ترور ناصرالدین شاه به روایت روزنامه تایمز
پارسینه: شاه فقید حکمرانی زیرک و در اوج حسن نیت بود
تاریخ ایرانی: «یاد» فصلنامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی به مدیریت عبدالمجید معادیخواه اخیرا مجموعهای پنج جلدی با عنوان «بازتاب رخدادهای ایران در روزنامه تایمز لندن» منتشر کرده که روایت وقایع دوره قاجار در این روزنامه انگلیسی است.
از جلد پنجم این مجموعه گزارش روزنامه تایمز (۱۳ اردیبهشت ۱۲۷۵) درباره ترور ناصرالدین شاه را انتخاب کرده که مروری است بر دوران سلطنت و شخصیت این شاه قاجار.
***
جشنهای پنجاهمین سال سلطنت در ایران
تهران، ۹ ماه آوریل (۲۱ فروردین ۱۲۷۵)
تمام شهرهای ایران و به ویژه تهران خود را آماده میکند تا در تاریخ ۶ ماه می، پنجاهمین سالگرد تاجگذاری شاه را با مراسمی هر چه باشکوهتر جشن بگیرند. امپراتور روسیه نیز به این مناسبت یک قبضه آتشبار(۱)، توپ صحرایی کروپ(۲)، و مقداری مهمات به شاه اهداء کرده است. قرار است که این هدایا به هنگام مناسب برای جشنها وارد تهران شوند.(۳)
ترور شاه در ایران
قتل شاه ایران که از نظر سیاسی رخ داده فوقالعادهای است، بایسته است که نگرانیهایی را برانگیزد، نه تنها از نظر جانشینی آرام وی، که با این پرسش کلیدی که: آیا این واقعه ـ مستقیم یا غیرمستقیم ـ به تغییرات سرنوشتساز در مرزهای کنونی کشورهای آسیایی میانجامد یا خیر؟
به هر حال گذشته از شرایط غمانگیز مرگ وی ـ که به رغم وقت و امساک در خورد و خوراک و لذات دیگر، او فردی قوی بنیه و نیرومند نبود و حداقل از یک سکته ناقص نیز رنج میبرد ـ این رخدادی بود که از مدتها پیش، دنیا آمادگی آن را داشت.
احتمالا سفرهای شاه به اروپا که مشهور و پرآوازهاش ساخت، به کاریزمای او آسیب زده است: آوازهای که سلاطین مشرق زمین بهرهای از آن دارند، هر چند او با ویژگیهایی چون موقعیت مهم، تجربهای طولانی و یکی از سه فرمانروای کهنسال جهان بودن، در این زمینه امتیازهایی داشت.
اگر میهمان کاخ باکینگهام(۴) نمیبود و یا سوژهای برای کنجکاویهای انبوه جمعیت در لندن نمیشد، چنان که او را به عنوان یکی از بازیگران مهم در سرنوشت غرب آسیا توصیف کنند، باز هم حداقل میشد گفت: شخص او از بسیاری از جنبهها بر شماری از اسلاف خویش برتری دارد و اگر نتوانست در نظامی فرسوده و ناتوان، با اقتدار رمقی به وجود آورد، حداقل آن را ـ تا زمانی که دشنه قاتل به سلطنت طولانی وی پایان داد ـ سرپا نگه داشت.
اگر چنین بود که در نیم قرن فرمانروایی مستبدانهاش افتخار ملی اندکی به دست آمد، در عوض ـ در روزگار او ـ هیچ یک از فاجعههای اجتماعی و سیاسی که اجتنابناپذیر به نظر میرسیدند، پدید نیامد! ناصرالدین شاه ـ که نام وی به معنای حامی دین است ـ در تاریخ ۴ ماه آوریل ۱۸۲۹. م، به دنیا آمد.
نخست او ولیعهد رسمی پدرش محمد شاه نبود: فرمانروایی که در سال ۱۸۳۸ شهر هرات را محاصره کرد، آن هم با دفاعی چنان شجاعانه که الدرد پوتینگر(۵) از آن شهر به عمل آورد، سر. اچ آلیس،(۶) فرستاده انگلستان ـ که در سال ۱۸۳۵ او را دیده بود ـ چنیناش توصیف میکند: «من تاکنون کودکی چنان زیبا ندیدهام. بر چهرهاش هالهای از غم سایه افکنده است و کمرویی یگانه کاستی مشهود او است.» وی تا سال ۱۸۵۱. م، چنان دستخوش دگرگونی گردیده بود که یک جهانگرد انگلیسی او را، «زشت با چهرهای رنگپریده و سیمایی غمزده» توصیف کرد. مادر وی از خانواده سلطنتی قاجار و بانویی بسیار شایسته بود. با نفوذ مادر و همچنین به خاطر اصالت و تبار سلطنتی او بود که ـ با داشتن برادرانی بزرگتر ـ سرانجام ولیعهدی او اعلام گردید.
