رئیس سابق حوزه هنری: ۶ عامل موثر در «بی حجاب» شدن زنان
پارسینه: اگر بخواهیم مقوله پوشش زن و مرد در جامعه ماندگار و فرهنگی باشد و با عامل بیرونی شکل نگیرد، باید این لایههای فرهنگی را دنبال بکنیم. ابتدا باید ببینیم چه مشکلی در ایجاد معرفت و آگاهی در جامعه داریم و چرا نمیتوانیم این آگاهی و معرفتی که از راه سازمانها و نهادهای آموزشی و تربیتی به جوانان کشور القا میشود، تبدیل به اعتقاد و باور کنیم.
برهان: تهاجم فرهنگی در کشور ما بسیار جدّی است و تلاش میشود که این تخریب فرهنگی، به خصوص از راه دعوت به بدحجابی، در نسل جوان صورت گیرد. به همین دلیل هم بیش از 110 شبکهی ماهوارهای فارسی زبان داریم که اگر مستقیم هم بدحجابی را تبلیغ نکنند، نفس برنامههایشان قبح موضوع را میشکند. در این ارتباط با «دکتر حسن بنیانیان» استاد دانشگاه و رییس سابق حوزهی هنری گفت و گویی را ترتیب دادیم تا ضمن طرح مسئله به دنبال کشف راهکاری برای برون رفت از شرایط موجود باشیم.
ریشههای پدیدهی بدحجابی در جامعه را از لحاظ روانشناختی و جامعهشناختی چه میدانید و تأثیرات منفی این پدیده بر جامعه چیست؟
پدیدهی حجاب با لایههای مختلف فرهنگ مرتبط است. دانش، آگاهی و معرفت ممکن است در درون فرد تبدیل به اعتقاد و باور شود. تا اینجا تحول در حیطهی ذهن اتفاق میافتد. بعد از اینکه تمایل برای انجام یک رفتار در درون فرد به وجود آمد، در صورتی که محیط مساعد باشد، آن رفتار شکل میگیرد و به مرور تثبیت میشود. وقتی آن رفتار به صورت الگو درآمد، میگوییم در وجود فرد نهادینه شده و به فرهنگ تبدیل شده است.
بنابراین اگر بخواهیم مقولهی پوشش زن و مرد در جامعه ماندگار و فرهنگی باشد و با عامل بیرونی شکل نگیرد، باید این لایههای فرهنگی را دنبال بکنیم. ابتدا باید ببینیم چه مشکلی در ایجاد معرفت و آگاهی در جامعه داریم و چرا نمیتوانیم این آگاهی و معرفتی که از راه سازمانها و نهادهای آموزشی و تربیتی به جوانان کشور القا میشود، تبدیل به اعتقاد و باور کنیم.
وقتی ما در این باره صحبت میکنیم، در واقع تلویحاً این معنا را پذیرفتهایم که بخشی از جوانان ما اعتقاد و گرایش لازم برای داشتن پوشش مناسب در جامعهی اسلامی را ندارند. اینکه این پدیده و واقعیت تلخ از کجا ناشی میشود، یک بحث است و اینکه این موضوع چه آثار و پیامدهایی به دنبال خواهد داشت، بحث دیگری است.
متأسفانه همان طور که میدانید، از دههی 70 به بعد، روند بیحجابی شدت گرفت. میخواهیم بدانیم منشأ این پدیده چه بوده است؟
به نظر بنده به صورت کلی، 6 عامل بر این موضوع مؤثر بوده است. اولین عامل نارساییها و کاستیهایی است که در سازمانها و نهادهای مسئول فرهنگی میتوان آنها را شناسایی کرد. عامل دوم بیتوجهی به پیامدهای فرهنگی سازمانها و نهادهای غیرفرهنگی است. برای مثال، وقتی دربارهی مقولهی حجاب مطالعه میکنید، میبینید نقش اصناف در این زمینه مخرب بوده است. رفتار فروشندگان بعضاً به صورت ناخودآگاه مشوق بدحجابی است. در بسیاری مواقع، شکل ظاهری مغازههایی که برای فروش لباس خانمها و جلب مشتری سازماندهی میشوند زمینههای تخریب فرهنگ را به وجود میآورند.
بنابراین بخش اقتصادی هم میتواند بر فرهنگ مؤثر باشد. همین موضوع را در سازمانهای مختلف دولتی و غیردولتی هم میتوانیم ببینیم. باید بررسی کنیم که فضای عمومی داخل سازمانها، شرکتها و کارخانهها به زنان با وقار و محجبه بیشتر احترام میگذارد یا برعکس. میخواهم توجهتان را جلب کنم به این موضوع که اگر سازمانهای فرهنگی هم کارشان را به خوبی انجام بدهند، تا زمانی که سازمانهای غیرفرهنگی درک درستی از تأثیرگذاریهای خودشان بر فرهنگ نداشته باشند، مسئله حلشدنی نیست.
