وقتی حواس پنجگانه متحد میشوند
پارسینه: تحقیقات سالهای اخیر درباره فهمیدن سخنان دیگران تحولی در درک ما از روش سازماندهی اطلاعات به وسیله مغز و درک این اطلاعات از حواس مختلف ایجاد کرده است.
حدود 40 سال پیش سازمان افبیآی به منظور تحلیل الگوهای اثر انگشت افراد، سو توماس و هشت ناشنوای دیگر را استخدام کرد. آنها معتقد بودند ناشنوایان براحتی میتوانند روی انجام این وظیفه که تمرکز بالایی میطلبد، متمرکز شوند؛ اما این حرفه برای توماس بسیار کسلکننده بود و مدام به افراد بالادست خودش شکایت میکرد و آماده بود استعفا کند. تا این که یک روز رئیس او از وی خواست به دفترش و در جلسهای که با ماموران دیگر گذاشته بود، برود.
آن روز توماس اخراج نشد، بلکه میشود گفت حتی ترفیع هم گرفت. ماموران حاضر در جلسه به او ویدئویی از دو مظنون به جنایت نشان دادند که با هم صحبت میکردند و از او خواستند به وسیله لبخوانی، محتوای گفتوگوی آنها را بگوید. آنها میدانستند توماس در لبخوانی مهارت فوقالعادهای دارد.
همان طور که پیشبینی شده بود توماس براحتی گفتوگوی رد و بدل شده بین مظنونین را رمزگشایی کرد و متوجه شد که آنها درگیر یکسری شرطبندیهای غیرقانونی هستند و از آن لحظه به بعد حرفه توماس به عنوان اولین کارشناس ناشنوای افبیآی شروع شد. عمری وابستگی توماس به لبخوانی برای برقراری ارتباط با دیگران باعث شده بود در این کار مهارت بالایی به دست آورد.
اما پژوهشگران بتازگی فهمیدهاند افراد شنوا هم برای درک سخن دیگران به لبخوانی متکیاند. در حقیقت اگر نمیتوانستیم لبهای گوینده را ببینیم بویژه در مکانهای پرسروصدا یا زمانی که متکلم لهجه غلیظی دارد، نمیتوانستیم سخنانش را بخوبی درک کنیم. یادگیری درک کلمات ادا شده ابتدا از طریق چشمها و سپس گوشها صورت میگیرد و این دو بخش نقش مهمی در یادگیری گفتوگوی میان افراد دارند. به طور مثال اگر نوزادی نابینا باشد زمان بیشتری طول میکشد تا برخی جنبههای صحبت کردن را بیاموزد.
تحقیقات سالهای اخیر درباره فهمیدن سخنان دیگران تحولی در درک ما از روش سازماندهی اطلاعات به وسیله مغز و درک این اطلاعات از حواس مختلف ایجاد کرده است.
دانشمندان و روانشناسان دیگر مانند گذشته معتقد نیستند هر حس در مغز ناحیهای مختص خود دارد و اکنون بر این باورند مغز به گونهای تکامل یافته است که تا آنجا که امکان دارد بین تمامی حواس ارتباط ایجاد کند و آنها را در تماس فیزیکی قرار دهد. حواس ما همیشه جاسوسی یکدیگر را کرده و در کار یکدیگر سرک میکشند.
مثلا با این که قشر مخ بصری عمدتا با بینایی سر و کار دارد، اما اگر چشمهای فردی بینا را به مدت 90 دقیقه ببندیم، به لامسه حساس شده و میتواند بقیه اطلاعات حسی را هم تفسیر کند. علاوه بر آن اسکنهای مغز نشان داده قشر مخ افراد نابینا برای شنیدن تغییر ماهیت میدهند. وقتی ما چیپس سیبزمینی میخوریم صدایی که از خرد شدن آنها میشنویم میزان ترد بودن و کیفیت چیپس را به ما گوشزد میکند و اگر در این لحظه گوش فرد به گونهای بسته شود که صدا را خوب تشحیص ندهد، نتایج مربوط به طعم چیپس تغییر میکند.
تحول چندحسی روشهای جدیدی برای بهبود ابزارهای مربوط به نابینایان و ناشنوایان مانند کاشت بخش حلزونی گوش در اختیار مهندسان پزشکی و پژوهشگران قرار میدهد.
هجاهای بیصدا
یکی از اولین و قویترین نمونههای اثبات درک چندحسی اثر مک گورک است که ابتدا به وسیله هری مکگورک و جان مکدونالد در سال 1356 خورشیدی گزارش شد. این اثر نشان داد اگر شما تصویر ویدئویی صامت فردی را ببینید که چند بار هجای «گاف» را تکرار میکند و در همان زمان صدای ضبط شده کسی را بشنوید که همزمان با فرد در ویدئو هجای «با» را میگوید، شما تلفظ «دا» را میشنوید. هجا بیصدا «گاف» درک شنیداریتان از هجای «با» را تغییر میدهد، زیرا مغز بین آنچه میبیند و میشنود ارتباطی برقرار میکند.
اثر مکگورک در تمام زبانها وجود دارد. همچنین سخن شنیده شده تحت تاثیر سخنی است که حس میکنید. بسیاری از نابینایان و ناشنوایان (مانند هلن کلر) با گذاشتن انگشت روی لبها، گونهها و گردن فرد در حال صحبت سخنان را تفسیر و درک میکردند. به این روش تادوما میگویند و تا پیش از کاشت حلزون گوش، این گونه افراد فقط به این روش متکی بودند.
