترده و تبحر در جنبههای مختلف منابع شرعی لازم بود و در عین حال لازمهی برخورد آنان با مسائل و سئوالات مربوط به اجرای مراسم مذهبی، اخلاقیات و مسائل اجتماعی، داشتن یک اندیشهی تجزیهگر و تحلیلگر بود که قادر باشد تصمیمات به دست آمده را با اصول شرعی ارتباط دهد. در همین رابطه به طور کلی دو نوع آمورا با خصوصیات مختلف به وجود آمدند که در منابع ربانیم به آنها
«سینائی» یا «جاکن کنندهی کوهها» میگفتند. کسانی که دارای اطلاعات وسیع، عمیق و گسترده بودند را سینائی (دریافت کننده از پای کوه سینا) خطاب میکردند.
به افرادی که دارای مغز تجزیه و تحلیلگر، تیزهوش بودند «جاکن کننده کوهها» میگفتند و در بسیاری از موارد خصوصیات متفاوت و نسبی هر دو در مورد انتخاب روسای دانشکدههای علوم دینی مورد توجه قرار میگرفت. گرایش به سوی قدرت تجزیه و تحلیل و تیزهوشی در تلمود بابلی به وضوح به چشم میخورد و علمای دینی آکادمی «پومبدیتا» از نظر تیزهوشی مشهور بودهاند.
آموراها به خوبی و آگاهانه واقف بودند که شیوهی کار آنها و تنائیم در مقایسه با متقدمین جنبهی ابتکاری دارد.
تفاوت سبک و شیوهی کار تنائیم و آمورائیم آشکار است. در آثار تنائیم هلاخا و اَگادا (روایات) به طور آمیخته به هم وجود دارند ولی در آثار آموراها به خصوص آموراهای بابلی این دو مقوله کاملاً از هم جدا گردیدهاند و این امر تا حدی است که فلان راو آمورا، متخصص اَگادا و یا فلانی متخصص هلاخا میباشد. یکی از ویژگیهای تلمود بابلی نسبت به منابع ماقبل آن این است که از لحاظ کمیت مطالب اَگادایی در آن کمتر به چشم میخورد.
در مقایسه با فعالیت تنائیم که عمدتاً در محدودهی فلسطین بود، فعالیت آموراها به طور عمده در دو مرکز بابل و فلسطین گسترش یافت که مرکز بابل از هر لحاظ از مرکز فلسطین عمدهتر و با اهمیتتر بود. نتیجهی کوشش این دو مرکز دینی دو تلمود بابلی و اورشلیمی میباشند و تفاوتهایی در مورد سبک و نحوهی تجزیه و تحلیل مسائل و بیان عقاید و تفسیرات بین دو تلمود وجود دارند. تلمود بابلی بیشتر براساس تجزیه و تحلیل میباشد ولی علیرغم این تفاوتها، دو تلمود را به صورت یک مجموعه محسوب میکنند، به خصوص که تماسهای مستمر و پویا بین این دو مرکز وجود داشته است و حتی افرادی به نام «ناحوته» وجود داشتند که تخصص آنها رد و بدل این مباحث شرعی تخصصی بین دو مرکز بوده است. در ضمن به علت اینکه تلمود اورشلیمی زودتر از تلمود بابلی تدوین گردید، گرچه همان اصل مقدم بودن در مورد آن صادق است، ولی به هر صورت از تلمود بابلی کم مطلبتر و مطالب مورد بحث خلاصهتر میباشد.
مقام ومنزلت اجتماعی آموراها
آموراها چه در جامعهی تحت استیلای روم و چه در امپراطوری ساسانی از نفوذ و مقام اجتماعی فوقالعاده مهمی برخوردار بودند. چند عامل در به وجود آمدن چنین وضعی مؤثر بود.
1- اکثریت تناها و آموراها چون تعلیم تورات را یک وظیفه میدانستند و اساساً آن را به طور داوطلبانه انجام میدادند. برای گذراندن زندگی الزاماً دارای مشاغل مختلف عادی بودند و علاوه بر مردم عادی کشاورز و کسبه و غیره حتی از طبقهی اشرافی نیز در بین آنها وجود داشتند. از طرف دیگر تحصیل علم در این دوران مستلزم سالها وقت بود که فقط افرادی میتوانستند در عمل به تحصیل مشغول شوند که خانوادهی آنها قادر به پرداخت هزینهی تحصیل و زندگی فرزندان خود در طی چند دهه باشند و این امر الزاماً تحصیل علم ر برای اکثریت غیرممکن و یا حداقل فوقالعاده مشکل میکرد. وجود افرادی فقیر و بیچیز مانند ربی عقیوا که در نهایت سختی موفق به تحصیل و صعود به مدارج بالای روحانیت شدند، نشانهی عشق عمیق و ارادهی این عده به کسب دانش و تعلیمات الهی است.