باید به توسعهی شهرها و شکلی که از غرب اقتباس کردهایم توجه کنیم. به عنوان نمونه، 500 خانه در یک برج میسازیم و هیچ نهاد فرهنگی در درون آن پیشبینی نمیکنیم. در صورتی که اگر این 500 خانه روی زمین قرار داشت، چندین مسجد و نهاد فرهنگی در بین آنها بود. بنابراین پیشرفت، توسعه ای که در معماری شهرها و جابهجایی جمعیت اتفاق میافتد تأثیرات فرهنگی به دنبال دارد.
اینجا اهمیت پیوست فرهنگی که مقام معظم رهبری فرمودند، مشخص میشود. عزیزانی که سرمایهگذاری میکنند و یک پاساژ با 200 یا 300 مغازه میسازند، میتوانند یک نفر را بیاورند تا مطالعه کند و بگوید که فضای فرهنگی این پاساژ چه ارزشهایی را به جوانان ما القا میکند. آیا ارزشهای بومی و اصیل دینی ما را به جوانان منتقل میکند؟ باید همهی جوانب، از جمله آرایش ظاهری فروشندگان و حرف زدن آنها، را مد نظر داشته باشیم. ممکن است، در کنار بعضی از پیامدهای منفی، پیامدهای مثبتی هم شناسایی شود. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، نمیتوانیم تکتک کارکردهای فرهنگی درون جامعه را به نفع ارزشهای خودمان اصلاح کنیم.
عامل سوم، نفس تحولات، پیشرفت و توسعهای است که در کشور اتفاق میافتد. باید به توسعهی شهرها و شکلی که از غرب اقتباس کردهایم توجه کنیم. به عنوان نمونه، 500 خانه در یک برج میسازیم و هیچ نهاد فرهنگی در درون آن پیشبینی نمیکنیم. در صورتی که اگر این 500 خانه روی زمین قرار داشت، چندین مسجد و نهاد فرهنگی در بین آنها بود. بنابراین پیشرفت، توسعه و تغییر و تحولاتی که در معماری شهرها و جابهجایی جمعیت اتفاق میافتد تأثیرات فرهنگی به دنبال دارد. در گذشته چون شهرسازی از فرهنگ و داشتههای خودمان الگو میگرفت، به طور طبیعی به مسائل فرهنگی جامعه توجه داشت. به همین دلیل ما امروز میراث فرهنگی ماندگاری داریم.
اما متأسفانه هرچه با تمدن غرب آشنا میشویم و تغییر و تحولات در کشور ما شکل میگیرد، به پیامدهای فرهنگی این تحولات توجه نمیشود. برای مثال، در 200 متری حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) دارند پاساژهای مدرن غربی میسازند، در حالی که در شهرهایی مثل مشهد و قم باید معماری اصیل اسلامی تجلی پیدا کند و گرایشهای اخلاقی و دینی آدمها تقویت شود. شکل این پاساژها تلویحاً این موضوع را به افراد مذهبی منتقل میکند که آنجا جای این افراد نیست.
بنابراین سه عامل داخلی بر این موضوع تأثیر دارند:
1. کارکردهای ناقص سازمانهای فرهنگی؛
2. کارکردها و پیامدهای فرهنگی سازمانها و نهادهایی که در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، قضایی، نظامی و... کار میکنند؛
3. نفس تحولات و توسعهای که در کشورمان با الگوگیری از غرب تعقیب میکنیم.
در کنار این 3 عامل داخلی، 3 عامل دیگر از سوی غرب ما را تحت فشار گذاشته است:
1. تهاجم فرهنگی؛
یعنی، دشمن به صورت آگاهانه و مدیریت شده در جهت متلاشی کردن نهاد خانواده در ایران تلاش میکند. از آنجایی که خانواده در جوامع غربی متلاشی شده است، به طور طبیعی آنها بحرانهای زیادی در روابط اجتماعیشان دارند، اما چون دنیا را استثمار میکنند، کشورشان ثروتمند است و بنابراین اجازه نمیدهند بحرانهایشان به مرحلهی انفجار برسد. برای آنها راهحلهای مقطعی پیدا میکنند.
آنها وقتی جوامع ما را مطالعه میکنند تا بفهمند چگونه کشوری با 70 میلیون جمعیت در مقابل استکبار جهانی ایستاده است، به این نقطه میرسند که مذهب در اینجا عنصر کلیدی مقاومت است. دنبال این را میگیرند و متوجه میشوند که مفهومی به نام نهاد خانواده در اینجا بسیار قدرتمند عمل میکند و تخم دینباوری در خانوادهها شکل میگیرد. بنابراین وقتی آنها به کارکرد نهاد خانواده در کشور ما پی میبرند، سیاست محوریشان را معطوف به تخریب خانواده میکنند. به طور طبیعی یکی از عوامل کلیدی تخریب خانواده این است که روابط جنسی را از درون خانواده به سطح جامعه بکشانند. به این ترتیب طلاقها زیاد میشود، مهر و محبت افراد به محیط خانواده کاهش مییابد، بچهها از خانه فرار میکنند و محیط خانواده پر از تشنج میشود.
