آموزش فریبدادن زنان متأهل در یک سریال نمایش خانگی
پارسینه: "زن" در فصل معاصر تاریخ ایران موجود بسیار مقدسی است. وقتی "زن" تبدیل به کالای قابل رقابت برای بهدستآوردن در متون نمایشی و سریالهای تلویزیونی میشود، آیا میتوانیم از سایر حقوق بانوان سخنی بهزبان آوریم؟
سرعت تولید و توزیع سریالها در شبکه نمایش خانگی شتاب قابل تأملی به خود گرفته است، مسئولان فرهنگی دلسوزی که منتقد رویه امر نظارت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستند، باید آرایش رسانهای و مدیایی جدیتری در مواجهه با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اتخاذ کنند. این شکل از سریالسازی، با محتواهایی قابل تأمل، ترفندی برای سرگرمسازی نیست. المانهای نمایشی مشترکی که در سریالهای توزیعشده اخیر وجود دارد و تأثیرات وضعی شان در آینده، در یک اقدام کارشناسی مؤید این موضوع است که برخی از این محصولات برای تغییر آرایش سبک زندگی ساخته میشوند.
بررسی سریال ممنوعه، رقص روی شیشه، «نهنگ آبی» و چند سریال دیگری که در شبکه نمایش خانگی توزیع شده، نشان میدهد؛ محتوای این آثار عموماً قصههای عاشقانهای هستند که روی بستر سبک زندگی مغایر با طبقه متوسط روایت میشود.
این بستههای بسیار خوشآبورنگ جامعه را به «فرداشهری» راهنمایی میکند که با اساسنامه فرهنگ ایران اسلامی یک مغایرت بزرگ دارد و این رهنمونی شکاف میان ساختار سیاسی و ساختار اجتماعی را افزایش میدهد.
کارشناسان فرهنگی به این موضوع کاملاً اشراف و آگاهی دارند که «سینمای دوم خرداد»، سبک زندگی و مشی و روش طبقه متوسط را بهصورت لحظهای تغییر نداد. جامعه ایران دهه هفتاد پس از جنگ همچنان در برابر هر تغییری مقاومت میکرد. آنچه در «سینمای دوم خرداد» بهنمایش درآمد، ۱۰ سال بعد ساختار اجتماعی ایران را دچار دگرگونی بنیادین کرد.
امروز مدیای محوری مخاطبپسند نهتنها در ایران، بلکه در سراسر جهان، از فیلم سینمایی به سریال تغییر پیدا کرده است. سینماگران هم دریافتهاند که ذائقه مردم با تغییرات مدیایی جهانی سازگاری بیشتری دارد و دولت هم کاملاً زمینه بازی نظارت را به مؤلفان صنعت نوین سریالسازی در ایران واگذار کرده است.
در پس این حجم عظیم از سریالهای متنوعی که در شبکه نمایش خانگی تولید میشود، حمایت و هدایت نامحسوسی وجود دارد که هدف اصلیاش تغییر سبک زندگی ایرانیان در ده سال آینده است، سینما و تولیدات نمایشی مأموریتی جز این ندارند و در غفلت مسئولان مربوطه، زمینه تغییرات کلان اجتماعی و محسوسی را پدید میآورند.
این سریالها چگونه سبک زندگی را در ایران نابود خواهد کرد؟
بستههای نمایشی که روی محور سبک زندگی، با المانهای نمایشی معین و مشخصی ساخته میشود، تغییر ساختار اجتماعی را در ده سال بعد هدف قرار دادهاند. سینماگران هم خواسته یا ناخواسته، بر حرکت روی این مسیر جدید، با ترفندهای رسانهای بهنام آسیبشناسی اجتماعی، گسست و گسلهای عمیقی را در بدنههای اجتماعی ایجاد میکنند.
