بیاعتبار کردن آدمهای معمولی
پارسینه: تلویزیون از همه این اعتبار برای تبلیغ اسپانسرها استفاده کرد و برای اولین بار آدمهای معمولی را وا داشت تا به مخاطب کمفروشی کنند.
پارسینه/الهام رشیدی: «لنگه کفش در بیابان غنیمت است»! در شرایطی که تلویزیون کشور خودمان چیزی برای عرضه ندارد و مردم برای سرگرم شدن مجبور هستند برنامههای ماهواره را هر چند بی کیفیت و بی ارزش تماشا کنند.ساخت و پخش سریال پایتخت غنیمتی است که میتوان به آن دلخوش بود.
حدود چهار سال پیش که سیروس مقدم سری اول سریال پایتخت را کارگردانی کرد مردم از دیدن سریالی که داستانش را چند زن و مرد شهرستانی شکل میدادند و با صداقتاشان همه را غافلگیر میکردند،راضی از پای تلویزیون برمیخواستند.
نقی معمولی، ارسطو عامل، هما، بابا پنجعلی و ... آنقدر دوستداشتنی بودند که خیلی زود توانستند به چهرههایی محبوب تبدیل شوند.این شخصیتها زندگی کاملا معمولی را به نمایش گذاشتند بدون اینکه کسی سفارش کرده باشد که برای زندگی آنها چنین و چنان خطی را طراحی کنید.
سری دوم سریال پایتخت هم به دل نشست چون آدمهای معمولی زیاد سفارشی نشدند و بخشی از زندگی واقعی را به نمایشگذاشتند.آنها آنقدر واقعی بودند که ارادت مردم را با خود همراه کردند و مدیران تلویزیون و سازندگان پایتخت را بر آن داشتند که پایتخت را ادمه بدهند و به اصطلاح در نوروز 93 هم مردم سورپرایز کنند. اما واقعیت این است در برهوت مالی که سازمان صدا و سیما در بیابان آن به ظاهر چتر خود را گسترده است، سری سوم سریال پایتخت توانست بخشی از جیب بزرگ تلویزیون را پر از پول کند.
آدمهای معمولی و دوستداشتنی پایتخت، کاسه خود را برداشتند و برای تامین امورات مالی دست به دامان مراکز مختلف شدند و سریال داستانی و جذاب پایتخت را تبدیل به مکانی برای آنتن فروشی تلویزیون کردند.
اگر منتقدان بعد از تماشای سریال پایتخت از نقی معمولی حمایت میکنند که او در اوج بیکاری و بیپولی شرافت و مردانگی خود را حفظ کرد اما تلویزیون اصلا از مرام نقی معمولی پیروی نکرد و تا جایی که توانست به شعور مخاطب توهین کرد و آنتن خود را به بهانه سریال پایتخت به اسپانسرهای مختلف فروخت و بیننده ایرانی که به خانواده معمولی، رفتارهای آنها و برخی از تکیه کلامهای آنان عادت کردهاند، مجبور شدند برای دیدن همین صحنههای خاص، دقیقههای زیادی از وقت خود را صرف دیدن محصولات اسپانسرهای مختلف کند.
اسپانسرها در همه تلویزیونهای دنیا حضور پررنگی دارند، آنها هزینههای شبکههای خصوصی را تامین میکنند.آگهیهای تلویزیونی طرفداران خاص خود را دارند.مردمی که تلویزیون تماشا میکنند، میدانند که در میان برنامهها آگهی هم پخش می شود.
مخاطبان تلویزیون به تماشای این آگهیها عادت دارند و آنها را پذیرفتهاند.در تلویزیون کشور ما هم که کاملا دولتی است، مردم به دیدن این آگهیها عادت دارند اما وقتی اسپانسر تبدیل به محور قصه سریال میشود دیگر نمیتوان آن را پذیرفت.
آدمهای معمولی سریال پایتخت بین مردم اعتبار زیادی دارند، آنها اکنون میدانند که مردم آنها را دوست دارند به همین دلیل شخصیتهایی مانند ارسطو و نقی میتوانند در سبک زندگی مردم و عادات و انتخابهای آنها نقش داشته باشند.
تلویزیون اما از همه این اعتبار برای تبلیغ اسپانسرها استفاده کرد و برای اولین بار آدمهای معمولی را وا داشت تا به مخاطب کمفروشی کنند.
خانواده نقی بعد از خروج از شمال دیگر قصهای برای گفتن نداشتند، آنها سکان قصه را به دست اسپانسرهای مقیم تهران سپردند تا آنها به هر کجا که دوست دارند خانواده معمولی را ببرند.
اگر مردم به پایتخت وفادار ماندند و اگر هنوز منتقدان و نویسندگان از این سریال حمایت میکنند نه به خاطر پایتخت 3 بلکه برای خاطره خوبی است که از زندگی پاک و صادق معمولیها در سری اول و دوم دارند.
حدود چهار سال پیش که سیروس مقدم سری اول سریال پایتخت را کارگردانی کرد مردم از دیدن سریالی که داستانش را چند زن و مرد شهرستانی شکل میدادند و با صداقتاشان همه را غافلگیر میکردند،راضی از پای تلویزیون برمیخواستند.