به هر حال این تهاجم فرهنگی در کشور ما بسیار جدّی است و تلاش میشود که این تخریب فرهنگی، به خصوص از راه دعوت به بدحجابی، در نسل جوان صورت گیرد. به همین دلیل هم بیش از 110 شبکهی ماهوارهای فارسی زبان داریم که اگر مستقیم هم بدحجابی را تبلیغ نکنند، نفس برنامههایشان قبح موضوع را میشکند. قصههایی که در سریالهای این شبکهها روایت میشود در پی متزلزلکردن نهاد خانواده است. تقریباً همهی سریالهای این شبکهها مضامین اینچنینی دارند. بنابراین همهی آنها نمیتوانند اتفاقی باشند.
2. علوم انسانی غربی که در فرآیند جهانی شدن و توسعهی ارتباطات به طور طبیعی وارد فضای ذهنی جامعهی ما میشود؛
برای مثال، دانشجویی که جامعهشناسی میخواند، نیاز دارد بداند نظر دانشمندان غربی چیست؟ وقتی نظرهای آنها را میخواند، طبیعتاً اندیشهها، اعتقادها و جهانبینی آنها وارد ضمیر دانشجو میشود و او را تحت تأثیر قرار میدهد.
بعضی وقتها ما به این جمعبندی میرسیم که اثر تخریبی علوم انسانی غرب از تهاجم فرهنگی بیشتر است. در مقابل تهاجم فرهنگی افراد مقداری مقاومت میکنند، چون میدانند دشمن در حال برنامهریزی است. اما در مقابل علوم انسانی مقاومتی وجود ندارد، چون افراد به ظاهر دنبال علم هستند. این علوم وارد فضای ذهنی ما میشوند و طبیعتاً بسیاری از آنها با اندیشههای بنیادین ما در تضاد است.
3. پیشرفت علم و تکنولوژی در سطح جهان.
همان طور که میدانید، علم و تکنولوژی مرز نمیشناسد و با یک تأخیر فاز از محل تولدش به سایر کشورها منتقل میشود. از آنجا که محوریت این علوم تأمین نیازهای حیوانی انسان است، کمتر به نیازهای انسانی افراد میپردازد. ما هم به طور طبیعی تحت تأثیر علم و تکنولوژی بیهویت غربی قرار میگیریم.
در مجموع این 6 متغیر داخلی و خارجی در جامعهی ما نقشآفرینی میکنند. خوشبختانه مقام معظم رهبری با شناخت کامل، جامع و عمیق این پدیدهها، رهنمودهایی ارائه میدهند که حلّال این مشکلات هستند. منتها متأسفانه به دلایلی مدیران اجرایی جامعه این رهنمودها را مد نظر قرار نمیدهند.
علت کمکاری نهادهای سیاستگذار و مجری را در زمینهی پدیدهی بدحجابی در چه میبینید؟ در واقع مجموعهای از مشکلات ساختاری وجود دارد که باعث میشود نهادهای سیاستگذار به خوبی عمل نکنند. اگر هم سیاستی تصویب میشود، نهادهای مجری به خوبی آن را اجرا نمیکنند. در مجموع، نقش نهادهای سیاستگذار و مجری را در زمینهی پدیدهی بدحجابی به چه صورت ارزیابی میکنید؟
ما معتقدیم اگر مفاهیم اسلامی تکتک بیرون کشیده شوند و با توجه به شرایط زمانی به یکی از آنها توجه کنیم و دیگری مغفول واقع شود، زیبایی دین از بین میرود. ما باید بگوییم چه شد که نتوانستیم نسل جدیدمان را متدین کنیم. به عنوان یک شاخص باید حجاب او، نماز خواندن او و... را روزبهروز بررسی کنیم. همان طور که به عنوان یک شاخص روزبهروز باید ببینیم که او بیشتر عاشق علم و تحقیق و پژوهش میشود. همهی شاخصهایی که یک جوان مسلمان دارد باید تعقیب کنیم. ما فکر میکنیم یکی از دلایل این مشکل همین است که ما ویژگیهای یک جوان مسلمان را رها کردهایم و فقط یک بخش آن، مثل حجاب، را تعقیب میکنیم. در حالی که باید دینمداری نسل جوان موضوع بحث ما باشد که یکی از پیامدهای آن حفظ حجاب است.