یکی از اعتراضهای نخبگان به «سینمای دوم خرداد»، در آن دوران، نمایش تصاویر نامأنوس با زیست بومی و عادی مردم بود. خشونت جنسی و خشونت هیستریک رفتاری در بطن جامعه "شکوه دراماتیک" «سینمای دوم خرداد» را در بر میگرفت. روشنفکرانی که زمانی برای دهنکجی به فضای بسته دوران سازندگی، چنین آثاری را تمجید میکردند، امروز همان تولیدات را در طبقهبندی دورههای ابتذال در سینمای ایران، در مرتبه نخست میگنجانند و فیلمفارسی دوران پهلوی در مرتبه بعدی قرار میگیرد. امروز در نوشتههای روشنفکرانی که مدافع سینمای دوم خرداد بودند بهکرّات میخوانیم که ابتذال و فرهنگستیزی این دوره از سینما، فاجعهبارتر از دوران فیلمفارسی بوده است.
اثرات وضعی سینمای دوم خرداد امروز در جامعه نمود دارد و خطر بزرگتر این است که سینمای دوم خرداد چندین ریشتر مخربتر در سریالهای شبکه نمایش خانگی ترسیم میشود و اثرات مخرب خود را ده سال بعد نشان خواهد داد.
با این مقدمه این سؤال را با مؤلفان و مجوزدهندگان چنین آثاری میتوان در میان گذاشت، جامعهای که در سریالهای اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد (اسلامی) ارائه شده، بر اساس بورژوازی خیالی و مجازی ترسیم است و، چون نسبتهای واقعی را به بطن درام تزریق نمیکند، رخدادهای نمایشی در متن سریال قطعاً تصویری واقعی از یک آینده نزدیک است. مؤلفان چنین آثاری قصد دارند در آینده واقعیت جامعه ایرانی مثل سریالهای امروز آنان شود.
این مافیای مطلوب «رقص روی شیشه» کجاست؟
با توسعه مدرنیته و توسعه قانون در همه جوانب و انتظار افکار عمومی از جامعه قضایی، باندهای قدرت ثروت در اشکالی که سریال «رقص روی شیشه» ترسیم میکند، چقدر میتواند به واقعیت جامعه امروز ما نزدیک باشد؟ چنین نشانههایی اساساً همخوانی میان فضایی که سریال ترسیم میکند با جامعه ندارد. این چند سطر برای مدیران فرهنگی ناآگاه درج شد، مدیرانی امور نظارتی ارشاد «مهمترین فعالیتشان» را رها کردهاند و به حمایت توییتری از مهناز افشار میپردازند.
مسئولان اداره نظارت ارزشیابی به سریال «رقص روی شیشه» پروانه نمایش میدهند و مخاطب در متن سریال «رقص روی شیشه» با سینمای ورشکستهای مواجه میشود که با قدرت پولشویی و سرمایهگذاران خارج از سینما اداره میشود و دفاتر سینمایی و دورخوانی فیلمنامه به اصطبلهای اسب منتقل میشود.
در واقع سریال پیام مستقیم میدهد که سوداگران اقتصادی ادارهکننده سینما هستند و اتفاقاً تغییر محل دفاتر به اصطبلها بخشی از زیباشناسی حضور منابع مشکوک مالی در سینما نیست؟! و مسئولان اداره نظارت حضور بنگاههای قدرت و ثروت در سینما را قبول ندارند!
روایت «رقص روی شیشه» با «رعنا رخشان» (مهتاب کرامتی) آغاز میشود که تقریباً ده سالی از جریان اصلی بازیگری دور مانده است و بهدلیل خواست همسرش یغما (بهرام رادان) از مدار اصلی سینما خارج شده است. یغما مردی است که همسرش را برای خودش میخواهد و نمیخواهد بهواسطه فعالیت در سینما، عکسهای همسرش در مجلات، بیلبوردها و سردر سینماها باشد.
روایت با این مطالبه آغاز میشود که «حق مرد» در مقابل «خواست زن» قرار میگیرد و این طیف از جماعت مؤلفان سینما، با طرح چنین ترفندهای نمایشی، به جنگی بزرگ، برای تغییر نامحسوس قوانین شرعی و عرفی رفتهاند. حداقل اگر قانون را تغییر ندهند، مناسبات حاکم را بر اساس زنمحوری رادیکال تحتالشعاع قرار میدهند.
عطش چنین تفکر و اندیشهای بیشتر از آن چیزی است که تصور میکنند و قرار است با محکومیت اراده مردانه، در چنین نمایشی، تسلط مردانه بر همسر، تمسخر و استهزای غیرت و دایره تسلط اجتماعی زنان را با چنین القائات نمایشی افزایش دهند.
