ما و چهارشنبهسوری
پارسینه: خواستی که در پویش طرح شده مطالبهای است که دوستداران فرهنگ ایرانی سالهاست فریاد میکنند و اگر بتوانند برگزار میکنند: آتش درست میکنیم؛ از روی آن میپریم؛ و شادی وقاشقزنی میکنیم و به هم شیرینی میدهیم...
به گزارش عصرایران، بهتازگی پویش یا کمپینی راه افتاده برای چهارشنبهسوری و پاس داشتن حرمت آن و اجرایش در شکلی اصیل. هر چند موضوعِ این پویش تازگی ندارد و چند سالی است که پیامهایی با این درونمایه در ماههای پایانی سال دست به دست میشود، اما پشتیبانیِ هنرمند برجستهای چون پرویز پرستویی از آن و همچنین رویداد تلخ ساختمان پلاسکو و پیوند دادنِ این پویش به خواستِ آتشنشانان سبب برجستهتر شدنِ آن در این روزها شده است؛ خواست و مطالبهای همگانی که از سویی میتواند نگرانیهایی را ایجاد کند!
خواستی که در پویش طرح شده، در واقع، خواست و مطالبهای است که دوستداران فرهنگ ایرانی سالهاست آن را فریاد میکنند و اگر بتوانند برگزار میکنند: آتش درست میکنیم؛ از روی آن میپریم؛ و شادی میکنیم... قاشقزنی میکنیم؛ و به هم شیرینی میدهیم؛ سنت دیرینهای که ایرانیان را - در هر تیره و با هر مسلکی - گرد هم میآورد تا همچنانکه برای سوگواریهای ملی با مردمانِ محلهشان سنتها را به جای میآورند در شادی و سور هم کنار هم باشند و در عین آنکه با اجرای این سنتِ هزارانساله آشتیها و آشناییها در محله بیشتر میشود پیوندی با نیاکان و تاریخ و فرهنگ این سرزمین نیز برقرار میگردد.
این بهویژه برای مردمانِ شهری و کمارتباط امروزین فرصتی گرانبهاست و به چنین زندگی یی عمق و معنایی انسانی میبخشد. به سخن دیگر، سنتهایی از این دست، کاملکنندهی کارکرد سنتهایی همچون هنگامهی نوروز هستند که در جمعِ خانواده برپا میشود یا شب یلدا، که در آن افزون بر خانوادهی کوچک، خانوادهی بزرگ یا خویشاوندان هم حضور دارند و این حلقه را متصل میکنند به آیین های کهن سوگواری که در آن هر محله با محلههای پیرامون هم پیوند میخورد، همچنانکه در سیزدهبهدر با کلیت جهان و طبیعت پیوند میخوریم.
جشنهای آتش و آتشبازی در میانِ همهی اقوام و ملل وجود دارد و همگان میکوشند آن را شادمانهتر و با جلال و شکوه بیشتر برپا کنند. پیدایی آتش نه تنها آغازگر تمدن است و پاسداری از آن از اسبابِ یکجانشینی و زندگی شهری بوده، بلکه ویژگیِ پاککنندگیِ آن از آلودگیها هم که در اندیشهی ایرانی پیشینهای دراز دارد و به باورِ جدا کنندگیِ خیر و پاکی از شرّ و گناه به دستِ آن دامن زده (عبور ابراهیم یا گذر سیاووش از میان آتش)، به آنجا رسیده که آن را نمادی از پروردگار دانستهاند؛ پروردگاری که نور و روشنایی است و در باورهای اسلامی و کتاب دینیمان نیز از آن به همین صورت یاد شده است.
با این حال هستند کسانی که در عین ناآگاهی برای آن ریشههای الحادی یافته و بعضا سخنانِ سیاسیِ اُمویانی را که بویی از اسلام نبرده بودند تکرار میکنند که این آیینِ بشری و جهانی بازماندهی جهالتی آتشپرستانه است!