برابر آداب و رسوم(۷) کشور ایران، او نخست به حاکمیت آذربایجان منصوب شد و زمان فوت پدرش او در تبریز به سر میبرد و در دهم سپتامبر همان سال، او با تشریفات رسمی پادشاه ایران شد. در آغاز با سلطنتش مخالفتهایی شد و او ناگزیر با اهرم زور پادشاهی خویش را تثبیت کرد.
ناصرالدین شاه در سرکوبی مخالفان خشونتی سهمگین داشت؛ هر چند با هیچ کسی بیرحمانهتر از پیروان باب(۸) ـ بزرگترین مصلحی که تاکنون در دنیای اسلام قیام کرده است ـ رفتار نکرد. اینکه او پس از پنجاه سال حکومت، باید به دست یک بابی کشته شود، قصاصی عجیب و جالب توجه است. او زمانی که موقعیت خویش را در داخل کشور تثبیت کرد، توجه خود را به امور خارجی معطوف داشت و در روند جنگهای کریمه خود را بیشتر متمایل به روسیه ـ تا انگلستان ـ نشان داد.
تسخیر کارس(۹) به دست روسیه به او جرأت داد تا تهاجم پدرش به شهر هرات را تکرار کند و یک ناحیه شاهزادهنشین در افغان ـ جدا از کابل ـ تشکیل دهد. در این راه او از پدرش موفقتر عمل کرد؛ زیرا استحکامات مشهور شهر هرات در مقابل ارتش ایران تسلیم شد.
بنیاد سیاستی که او را وادار به چنان ماجراجویی کرد بر فرضیهای غلط استوار بود. او میپنداشت: انگلستان چنان ماجراجویی را تحمل میکند و هرات با حمایت روسیه، بدیلی برای سرزمینهای از دست رفته خواهد بود، شاه اما در هر دو مورد دچار خطا شده بود. قوای انگلستان به فرماندهی سر جیمز اوترام(۱۰) در سواحل خلیج فارس پیاده شدند و نیروهای ایران را شکست دادند و شاه را ناگزیر کردند که هرات را تخلیه کند. پس از قرارداد صلحی که در سال ۱۸۵۶ در پاریس به امضا رسید، سیاست او نسبت به انگلستان دوستانهتر شد و در سال ۱۸۶۶ قراردادی را ـ که اجازه میداد خط تلگراف به هندوستان از خاک ایران بگذرد ـ با این کشور امضاء کرد. او تا پایان حکومت خویش، از سیاست موازنه مثبت و داشتن رفتاری دوستانه با هر دو قطب روسیه و انگلستان روگردان نشد.
دو سفر وی به انگلستان در سال ۱۸۷۳. م و ۱۸۸۹. م که سفر اروپایی سومی هم ـ در سال ۱۸۷۸. م ـ مکمل آن گردید، بینیاز از شرح است چرا که در این باره در مطبوعات ایران و نیز این روزنامه در آن زمان ـ چنان که بسنده بود ـ قلمفرسایی شده است. از این سفرها دستاوردی بس ماندگار و چشمگیرتر از آنچه تاکنون به دست آمده است، انتظار میرفت. تابش روشنایی برق در کاخ سلطنتی و تأسیس یک بانک، ظاهرا یگانه ارمغانی بود که به تمدن باستانی ایران افزوده شد.
او یک دیکتاتور مستبد شرقی بود و تا پایان سلطنت هم با همین ویژگی باقی ماند. اراده و هوسهای او بیلگام بود و مهار بازدارندهای نداشت. بابیها در این راه تلاشهایی کردند، که او آنها را دو نوبت قتلعام کرد.
تنها نمونهای را که میتوان از سر فرود آوردنش در برابر خواستهای مردمی یادآور شد، الغاء امتیاز تنباکو در چند سال گذشته بود. شاه از نظر عادت و روش زندگی، الگوی اکثر حکمرانان آسیایی بود. او بسیار زود از خواب بیدار میشد و در زمینههایی فرد ممسکی بود. در فصل تابستان معمولا ساعت ۴ یا ۵ از خواب بیدار میشد، ناهار را ساعت ۱۲ و شام را نیز ساعت ۹ میخورد. تا آنجا که محافل بیرونی اطلاع دارند کمتر مشروب الکلی مینوشید و شربت و قهوه نوشیدنیهای مورد علاقهاش بودند. سرگرمی اصلی او استماع موسیقی بود و در کاخش سه یا چهار دستگاه پخش موسیقی داشت که یکی را از پاریس آورده بود. او همچنین حامی شعرا بود و در دربارش همیشه یک ملکالشعرا حضور داشت و حتی باورش شده بود که: خود نیز طبع شعری دارد.
