فال حافظ امروز چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ با تفسیر زیبا و دقیق
پارسینه: فال حافظ در چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ منتشر شد.
فال حافظ امروز چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ را با ما در ادامه بخوانید. برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تعبیر یکی از غزلهای حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. در فال حافظ چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ به بررسی غزل شماره ۲۳۳ حافظ میپردازیم.
غزل شماره ۲۳۳ از دیوان حافظ - دست از طلب ندارم تا کام من برآید
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید
تعبیر غزل شماره ۲۳۳ حافظ در فال شما :
برای دستیابی به مراد دل و رسیدن به وصال یار باید همت عالی داشته و با اراده قوی قدم در میدان بگذارید. تنبلی و سهل انگاری شما را به کامیابی نخواهد رساند. از اشتباهات و شکست هایی که تاکنون داشته اید درس عبرت گرفته و از تجربه آن ها استفاده کنید.
سخت کوشی از ویژگی های شماست به طوری که تا به هدف نرسید دست بردار نیستید. با یاد خدا و کمک به خلق خدا زندگی خوبی خواهید داشت و به شهرت می رسید، به زودی ملاقات خوب و پرثمری رخ می دهد.
تفسیر این غزل در فال حافظ شما
سختکوشی خصوصیت بارز شخصیتی توست، میخواهی به وصال یار برسی و قصد داری با عزمی راسخ و ارادهای قوی پا در راه رسیدن به آن بگذاری. در این راه باید با ناامیدیها مبارزه کنی و اجازه ندهی باعث رکود و عقبنشینی تو شوند. با دست روی دست گذاشتن و سهلانگاری کاری از پیش نخواهی برد. شکستها را آیینه عبرت خود کن و از آنها درس بگیر. صبور و شکیبا باش و تا رسیدن به نتیجه دلخواه تلاش کن. به زودی در جمعی حضور پیدا میکنی و با افرادی ملاقات میکنی که دیداری خوب و رضایتبخش خواهد بود.
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۳۳ حافظ
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
از خواستن و جستجو دست بر نمیدارم تا به آرزوی خود برسم. به هر حال یا تن من به وصال معشوق خواهد رسید یا جان من از تنم بیرون خواهد رفت.
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
پس از مرگم خاک گور مرا بشکاف و نگاه کن که بر اثر آتش عشق درون سینهام، از کفنم دود بر میخیزد.
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
چهرهات را بگشا تا خلقی از دیدن زیباییهایت شگفتزده و واله و حیران شوند. حرفی بزن تا مرد و زن از شنیدن سخنان شیرینت از شور و شادی فریاد برآورند.
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
جانم به لب رسیده و در این لحظات پایانی این اندوه و حسرت را در دل دارم که هنوز از لبانش کامی نگرفته جانم از تنم بیرون رود.
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
از حسرت نبوسیدن لبهایش طاقتم طاق شده و نمیدانم که چه زمانی مراد تهیدستان از دهان او حاصل میشود.
بر بوی آنکه در باغ یابد گلی چو رویت
آید نسیم و هر دم گرد چمن برآید
نسیم صبا به امید آنکه در باغ، گلی همچون تو را بیابد، هر لحظه به باغ آمده و گرداگرد چمن به وزیدن میپردازد.
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید
هرجا که نام حافظ در انجمنها و مجالس برده میشود، گروه عشقبازان از او به نیکی یاد میکنند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
ارسال نظر