سادگی فاخر، کلید زیبانویسی
پارسینه: نویسندگان را در دو گروه میتوان جای داد: معیارنویس؛ صاحب سبک.
نویسندگان صاحب سبک، به نوعی خاص از مهارت در نویسندگی دست یافتهاند و آن مهارت، ریشه در تواناییها و شخصیت آنان دارد. بنابراین نوشتن به شیوۀ آنان، براي ديگران نه ممکن است و نه مطلوب. تقلید از سبک دیگری، تکرار او است و وجود تکراری، خوشايند نیست؛ حتی اگر ممکن باشد و حتی اگر تکرار خدا باشد.
نوع دوم از نویسندگان، کسانیاند که به «نثر معیار» مینویسند. مهمترین مؤلفههای نثر معیار بدین قرار است:
1. اصالت محتوا. در نثر معیار آنچه باید به چشم خواننده بیاید، محتوای نوشتار است، نه عبارتها و جملهها. یعنی زبان نوشتار نباید ذهن خواننده را درگیر زیبایی یا نازیبایی خود کند و محتوا را به حاشیه براند؛ مانند شیشۀ پنجره که ما حتی وقتی به آن مینگریم، آن را نمیبینیم، بلکه چیزی را میبینیم که در ورای آن است.
2. سادگی. اگر خوانندهای با تمرکز میانه(سهدانگونیم)، با یکبار خواندن جملهای، آن را نفهمد، آن جمله معیوب است و اگر تعداد این گونه جملات در نوشتهای فراوان باشد، آن نوشتار به نثر معیار نیست.
3. استفادۀ حداکثری از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا.
4. پرهیز از افراط یا تفرط در سرهنویسی.
هر یک از این مؤلفهها به گفتوگوهای درازدامن نياز دارد؛ اما آنچه بیش از همه میدان بحث و جدل شده است، امکان «زیبانویسی در نثر معیار» است. نثر معیار، به دلیل تعهدش به اصالت معنا و سادهنویسی، مخالف انشانویسی و لفّاظی است، و از سوی دیگر، اهتمام به زیبایی کلام بدون لفاظی و آرایشگری دشوار است. چگونه میتوان هم زیبا نوشت و هم محتاج کلمات کمفایده در شکلگیری معنای جمله، نبود؟ چگونه میتوان هم زیبایی را پاس داشت و هم سادگی را و هم اصالت محتوا را؟ یکی از مهمترین پایههای زیبانویسی، آشناییزدایی است. چگونه میتوان نوشتار را هم از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا آکند و هم آشناییزدایی کرد؟ پیراستگی(مهمترین اصل در نثر معیار) چگونه با آراستگی میآمیزد؟
پرسشهای بالا، اگر پاسخی هم داشته باشند، در تواناییها و قواعد نثر معیار است. اگر نویسندهای دو اصل زیر را مراعات کند، به نثری زیبا میرسد، بدون اینکه مجبور به تخلف از نثر معیار باشد:
یک. تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن؛ یعنی قصد نخستین نویسنده باید سادهنویسی باشد نه زیبانویسی. چون زیبایی در سادگی است و گیرایی در رسایی. هر گونه کوشش برای زیبانویسی، نتیجۀ عکس میدهد و آنچه میآفریند، نثری تصنعی و ملالآور است. نباید در پی نوعی از زیبایی بود که ورای سادگی و روانی نوشتار است. این روش(تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن)، به ذهن و قلم نویسنده، چنان آرامشی میدهد که او را برای آفریدن زیبایی طبیعی در نثر، آمادهتر و توانمندتر از کسی میکند که پیوسته به زیبانویسی میاندیشد و آرامش لازم را در وقت نوشتن ندارد. پس نخواه که زیبا بنویسی تا بتوانی که زیبا بنویسی.
دو. ترکیب سادهنویسی با فاخرنویسی. سادهنویسی اگر به مرز ابتذال نرسد و جامۀ فاخر بر تن کند، سرچشمۀ زیبایی در نثر معیار است. مشکل اکثر نویسندگان این است که مرز سادگی و ابتذال را نمیدانند. به بهانۀ سادگی به ورطۀ ابتذال میغلتند و گاهی از بیم ابتذال، به دام تصنع و تکلف میافتند. کلید زیبانویسی در سادگی فاخر است؛ یعنی سادگی استوار و قاعدهمند.
سه جملۀ زیر، سه نوع کوشش را برای زیبانویسی نشان میدهد:
سادگی مبتذل: «شخصیت ما را کتابهایی که مطالعه میکنیم و ما را تحت تأثیر قرار میدهند، میسازند.»
زیبایی تصنعی: کتابها به دلیل محتوایی که دارند و تأثیری که از راه پیدا یا پنهان بر ما میگذارند، موم شخصیت ما را آنگونه که میپسندند، شکل و شمایل میدهند.»
سادگی فاخر(1): «هر کتابی که میخوانیم، بخشی از شخصیت ما را میسازد.»
سادگی فاخر(2): شخصیت ما در دست کتابهایی که میخوانیم، همچون سازههای گچی در دست معماران ماهر است.
سادگی فاخر(3): شخصیت ما ساخته و پرداختۀ کتابهایی است که میخوانیم.
همینمقدار کوشش برای زیبانویسی کافی است. باقی را به قلم و فرایند نوشتار بسپارید تا «خودْ راه بگویدت که چون باید رفت.»
رضا بابایی
ارسال نظر