نقی معمولی، ارسطو عامل، هما، بابا پنجعلی و ... آنقدر دوستداشتنی بودند که خیلی زود توانستند به چهرههایی محبوب تبدیل شوند.این شخصیتها زندگی کاملا معمولی را به نمایش گذاشتند بدون اینکه کسی سفارش کرده باشد که برای زندگی آنها چنین و چنان خطی را طراحی کنید.
سری دوم سریال پایتخت هم به دل نشست چون آدمهای معمولی زیاد سفارشی نشدند و بخشی از زندگی واقعی را به نمایشگذاشتند.آنها آنقدر واقعی بودند که ارادت مردم را با خود همراه کردند و مدیران تلویزیون و سازندگان پایتخت را بر آن داشتند که پایتخت را ادمه بدهند و به اصطلاح در نوروز 93 هم مردم سورپرایز کنند. اما واقعیت این است در برهوت مالی که سازمان صدا و سیما در بیابان آن به ظاهر چتر خود را گسترده است، سری سوم سریال پایتخت توانست بخشی از جیب بزرگ تلویزیون را پر از پول کند.
آدمهای معمولی و دوستداشتنی پایتخت، کاسه خود را برداشتند و برای تامین امورات مالی دست به دامان مراکز مختلف شدند و سریال داستانی و جذاب پایتخت را تبدیل به مکانی برای آنتن فروشی تلویزیون کردند.
اگر منتقدان بعد از تماشای سریال پایتخت از نقی معمولی حمایت میکنند که او در اوج بیکاری و بیپولی شرافت و مردانگی خود را حفظ کرد اما تلویزیون اصلا از مرام نقی معمولی پیروی نکرد و تا جایی که توانست به شعور مخاطب توهین کرد و آنتن خود را به بهانه سریال پایتخت به اسپانسرهای مختلف فروخت و بیننده ایرانی که به خانواده معمولی، رفتارهای آنها و برخی از تکیه کلامهای آنان عادت کردهاند، مجبور شدند برای دیدن همین صحنههای خاص، دقیقههای زیادی از وقت خود را صرف دیدن محصولات اسپانسرهای مختلف کند.
اسپانسرها در همه تلویزیونهای دنیا حضور پررنگی دارند، آنها هزینههای شبکههای خصوصی را تامین میکنند.آگهیهای تلویزیونی طرفداران خاص خود را دارند.مردمی که تلویزیون تماشا میکنند، میدانند که در میان برنامهها آگهی هم پخش می شود.
مخاطبان تلویزیون به تماشای این آگهیها عادت دارند و آنها را پذیرفتهاند.در تلویزیون کشور ما هم که کاملا دولتی است، مردم به دیدن این آگهیها عادت دارند اما وقتی اسپانسر تبدیل به محور قصه سریال میشود دیگر نمیتوان آن را پذیرفت.
آدمهای معمولی سریال پایتخت بین مردم اعتبار زیادی دارند، آنها اکنون میدانند که مردم آنها را دوست دارند به همین دلیل شخصیتهایی مانند ارسطو و نقی میتوانند در سبک زندگی مردم و عادات و انتخابهای آنها نقش داشته باشند.
تلویزیون اما از همه این اعتبار برای تبلیغ اسپانسرها استفاده کرد و برای اولین بار آدمهای معمولی را وا داشت تا به مخاطب کمفروشی کنند.
خانواده نقی بعد از خروج از شمال دیگر قصهای برای گفتن نداشتند، آنها سکان قصه را به دست اسپانسرهای مقیم تهران سپردند تا آنها به هر کجا که دوست دارند خانواده معمولی را ببرند.
اگر مردم به پایتخت وفادار ماندند و اگر هنوز منتقدان و نویسندگان از این سریال حمایت میکنند نه به خاطر پایتخت 3 بلکه برای خاطره خوبی است که از زندگی پاک و صادق معمولیها در سری اول و دوم دارند.
کاملا موافقم واقعا سری سوم را یه بی احترامی بزرگ به شعور مخاطب میدونم افتضا بود
دیگر مانند دهه های 40و 50 مجبور نیستیم که پای تلویزیون سیاه و سفید بنشینیم و فقط تلویزیون تماشا کنیم تا اسپانسرهای مختلف جنسهایش را با تبلیغات پر طمطراق به چند برابر قیمت اصلی به ما قالب کنند هزاران مشغولیت دیگر مانند اینترنت و شبکه های اجتماعی داخلی و خارجی وجود دارد من که از تلویزیون به خاطر برنامه های آبکیش و تبلیغات اعصاب خرد کن گریزانم
نمیدانم منتقدین این سریال که بعضآ صاحب منسب هستند و دقدقه های هجوم فرهنگی برنامه های جذاب ماهواره ای را درک میکنند چرا مرتب دنبال این موضوع هستند که این سریال هیچ پیام فرهنگی نداشته !!! آقایان دولت به دلیل آنچه مطلوبیت جامعه خوانده میشود هزینه های زیادی را متقبل میشود که بعضآ به هرز میرود مثل گردش 400 میلیون دلاری سالانه فوتبال در ایران !!! که الان گریزی از آن نیست تا چه برسد به سریالی مردمی با ایه هجم مخاطب .......
صدا و سيماي ملي (ميلي) است ديگر... چه توقعي ميتوان از آن داشت هرچه ميلش بكشد همان كار را انجام ميدهد و كاري به مخاطب ندارد!!
دیگه خیلی به پر کردن جیبشون فکر میکنن عروس چینی گرفته که سال دیگه برن چین با پول مردم بیچاره