2- در دنیای تحت نفوذ فرهنگ هلنسیم (یونانی) آن دوران تحصیل علم و فلسفه مقام ومنزلت مهمی داشتند.
از نظر روحانیت یهودی نیز یک عالم ( به مفهوم خاص راو) بالاترین شخصیت اجتماعی را دارا بود.
طبیعی بود که این دو عامل مهم به کمک هم مقام رهبری بلامنازع ربانیم را در جوامع یهودی تثبیت نمایند. به خصوص اینکه در بسیاری از موارد رهبران مذهبی به عنوان نمایندگان و رهبران این اجتماعات در مقام مذاکره و حل و فصل امور تحت فرمان امپراطوران و حکام وقت عمل میکردهاند. اضافه بر تعلیم و وعظ برای مردم و شاگردان خود خیلی از آنها مقام رهبری غیر روحانی جامعه را هم داشته و مسئول رسیدگی به امور نذورات و خرج آنها بودند. به خصوص اینکه آنها به عنوان قاضیهای شرعی و قانونگزار عمل میکردند.
شواهد بسیار زیادی از انتخاب رهبران مذهبی به عنوان رهبران اجتماعی در جوامع یهودی اسکندریه، بابل و فلسطین به چشم میخورند. حتی اگر این رهبران اجتماعی، رهبر مذهبی نبودند ولی در هر حال زیر نظر رهبران مذهبی عمل میکردهاند.
آموراها سرپرستی مدارس، دورههای تحصیلی و انتخاب معلمین شرعی و دیانها (قاضی شرعی) را به عهده داشتند و معمولاً به صورت گروههای دونفره به شهرها و قصبات میرفتند و به تدریس تورات و رسیدگی به احتیاجات مختلف مردم مشغول میشدند و انجام امور اجتماعی را بخش لازم از وظائف خود میدانستند. در عین حال کوشش زیادی به کار میبردند که حد اعتدالی بین امور مذهبی و اجتماعی و کارهای تحقیقی خود به وجود آورند. به طور کلی این علما از محبوبیت و احترام زیادی برخوردار بودند.
به عنوان یک اصل، یک محقق و عالم مذهبی برای انجام امور جامعه و تدریس مزدی دریافت نمیکرد و مطلوب بود که عالم «محض رضای خدا» مطالعه و تدریس کند و از کارهای معمول در جامعه، زندگی خود را تأمین نماید. این عبارت تورات در سِفر تثنیه فصل چهارم آیهی پنج، سرمشق آنان بود: «ببین، قوانین و احکام را همانطور که خداوند خالقم به من دستور داد به شما آموزش دادم». چهطور من مجاناً آموزش دادم، شما نیز همینگونه رفتار نمایید.
مشاغلی که آموراها و قبل از آنها تنائیم به آن اشتغال داشتند و در همان حال مطالعات و تدریس خود را انجام میدادند، عبارت بودند از: کشاورزی، صنعتگری نظیر آهنگری، نجاری، حمل و نقل، تجارت و غیره ... .
شیوههای مختلفی در همین دوران برای کمک به مخارج جاری علمای دینی به وجود آمدند تا به نحوی وقتی را که صرف امور جامعه میکردند، جبران کند. به طور مثال پرداخت کمک از محل وجوهات مرکزی جامعه به وسیلهی یشیواها یا پرداخت مبالغ از طرف افراد خیرخواه و یا کمک مالی از محل جمعآوری وجوه ذکات انجام میگرفت و در ضمن در همین دوران علماء از پرداخت مالیات و خراج وخیریه معاف شده بودند.
به این ترتیب که مقدار مالیات و خیریه به صورت یک مبلغ کلی برای جامعهی یهودی وضع میشد ولی ترتیب جمعآوری و مقدار آن را خود رهبران جامعه تعیین میکردند و این امر به آنان این امکان را میداد که علماء را از پرداخت دیون معاف کنند. باید توجه داشت که مبلغ این مالیات و معافیت قابل توجه بود و جمعآوری آنها از اهمیت اجتماعی و اقتصادی مهمی برخوردار بود.