شاید اگر این کلام شماری شخصیتِ مستقل بود به پشتوانهی آزادی بیان میشد آن را شنید یا در بحثی کارشناسانه پاسخ داد، اما دریغ آنجاست که گهگاه از جایگاههای رسمی نیز به آن دامن زده میشود و بهویژه بهانهای میگردد برای برخوردهای پلیسی با این سنت شادیآفرینِ کهن سال. این موضوع است که کمی خواست و مطالبهی پویش یادشده را دو لبه میکند که میتواند تهدیدآفرین هم باشد.
میدانیم و آشکارا در این چند دهه شاهد بودیم که علت گسترش مواد آتشافروزانهی غیراستاندارد و بمبهای پرصدا و دستسازی، که گاه پیامدهای فاجعهبار و غمافزایی را به دنبال داشته است، معلولِ مستقیم همین برخوردهای پلیسی بوده است.
در همین محلهی خودمان در توانیر (پارک دوستان) در سالیان مختلف بارها و بارها شاهد بودهام که جمعهای محلهای و مردمانی که با شور و شوق بتههای آتش را میافروختند چگونه توسط نیروهای انتظامی یا دستههای موتورسوار، با خشونت، پراکنده شدند و این رویداد تلخ را حتی در همین چند سال اخیر هم در جاهای مختلفِ یوسفآباد و جهانآرا شاهد بودهام که چگونه چنان دستههایی به درونِ کوچهها میآمدند و با چوب و چماق مردم را رهسپارِ خانههایشان میکردند و احتمالاً در این سورِ ایرانی پیه بازداشتهای چند ساعته به تنِ بسیاری از ما خورده است...
و باز شاهد بودهایم که چگونه چنین رفتارهایی سببِ تغییر شکل دادن و نه از میان رفتن این سنت تاریخی شده است. شاید چنین رفتاری در سالیانِ نخست بهد از 57 دور از انتظار نبود اما دنبال شدن و ادامه یافتناش صدالبته هیچ توجیهی ندارد، چنانکه در سالیان گذشته برای سالروز پیروزی انقلاب در بیستودوم بهمنماه شاهد آتشافروزی و آتشبازیهای گستردهی شبانهی هم بودهایم (امسال البته همزمان بود با روایتی از سوگ دختر پیامبر گرامی اسلام و در نتیجه برگزار نشد).
توجه به سنتهای ملی هم، همچون سوگواریهای ملی، امری بایسته است که حکومت میبایست آن را اگر در کنف حمایتش نمیگیرد دستکم با آن نستیزد، همچنانکه گسترش موضوع «حق شادی» ــ که روز به روز بحثهای حقوقیِ مرتبط به آن گسترش بیشتری مییابد و در ایرانِ ما اهمیت دادن به چنین حقی، که امروزه در جهان طرح شده، پیشینهای به درازای شکلگیری کشورمان دارد ــ نیز میبایست مورد توجه حاکمان قرار گیرد، و مگر میشود بدون توجه به چنین سابقهای ژرف پای در این راه نهاد و چرخ را از نو آفرید؟!
خطاب به پرویز پرستویی عزیز می توان نوشت: چنین موضوعاتی است که گاهی امری خوب و خواستی ستوده را، همچون آنچه شما در اینستاگرام خود درج کردهاید، سببساز دلهره و ترس میکند چرا که هنوز صدا و سیمای انحصاری ما حتی از بر زبان آوردن نام چهارشنبهسوری در هراس است و از آن به نام خودساختهی «چهارشنبهی آخر سال» یاد میکند و رسانهی مجازیاش (جامجم آنلاین) وارونهی همهی خبرگزاریهایی که این مطلب شما را با عنوان «تحریم چهارشنبهسوزی» بازتاب دادند این موضوع را چنین خبری کرده که: «پرویز پرستویی کمپین تحریم چهارشنبهسوری راه انداخت»!
