گفتوگو با محمدرضا شهیدیفرد درباره «پارک ملت»
چرا «پارک ملت» درگیر این همه حاشیه شد؟
کدام همه حاشیه!؟ به نظر من اصلا این برنامه حاشیه نداشته است. تعریف شما از حاشیه چیست؟
خبر های غیررسمی که درباره سرانجام یک برنامه و دلایل مبهم توقف پخش و یا حتی توقیف آن منتشر می شود، نوعی حاشیه است. قبول کنید سابق بر این، چنین شنیده ها و گفته هایی درباره برنامه های شما کمتر منتشر می شد.
پيش از این، این همه سایت و روزنامه هم نبود. همان تعداد هم که بود، بیشتر به دنبال فضیلت های اخلاقی بودند تا رذیلت ها. امروزه رسانه های ما به دنبال جنجال هستند و این مهم ترین تفاوت امروز با گذشته است.
یعنی به نظر شما هیچ نقطه ابهامی در پخش و قطع ناگهانی برنامه «پارک ملت» وجود ندارد؟
هیچ چیز عجیب و غریبی رخ نداده است. تلویزیون در تمام این سال ها این فراز و نشیب ها و توقف ها را شاهد بوده است. همین امروز هم در کنار پارک ملت ده ها برنامه دیگر با چنین وضعیتی مواجه هستند.
که البته هیچ کدام از نظر کیفیت پخش، جایگاه «پارک ملت» را نداشته اند...
شاید از نظر شهرت این جایگاه را ندارند ولی این شرایط همواره در رادیو و تلویزیون وجود داشته است. حتی اگر بگویم هفته ای نبوده و نیست که چنین مسائلی در صدا و سیما رخ ندهد، اغراق نکرده ام. پس این موارد اصلا چیز عجیب و غریب و مختص برنامه «پارک ملت» نیست. درباره این برنامه هم آن قدر که الان می توانم بگویم این است که یک سوءتفاهم باعث توقف شد و احتمالا در آینده مجددا پخش آن آغاز می شود.
عبارت «سوءتفاهم» یعنی این که ایرادی به محتوای برنامه وارد شده است؟
نه؛ سوءتفاهم می تواند در زمینه تجهیزات، مسائل مالی، محتوا و خیلی چیز های دیگر هم باشد...
ما درباره یک مصداق صحبت می کنیم؛ «پارک ملت» در کدام زمینه با سوءتفاهم مواجه شد؟
روشن تر از این نمی توانم درباره این برنامه صحبت کنم.
این سوءتفاهم های احتمالی که شما با یکی از نمونه هایش مواجه شده اید، چه تناسبی با تمایل به ارائه یک برنامه جنجالی از سوی تهیه کننده و یا مجری یک برنامه زنده تلویزیونی دارد؟ چون ظاهرا این دو در برابر یکدیگر قرار می گیرند.
صراحتا می گویم که «جنجال» یک رذیلت اخلاقی است. جنجال وسوسه شیطان است. شما در هیچ امر فرهنگی، اخلاقی و دینی چیزی تحت عنوان جنجال نمی بینید. حضرت امام (رحمت الله علیه) می فرمودند اگر تمام انبیای الهی در دوره ای مشترک با هم زندگی می کردند، هیچ اختلافی میانشان بروز نمی کرد. صراحت قرآن کریم است که از جنجال و مجادله بپرهیزید. وقتی با هم مجادله کنیم، سست می شویم و اعتبارمان خدشه دار می شود. اما متأسفانه با تمام این ها در برخی از رسانه های امروز ما «جنجال» تبدیل به یک فضیلت شده است. رسانه هایی که باید مبلغ فضائل اخلاقی باشند، امروز مشغول تبلیغ رذایل اخلاقی هستند؛ فقط به خاطر فروش و رقابت!
تعریف شما از «جنجال» چیست؟
هر چیزی که ذهن عمومی جامعه را آشفته کند؛ موجب پاسخگویی ها و تکذیب های مداوم شود؛ خدای نکرده آبروی کسی را ببرد؛ فضای جامعه را از جهت گیری های اصلی دور کند و به مسائل ریز و جزئی معطوف کند، جنجال است. در مجموع هر آن چیزی است که در آن آگاهی و دانایی وجود نداشته باشد. البته در مواردی امری جنجالی بدون نیت قبلی و مثلا به هنگام انجام یک گفت وگو واقع می شود که آن بلامانع است. به طور مثال دو نفر بر سر موضوعی گفت وگو می کنند و به تفاهم نمی رسند. این مطلب قابل انتشار است و انتشارش هم تعبیر به جنجال می شود اما نکته این است که ما اراده ای برای شکل گیری این جنجال نداشته ایم. قصد ما ایجاد آگاهی و نقد بوده که از دل آن چنین حاصلی متولد شده است. این ضرورت گسترش اندیشه است اما این که عمدا و برای دیده شدن، حرفی مطرح شود که ایجاد جنجال کند، این عین رذالت اخلاقی است. در مواردی برای این منظور دروغ هم می گویند و مثلا تیتری انتخاب می کنند که در بهترین حالت حداقل ارتباط را با محتوا دارد و این غش در معامله ای است که یک رسانه با مخاطب خود دارد. این هم یک معامله حرام است.