مقولهی حجاب در رابطهی پسر و دختر معنا پیدا میکند. اگر بگوییم خانمها 60 درصد در پدیدهی بدحجابی مسئولاند، به طور حتم مردان هم 40 درصد مسئول و مقصر هستند. ممکن است سهم مردان و زنان متفاوت باشد، ولی به هر حال آنچه مسلم است این است که بدحجابی در رابطهی زن و مرد شکل میگیرد. این در حالی است که همهی بحثهای جامعهی ما معطوف به خانمهاست. این مسئله نمادی است از اینکه در جامعهی ما نگاه غیرعلمی به مقولهی فرهنگسازی وجود دارد. برای مثال، 50 سال پیش همان افرادی که در حمامها کار میکردند، دندان هم میکشیدند. اما امروز دندانپزشکی به 14 تخصص تقسیم شده است.
امروز شیوهی مدیریت حوزهی فرهنگ در کشور ما یک شیوهی ابتدایی و بسیار غیرعلمی است. این حرفها ممکن است عزیزانی را که در حوزهی فرهنگ کار میکنند عصبانی کند، چون آنها شبانهروز با سعی و خطا و به شکل تجربی کار میکنند و نتیجه هم نمیگیرند، اما تحمل ورود به این بحثها را ندارند. به دنبال این نمیروند که فعالیتهای فرهنگی برای ساختن جامعهی اسلامی چه ملزوماتی دارد.
اگر میپذیرید که بخش مهمی از تغییرات فرهنگی جامعه تحت تأثیر فعالیتهای اقتصادی است، پس چرا برای اصلاح پیامدهای اقتصادی کاری نمیکنید. در حالی که نهادیی مثل آموزش و پرورش به طور جدّی در تحولات فرهنگی جامعه نقش دارند، جامعه، نمایندگان مجلس، رؤسای جمهور، وزرا و پدرها و مادرها از مدارس کارکرد فرهنگی مطالبه نمیکنند. حتی اگر یک مدیر مدرسهی دلسوزی برای کسب رضایت الهی یک برنامهی تربیتی انجام دهد، منطقهی آموزش و پرورش به او تذکر میدهد که شما از آموزش عقب افتادهاید.
اگر ما میخواستیم به صورت علمی جامعه را اداره کنیم، از صبح روز بعد از پیروزی انقلاب باید برای عملکرد فرهنگی کل آموزش و پرورش سیستم و شاخص طراحی میکردیم و سالی یک بار از وزیر آموزش و پرورش میخواستیم در مجلس شورای اسلامی راجع به کارکرد فرهنگی خودش صحبت کند؛ عین همان کاری که ما در اقتصاد انجام میدهیم. نرخ تورم را ماهیانه اندازهگیری میکنیم، اما حتی سالی یک بار میزان رشد گرایش جوانان به دین یا حجاب با کار علمی اندازهگیری نمیشود.
وقتی یک پسر به یک خانم بدحجاب نگاه ممتد و طولانی میاندازد، در واقع او را تشویق به ادامه انجام این فعل حرام میکند. اما هیچ جا افراد در این زمینهها آموزش نمیبینند. تبلیغ دین، فرهنگ و حجاب در همین حد خلاصه و تکرار میشود که دختری را تحت فشار بگذاریم یا اینکه بنویسیم: «حجاب مصونیت است، محدودیت نیست.» در حالی که دهها عامل افراد جامعه را به بدحجابی تشویق میکند. بنابراین درک فرهنگ در مدیران ارشد نظام، اعم از وزیر اقتصاد یا صنعت، یک ضرورت است. اگر این پیشفرض پذیرفته شد، این سؤال مطرح میشود که وزرای عزیز و محترم ما کجا یک دورهی علمی درک فرهنگ میبینند تا آمادهی پذیرش مسئولیت شوند؟
برای مثال، باید میزان تأثیرگذاری بهداشت و درمان را در مقولهی حجاب یا بدحجابی بررسی کنیم. اینکه حراست بیمارستان بگوید پوشش بیماران و پرستاران باید در این چارچوب باشد کار فرهنگی نیست. کار فرهنگی یعنی اینکه یک پرستار، در محیط بیمارستان، به تدریج گرایش داشتن حجاب و بستری از معرفت در وجودش شکل بگیرد. برای اینکه این اتفاق بیفتد، در وجود پزشکان مرد آن بیمارستان هم باید نوعی دانش، معرفت و ایمان شکل بگیرد.
اگر چنین کارکرد فرهنگی را از وزارت بهداشت و درمان انتظار داشته باشیم، این سؤال مطرح میشود که آیا وزیر و معاونین وزارت بهداشت و درمان یک آموزش جدّی در رابطه با فرهنگسازی دیدهاند؟ وقتی یک نفر پزشک متخصص میشود، بیشتر نیازمند آموزشهای فرهنگی است. بعضی اوقات ما فکر میکنیم اگر یک نفر جراح مغز و اعصاب شد، فرهنگ را هم بهتر میفهمد، در حالی که او همهی تیزهوشیاش را صرف خواندن درسهای تخصصی کرده است و تجربهی اجتماعی یک کاسب را هم ندارد. به همین دلیل، امروز وقتی شما به یک پزشک فوقتخصص سلام میکنید، جواب سلام شما را نمیدهد. نمیفهمد که این کار چقدر در جامعهی اسلامی زشت است. البتههمهی آنها این طور نیستند، ولی بعضاً این رفتارها دیده میشود.