در جامعهی یهودی بابل، این علما از مزایای دیگری هم برخوردار بودند. نظیر حق تقدم و عدم لزوم رعایت نوبت هنگام خرید در بازار، به این علت که زودتر به کار تحقیقی خود برگردند و دیگر آنکه اجناس تولید شده به وسیلهی آنان از مالیات معاف بودند و بدینترتیب سود بیشتری عاید آنها میگردید.
اهمیت، قدرت ومقام اجتماعی که آموراها در جوامع یهودی از آن برخوردار بودند، نشانهی اهمیتی است که به مقام علماء داده میشد. البته آثار منفی همانند امکان سوءاستفاده و بهرهبرداری شخصی نیز وجود داشت. ولی در هر حال به علت شرایط خاص، اجتماعات یهودی که عمدتاً به علل قوانین جاری ممالک مختلف به وجود آمدند، نفوذ روحانیت به صورت یک سنت جاافتاده به مثابهی الگویی در کلیهی اجتماعات یهودی درآمد و درتمام دوران قرون وسطی و حتی تا به امروز، در بعضی از جوامع یهودی ادامه یافته است. نتیجه آن که روحانیون به مثابهی رهبران روحانی و اجتماعی، تأثیر شدیدی در وضع زندگی و خوبی و بدی آن داشتند و از طرف دیگر لازمهی یک رهبری درست و اساسی برای یک روحانی، علاوه بر اطلاعات وسیع مذهبی، آگاهی اجتماعی و سیاسی است که هر دو لازم و ملزوم یکدیگر بودند و کمبود هر یک از آنها عوارض گاه نامطلوبی در زندگی اجتماعی یهودیان به وجود میآوردند.
ساوُرائیم:یادآوران تورات و مذهب
موضوع سیر روحانیت در دین یهود از زمان حضرت موسی (ع) و به وجود آمدن سلسله کهنیم و لویها مورد مطالعه قرار گرفت که تا قرن دوم قبل از میلاد جریان عمده روحانیت را تشکیل میداد. در این دوران است که ظلم و ستم امپراطوری سلوکی (هلنیستها) و سپس رومیها از یک طرف و اجحاف طبقات اشرافی جامعه یهودی در سرزمین مقدس که گاهی روحانی هم بودند از طرف دیگر، زمینهساز فقر و تنگدستی و ظلم و ستم بسیار بر تمام ساکنان سرزمین مقدس اعم از یهودی و غیریهودی میشد. رویگردانی و نفرت از این حکام و وابستگان آنها، خود را به شکل مهاجرت، شورش و در بعد مذهبی، فرقهگرایی در اجتماع بروز میداد.
فریسیها اولین شاخه این جریان تحولی بودند و ا آنجا که مقدور بود در مورد عقاید و نظریاتشان صحبت شد. پس از آن پیشگامان اصلی روحانیت به وجود آمدند که مباحث و تفاسیر آنها از قوانین الهی حضرت موسی سرآغاز یک حرکت جدید شد که تا به امروز ادامه دارد. از مهمترین این بنیانگذاران که سلسله مراتب ربانیم را آغاز کردند هیلل و شمای بودند که پیروان بعدی آنها را تنائیم میخواندند که مجموعه نظریات و تفاسیر آنها بعدها در قرن دوم میلادی مجموعه «میشنا» را به وجود آورد.
مرحله بعدی دوران آمورائیم بود که فعالیت آنها از قرن دوم میلادی، تا قرن پنجم میلادی در دو مرکز سرزمین مقدس و بابل ادامه داشت و نتیجه فعالیت و کوشش آنها در دو مجموعهی تلمود اورشلیمی و بابلی تبلور یافت.