آیا حضور اجتماعی زنان در جامعه ایران برتری نسبی به کشورهای مسلمان و یا غیرمسلمان ندارد؟
پس از برتریجویی زنانه که خط اول فکری این سریال است، از ضرورتهایی است که دقیقاً از سریالهای متوسط استانبولی به سریالهای ایرانی منتقل شده است و این موضوع را در نظر بگیریم؛ نویسنده یک زن است.
خط دوم داستانی درباره شخصیتی بهنام "میرخان" است که کپیشده "بزرگآقا" (علی نصیریان) از سریال شهرزاد و "اویس تجنگی" از سریال "ممنوعه" است. کلیشه یک "بزرگ مافیایی" که سرحلقه قدرت است، باز هم از میان صدها سریال ترکی میآید که در چندین سال اخیر، موتیف سریالهای شبکه GEMTV است.
چنین ساختارهایی نه در دوران پسامصدقی وجود داشته و نه میتوان به امروز جامعه کنونی تعمیم داد.
پس از ناپدید شدن یغما (بهرام رادان) و حضور ادریس (امیر آقایی)، روابطی که خط داستانی را شکل میدهد فاش میشود. در گفتوگویی میان ادریس و لیلی (میترا حجار) گذشته کاراکترها را کشف میکنیم.
ادریس که داماد میرخان (مافیایی شبیه بزرگ آقای شهرزاد با حضور اکبر زنجانپور) است از دوره دانشجویی خاطرخواه و عاشق رعنا رخشان (مهتاب کرامتی) بوده و در مثلث تشکیلشده در دانشگاه، یغما موفق به ازدواج با رعنا میشود. ده سال پس از این وصلت، ادریس که صاحب قدرتی شده است، تلاش میکند یغما را در تنگای اقتصادی قرار دهد و با سوداگری زمینه ورشکست شدن او را فراهم کند تا جایی که این شخصیت روانه زندان شود. بهزبان سادهتر مثلث ادریس، رعنا و یغما برای خلق یک توطئه برای ایجاد زمینه طلاق و ازدواج با زنی که شوهر دارد، ایجاد شده و این مثلث شوم، الگویی است که در سریال شهرزاد زاده شد.
قباد همسر سابق شهرزاد، با اینکه او با مرد دیگری زندگی میکرد، همچنان بهدنبال جلب رضایت شهرزاد برای طلاق و ازدواج با او بود و کلی رویداد مافیایی پیوست به این درام میشد تا شهرزاد از فرهاد دماوندی جدا شود و با قباد ازدواج کند. خط اصلی سریال رقص روی شیشه همان خط اصلی روایت سریال شهرزاد است، هیچ تفاوتی نمیکند و تمامی جریان بیهوده پیچیدهنمای مافیایی فقط بهدلیل جدایی زن شوهردار از همسرش و ازدواج با خاطرخواه سابق است. این الگو داستانی در شبکه نمایش خانگی بسیار مد شده و در شبکه نمایش، موتیف نمایشی اغلب سریالهاست.
"زن" در فصل معاصر تاریخ ایران موجود بسیار مقدسی است. وقتی "زن" تبدیل به کالای قابل رقابت برای بهدست آوردن در متون نمایشی و سریالهای تلویزیونی میشود، آیا میتوانیم از سایر حقوق بانوان سخنی بهزبان آوریم؟
این سریالها وقتی جایگاه زن را تا مرتبه کالای رقابت برای بهدست آوردن پایین میآورند، بهتدریج ارزش و اعتبار بانوان در جامعه از دست خواهد رفت. جامعه نخبگان نمایشی با سوداگران سینمایی کمدانشی مواجه هست که برای جلب مخاطبی که ذهنش آلوده به تم و روایت سریالهای ترکی است، دست به هر سوداگری نمایشی میزنند.
در مجموعه تولیدکنندگان آثار نمایشی، با نمایش جمعیت خاصی از سوداگران اقتصادی مواجه هستیم که بنیانهای زندگیهای فراوانی را میتوانند نابود کنند و ثروتاندوزی و حصول اموال نامشروع نشانه قهرمانی است. در حالی که طبقات متوسط اجتماعی بهدلیل سیاستهای اشتباه در همین دولت لاغرتر میشود و گستره خط فقر عمیقتر، این بورژوازی گسترده در امروز جامعه ماست، یا آموزش سوداگری نسخهای برای ایران ده سال آینده است.
