آیا نفس استقبال از فیلم های کیارستمی در جشنواره های غربی مذموم است؟
پارسینه: ظاهرا نفس اینکه آثار کیارستمی مورد استقبال جشنوارهها و منتقدان خارجی بود در نگاه آوینی امری مذموم بود
... اصلا بیایید فرض کنیم تمام جشنوارهها اغراض سوء داشته و جوایز آنها «سیاسی» بوده است. آیا رادیکالتر و ضدآمریکاییتر از ژان لوک گدار - فیلمساز شهیر فرانسوی - داریم؟ آیا در تسلط او بر «تاریخ سینما» تردیدی هست؟ آیا او با کسی تعارف و رودربایستی دارد وقتی میگوید «سینما با گریفیث شروع شد و با کیارستمی تمام شد»؟
آیا مارتین اسکورسیزی را کسی می تواند وادار یا تطمیع کند که بیاید همین طوری از کیارستمی ستایش کند؟ آیا چیزی به کوروساوا خورانده بودند که گفت «من از سینما ناامید شده بودم. کیارستمی دوباره مرا امیدوار کرد.» آیا همه اینها گول خوردهاند و یا ناخواسته در یک توطئه بزرگ ایفای نقش کردهاند؟
واقعیت این است که برخی از تحسین ها و تمجید هایی که از سینمای ایران شده، توسط افرادی بوده که اگر نگوییم از فعال ترین چهره های فکری و فرهنگی ضداستعماری و ضدسرمایهداری بودهاند، قطعا نمی توانیم ادعا کنیم از عوامل استکبار و صهیونیسم هستند.
ادوارد سعید که بسیاری از بنیان های تفکر مدرن - خصوصا نگرش غربیها به شرق - را مورد نقد شدید قرار داده و از بنیانگذاران اندیشه های پسااستعماری محسوب میشود، سینمای ایران را «یکی از خارق العاده ترین جریان های هنری و اجتماعی زمانه ما» توصیف میکند.
فردریک جیمسون از پرآوازه ترین نظریه پردازان فرهنگ و هنر در آمریکا است که شهرت جهانی او بیشتر به خاطر مواضع چپ گرایانه قاطع و نظریه های فرهنگی ضد سرمایهداریاش است. او در سال 2003 طی گفتگویی میگوید:
«امروز سینمای ایران با فاصله ای بسیار از دیگران جذاب ترین سینماها است و خوشبختانه ما امکان دیدن این فیلم ها را در آمریکا داریم. البته من شنیدهام که سینمای ایران بسیار وسیع تر از آن تعداد فیلم هایی است که ما در اینجا موفق به دیدن آن می شویم.»
نامهی تند و توهین آمیزی که چندی قبل بهمن قبادی خطاب به عباس کیارستمی نوشت و منتشر کرد، به نظر من به خوبی نشان میدهد که در این سالها برخی منتقدان و مسؤولین فرهنگی دربارهی کیارستمی قضاوت درستی نداشتهاند.
قبادی در آن نامه «افشا» میکند که کیارستمی به فیلمسازانی که در سودای جوایز جشنوارههای خارجی تصویر سیاه اغراق آلودی از وطن ارائه کرده و بذر یأس و ناامیدی در دل جوانان میپاشند، شدیدا اعتراض کرده است.
بماند که در همهی این سالها بسیاری از عناصر سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون خارج از کشور، کیارستمی را با شدیدترین الفاظ و اتهامات مورد حمله قرار داده و اساسا او را عامل و مبلغ جمهوری اسلامی معرفی کردهاند. ماجرای درگیری پرویز صیاد با او در جریان جشنوارهای در آمریکا معروف است.
این سخنان را نباید به معنی موافقت با همهی آثار و دیدگاهها و ابعاد شخصیت عباس کیارستمی انگاشت. نگارنده نیز در مقام نقد حرفهایی دربارهی برخی آثار کیارستمی دارم. به تفاوتهای فراوان فکری و فرهنگی میان شهید آوینی و او هم کاملا واقف هستم. اما بنا نیست که نگاه صفر و صد به افراد داشته باشیم و صرفا بخاطر «تفاوت»ها نتوانیم «شباهت»ها را تشخیص دهیم.
شهاب اسفندیاری
ارسال نظر