تحولات در منطقه و گستردگی بیشتر جوامع یهودی در این دوران، کنترل هر چه بیشتر طرح و بررسی اصول دین یهود را ایجاب میکرد که با تضعیف امپراطوری روم و تجزیه آن به دو امپراطوری شرقی و غربی مصادف بود. درهم ریختگی و زوال امپراطوری سبب شد که به فعالیت مرکز مهم مذهبی بابل دچار وقفه و برای مدت یک قرن فعالیت کمتری انجام گیرد. همچنین، رهبری روحانیت مذهبی آن چنان که در دوران آموراها بود، تا به وجود آمدن امپراطوری اسلامی و توسعه فوقالعادهی آن دیده نمیشود. این دوران انتقالی را از لحاظ مذهب و تاریخ روحانیت یهودی دوران ساورائیم مینامند. که حدفاصل بین دوران آمورائیم و جریان بعدی گِئونیم است، این دوره حدود یک قرن ادامه یافت. وضعیت اجتماعی و سیاسی نابسامان، اطلاعات بسیار کمی را از این دوره به ما رسانده است که بیشتر در آثار دوران گِئونیم است که در دورهی بعدی نوشته شدهاند. کتابهایی که در این مورد مطالبی دارند «ایگرت شریرا گائون» و کتاب «سنت» ابراهیم ابن داود و آثار پاره و ناقصی مانند «سِدِر تنائیم و آمورائیم» قابل ذکرند.
مطالعه این آثار روشن ساخته است که ساورائیم به علمای بابلی اطلاق میشد که در حدفاصل بین دوران آمورائیم و گِئونیم فعالیت میکردند.
آغاز دوره ساورائیم با مرگ «راو راونیا» همراه بود و آخرین آنها «راو گادا» و «راو سیمونا» بودند که با مرگ راو سیمونا در سال 4300 عبری (540 میلادی) این دوره هم پایان مییابد.
لازم به تذکر است که این حدود تقریبی است چرا که دوران انتقالی تدریجی انجام میگرفتهاند و آغاز و پایان دقیقی ندارند. به ویژه، همانطور که آورده شد دوران ساورائیم با تحولات اجتماعی و سیاسی عظیم در امپراطوری روم و منطقه همراه بود: پایان عمر دو امپراطوری عظیم روم قدیم و ایران و شروع دو امپراطوری اسلامی و بیزانس.
واژه «ساوُرا» که برای اولین بار در تلمود اورشلیمی به کار رفته است یعنی عالمی که در حد صدور فتاوی و تصمیمگیری شرعی است. البته این تصمیمگیری به تعبیر و تفسیر مطالب و مباحث میشنا را در بر نمیگیرد که مرحله بالاتری است به نام «هُوراآ» . (تصمیمگیری و صدور فتاوی مستقل)
از فعالیتهای مهم ساورائیم توضیح مطالبی بود که در تلمود تا آن زمان به طور مشخص نیامده بود. این بدان معنا است که ساوراها چیزی به تلمود نیفزودند، بلکه براساس و شیوه آموراها به نتایج عملی در این گونه موارد میرسیدند.
مهمترین فعالیت ساوراها منظم ساختن مطالب تلمود بود. زیرا مطالب تلمود برحسب موضوع و یا مباحث خاص تدوین نشده بود و این برعهده ساورائیم بود که تا حد امکان به این امر بپردازند و مطالب را براساس مباحث کلی تقسیمبندی و تنظیم کنند. در واقع آنان مطالب مربوط به عقاید رابها و صاحبنظران را که در تلمود جمعآوری شده بود، برای استفاده و اظهارنظر نسلهای بعدی آماده میکردند. ساورائیم به طور عمده وظیفه انتقال اطلاعات و اظهارنظرها را از یک نسل به نسل دیگر عهدهدار بودند و هر چند خود در دوران سکون و رکود بحث و استدلال زندگی میکردند، اما با جمعآوری و تدوین منابع پراکنده، خدمات گرانبهایی انجام دادهاند.
***
یهودیان از دوران معبد دوم به بعد در خارج از سرزمین مقدس زندگی میکردند و در بعضی مناطق اجتماعات فوقالعاده مهمی به وجود آورده بودند. از مهمترین آنها جوامع یهودی بابل، ایران، سوریه، یونان و جوامع یهودی در مصر به خصوص در اسکندریه و حتی جامعه روبه رشد در شهر روم بودند. ارتباط این جوامع با هم ناچیز بود و در سطح روابط علمای مذهبی و برخورد تجار و کسبه ختم میشد اما زیارت خانه خدا (معبد دوم) به گواه آثار مورخان یهودی آن دوران رونق فراوانی داشت و هر ساله دهها هزار یهودی از جوامع مختلف در جهان به زیارت خانه خدا میرفتند. حتا بعد از خرابی معبد دوم با آن که تجمع برای زیارت مبعد از بین رفت، ارتباط بین روحانیون یهودی همچنان بر جای ماند.
