"دوران یادگیری در مرحله پسابرجام"
پارسینه: ایران و امریکا، تا آنجا که به توافق هسته ای مربوط می شود، هر دو در حال طی «دوران یادگیری» هستند. مقصود از «دوران یادگیری» در اینجا این است که محاسبات هر دو طرف درباره دوران پس از اجرای توافق، تازه در حال شکل گیری است و هر یک از دو طرف، برحسب آنچه در این دوران می آموزد، تصمیم خواهد گرفت که که در آینده چگونه رفتار کند.
دوران یادگیری -که از 2-3 ماه قبل از آغاز اجرای توافق آغاز می شود و می تواند حتی تا یک سال بعد از آن ادامه پیدا کند- مهم ترین بازه زمانی در طول اجرای برنامه جامع اقدام مشترک خواهد بود. در این دوران است که هر یک از دو طرف خواهد دانست:
1. حفظ توافق هسته ای برای طرف مقابل تا چه اندازه اهمیت دارد؟
2. طرف مقابل چه مواردی را به عنوان نقض اساسی برجام در نظر می گیرد و به آن واکنش قطعی نشان خواهد داد؟
3. هزینه عدم پای بندی به توافق واقعا چقدر است؟
4. هر طرف قصد دارد توافق هسته ای را مقدمه چه اقدامات دیگری قرار بدهد؟
5. کدام طرف بیش از دیگری رفتار خود را با الزامات روح و نص توافق وفق خواهد داد؟
به تعبیر ساده تر، در این دوران است که امریکایی ها درخواهند یافت از این به بعد چگونه باید با ایران رفتار کنند. از ابتدا روشن بود که برجام برای طرف امریکایی بخش میانی یک پروژه بلند مدت است و مطلوبیت آن بیش از آنکه وابسته به کیفیت اجرای توافق باشد، به پیامدهای سیاسی، ژئوپلتیکی و حتی ایدئولوژیکی وابسته است که در پی خواهد داشت. مهندسی این پیامدها، برای امریکایی ها بسیار مهم تر از خود توافق است اگرچه در بسیاری موارد این مهندسی با استفاده از ابزارهایی انجام خواهد شد که در متن توافق تعبیه شده است. از دید امریکا، برجام زمانی یک توافق مطلوب است که به کنترل عمومی رفتار ایران منجر شود و نه فقط برنامه هسته ای بلکه کلیه محاسبات راهبردی ایران در حوزه های منازعه با غرب را مدیریت کند.
بر این اساس، امریکایی ها در این باره کاملا شفاف بوده اند که از دید آنها برجام باید بخشی از زیرساخت ایجاد تغییر در داخل ایران ظرف یک دهه آیند، ابزاری برای مهار رفتار منطقه ای ایران و همچنین مدلی برای مدیریت سایر برنامه های امنیت ملی باشد که ایران از طریق آنها می تواند امریکا را تهدید کرده یا منافع آن را به طور اساسی به چالش بکشد (از جمله برنامه موشکی و ...). آموخته های امریکا در دوران یادگیری است که به آنها نشان خواهد داد تا چه حد می توانند این هدفگذاری را محقق کنند.
امریکا اکنون در حال آموختن این نکته است که در یک دهه آینده و در حالی که توافقی به نام برجام روی میز و در حال اجراست، چگونه باید به ایران رفتار کند. مهم ترین عاملی که زیرساخت این یادگیری خواهد بود، واکنشی است که ایران به تصمیمات و اظهارات مقام های امریکایی نشان می دهد. نوع، زمان و شدت این واکنش ها است که آرام آرام به امریکا خواهد فهماند می تواند برجام را بدل به ابزاری برای تشدید موثر فشار بر ایران در سایر حوزه ها بکند یا نه.
محاسبات امریکا در این حوزه تازه در حال شکل گیری است و این رفتار ایران -بویژه دولت- است که به آن شکل خواهد داد.