در این زمینه داستانی هم زبانزد است؛ چنان که میگویند: روزی شاه در حالی که یکی از سرودههای خویش را با صدای بلند میخواند، از ملکالشعرا خواست تا اظهار نظری کند. او در پاسخ گفت: معذورم بدارید، تصور میکنم: مزخرف سرودهاید! شاه با تلخکامی گفت: این الاغ را به طویله بیندازید. ملکالشعرا را به امر شاه با خواری هر چه بیشتر به طویله انداختند. چند روز بعد که شاه فکر میکرد طبع نقادانهاش تعدیل شده است، او را به حضورش طلبیده و فرازی از سرودههای خویش را دیگرباره قرائت کرد. ملکالشعرا اظهار نظری نکرد و چنین وانمود کرد که از حضور شاه خارج میشود. شاه پرسید: کجا؟ گفت: قربان! همان طویله که امر فرمودهاید! چون شاه توضیح خواست، ملکالشعرا اظهار داشت: سرودههای شما را همچنان ستایشبرانگیز نمیپندارم. عطوفت فطری شاه گل کرد، شاعر خاطی را بخشید و دوباره با لطف نوازشش کرد!
ناصرالدین شاه به جانوران هم لطف فراوان داشت و داستانهای زیادی از عنایتش به حیوانات خانگی ـ در گسترهای بیمرز! از گربه تا شیر ـ نقل میکنند. یکی از این داستانها به شرح زیر است که: ماده شیر مورد علاقه شاه، دارای چند بچه بود و زمانی که شاه از تهران دور بود، تلگرافی فرستاده و گفت که دوست دارد هر روز از وضعیت آنها باخبر باشد. مسئول این حیوانات پیغامی به شرح ذیل در جواب شاه فرستاد که «حال این حیوانها بسیار خوب است». این پاسخ چنان شاه را به خشم آورد که او را از پستاش برکنار کرد و گفت: بیشعور نمیداند به شجاعترین مخلوق خدا نباید «حیوان» بگوید!(۱۱)
شاه شکارچی ماهری هم بود و بیشتر اوقات به همراه فوجی از ملازمان تهران را ترک میکرد و به شکار میپرداخت. به علت اینکه وی بر تمامی وزارتخانههای دولت ریاست میکرد و هیچ اقدامی بیاجازه شخصی وی انجام نمیگرفت، این غیبتهای طولانی او سبب بروز مشکلاتی هم میشد. گرچه تصمیمات شاه اغلب مستبدانه بود، هر از گاه اما که منافع شخصیاش در خطر نبود، تلاش میکرد عدالت را با برابری اجراء کند. او زمانی که متوجه میشد به کسی بد کرده است، سعی داشت که ـ هر چند معمولا از جیب دیگران ـ آن را جبران کند. او در هر صورت همیشه در دسترس بود و از پایینترین رعایای خویش ـ حتی زمانی هم که در شهر به گردش مشغول بود ـ عرض حال قبول میکرد.
اگر وی برای جلوگیری از فساد مقامات رسمی ایران با صدور فرمان و یا تنبیه اقدامی نکرده و یا ضعیف عمل نموده است، بایستی به خاطر داشت که پایههای نظاماش ـ که وی نیز میراثدار آن است ـ در قرون متمادی بر فساد قرار داشته است.
بر این پایه در مجموع میتوان استنتاج کرد که با معیارهای شرق، شاه فقید حکمرانی زیرک و در اوج حسن نیت بوده است که در مقایسه با دیگر حاکمان در خاندان قاجار ـ که تاکنون بیش از یکصد سال بر این کشور حکم راندهاند ـ استحقاق جایگاهی افتخارآمیز را دارد.
قاجاریه نه فارس که از تبار ترکاند. هیچ گزارشی در مورد شاه بیاشاره به جواهرات تاج وی ـ که ارزش آنها به رقمی بین ۱۵ تا ۵۰ میلیون میرسد ـ کامل نیست. از جمله این جواهرات میتوان به تخت طاووس معروف اشاره کرد که نادرشاه آن را با خود از دهلی به ایران آورد و همچنین گوی جواهرنشانی به ارزش یک میلیون لیر استرلینگ(۱۲) که به سفارش مخصوص شاه ساخته شده است.