همین گستردگی جوامع یهودی و زندگی آنها در کشورهای مختلف سبب شد که روحانیت یهودی زیر تأثیر امپراطوریهای بزرگ زمان مانند ایران، یونان، روم و سرانجام امپراطوری اسلام به فعالیت ادامه دهند. میزان و نحوه فعالیت آنان به چند عامل مهم بستگی داشت و تعبیر و تفسیر قوانین شرعی نیز زیر تأثیر عوامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی زمان، و انطباق آن قوانین با شرایط نوین اجتماعی همراه بود. حضور گستردهی یهودیان در نقاط مختلف جهان، وجود نظام و سازمانی را که پاسخگوی حیات اجتماعی متنوع آنان باشد، ایجاب میکرد.
عوامل مهم و تعیینکننده فعالیت روحانیت یهودی از دوران معبد دوم به بعد، یعنی قرنهای اول قبل و بعد از میلاد عبارت بودند از :
1- امپراطوریهای بزرگ در نظام ادارهی امپراطوری و متصرفات خود شیوههای خاصی به کار میبردند که ترکیبی از نظام ملوکالطوایفی و حکومت مرکزی امپراطوران بود. امپراطور در راس هرم قدرت قرار داشت اما ادارهی مناطق مختلف به دست ملوک کوچکتری بود که در بسیاری موارد از اختیارات محلی تمام و کمالی برخوردار بودند. این ترکیب تمرکز و خودمختاری محلی، گرچه همیشه در حال کشمکش و برخورد بود اما به نوعی هماهنگی درونی رسیده بود.
در چارچوب این نوع، نظام سیاسی، جوامع یهودی نیز از نوعی سیستم خودمختاری داخلی برخوردار بودند و روحانیت یهود همگام ب این اختیارات، و در ضمن تمرکز از بالا شکل میگرفت و فعالیت مینمود. برای نمونه در دوران پروشیم که زیر استیلای سلسله یونانیالاصل سلوکیها قرار داشتند، اختیارات داخلی و فعالیت مذهبی آنان زیاد بود و روحانیون پروشیم حتی به فعالیت گستردهی ترویج مذهب توحیدی یهود میپرداختند.
روحانیون دورهی تنائیم همزمان با استیلای امپراطوری روم بر سرزمین مقدس این امکان را داشتند که قوانین مذهبی خود را تعبیر و تفسیر وتدریس کنند که کتاب میشنا حاصل فعالیت علمی و مذهبی آنان است. یا در دوره آمورائیم بهویژه در بابل، اختیارات و امکانات جوامع یهودی در امپراطوری ایران که حاکم بر بابل بود وسیع بود و به آمورائیم اجازه میداد که تا حدود زیادی در سطح داخلی قوانین شرعی خود را به اجرا بگذارند و از نقطه نظر اجتماعی و سیاسی به مثابهی رهبران این جوامع و مسئول جمعآوری مالیات و نظایر آن بودند. حتا در مورد تخلفات و قانونشکنیها به جز قتل نفس، بِتدینها قادر به رسیدگی به جرایم بودند. این امکانات لزوم تفسیر قوانین شرعی را بسیار با اهمیت مینمود.
2- وجود دو مرکز مهم یهودی بابل و سرزمین مقدس، یکی در امپراطوری ایران و دیگری در امپراطوری یونان، - و بعدها امپراطوری روم - باعث میشد که میزان تماس و امکان فعالیتهای فرهنگی و مذهبی بین جوامع یهودی، بستگی به روابط متغیر بین این امپراطوریها، برخورد حاکمان روز و نحوهی ادارهی امپراطوری داشته باشد. در حالی که یهودیان در امپراطوری ایران از امکانات داخلی وسیعی برخوردار بودند، یهودیان سرزمین مقدس سوریه و مصر هر کدام تابع جزر و مدهای سیاسی و اجتماعی دوران هلنیسم یونانی حاکم بر این مناطق بودند. کیفیت روابط این امپراطوریها با هم در نهایت تعیینکننده نوع رابطهی اجتماعات یهودی بود. از طرف دیگر هر چقدر این امکانات بیشتر بود نفوذ روحانیت در مراکز یهودی بیشتر و دایرهی تأثیر آن وسیعتر بود که گاه حتا به خارج از آن امپراطوری نیز گسترش مییافت. برعکس، با ضعف امپراطوریها و یا محدودیت فعالیت روحانیون یهودی، از اعتبار و نفوذ این مراکز مهم مذهبی نیز کاسته شود.