فراتر از این تحلیلها، ترسیمگری آیندهنگرانه سریالهایی نظیر "رقص روی شیشه" غیر از نابود کردن اخلاق عرفی در فرهنگ عامه، قصد ترسیم کردن جامعهای را دارد که مفهوم حصول مال مشروع و نامشروع برایش از درجه اعتبار ساقط است.
بررسی سریال ممنوعه، رقص روی شیشه، «نهنگ آبی» و چند سریال دیگری که در شبکه نمایش خانگی توزیع شده، نشان میدهد؛ محتوای این آثار عموماً قصههای عاشقانهای هستند که روی بستر سبک زندگی مغایر با طبقه متوسط روایت میشود.
این بستههای بسیار خوشآبورنگ جامعه را به «فرداشهری» راهنمایی میکند که با اساسنامه فرهنگ ایران اسلامی یک مغایرت بزرگ دارد و این رهنمونی شکاف میان ساختار سیاسی و ساختار اجتماعی را افزایش میدهد.
کارشناسان فرهنگی به این موضوع کاملاً اشراف و آگاهی دارند که «سینمای دوم خرداد»، سبک زندگی و مشی و روش طبقه متوسط را بهصورت لحظهای تغییر نداد. جامعه ایران دهه هفتاد پس از جنگ همچنان در برابر هر تغییری مقاومت میکرد. آنچه در «سینمای دوم خرداد» بهنمایش درآمد، ۱۰ سال بعد ساختار اجتماعی ایران را دچار دگرگونی بنیادین کرد.
امروز مدیای محوری مخاطبپسند نهتنها در ایران، بلکه در سراسر جهان، از فیلم سینمایی به سریال تغییر پیدا کرده است. سینماگران هم دریافتهاند که ذائقه مردم با تغییرات مدیایی جهانی سازگاری بیشتری دارد و دولت هم کاملاً زمینه بازی نظارت را به مؤلفان صنعت نوین سریالسازی در ایران واگذار کرده است.
در پس این حجم عظیم از سریالهای متنوعی که در شبکه نمایش خانگی تولید میشود، حمایت و هدایت نامحسوسی وجود دارد که هدف اصلیاش تغییر سبک زندگی ایرانیان در ده سال آینده است، سینما و تولیدات نمایشی مأموریتی جز این ندارند و در غفلت مسئولان مربوطه، زمینه تغییرات کلان اجتماعی و محسوسی را پدید میآورند.
این سریالها چگونه سبک زندگی را در ایران نابود خواهد کرد؟
بستههای نمایشی که روی محور سبک زندگی، با المانهای نمایشی معین و مشخصی ساخته میشود، تغییر ساختار اجتماعی را در ده سال بعد هدف قرار دادهاند. سینماگران هم خواسته یا ناخواسته، بر حرکت روی این مسیر جدید، با ترفندهای رسانهای بهنام آسیبشناسی اجتماعی، گسست و گسلهای عمیقی را در بدنههای اجتماعی ایجاد میکنند.
یکی از اعتراضهای نخبگان به «سینمای دوم خرداد»، در آن دوران، نمایش تصاویر نامأنوس با زیست بومی و عادی مردم بود. خشونت جنسی و خشونت هیستریک رفتاری در بطن جامعه "شکوه دراماتیک" «سینمای دوم خرداد» را در بر میگرفت. روشنفکرانی که زمانی برای دهنکجی به فضای بسته دوران سازندگی، چنین آثاری را تمجید میکردند، امروز همان تولیدات را در طبقهبندی دورههای ابتذال در سینمای ایران، در مرتبه نخست میگنجانند و فیلمفارسی دوران پهلوی در مرتبه بعدی قرار میگیرد. امروز در نوشتههای روشنفکرانی که مدافع سینمای دوم خرداد بودند بهکرّات میخوانیم که ابتذال و فرهنگستیزی این دوره از سینما، فاجعهبارتر از دوران فیلمفارسی بوده است.