امریکایی ها آشکارا تلاش می کنند از برجام ابزاری برای تبدیل شدن ایران به یک کشور به شدت محتاط و محافظه کار بسازند که به دلیل نیاز شدید به حفظ توافق و نگرانی از عدم تعلیق تحریم ها (با بازگشت تحریم ها پس از تعلیق) فشارها، تحقیرها، نقض عهدها و درشت گویی های آنها را تحمل می کند و دم بر نمی آورد. در واقع، اگر حفظ برجام به هر قمیت بدل به اولویت شماره یک امنیت ملی و سیاست خارجی ایران شود، همین اتفاق هم خواهد افتاد. در این صورت، امریکا بازی را در دوران یادگیری برده است و به تعبیر مورد علاقه غربی ها ایران را جوری بار آورده که از این به بعد خودش خودش را کنترل خواهد کرد. از این سو، مهم ترین هدف فرمان استراتژیک رهبر معظم انقلاب اسلامی در تایید اجرای برجام این بود که این معادله را معکوس کند. پیام متقابل این است که اگر امریکا توافق را می خواهد (که می دانیم می خواهد و نیاز آن به توافق بیش از ایران اگر نباشد کمتر نیست) باید راهبرد فشار و تحریم را کنار بگذارد و دوران جدیدی از تعامل با ایران را آغاز کند. فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی می گوید نه فقط تحریم های غیر هسته ای، بلکه حتی تهدید هم از نظر ایران نقض برجام محسوب می
شود.
تلاش برای شکل دهی به محاسبات پسابرجام امریکا به این شکل، در واقع به معنای وارد کردن ایران به فار امنیت استراتژیک با هزینه محدودسازی برنامه هسته ای است که برای ایران قطعا معادله سودمندی خواهد بود؛ اما اگر بنا باشد ایران برنامه هسته ای خود را محدود کند و چیزی که در عوض به دست می آورد افزایش انگیزه طرف مقابل برای تولید فشارهای جدید باشد، نه فقط برنامه هسته ای بلکه خیلی چیزهای دیگر از دست رفته است.
متاسفانه مانند خیلی موارد دیگر، واضح است که دولت برای آموزش دادن به امریکا در این باره که در طول دروان اجرای توافق چگونه باید با ایران رفتار کند، هیچ برنامه ای ندارد، سهل است، در مواردی اسباب بدآموزی شدید امریکایی ها را هم فراهم اورده است.
برای آنکه محاسبات امریکا در این دوران درست شکل بگیرد، دولت باید هر نقض کوچکی از سوی امریکا را به شدید ترین وجه ممکن پاسخ بدهد و معیارهای نقض را هم بر اساس تفسیر خود از برجام معین کند نه بر اساس تفسیری که امریکایی ها درنظر دارند. اگر در موضوع ویزا، دولت رسما اعلام می کرد توافق نقض شده و انجام اقدامات هسته ای را متوقف می کرد، یا اگر نامه کری را نمی پذیرفت و خواستار عدم امضای مصوبه کنگره از سوی اوباما می شد، یا اگر مکانیسم کمیسیون مشترک را ولو به قیمت توقف توافق فعال می کرد، امریکایی ها در می یافتند که ایران در موضع خود کاملا جدی است و به این ترتیب بحث تحریم های موشکی اساسا مطرح نمی شد. یا به عنوان یک نمونه دیگر، اگر به محض طرح یک موضع رادیکال یا تحقیر آمیز از سوی امریکا، ایران عملا و به موقع و در سطح مناسب واکنش نشان بدهد، امریکایی ها درخواهند یافت که حفظ توافق بسیار دشوارتر از چیزی است که آنها می پندارند و همین نوعی محافظه کاری را به سیستم امریکا تحمیل خواهد کرد. اما با وضعیت فعلی، می توان حدس زد که بلافاصله پس از اجرای کامل تعهدات ایران، و تعلیق احتمالی تحریم ها، یعنی زمانی که امریکایی ها کاملا مطمئن شوند
دست ایران خالی شده، امریکا دست خود را برای تولید فشارهای جدید کاملا باز خواهد یافت.
درک امریکا از برجام، مهم ترین عامل تعیین کننده استراتژی آن در پسابرجام خواهد بود. آرزوی امریکایی ها این است که تنها ثمره برجام این باشد که ایران دیگر نتواند به فشارها و تحریم های جدید پاسخ هسته ای بدهد. این بدترین حالت برای ایران است. حالت دیگر که کاملا امکانپذیر است این است که برجام بدل به عاملی بازدارنده در مقابل هرگونه اراده برای تولید فشار جدید برایران بشود. این حالت، با رفتار فعلی دولت محقق نخواهد شد و نشانه ای از اینکه این راهبرد در حال تغییر باشد هم دیده نمی شود.
مهم ترین سوالی که اکنون دولت باید در محضر افکار عمومی به آن پاسخ بدهد، این است: راهبرد دولت برای منتفی کردن فشارها و تحریم هایی که امریکایی ها در حال برنامه ریزی برای آن هستند، چیست؟
مهدی محمدی
ارسال نظر