3- در این دوران، علمای مذهبی نه تنها وظیفه تفسیر و تعالیم اصول و قوانین مذهبی برای یهودیان را داشتند، بلکه برای اولین بار در تاریخ و به طور بسیار گسترده، با قوانین و نظریههای و فلسفههای گوناگون روبرو بودند. تفسیر و توجیه و دفاع از مبانی و اصول مذهب و یهود در مقابل نفوذ سایر عقاید، از وظایف سخت و پیچیده تنائیم و آمورائیم بود. حجم این گونه مطالب در کتابهای میشنا و بویژه تلمود و کتابهای بعد از آن گواه این امر مهم است. این سلسله دفاعیات ایدئولوژیک از اصول توحیدی در برابر مذاهب غیرتوحیدی زمان بود که در دوران امپراطوریهای یونانی و رومی بسیار مهم به نظر میرسید.
به هر حال، با تکمیل میشنا و سپس تلمود و مطالب مکمل آنها (توُسِفتا)، قوانین ثانویه مذهب یهود به تقریب کامل شد که در این مورد تنائیم و آمورائیم نقش اساسی را بازی نمودند. در حدود قرن ششم میلادی، این گونه فعالیت بکر و خلاقیت فکری به پایان رسیده بود که همزمان با دوران ساورائیم است.
با تضعیف امپراطوریهای ایران و روم (شرقی و غربی) به دلایل خاص تاریخی و اجتماعی خود، مراکز مذهبی یهودی نیز تا حدودی به حال رکود درآمدند و از اهمیت و نفوذ آنان کاسته شد. اما با ظهور اسلام و ایجاد سلسله خلفای بنیامیه و بنیعباس و توسعهی اسلام از هندوستان تا جبلالطارق و شمال افریقا، بغداد پایتخت همه این مناطق شد و مرکزیت یهودی بابل (نزدیک بغداد) دوباره اهمیتی تازه یافت. همگام با آن نفوذ رهبران مذهبی یهودی بغداد و بابل در سراسر امپراطوری اسلام توسعه یافت. گائونها در این دوران فعالیت میکردند که بررسی موقعیت آنان به مثابهی مرکز مذهبی یهودیان بعد از ظهور اسلام اهمیت ویژهای دارد.
گائونها גאונים
از قرن پنجم میلادی به بعد چندین مرکز مهم یهودی فعالیت داشتند که طبق سنن گذشته مراکز تحقیق و پژوهش علمی و مذهبی بودند و اهمیت خود را همچون گذشته حفظ کرده بودند. به این مراکز علمی و مذهبی که نوعی آکادمی (دانشگاه) در عصر خود محسوب میشدند به زبان عبری «یِشیوا» گفته میشد و روسای این یشیواها را گائون (גאון : علامه ، نابغه) مینامیدند.
واژه «گائون» نام عبری روسای یشیواهای شهرهای «سورا» و «پومِبِدیتا» در بابل بود که عنوان برجستهترین علمای مذهبی یهود از اواخر قرن ششم تا اواسط قرن یازدهم میلادی میباشد و بعد از این دوران واژه گائون لقب روسای آکادمیهای دمشق و مصر نیز گردید و بالاخره «گائون» عنوان افتخاری عما و روحانیون یهودی گردید که دانش زیادی در تورات داشته و در تفاسیر اصول مذهبی تبحر خاصی داشتند. کلمه گائون از عبارت عبری «گِئُون یَعَقُوو » (مزامیر داوود 47: 4 ) به معنای «بزرگی و شکوه یعقوب» گرفته شده است.
گائونها یا روسای یشیواهای سورا و پومِبِدیتا
تاریخ دقیق کاربرد عنوان گائون مشخص نیست و آن چه مسلم است این است که این عنوان بعد از فتح بابل به وسیلهی اعراب (سال 657 میلادی) به وجود آمد. عنوان گائون ابتدا به روسای آکادمی شهر «سورا» و چندی بعد به روسای آکادمی «پومِبِدیتا» هم اطلاق گردید. همراه با عنوان گائون عناوینی نظیر «روُش مِتیوتا» یا «روُش یِشیوا» هم به کار برده میشدند. قابل توجه است که عنوان «روش یشیوا شل گُُولا» در تلمود به کار نرفته است.