اینها نمادهایی است از اینکه ما به طور جدّ در همهی وزارتخانهها نیازمند کار فرهنگی هستیم. بخشی از این مشکل مربوط به این میشود که این پزشکان، مهندسان، اقتصاددانان و... محصول نظام دانشگاهی ما هستند؛ نظامی که از غرب آمده است و تخصصگرایی افراطی در آن حرف اول را میزند. شما از درون این نظام آموزشی میخواهید وزیر بیرون بیاورید تا جامعهی اسلامی را اداره کند. بنابراین بر میگردیم به همان تذکر مقام معظم رهبری راجع به ضرورت اسلامی شدن دانشگاهها. وقتی یک پزشک میخواهد متخصص کلیه شود، به طور حتم باید اول دروس پزشکی عمومی را بخواند.
به همین شکل، وقتی کسی قرار است در ردهی مدیریت در جامعهی اسلامی کار کند، باید درک بر جامعهشناسی اسلامی مسلط باشد تا پیامدهای تصمیمگیریاش را در تحولات فرهنگی بشناسد و آن شناخت موجب شود که برای امور فرهنگی وقت بگذارد، سرمایهگذاری کند و از متخصصین کمک بگیرد تا کارکرد فرهنگی مجموعهای که در رأس آن قرار دارد بهبود یابد. این درک اولیه نیازمند آموزش جدّی است. کشور ما هنوز به این درجه از بلوغ نرسیده است، چون هنوز اهمیت مدیریت فرهنگی برایمان روشن نشده است.
عوامل دیگری هم در بیتوجهی به فرهنگ مؤثر است. مسائل فرهنگی چندلایه است. به همین خاطر، افراد وقتی میخواهند به فرهنگ بیتوجهی کنند، بهانهی منطقی دارند. برای مثال، وقتی مشکل حجاب را بررسی میکنید، میبینید یکی از عوامل آن تأخیر در ازدواج است. وقتی میخواهید تأخیر در ازدواج را حل کنید، باید مسکن جوانان را تأمین کنید. بنابراین وزیر راه و شهرسازی میتواند بگوید من با ساختن خانه به حل مشکل بدحجابی کمک میکنم.
حرف غلطی هم نمیزند، به واقع هم کمک میکند، اما این بهانهای میشود که وزیر محترم راه و شهرسازی به تأثیرات مستقیمی که با معماری شهری و طراحی واحدهای مسکونی بر فرهنگ دارد، توجهی نکند. چون تقریباً همهی وزرا به نوعی در پی بهبود وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم هستند، میتوانند مدعی شوند که ما داریم به فرهنگ کمک میکنیم. حرف غلطی هم نمیزنند، اما وقتی جامعه را تحلیل سیستمی میکنید، به این نتیجه میرسیم که هر وزیری در حوزهی مسئولیت خودش، ضمن اینکه باید اهداف خودش را به خوبی انجام بدهد، باید مواظب باشد که تأثیرات فرهنگی خودش را اصلاح کند.
از آنجا که ساختار مدیریتی در کشور ما از دل نظام سیاسی بیرون میآید، احساس موقتی بودن میکند و هیچ ثباتی برای خودش قائل نیست. حداکثر ماندگاری آنها 2 یا 3 سال است، در حالی که مسئلهی فرهنگ مسئلهی 2 یا 3 سال نیست، مسئلهای است که باید مستمر باشد. انجام بشود. در جامعهای که بر پایهی مردمسالاری بنا شده است و مردم میخواهند کار کردن یک وزیر را با چشمشان ببینند، فرهنگ به حاشیه میرود.
برای حل مسئلهی حجاب، باید مشکلات ریشهای بیتوجهی به فرهنگ را شناسایی کنیم تا جامعه متدین شود. یکی از آثار و نمادهای متدین شدن جامعه بحث حجاب است. البته این رافع مسئولیت نهادهای مبارزه با بدحجابی نیست. آنها هم جایگاه خودشان را دارند، اما وقتی میخواهیم به صورت ریشهای یک مشکل فرهنگی را درمان کنیم، باید نسل جدید جامعه متدینتر از نسل قبلی باشد.
برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید همهی بازیگرهای عرصهی فرهنگ را بشناسیم. اولین بازیگر بزرگ عرصهی فرهنگ، آموزش و رورش است. متأسفانه ما هنوز به این مرحله از بلوغ نرسیدهایم که به صورت علمی کارکرد تربیتی این وزارتخانه را اندازهگیری کنیم. چون اندازهگیری علمی نداریم، در محیط مدارس هم نوعاً کار تربیتی روی 10 یا 15 درصد بچهها تأثیر میگذارد که آنها هم خانوادههای مذهبی دارند. 85 درصد بچهها هم در این حلقه نیستند. این 85 درصد همانهایی هستند که امروز در خیابان حجاب مناسبی ندارند.