16 سال پیش جما کالورت آن نواحی از مغز را که هنگام لبخوانی بیشترین فعالیت را داشتند، ترسیم کرد. داوطلبانی که تجربه لبخوانی نداشتند در سکوت به خواندن لبهای کسی که از یک تا 9 میشمرد، پرداختند. نتیجه تحقیق نشان داد لبخوانی موجب فعالیت قشر مخ شنیداری ـ ناحیهای از مغز که اصوات را پردازش میکند ـ شد. درضمن آن نواحی از مغز که هنگام شنیدن سخنی فعال است نیز به تحرک واداشته شد.
این از اولین اثباتهای مربوط به اثرات میان حسی در ناحیهای از مغز بود که پیش از این تصور میشد مختص به یک حس یعنی شنوایی است. بیشتر تحقیقات انجام شده اخیر مدارک بیشتری درباره ترکیب حواس به دست دادهاند. این یافتهها نشان میدهد وقتی سخنی شنیده میشود مغز ممکن است اثری مساوی روی گوش، چشم و حتی پوست بگذارد؛ البته این به این معنا نیست که تمام حواس اطلاعات را به طور مساوی درک میکنند. مسلما بخش شنیداری اطلاعات صوتی را نسبت به بخشهای دیداری و لامسه بهمراتب با جزئیات بیشتری در اختیار فرد قرار میدهد، اما مغز هنگام دریافت انواع اطلاعات گفتاری بدون هیچ قید و شرطی به آنها توجه کرده و آنها را درهم میآمیزد.
صورتخوانی
در تحقیقات و شواهد دیگر معلوم شد حواس متمایز در درک و پردازش یک نوع اطلاعات به یکدیگر کمک میکنند. مثلا نحوه و حالت خاص صحبتکردن فردی، صرف نظر از این که او را فقط ببینیم یا بشنویم، به ما کمک میکند شخصیت آن فرد را تاحدی حدس بزنیم. مثلا در یک تصویر ویدئویی از گفتوگوی افراد، تمام حالات قابل تشخیص چهرهشان با قرار دادن نقاط درخشان روی صورتشان حذف شد و تنها گونه و لبهایشان معلوم بود و داوطلبان این آزمایش به وسیله لبخوانی توانستند دوستان خود در آن ویدئو را شناسایی کنند.
اصوات ساده کلمات ادا شده نیز میتوانند راهنمای خوبی برای تشخیص هویت گوینده باشند. شنیدن صدای یک آشنا فعالیت اعصاب موجود در چین سینوسی و مخروطی مغز را تحریک میکند. در واقع این ناحیه هنگام تشخیص چهره افراد آشنا فعال میشود. این تحقیقات نشان میدهد که ترکیب انواع درک و دریافتهای حسی با لبخوانی میتواند توانایی فرد را در شنیدن کلمات ادا شده تا حد بسیار بالایی افزایش دهد.
دریافت بیقاعده
تحقیق درباره دریافت و درک چند حسی موجب شد دانشمندان درباره تعامل بین حواس، بیش از پیش تحقیق کنند. مثلا همه میدانیم بو نقشی مهم در تشخیص طعم غذا دارد، اما برخی تحقیقات نشان داده است دیدن و شنیدن هم میتواند روی تغییر مزه موثر باشد. مثلا اگر آب پرتقال به رنگ قرمز باشد، طعم آن مانند آب گیلاس حس میشود و برعکس. شواهد دیگر نشان داده ورودی میان حسی به طور ناخودآگاه روی رفتار ما تاثیرگذار است. محققان در آزمایشی از داوطلبان خواستند مستقیم بایستند و نگاه شان را از جسمی نزدیک به دور تغییر دهند. این تغییر ساده درتمرکز بصری، موجب تغییرات بسیار ظریف، اما سیستماتیک در وضع قرار گرفتن بدن شد.
پژوهشگران اکنون به این باور رسیدهاند که نواحی حسی مغز با هم در تعامل کامل هستند. این تحقیق همچنین نشان داد که مغز بسیار انعطافپذیر است و وقتی با کوچکترین تغییر حسی حتی در کوتاهمدت مواجه میشود میتواند عملکرد اصلی خود را تغییر دهد. مثلا بستن چشم فردی بینا به مدت یک و نیم ساعت موجب میشود قشر مخ بصری به لامسه واکنش نشان دهد. در حقیقت، قشر مخ بصری حساسیت به لامسه را افزایش میدهد.
تحقیقات مربوط به ترکیب وظایف حواس انسان میتواند به کمک کسانی بیاید که یکی از حواس اصلی خود را از دست دادهاند. اکنون مهندسی پزشکی براساس تحقیقات مربوط به درک چند حسی توانسته به ساخت ابزارهایی مشغول شود که با تمرکز روی سخن و چهره به درک گفتار کمک کنند.
به نظر میرسد نظریه چند حسی تمایل ما به تقسیم حواس به چند حس متمایز را درهم میریزد. ما از چشمهایمان برای دیدن و از گوشهایمان برای شنیدن استفاده میکنیم. سفتی سیبی را با دستمان و طعمش را با زبانمان درک میکنیم، اما وقتی نوعی از اطلاعات حسی به مغزمان ارسال میشود تمام طبقه بندی حواس به بخشهای متمایز از میان برداشته میشود. مغز برای درک اطلاعات بصری کانالی مستقیم به سوی اعصاب دیداری و برای شنیدن اصوات کانالی مستقیم به سوی اعصاب شنوایی نزده است. مغز تمام اطلاعات دریافتی از دنیای اطراف خود را به روشهای بسیار متنوع و ترکیب انواع حواس با هم درک میکند.
New scientist / مترجم: نادیا زکالوند
ارسال نظر