گپی با سارا بهرامی بازیگر سریال پروانه
پارسینه: جالب اينكه همه اين شرايط در حالي بود كه هنوز نميدانستم قرار است اين نقش را بازي كنم يا خير! در آن سه هفته من، آقاي سامان، شيوه كاري و سختگيريهايشان را شناخته بودم و ميدانستم كارگرداني نيستند كه راحت از كنار مسئلهاي عبور كنند.
در اين سالها سپردن نقشهاي اصلي سريالها و حتي برخي آثار سينمايي به بازيگراني كه هنوز چهره نشدهاند، بدل به امري مرسوم شده است. اما درحالي نقش اصلي سريال «پروانه» به سارا بهرامي رسيد كه او از دنياي تئاتر ميآيد. او مدتها با نمايشهاي مختلف بازيگري را در عرصه نمايش تجربه كرده است. بازيگر سريالهاي «فرات» و «مثل يك كابوس» كه با «آئينههاي روبرو» به سينما نيز ورود كرده است، در گفتوگو با «باني فيلم» از ايفاي نقش پروانه و مسيري كه او را به اين نقش رسانده ميگويد: بعد از سريال «پروانه»مشغول كار نمايش جديدي شدهايد؟ ـ نه، براي مذاكره با يك گروه نمايش رفته بودم كه هنوز چيزي قطعي نيست. بعد از سريال «پروانه» پيشنهادي از تلويزيون نداشتيد؟ ـ الان ترجيح ميدهم سريال «پروانه» و بازخوردش را ببينم و سرحوصله يك كار خوب انجام بدهم. قبل از پخش «پروانه» اوايل سال دو ـ سه تا پيشنهاد داشتم اما ترجيح دادم بعد از پخش اين سريال تصميم بگيرم. و اما سال گذشته در تئاتري از عليرضا كوشكجلالي (راهزنان) بازي داشتيد كه سريال «پروانه» پيش آمد؟ ـ بله، مشغول تمرين نمايش «راهزنان» بودم كه آقاي سامان با من تماس گرفتند و براي اين سريال صحبت كرديم. پيش از اين كه با جليل سامان سابقه همكاري نداشتيد؟ ـ خير، به واسطه تستهايي كه از من توسط آقاي سليماني ديده بودند شناختي داشتند. يادم هست كه به آقاي سليماني گفتم من همزمان اجراي يك نمايش را خواهم داشت و آيا اين هماهنگي ميتواند صورت بگيرد؟! آقاي سليماني گفتند حالا تو بيا و... من خدمت آقاي سامان رفتم، فيلمنامه را گرفتم و قرار شد بروم و پس از خواندن فيلمنامه بازگردم تا فيلمنامه را بازخواني داشته باشيم تا مشخص شود من ميتوانم ايفاگر اين نقش باشم يا خير! من چند روز بعد رفتم دفتر و ۶ تا ۷ سكانس مختلف را با حس و حال مختلف خواندم و اتود زدم. خلاصه من حدود ۳ هفته ميرفتم و ميآمدم، متن را ميخوانديم، تست گريم داشتيم و كنار بازيگران ديگر فيلمنامه را دورخواني ميكرديم و... و هنوز هيچ چيزي قطعي نبود، شما سه هفته دلهره داشتيد؟ ـ بله و هر روز هم بيشتر ميشد. يكي از اهالي تئاتر ميگفت بازيگران تئاتر دلهره ندارند؟ ـ مگر ميشود بازيگر دلهره نداشته باشد. به نظرم همه بازيگران دلهره دارند. و تصميم نهايي در مورد حضور شما در نقش پروانه چه زماني اتفاق افتاد؟ ـ شايد چند روزي قبل از آغاز تصويربرداري... حس ميكرديد كه ممكن است كانديداي ديگري هم براي اين نقش اصلي سريال باشد؟ ـ (مكث ميكند) نميدانم، شايد براي من يك شكل مبارزه داشت. از سويي درگير يك نمايش بودم و درجايي به من گفتند شايد مجبور شوي يكي از دوكار را انتخاب كني! من يك جور تعهد قلبي به نمايش داشتم و نميتوانستم آن را به راحتي كنار بگذارم. ميدانيد كه تئاتر چه وضعيت وخيمي دارد نه مركز با تو قرارداد ميبندد، نه ميداني وضعيت ماليات چگونه است و... بالاخره كداميك فداي ديگري شد؟ ـ ما دو روز پس از كليد خوردن سريال، نمايش را روي صحنه برديم. شرايط خيلي سخت و نفسگير بود. صبح ساعت ۵ـ۶ آفيش ميشدم، ۹ شب هم در سالن اصلي روي صحنه ميرفتم. و اين به كار شما لطمه نميزند؟ ـ به خودم واقعاً لطمه خورد. گروه راجع به اين مسئله با شما همكاري كرد؟ ـ آقاي جلالي گفتند تو سر نمايش بيا، همزمان يك نفر كنار من تمرين كرد و پس از دو هفته اجرا، جاي ما تغيير كرد... يعني شما ديگر روي صحنه نرفتيد؟ ـ بله، جا به جا شديم. من حدود پانزده، شانزده اجرا همراه گروه بودم، مابقي را بازيگر ديگري اجرا كرد. خيلي شرايط سخت بود. آقاي جلالي واقعاً لطف كردند... و تو هم نميتوانستي وسوسه بازي در نقش اصلي يك سريال را در اولين تجربه جديات ناديده بگيري؟ ـ بله اما آقاي جلالي ضمن اينكه ميدانستند من چه انگيزهاي براي اين كار دارم، از تعهد قلبيام نسبت به كار نمايش نيز مطلع بودند. يادم هست يك روز آقاي سامان به من گفتند اگر مجبور به انتخاب باشي چه ميكني؟ واقعاً آن روز خيلي روز تلخي براي من بود! گفتم واقعاً به لحاظ اخلاقي من نميتوانم دو هفته مانده به اجرا از اين تئاتر كنار بكشم. آقاي جلالي واقعاً كمك كرد. شخصيتي شبيه به «پروانه»را هرگز در دنياي تئاتر تجربه كرده بوديد؟ ـ خير. من در نمايش «متولد ۶۱» پيام دهكردي، نقشي نزديك و از نسل خودم را بازي كرده بود. آنجا هم يك دختر جسور، مادر، مهربان و... را بازي كرده بودم كه به نظرم خيلي مشابه پروانه نبود. و حالا بايد از نقش «پروانه» به عنوان اولين پله نردبان ترقيات در دنياي بازيگري بيشترين سود را ببري. ـ با خودم گفتم اين بزرگترين شانس زندگي تو است، البته تا اينجا، پس من بايد با چنگ و دندان به آن بچسبم و همه سعيام را به خرج بدهم. اين مهمترين تصميمي بود كه براي پروانه گرفتم. وقتي كه اين تصميم را گرفتم ميدانستم بايد همه تلاشم را به خرج بدهم. من واقعاً روزهاي سختي را پشت سر گذاشتم. از يك سو ميدانستم كه مسؤوليت سنگين نقش اصلي يك فيلمنامه را بر عهده دارم. از سويي ديگر ميدانستم به عنوان يك بازيگر تئاتري كه تجربه چند كار تصوير هم داشته، حالا بايد خودم را تثبيت كنم و ثابت كنم من ميتوانم. در حقيقت در كنار اين تيم حرفهاي من يك تازهوارد بودم كه بايد تلاش دو چندان و صد چندان ميكردم تا اعتماد اعضاي اين پروژه را به كارم و خودم جلب كنم. حدود سه هفته من از ساعت ۱۰ صبح ميرفتم سر تمرين تا ۴ بعدازظهر، بعد از تئاترشهر با سرعت ميرفتم سعادتآباد پيش آقاي سامان، آنجا دورخواني داشتيم و راجع به نقش و فيلمنامه حرف ميزديم، يك عالم سؤال به من داده بودند راجع به شخصيت كه بايد جواب ميدادم و... جالب اينكه همه اين شرايط در حالي بود كه هنوز نميدانستم قرار است اين نقش را بازي كنم يا خير! در آن سه هفته من، آقاي سامان، شيوه كاري و سختگيريهايشان را شناخته بودم و ميدانستم كارگرداني نيستند كه راحت از كنار مسئلهاي عبور كنند. در طول كار هم تعامل بسيار خوبي داشتيم و در نزديك شدن من به نقش بسيار كمك بودند. رابطه شما با ديگر بازيگران جوان پروژه كه هر كدام براي خودشان داراي تجاربي بودند چگونه بود؟ آيا پاسكاريهاي حسي بين شما با تعامل ايجاد ميشد يا شما به عنوان يك بازيگر تا حدودي تازهوارد در اين ارتباط... - يكي از كارهايي كه كارگردان كرد اين بود كه قبل از تصويربرداري براي من با تكتك بازيگران كار دورخواني گذاشتند من چند جلسه با آقاي كميلي، آقاي سلوكي و دكتر صادقي كه در دانشگاه استاد من بودند و تا حدودي به ايشان نزديكتر بودم دورخواني داشتم بعد با خانم چرخنده همين طور، روزهاي اول كار سخت بود، به هر حال آنها حرفهاي بودند. و شما نميخواستيد كم بياوريد؟ - بله ولي خدا را شكر ميكنم به خاطر حضور آدمهايي كه بدون هيچ حاشيه و غل و غشي با من راه آمدند و به من كمك كردند. به پدرم يك روز گفتم آقاي كميلي تمام وقت در طول كار به من كمك ميكند، انرژي ميدهد تا موتور من راه بيفتد. بودند بازيگراني كه در اين سالها مثل يك جرقه آمدند و نتوانستند از فرصت به دست آمده استفاده كنند و خيلي زود كنار رفتند و فروغي نداشتند؛ برنامه شما براي حفظ اين موقعيت چيست؟ - من دوست ندارم «پروانه» اتفاق زندگيام و شروع حرفهاي من باشد. ادعايي ندارم كه اين محيط و فضا را ميشناسم، پس ميدانم كه بايد مشورت كنم. بازيگري براي من اينگونه تعريف نشده كه هميشه باشم، استادان من و كساني كه من بازيگري را از آنها آموختهام، كساني بودند كه حضورشان درست و به موقع بوده است. اميدوار هستم براي من هم اين اتفاق بيفتد كه درست انتخاب كنم و مسيري منطقي را در پيش بگيرم.
ارسال نظر