وقتی بررسی میکنیم، مشاهده مینماییم که مسائل اولیهی اسلام هم به گوش آنها نخورده است، چون نوع نگاه تربیتی در مدارس نگاه گزارشدهی به مقام مافوق است و کارکردهای تربیتی اندازهگیری نمیشود. برای مثال، وقتی 40 نفر تصادفی را به بیمارستان میآورند، منطق حکم میکند که پزشکان آن بیمارستان اول به سراغ مریضهایی بروند که وضعیتشان اضطراریتر است. با همین منطق اگر مدرسه را در نظر بگیریم، مدیر مدرسه باید بیشتر نگران دختری باشد که خودش و خانوادهاش گرایشهای مذهبی ندارند.
باید بیشتر برای او برنامه تدارک ببیند. در حالی که معمولاً مدارس این افراد را کاملاً کنار گذاشته، کاری با آنها ندارد و فقط با توبیخ، تنبیه، ترس و نگرانی آنها را به حداقلهایی مجبور میکند. دلیل این مسئله این است که نگاه علمی به فرهنگسازی در آموزش و پرورش کشور هنوز شکل نگرفته است. البته نمیتوان فقط آموزش و پرورش را محاکمه کرد. کمیسیون فرهنگی مجلس هم، چنین وضعیتی دارد.
به نظر شما، امروز انتظار از نهادهای سیاستگذار برای نمونه مجلس شورای اسلامی در چه سطحی باید باشد؟
اساساً نمیتوان موضوع فرهنگ را در حد یک کمیسیون خلاصه کرد. کل مجلس باید رویکرد فرهنگی داشته باشد. برای مثال، مجلس باید به کارکردهای فرهنگی نطقهای پیش از دستور، ارتباط با تودهی مردم، حرف زدنها و... توجه کند. پس از آن باید نمایندگان به این موضوع توجه کنند که چه مقدار مجلس همسو با بیانات مقام معظم رهبری حرکت میکند. حدود 4 سال پیش مقام معظم رهبری کتباً به رؤسای 3 قوه و همهی وزارتخانهها نوشتند که همه موظفاید روی اصلاح فرهنگ سازمانیتان مبتنی بر اندیشههای اسلامی کار کنید.
کدام کمیسیون یک وزیر را احضار کرد و از او پرسید که در راستای این ابلاغ مقام معظم رهبری چه کار کردهاید؟ 3 سال پیش مقام معظم رهبری فرمودند طرحهای مهم اقتصادی، عمرانی، مالی و پولی کشور نیازمند پیوست فرهنگی است. از هر وزارتخانهای که بپرسید کارهای مهم شما چیست، کارهایش را فهرست میکند. کمیسیونهای مختلف مجلس باید وزرا را صدا بزنند و از آنها بپرسند طرح مهم امسالتان چیست؟ مقام معظم رهبری فرمودند، تهیهی پیوست فرهنگی، شما برای تهیهی پیوست فرهنگی چه کار کردید؟
پژوهشگاه مجلس سالانه تحولات فرهنگی جامعه را رصد میکند و به مجلسیها گزارش میدهد که ما در کدام شاخص پیشرفت داشتهایم، در کدام شاخص فرهنگی پسرفت کردهایم. این شاخصها در اقشار مختلف، مانند زنان، دختران، پسران، دانشگاهیها، تحصیلکردهها، چگونه است. وقتی آمارگیری علمی از جامعه داشته باشیم، این اطلاعات از درون آنها استخراج میشود که مثلاً علاقه به وطن، اسلام یا حکومت دینی در سنین مختلف و گروههای مختلف اجتماعی چه مسیری را طی میکند.
به همان دلایلی که میگویند تولید ناخالص ملی یا نرخ تورم باید سالانه رصد شوند، به طریق اولی باید شاخصهای فرهنگی در این 30 سال تعریف میشد و وضعیت فرهنگی کشور به صورت سالانه به مدیریت ارشد نظام گزارش میشد تا پیشرفتها و پسرفتها مشخص شوند و بتوانیم ریشهیابی کنیم که اشکال کار از کجاست تا یک تحول عظیم در فرهنگ شکل بگیرد.
مشکل فرهنگ در کشور ما مشکل پول نیست، مشکل فهم و توجه به فرهنگ است. این فهم با خواندن مقاله اتفاق نمیافتد، مثل این نیست که یک نفر مقاله بخواند و پزشک شود. مقولهی فرهنگ پیچیدهتر از جسم یک انسان است و ما باید حداقلهایی را تبدیل به دورههای آموزشی کنیم. در فضای فرهنگ جامعهی ما که شاهزده است و 2500 سال استبداد در آن وجود داشته است، تا یکی عنوان وزیر پیدا میکند، جامعهی متملق ما به او القا میکند که تو دیگر نیازی به آموزش نداری، در حالی که او متناسب با مسئولیتش باید مسائل فراوانی را بیاموزد.