در این وضعیت آیا نباید از شما بخواهیم در عین تلاش برای فرهنگسازی در میان مردم نگاهی هم به فرهنگسازی در میان مسؤولان داشته باشید، و مگر نه این است که اسباب برپایی چهارشنبهسوری و فراهم آوردن وسایل آتشبازیِ استاندارد را میبایست دولت مهیا کند و مگر شهرداریهای نواحی تهران، همچنانکه برای برخی رسمها و سنتها هزینههایی بسیار کلان میکنند، نمیتوانند بتههایی را هم برای برپا کردن چنین رسمی گرد آورند تا شاید برای یکبار هم که شده همه همدل و شادمانه این سنت را برپا کنیم؟!
خواستی که در پویش طرح شده، در واقع، خواست و مطالبهای است که دوستداران فرهنگ ایرانی سالهاست آن را فریاد میکنند و اگر بتوانند برگزار میکنند: آتش درست میکنیم؛ از روی آن میپریم؛ و شادی میکنیم... قاشقزنی میکنیم؛ و به هم شیرینی میدهیم؛ سنت دیرینهای که ایرانیان را - در هر تیره و با هر مسلکی - گرد هم میآورد تا همچنانکه برای سوگواریهای ملی با مردمانِ محلهشان سنتها را به جای میآورند در شادی و سور هم کنار هم باشند و در عین آنکه با اجرای این سنتِ هزارانساله آشتیها و آشناییها در محله بیشتر میشود پیوندی با نیاکان و تاریخ و فرهنگ این سرزمین نیز برقرار میگردد.
این بهویژه برای مردمانِ شهری و کمارتباط امروزین فرصتی گرانبهاست و به چنین زندگی یی عمق و معنایی انسانی میبخشد. به سخن دیگر، سنتهایی از این دست، کاملکنندهی کارکرد سنتهایی همچون هنگامهی نوروز هستند که در جمعِ خانواده برپا میشود یا شب یلدا، که در آن افزون بر خانوادهی کوچک، خانوادهی بزرگ یا خویشاوندان هم حضور دارند و این حلقه را متصل میکنند به آیین های کهن سوگواری که در آن هر محله با محلههای پیرامون هم پیوند میخورد، همچنانکه در سیزدهبهدر با کلیت جهان و طبیعت پیوند میخوریم.
جشنهای آتش و آتشبازی در میانِ همهی اقوام و ملل وجود دارد و همگان میکوشند آن را شادمانهتر و با جلال و شکوه بیشتر برپا کنند. پیدایی آتش نه تنها آغازگر تمدن است و پاسداری از آن از اسبابِ یکجانشینی و زندگی شهری بوده، بلکه ویژگیِ پاککنندگیِ آن از آلودگیها هم که در اندیشهی ایرانی پیشینهای دراز دارد و به باورِ جدا کنندگیِ خیر و پاکی از شرّ و گناه به دستِ آن دامن زده (عبور ابراهیم یا گذر سیاووش از میان آتش)، به آنجا رسیده که آن را نمادی از پروردگار دانستهاند؛ پروردگاری که نور و روشنایی است و در باورهای اسلامی و کتاب دینیمان نیز از آن به همین صورت یاد شده است.
با این حال هستند کسانی که در عین ناآگاهی برای آن ریشههای الحادی یافته و بعضا سخنانِ سیاسیِ اُمویانی را که بویی از اسلام نبرده بودند تکرار میکنند که این آیینِ بشری و جهانی بازماندهی جهالتی آتشپرستانه است!
شاید اگر این کلام شماری شخصیتِ مستقل بود به پشتوانهی آزادی بیان میشد آن را شنید یا در بحثی کارشناسانه پاسخ داد، اما دریغ آنجاست که گهگاه از جایگاههای رسمی نیز به آن دامن زده میشود و بهویژه بهانهای میگردد برای برخوردهای پلیسی با این سنت شادیآفرینِ کهن سال. این موضوع است که کمی خواست و مطالبهی پویش یادشده را دو لبه میکند که میتواند تهدیدآفرین هم باشد.