طبق اطلاعات موجود به نظر میآید که این عنوان ابتدا به روسای آکادمی سورا داده شد و همردیفان آنها در آکادمی شهر پومِبِدیتا چنین عنوانی را نداشتند. مدارک موجود دلالت بر این دارند که آکادمی سورا را دارای صفاتی برتر از پومِبِدیتا میدانستند. البته عقاید عکس این نیز موجود است و حتی در مورد آکادمی پومِبِدیتا گفته شده است که مرکز پومِبِدیتا رهبر یهودیان در خارج از فلسطین از عهد معبد دوم به بعد بوده است.
برخلاف دوران تلمود که روسای آکادمیها به وسیلهی خود علما انتخاب میشدند، گائونها عمدتاً به وسیله یا تحت نفوذ روسای اجتماعی و سیاسی انتخاب میگردیدند. برخلاف دوران تنائیم و آمورائیم که اساس انتخاب رهبر مذهبی برپایهی معلومات و میزان قبولی مردم بود، گائونها از سلسله مراتب اداری در یشیواها به این سمت انتخاب یا بهتر بگوییم انتصاب میشدند البته استثنائاتی هم وجود داشتهاند ولی آن چه مسلم به نظر میرسد این است که قدرت سیاسی و اجتماعی رهبران غیرمذهبی در امر انتخاب گائونها در این دوران زیاد بوده است. گرچه انتخاب گائونها از میان روحانیون درون آکادمیها انجام میگرفت ولی طی مدارج ترقی از طریق سلسله مراتب اداری باعث گردید که در طول تاریخ تقریباً پانصد ساله فعالیت گائونها فقط تعداد معدودی از آنها افرادی باشند که توانایی و درجات علمی و مذهبی آنان از حد معمولی بالاتر بوده و اثر پایداری بر یهودیت گذاشته باشند. این گائونهای استثنایی عبارتند از: «یهودای» - «عَمرام» - «سعدیا» - «شِریرا» - «شموئل بن حفنی» - و «های» - و تعدادی معدود دیگر.
در خیلی موارد رهبران غیرمذهبی از مقام و قدرت خود سؤاستفاده مینمودند و گائونهایی میگماردند که فرمانبردار آنان باشند نه این که عالم برجستهای باشند. به عنوان مثال «راو آحا ازشبحا» نویسنده کتاب «شِئِلتوت» را رهبران غیرمذهبی رد کردند و به جای او شاگردش «ناترونای کاهانا» را به مقام گائونی گماردند. به خاطر همین دخالتهای نابجا اساس آکادمیهای سورا و پومِبِدیتا لرزان و ناپایدار گردید.
در زمان خلافت مامون ( ازخلفای عباسی) قدرت رهبران مذهبی کاهش یافت و در نتیجه نفوذ غیر روحانیون یهودی در انتخاب گائون به مراتب بیشتر گردید. در میان روحانیون دو آکادمی هم رقابت بر سر انتخاب گائون وجود داشت و حتی کار به جایی میکشید که هر آکادمی خود یک نفر را به نام گائونی انتخاب میکرد و اگر این اختلافات براثر فشار افکار عمومی حل نمیگردید این وضع دو گائونی تا مرگ یکی از آنها ادامه مییافت.
معمولاً گائونها از سلسله مراتب اداری آکادمیها ترقی کرده و نهایتاً به این مقام انتخاب میشدند. اکثر گائونها از مقام معاونت که به نام «دَیانِه دِ باوا» و یا «آو» (خلاصه آو بت دین) خوانده میشد و یا معمولاً افرادی که با مناصبی مانند «اَلوف» ، «رِش کَلّاه» و یا نویسنده و منشی رییس آکادمی بودهاند، به مقام گائونی میرسیدند در نتیجه اکثراً گائونها در هنگام انتخاب به این سمت افراد مسنی بودند و بیشتر از چند سال در این مقام عمر نمیکردند.