تا چندی پیش خانواده شاه فقید شامل ۵ پسر و ۱۵ دختر میشد. یکی از پسران او مظفرالدین ـ امروز والی(۱۳) آذربایجان ـ ولیعهد ایران است که از این پس خویش را شاه ایران اعلام خواهد کرد. مادر وی از خانواده سلطنتی است و در سال ۱۸۵۳. م متولد شده است. از استعداد و ویژگیهای وی گزارشهای متفاوتی فراهم است هر چند آقای جورج کارزون(۱۴) او را فردی باهوش و دارای حسن نیت معرفی کرده است. چه جای اما و اگر! که خصوصیات وی به زودی به محک آزمایش گذاشته میشود و با اطمینان میتوان گفت: اگر در رفتار شاه جدید ضعف بروز کند یا او فاقد شجاعت لازم باشد، بزرگترین برادرش ظلالسلطان ـ سایه پادشاه ـ منکر جانشینی وی خواهد بود. ظلالسلطان که سه و یا چهار سال از مظفرالدین شاه بزرگتر است در حال حاضر حاکم اصفهان است و در مدت ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته توجه زیادی را به خود جلب کرده است. پدرش در سال ۱۸۹۰. م وی را به تهران فرا خواند و پس از اینکه از قدرت وی به میزان زیادی کاست و تعدادی از هنگهایی را که به طور خصوصی تربیت کرده بود منحل نمود، به وی اجازه داد به اصفهان باز گردد. رقابت این دو شاهزاده ـ مظفرالدین شاه و ظلالسلطان ـ میتواند زمینهساز مشکلات
زیادی برای ایران و همهٔ آنهایی باشد که نگران سرنوشت این کشور هستند.(۱۵)
پاورقی:
۱ ـ هر چند عراده توپ را یک آتشبار گویند.
۲ ـ Krupp یک کارخانه بزرگ و قطب صنعتی در آلمان است، که توپهای جنگی نیز تولید میکند. ایران در زمان پهلوی دوم سهام عمدهای از این کارخانه را خریداری کرده بود که اخیراً به دلایل سیاسی از فروش آن ناگزیر شدیم!
۳ ـ روزنامه تایمز لندن، ۱۰ آوریل ۱۸۹۶، ۲۶ شوال ۱۳۱۳ ق، ۲۲ فروردین ۱۲۷۵ ش.
۴ ـ Bukingham Palace منظور نویسنده اشاره به سفرهای متعدد ناصرالدین شاه به انگلستان است.
5- Eldred Pottinger
6- Sir H. Ellis
۷ ـ این رسم کشور ایران نیست، بلکه در زمان قاجار این موضوع مرسوم گردید.
۸ ـ سید علیمحمد باب، رئیس فرقه بابیه، که در ابتدا خود را باب به معنای در میان مردم و امام زمان (عج) نامید و پس از آن ادعای مهدویت کرد.
9- Kars
10- Sir James Outram
۱۱ ـ نمیدانیم! شاید روایت دیگری اطمینانبخشتر باشد؛ چنان که گویی با ارادهٔ همایونی ورق برگشت و از آن پس حکم سرپرستی آن مادر مرده به شجاعترین مخلوق خدا سپرده شده! جامع الآباطیل.
12- Sterling
۱۳ ـ بخوانید: استاندار.
14- Mr. Curzon
۱۵ ـ روزنامه تایمز لندن، ۲ می ۱۸۹۶، ۱۹ ذیقعده ۱۳۱۳ ق، ۱۳ اردیبهشت ۱۲۷۵ ش.
اونموقه هنوز کسروی احمق به دنیا نیومده بود ! آذری گفتن به تورک رو یاد مردم بده!!!!! هر چند که در آخر عمر پشیمان شده بود ولی چه سود...الان یه مشت بیسواد جعلیات اونو بلغور میکنن.؟!
جای سیمان کپی خالی برای نظرافشانی!
حکمرانی زیرک ؟؟؟؟!!!!با کشتن بزرگ مرد ایران امیر کبیر ؟!نگید مست بوده که اگه بهوش میومد و هشیار میشد باید خودشم رگ خودشو میزد
کسی رو که امیر کبیر رو کشته میگی حکمران زیرک ؟!
خدا لعنتش کنه که ایران رو به باد فنا داد . خدا ناصرالدین شاه و قاجاریان و همه ی کسانی رو که ایران رو نابود کردند یا نابود و تیکه پاره می خوان لعنت کنه .