برای آن خبرنگار..!
پارسینه: برای آن خبرنگار: مردادماه ۱۳۷۷ | انتهای باند فرودگاه مشهد
ایلیوشین غول پیکر سپاه که آن روز ها آرام و قرار نداشت و از ایران پُر می رفت و از افغانستان خالی بر می گشت،می ایستد و تو - که هنوز عمرت به دنیا باقی بود- می خواهی پیاده شوی و رفیق ات- آخرین کسی که عفریت مرگ در انتظارش است - می خواهد سوار شود
همانجا-در میان غرش کر کنندهء موتور ها- دست اش را می گیری و می گویی توکه هنوز تب داری!، دو سه هفته نیست از زیر تیغ جراحی جان به در برده ای ، کجا می روی محمود جان؟... با خستگی اعتنایی نمی کند می خواهد با دست کنارت بزند و بالا برود، نمی گذاری... کم کم صدایتان بلند و بلند تر می شود، عصبانی می شوید، به هم فحش می دهید،... تو می گویی، می خواهی چه غلطی بکنی با این تن رنجور، خبرنگار زوار در رفته، همه دارند نیروهایشان را عقب می کشند، رئیس... تو حمام خون را نمی بیند؟ الیور استون شده ای برای ما توی این هیر و ویر؟... و او سرت داد می کشد که - رئیس ایرنا- پیغام داده که اگر تا همین امروز بر نگردی، کاغذ ماموریت ات را پاره می کنم و یکی دیگر را می فرستم جایت ،... من بدهکارم حسین، می فهمی بدهکاری یعنی چی؟
می دانی که دیگر هرگز همدیگر را نمی بینید، اما خشم کورت کرده، حتی دست نمی دهی و بی خداحافظی پایین می روی... به دو ساعت نمی کشد که در عوض حلقوم بریده و بدن تکه پارهء محمود صارمی، یک مناسبت به تقویم های رسمی کشور اضافه می شود،... روز خبرنگار
حسین دهباشی
ولی حیف و دو صد حیف که با اینکه خبرنگارا زبان گویای دولت و منعکس کنندهی مشکلات ملت هستند اما اصلا بهشون توجهی نمیشه...
حتی دریغ از یه توجه و یه تبریک خشک و خالی...
با اینکه خبرنگاری جز اولین شغلهای پرخطر در دنیا شناخته شده اما هنوز بیشتر خبرنگارا از بیمه معمولی هم محرومند...
کیه که به داد خبرنگارا برسه و به حقوقشون احترام بذاره؟؟؟