در این دوران آکادمیهای بابل مرکز فرهنگی و مذهبی یهودیان دنیا به خصوص یهودیان کشورهای اسلامی تحت استیلای خلفای بنیعباس بودند و علیرغم معمولی بودن کیفیت عملی آنها نفوذ زیادی در جوامع یهودی داشتند. آنها تلمود را به همان ترتیبی تفسیر میکردند که ساوُرائیم انجام میدادند و ب این هدف که آن را به صورت قانون رسمی در امور اجتماعی و مذهبی درآورند. باید توجه داشت که جوامع یهودی در این دوران از نوعی خودمختاری محلی برخوردار بودند.
آکادمیها (یشیواها) در دوران گائونها به صورت دیوان عالی شرعی و مرکز راهنمایی برای همه یهودیان در آمدند. هزاران یهودی که در طول سال به کارها و حرفههای خود اشتغال داشتند در ایام ماههای کَلّاه (اِلول و آدار) در این آکادمیها جمع میشدند و به سخنرانیهای گائونها در مورد هَلاخا (امور شرعی) گوش میدادند. در طول این دو ماه گائونها به کلیه سؤالات وارده جواب میدادند. گائونها حق قضاوت روی کلیه سازمانها و محاکم شرع یهودی را در کلیه بخشها و شهرهای بابل داشتند. انتخاب قضات با توافق گائونها و رهبران غیرمذهبی بود. ولی در بعضی از زمانها به خصوص پس از تضعیف مقام رهبری غیرمذهبی این انتخاب مطلقاً به وسیله گائونها انجام میگرفت.
مخارج آنها از جمعآوری مالیات در درون جوامع یهودی تأمین میشد که این عمل مستقیماً زیر نظر خود آنها انجام میگرفت و این جنبهی دیگر نفوذ و اهمیت گائونها بود. بخشی دیگر از درآمد آنها از طریق کمکهای مالی بود که از اجتماعاتی که سؤالات شرعی برایشان میفرستادند تأمین میگردید و در موارد نادری هم رسماً درخواست کمک مالی مینمودند.
زمینداری، مالکیت زمین و بهرهبرداری از زمین شخصی یا املاک اجتماعی منبع پراهمیت دیگر در آمد گائونها محسوب میشد. به نظر میآید که مقام گائونها به صورت موروثی سهم مهمی را بازی میکرده است. و این موروثی بودن مقام گائونها در بررسی تاریخ زندگی آنها مشهود است به طور کلی شش تا هفت خانواده اکثریت گائونهای سورا و پومِبِدیتا را در طول بیش از سه قرن تشکیل میدادند. سه تا از این خانوادهها از کهنیم و یکی دیگر نسب خود را به حضرت داوود میرسانید. مهم است که توجه شود که اعضای سه خانواده از شش تا هفت خانواده بال برای مدت 200 سال کلیه گائونهای شهر سورا را تشکیل میدادند.
از مجموعه بررسیهای دیگر معلوم میشود که درآمد گائونها و یا لااقل خانوادههای بزرگ گائونها اساساً از مالکیت زمین به صورت ثروت خانوادگی تامین شده است و گائونها در بسیاری موارد از طبقات مرفه اجتماعی بودند و از این لحاظ وضع آنها با وضعیت دوران اول روحانیون تفاوت اساسی داشته است. زیرا در دروان اولیه روحانیون یهودی عموماً از بین مردم عادی بیرون آمدهاند.
با تضعیف امپراطوری اسلام و ضعف خلافت عباسی و از هم پاشیدن و تجزیه این امپراطوری اقبال و نفوذ بغداد نیز رو به کاهش گذارد و از اهمیت گائونها نیز کاسته شد. با حمله مغولها و زوال حکومت اسلامی در بغداد، مرکزیت روحانی یهودی نیز از هم پاشید و اجتماعات مختلف یهودی در کشورهای مختلف هر کدام به صورت محلی سازمانبندی روحانیت خود را تشکیل دادند. و از آن تاریخ به بعد دیگر روحانیت یهودی به صورت یک مرکز جهانی تقریباً وجود نداشت و فقط در بعضی موارد علمای برجستهای پیدا میشدند که درجه اعتبار دینی و مذهبی آنان فراتر از مرزهای کشورشان میرفت و برای مدتی به صورت یک مرجع عمل میکردند. یکی از بارزترین این شخصیتها هارامبام (ابن میمون در قرن دوازدهم میلادی) میباشد که در زمان خود با اجتماعات متعدد یهودی در سراسر جهان در تماس بود و احترام فوقالعاده زیادی در میان آنها داشت.
ارسال نظر