تملق باعث میشود که نیاز به یادگیری در مسئولان ارشد ما از بین برود. ضمن اینکه وقتی وزرا و دولتها دائماً عوض میشوند و تمام معاونان وزرا هم با آنها تغییر میکنند، هر بار به اول خط بر میگردیم. وقتی میتوانیم بگوییم ما 30 سال تجربهی کشورداری داریم که ساختار سیاسی ما اجازه بدهد این تجربه در درون نظام اجرایی ماندگار شود و در تصمیمگیریها تأثیرگذار باشد. وقتی با هر دورهی انتخابات کل مجموعهی مدیریتی کشور تخلیه میشود، دوباره به اول خط بر میگردیم.
اوایل که انقلاب پیروز شده بود، نمایندگان مجلس اکثراً چهرههای سیاسی و مبارز بودند که از اقتصاد چیز زیادی نمیدانستند. به همین خاطر، طبیعتاً در مجلس برایشان کلاس گذاشتند و مبانی اقتصاد را به صورت فشرده به آنها درس دادند. همان جا برای بنده این سؤال مطرح شد که چرا این اتفاق در حوزهی فرهنگ نمیافتد تا مسئولان بفهمند مفهوم فرهنگسازی معادل برگزاری جشنواره، چاپ کتاب، ساختن سالن سینما یا مسائلی از این دست نیست. هیچ کدام از اینها کار فرهنگی نیست. همهی اینها ابزار هستند، کار فرهنگی ایجاد شرایطی است که معرفت و آگاهی بتواند تبدیل به اعتقاد و باور شود تا یک رفتار ماندگار شود.
کار فرهنگی یک امر بسیار پیچیده و تخصصی و کار پیامبرهاست و بشر هنوز نتوانسته در این زمینه به روشهای مطمئن برسد. هنوز اختلاف نظرهای عمیقی در این زمینه وجود دارد. ولی ما هنوز به همین میزانی که علم در دنیا پیشرفت کرده است، به بلوغ نرسیدهایم. دلیلش هم این است که برای بهداشت و درمان حتماً یک پزشک را مسئول میکنند و برای وزارت راه و شهرسازی یک مهندس انتخاب میشود، ولی در مدیریت فرهنگی فقط به مذهبی بودن فرد بسنده میکنیم. کاری نداریم که او چقدر مطالعه داشته است، این کار به رشتهی تحصیلیاش ارتباط دارد یا نه، سابقهی کاریاش چه بوده است و...
فاجعه در حدی است که وقتی شما به برخی استانها میروید، میبینید بعضی از استاندارهای محترم کار فرهنگ را به معاونین سیاسی خودشان واگذار کردهاند و خودشان در نقش معاون عمرانی پیگیر ساختوساز هستند. این یکی از نمادهایی است که نشان میدهد ما در حوزهی فرهنگ هنوز به بلوغ نرسیدهایم. اگر به فعالیت فرهنگی عمیق بیتوجه باشیم، نمیتوانیم به ظاهر جامعه اهمیت ندهیم.
به این ترتیب، در مجموعهی فعالیتهایی که باید روی موضوع حجاب متمرکز باشند کارهای فرهنگی آرامآرام فراموش میشود و در انتها باید عزیزان در نیروی انتظامی برخورد کنند. من جزو موافقین برخورد نیروی انتظامی هستم. برخورد نیروی انتظامی برای همهی مدیران نظام فرصتی ایجاد میکند تا وظایف فرهنگیشان را انجام دهند. این اقدام آنها مثل یک مسکّنی میماند که ایجاد آرامش میکند تا داروها به تدریج اثر کنند. اگر به یک کودک فقط مسکّن بدهید، بعد از مدتی بدنش ضعیف میشود. این حادثه در کشور ما دارد اتفاق میافتد.
متأسفانه به مأموران نیروی انتظامی هم در این زمینه آموزش داده نشده است که چطور باید با این پدیده مبارزه کنند. فردی که هیچ اطلاعی راجع به مباحث روانشناسی و جامعهشناسی ندارد، در این طرح به کار گرفته میشود و خودش مشکلاتی را ایجاد میکند.
بنده راجع به جزییات این امر اطلاع دقیقی ندارم، ولی همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، هر اقدام مهمی پیوست فرهنگی میخواهد. به نظر میرسد در کنار «گشت ارشاد» هم یک جریان پژوهشی باید به صورت سازمانیافته، مرتب و منسجم دائماً تلاش کند که کارکرد آنها اسلامی شود. در مسائل دیگر هم ما مشکل داریم. وقتی بر اساس وظیفهی قانونی ماهوارهها را جمع میکنیم، خانوادهای که یک سریال را دنبال میکرده است حالا در مقابل فرزندش با عصبانیت برضد نظام حرف میزند و تصویری منفی از نظام در ذهن کودک ایجاد میشود. چه کسی مسئول است و با چه روشی باید این کار منفی را جبران کرد؟
از این بحث این نتیجه گرفته نمیشود که نیروی انتظامی نباید کارش را انجام بدهد. اما وقتی شما میخواهید یک نفر را جراحی کنید، باید به مشکلات بعد از جراحی هم فکر کنید. متأسفانه در حوزهی فعالیتهای اجتماعی ما هنوز به این بلوغ نرسیدهایم. طبیعی است از عزیزان نیروی انتظامی انتظار نداریم که یک جریان فرهنگی وسیعی برای اجرای قانون در کنار خودشان درست کنند.