اثرات وضعی سینمای دوم خرداد امروز در جامعه نمود دارد و خطر بزرگتر این است که سینمای دوم خرداد چندین ریشتر مخربتر در سریالهای شبکه نمایش خانگی ترسیم میشود و اثرات مخرب خود را ده سال بعد نشان خواهد داد.
با این مقدمه این سؤال را با مؤلفان و مجوزدهندگان چنین آثاری میتوان در میان گذاشت، جامعهای که در سریالهای اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد (اسلامی) ارائه شده، بر اساس بورژوازی خیالی و مجازی ترسیم است و، چون نسبتهای واقعی را به بطن درام تزریق نمیکند، رخدادهای نمایشی در متن سریال قطعاً تصویری واقعی از یک آینده نزدیک است. مؤلفان چنین آثاری قصد دارند در آینده واقعیت جامعه ایرانی مثل سریالهای امروز آنان شود.
این مافیای مطلوب «رقص روی شیشه» کجاست؟
با توسعه مدرنیته و توسعه قانون در همه جوانب و انتظار افکار عمومی از جامعه قضایی، باندهای قدرت ثروت در اشکالی که سریال «رقص روی شیشه» ترسیم میکند، چقدر میتواند به واقعیت جامعه امروز ما نزدیک باشد؟ چنین نشانههایی اساساً همخوانی میان فضایی که سریال ترسیم میکند با جامعه ندارد. این چند سطر برای مدیران فرهنگی ناآگاه درج شد، مدیرانی امور نظارتی ارشاد «مهمترین فعالیتشان» را رها کردهاند و به حمایت توییتری از مهناز افشار میپردازند.
مسئولان اداره نظارت ارزشیابی به سریال «رقص روی شیشه» پروانه نمایش میدهند و مخاطب در متن سریال «رقص روی شیشه» با سینمای ورشکستهای مواجه میشود که با قدرت پولشویی و سرمایهگذاران خارج از سینما اداره میشود و دفاتر سینمایی و دورخوانی فیلمنامه به اصطبلهای اسب منتقل میشود.
در واقع سریال پیام مستقیم میدهد که سوداگران اقتصادی ادارهکننده سینما هستند و اتفاقاً تغییر محل دفاتر به اصطبلها بخشی از زیباشناسی حضور منابع مشکوک مالی در سینما نیست؟! و مسئولان اداره نظارت حضور بنگاههای قدرت و ثروت در سینما را قبول ندارند!
روایت «رقص روی شیشه» با «رعنا رخشان» (مهتاب کرامتی) آغاز میشود که تقریباً ده سالی از جریان اصلی بازیگری دور مانده است و بهدلیل خواست همسرش یغما (بهرام رادان) از مدار اصلی سینما خارج شده است. یغما مردی است که همسرش را برای خودش میخواهد و نمیخواهد بهواسطه فعالیت در سینما، عکسهای همسرش در مجلات، بیلبوردها و سردر سینماها باشد.
روایت با این مطالبه آغاز میشود که «حق مرد» در مقابل «خواست زن» قرار میگیرد و این طیف از جماعت مؤلفان سینما، با طرح چنین ترفندهای نمایشی، به جنگی بزرگ، برای تغییر نامحسوس قوانین شرعی و عرفی رفتهاند. حداقل اگر قانون را تغییر ندهند، مناسبات حاکم را بر اساس زنمحوری رادیکال تحتالشعاع قرار میدهند.
عطش چنین تفکر و اندیشهای بیشتر از آن چیزی است که تصور میکنند و قرار است با محکومیت اراده مردانه، در چنین نمایشی، تسلط مردانه بر همسر، تمسخر و استهزای غیرت و دایره تسلط اجتماعی زنان را با چنین القائات نمایشی افزایش دهند.
آیا حضور اجتماعی زنان در جامعه ایران برتری نسبی به کشورهای مسلمان و یا غیرمسلمان ندارد؟
پس از برتریجویی زنانه که خط اول فکری این سریال است، از ضرورتهایی است که دقیقاً از سریالهای متوسط استانبولی به سریالهای ایرانی منتقل شده است و این موضوع را در نظر بگیریم؛ نویسنده یک زن است.