میدانیم و آشکارا در این چند دهه شاهد بودیم که علت گسترش مواد آتشافروزانهی غیراستاندارد و بمبهای پرصدا و دستسازی، که گاه پیامدهای فاجعهبار و غمافزایی را به دنبال داشته است، معلولِ مستقیم همین برخوردهای پلیسی بوده است.
در همین محلهی خودمان در توانیر (پارک دوستان) در سالیان مختلف بارها و بارها شاهد بودهام که جمعهای محلهای و مردمانی که با شور و شوق بتههای آتش را میافروختند چگونه توسط نیروهای انتظامی یا دستههای موتورسوار، با خشونت، پراکنده شدند و این رویداد تلخ را حتی در همین چند سال اخیر هم در جاهای مختلفِ یوسفآباد و جهانآرا شاهد بودهام که چگونه چنان دستههایی به درونِ کوچهها میآمدند و با چوب و چماق مردم را رهسپارِ خانههایشان میکردند و احتمالاً در این سورِ ایرانی پیه بازداشتهای چند ساعته به تنِ بسیاری از ما خورده است...
و باز شاهد بودهایم که چگونه چنین رفتارهایی سببِ تغییر شکل دادن و نه از میان رفتن این سنت تاریخی شده است. شاید چنین رفتاری در سالیانِ نخست بهد از 57 دور از انتظار نبود اما دنبال شدن و ادامه یافتناش صدالبته هیچ توجیهی ندارد، چنانکه در سالیان گذشته برای سالروز پیروزی انقلاب در بیستودوم بهمنماه شاهد آتشافروزی و آتشبازیهای گستردهی شبانهی هم بودهایم (امسال البته همزمان بود با روایتی از سوگ دختر پیامبر گرامی اسلام و در نتیجه برگزار نشد).
توجه به سنتهای ملی هم، همچون سوگواریهای ملی، امری بایسته است که حکومت میبایست آن را اگر در کنف حمایتش نمیگیرد دستکم با آن نستیزد، همچنانکه گسترش موضوع «حق شادی» ــ که روز به روز بحثهای حقوقیِ مرتبط به آن گسترش بیشتری مییابد و در ایرانِ ما اهمیت دادن به چنین حقی، که امروزه در جهان طرح شده، پیشینهای به درازای شکلگیری کشورمان دارد ــ نیز میبایست مورد توجه حاکمان قرار گیرد، و مگر میشود بدون توجه به چنین سابقهای ژرف پای در این راه نهاد و چرخ را از نو آفرید؟!
خطاب به پرویز پرستویی عزیز می توان نوشت: چنین موضوعاتی است که گاهی امری خوب و خواستی ستوده را، همچون آنچه شما در اینستاگرام خود درج کردهاید، سببساز دلهره و ترس میکند چرا که هنوز صدا و سیمای انحصاری ما حتی از بر زبان آوردن نام چهارشنبهسوری در هراس است و از آن به نام خودساختهی «چهارشنبهی آخر سال» یاد میکند و رسانهی مجازیاش (جامجم آنلاین) وارونهی همهی خبرگزاریهایی که این مطلب شما را با عنوان «تحریم چهارشنبهسوزی» بازتاب دادند این موضوع را چنین خبری کرده که: «پرویز پرستویی کمپین تحریم چهارشنبهسوری راه انداخت»!
در این وضعیت آیا نباید از شما بخواهیم در عین تلاش برای فرهنگسازی در میان مردم نگاهی هم به فرهنگسازی در میان مسؤولان داشته باشید، و مگر نه این است که اسباب برپایی چهارشنبهسوری و فراهم آوردن وسایل آتشبازیِ استاندارد را میبایست دولت مهیا کند و مگر شهرداریهای نواحی تهران، همچنانکه برای برخی رسمها و سنتها هزینههایی بسیار کلان میکنند، نمیتوانند بتههایی را هم برای برپا کردن چنین رسمی گرد آورند تا شاید برای یکبار هم که شده همه همدل و شادمانه این سنت را برپا کنیم؟!
ارسال نظر