عزیزانی که مسئول هستند باید بستهای را تعریف کنند. برای مثال، ما مدتها باید راجع به آسیبهای ماهواره به خانواده در تلویزیون برنامه داشته باشیم. به گونهای که بسیاری از پدرها و مادرها التماس کنند که چرا نمیآیید ماهوارهها را جمع کنید؟ در واقع در هر خانوادهای حداقل یکی دو نفر آدم عاقل را با خودمان همراه کنیم و بعد وارد مرحلهی اجرا شویم.
اگر امروز گشت ارشاد میخواهد برخورد کند، باید پیش از این به صورت جدّ در سیمای ما راجع به آسیبهای گستردهی این معضل (به تفصیل) بحث میشد تا افکار عمومی مرتب فشار بیاورند که شما چرا برخورد نمیکنید. علت این امر این است که حتی نهادهای فرهنگی ما هم درک عالمانهای از فرهنگ ندارند، دستگاههای غیرفرهنگی که جای خود دارد. این وضعیت نتیجهی این است که حوزهی فرهنگ دست ما مهندسهاست و ما مهندسها هم به صورت تجربی در حاشیهی کارهایمان 4 جلد کتاب فرهنگی خواندهایم و آموزش علمی و سازمانیافته ندیدهایم.
امروز در هر کوچه و پسکوچهی تهران یک آزمایشگاه و مطب پزشک میبینید. در واقع تیزهوشان کشور در این زمینه آموزش دیدهاند و در همه جا توزیع شدهاند. در حالی که حتی یک مرکز پیدا نمیکنید که مدیر مدرسه بتواند به آنجا مراجعه کند و از آنها بخواهد که کارکرد تربیتی مدرسهاش را ارزیابی کنند و نقاط ضعفشان را بگویند. علت این امر این است که ما همچنان در حوزهی فرهنگ، حتی در نهادهایی مثل آموزش و رورش، نگاهمان مثل همان نگاهی است که 50 سال پیش نسبت به دندانپزشکی وجود داشت و کارگر حمام، دندانپزشک هم بود.
یک نفر به عنوان مدیر مدرسه انتخاب میشود، ولی هیچ دورهای برای او پیشبینی نمیشود که کار فرهنگی و تربیتی چگونه است. او باید با یک آموزش علمی بداند با 400 دانشآموز، پدر و مادر آنها و دبیران درسهای مختلف چه نوع تعاملی باید داشته باشد. باید کارکرد فرهنگی هر کدام از دبیران را بشناسد و آنها را اصلاح کند. همچنین باید بداند دختری که 4 سال در اختیار اوست، بعد از این مدت، باید یک معرفت و آگاهی عمیق نسبت به دین، حکومت دینی، نظام اسلامی، حجاب اسلامی، نماز و... داشته باشد. اگر خانوادهی دانشآموز همراهی نمیکند، مدیر باید بداند چگونه خانوادهی او را برای اهداف تربیتی خودش آموزش بدهد.
در آموزش و پرورش نوعاً آدم زرنگی که بتواند میز و نیمکت فراهم کند، میگویند به درد مدیریت میخورد. در حالی که شاخصهی اصلی انتخاب مدیر مدرسه این است که او چقدر برای یک کار فرهنگی عمیق و پیچیده در شرایط امروز آماده است. اگر افرادی که این شاخصه را دارند کم هستند یا به هر دلیلی مدیران این توانایی را ندارند، لااقل باید آموزش ضمن خدمت برای مدیران فراهم شود. بیحجابی امروز جامعهی ما، حاصل آفتهای 30 سالهای است که در حوزهی فرهنگ وجود دارد.
نباید دعوا را سیاسی کنیم. این کمبودها در عرصههای مختلف وجود دارد. ما باید تفکری را جا بیندازیم و آن این است که هر انسانی در جامعه مسئولیت فرهنگی دارد و اگر مدیر شد، مسئولیتش دهها برابر میشود. فرقی ندارد که آن مدیر در اقتصاد فعال است یا در صنعت یا در قوهی قضاییه. هر مدیری باید آموزش ببیند و پیامدهای فرهنگی اقداماتش را بشناسد. وقتی شناخت پیدا کرد، باید در جامعه نهادهایی به وجود بیاید که به این مدیر کمک کند تا او کارکرد فرهنگیاش را اصلاح کند.
ارسال نظر