خط دوم داستانی درباره شخصیتی بهنام "میرخان" است که کپیشده "بزرگآقا" (علی نصیریان) از سریال شهرزاد و "اویس تجنگی" از سریال "ممنوعه" است. کلیشه یک "بزرگ مافیایی" که سرحلقه قدرت است، باز هم از میان صدها سریال ترکی میآید که در چندین سال اخیر، موتیف سریالهای شبکه GEMTV است.
چنین ساختارهایی نه در دوران پسامصدقی وجود داشته و نه میتوان به امروز جامعه کنونی تعمیم داد.
پس از ناپدید شدن یغما (بهرام رادان) و حضور ادریس (امیر آقایی)، روابطی که خط داستانی را شکل میدهد فاش میشود. در گفتوگویی میان ادریس و لیلی (میترا حجار) گذشته کاراکترها را کشف میکنیم.
ادریس که داماد میرخان (مافیایی شبیه بزرگ آقای شهرزاد با حضور اکبر زنجانپور) است از دوره دانشجویی خاطرخواه و عاشق رعنا رخشان (مهتاب کرامتی) بوده و در مثلث تشکیلشده در دانشگاه، یغما موفق به ازدواج با رعنا میشود. ده سال پس از این وصلت، ادریس که صاحب قدرتی شده است، تلاش میکند یغما را در تنگای اقتصادی قرار دهد و با سوداگری زمینه ورشکست شدن او را فراهم کند تا جایی که این شخصیت روانه زندان شود. بهزبان سادهتر مثلث ادریس، رعنا و یغما برای خلق یک توطئه برای ایجاد زمینه طلاق و ازدواج با زنی که شوهر دارد، ایجاد شده و این مثلث شوم، الگویی است که در سریال شهرزاد زاده شد.
قباد همسر سابق شهرزاد، با اینکه او با مرد دیگری زندگی میکرد، همچنان بهدنبال جلب رضایت شهرزاد برای طلاق و ازدواج با او بود و کلی رویداد مافیایی پیوست به این درام میشد تا شهرزاد از فرهاد دماوندی جدا شود و با قباد ازدواج کند. خط اصلی سریال رقص روی شیشه همان خط اصلی روایت سریال شهرزاد است، هیچ تفاوتی نمیکند و تمامی جریان بیهوده پیچیدهنمای مافیایی فقط بهدلیل جدایی زن شوهردار از همسرش و ازدواج با خاطرخواه سابق است. این الگو داستانی در شبکه نمایش خانگی بسیار مد شده و در شبکه نمایش، موتیف نمایشی اغلب سریالهاست.
"زن" در فصل معاصر تاریخ ایران موجود بسیار مقدسی است. وقتی "زن" تبدیل به کالای قابل رقابت برای بهدست آوردن در متون نمایشی و سریالهای تلویزیونی میشود، آیا میتوانیم از سایر حقوق بانوان سخنی بهزبان آوریم؟
این سریالها وقتی جایگاه زن را تا مرتبه کالای رقابت برای بهدست آوردن پایین میآورند، بهتدریج ارزش و اعتبار بانوان در جامعه از دست خواهد رفت. جامعه نخبگان نمایشی با سوداگران سینمایی کمدانشی مواجه هست که برای جلب مخاطبی که ذهنش آلوده به تم و روایت سریالهای ترکی است، دست به هر سوداگری نمایشی میزنند.
در مجموعه تولیدکنندگان آثار نمایشی، با نمایش جمعیت خاصی از سوداگران اقتصادی مواجه هستیم که بنیانهای زندگیهای فراوانی را میتوانند نابود کنند و ثروتاندوزی و حصول اموال نامشروع نشانه قهرمانی است. در حالی که طبقات متوسط اجتماعی بهدلیل سیاستهای اشتباه در همین دولت لاغرتر میشود و گستره خط فقر عمیقتر، این بورژوازی گسترده در امروز جامعه ماست، یا آموزش سوداگری نسخهای برای ایران ده سال آینده است.
فراتر از این تحلیلها، ترسیمگری آیندهنگرانه سریالهایی نظیر "رقص روی شیشه" غیر از نابود کردن اخلاق عرفی در فرهنگ عامه، قصد ترسیم کردن جامعهای را دارد که مفهوم حصول مال مشروع و نامشروع برایش از درجه اعتبار ساقط است.
منبع:
خبرگزاری تسنیم
ارسال نظر