با توجه به همین توضیحات، جنجال وجه مثبت هم می تواند داشته باشد...
اگر هدف باشد قطعا خیر. البته شما در مسیر حق خود در مواردی حتی مجبور به جنگ و قتال هم می شوید که آن هم مذموم نیست، چه رسد به جنجال سازی. اما نکته ای وجود دارد که نمی توان نادیده گرفت. واژه جنجال روز به روز کاربرد بیشتری در رسانه های ما پیدا کرده است. شما اگر روزنامه های 10 سال پیش را رصد کنید، شاید یک بار هم با این واژه مواجه نشوید اما در چند سال اخیر دو واژه «جنجال» و «حاشیه» کاربرد به شدت زیادی در رسانه های ما پیدا کرده اند...
که البته سهم رادیو و تلویزیون را هم در این روند نمی توان نادیده گرفت.
صداوسیما خوشبختانه خیلی کمتر اجازه استفاده از این ادبیات را دارد و به همین دلیل معتقدم هنوز رادیو و تلویزیون ما خیلی اخلاقی تر از سایر رسانه ها هستند.
اتفاقا اگر مرور کوتاهی روی برنامه ها و اتفاقاتی که در طول همین سال های اخیر در رسانه ملی رقم خورده و در رسانه های دیگر به عنوان «جنجال» بزرگنمایی شده است داشته باشیم، می بینیم كه در بسیاری از موارد، اتفاق یا گفت وگویی کاملا معمولی و استاندارد بوده و تنها ویژگی آن فاصله گرفتن از استاندارد های پذیرفته شده در تلویزیون بوده است؛ به این معنا که یک بحث صریح که کاملا در راستای آگاهی بخشی است، به دلیل عادت نداشتن مخاطبان تلویزیون به طرح این گونه مسائل در رسانه ملی به عنوان یک برنامه جنجالی در رسانه ها انعکاس پیدا می کند. فکر نمی کنید در تغيير مفهوم «جنجال» که به آن اشاره کردید، عادت های غلط برای گریز از صراحت و جسارت در طرح مسائل به خصوص در رسانه ملی هم نقش پررنگی داشته است؟ به همان میزان که جنجال سازی غیرواقعی مذموم است، عادی نشان دادن یک مسأله پيچيده و غیرمعمول هم درست نیست...
اتفاقا هست؛ ببینید شما وظیفه دارید همواره بشر را به سمت جلو هدایت کنید. زندگی ما همواره تلخ و شیرین بسیار داشته است و نزاع حق و باطل هم همیشه بوده و تا پایان جهان نیز خواهد بود. رنج و تلخی در سنت های الهی جایگاه مشخصی دارند. با وجود تمام این مسائل وقتی شما می خواهید تلقی خود را از جهان در برابر مخاطب انبوه بیان کنید، باید مراقبت کنید و حقیقت جهان را بیان کنید نه واقعیت آن را. شاید بخش اعظمی از واقعیت جهان از نظر حسی تلخی ها باشند اما آیا این به آن معنی است که من در برابر مردم باید بخش عمده ای از صحبت هایم را به این تلخی ها اختصاص دهم!؟ این نه اخلاقی است؛ نه عرف آن را می پذیرد و نه هیچ کدام از ادیان و مکاتب معنوی آن را می پذیرند. یک چیز مهم تری در جهان وجود دارد و آن حقیقتی است که همه به آن ملتزم هستیم؛ حقیقتی که می گوید دروغ نباید گفت؛ می گوید دردهایت را فریاد نزن؛ می گوید انسان باید امید داشته باشد و تو موظفی به تبلیغ این امید. این ها حقایق زندگی است. اگر از این منظر نگاه کنید، خواهید دید كه «صراحت» در مقطعی می تواند موجب آشفتگی ذهن جامعه شود و این غلط است. صراحت فی نفسه مثبت و پسندیده نیست. صراحت اگر در نسبت با گسترش امر حق و در وقت مناسب قرار بگیرد درست است اما اگر موجب آشفتگی و بدبینی شود، قطعا غلط است. از این منظر نه صراحت و نه محافظه کاری هیچ کدام فی نفسه خوب یا بد نیستند؛ مهم در نظر گرفتن غایت اخلاقی حرف هایمان است.
تأکید می کنم که بحث ما مصداقی است. با نظریات شما کاملا موافقم اما صراحتی که من از جای خالی آن در رسانه ملی صحبت کردم، اتفاقا همان صراحتی است که می تواند آگاهی بخش باشد و شاید مخاطب را به سمتی هدایت کند که خیلی از تلخی ها در ذهنش رسوخ نکند. برخلاف دیدگاه شما درباره اخلاقی بودن رسانه ملی نسبت به دیگر رسانه ها معتقدم از این منظر هستند رسانه هایی که کارنامه قابل قبول تری نسبت به صداوسیما داشته و دارند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مانند هر پدیده انسانی دیگری هم زمان امتیازات و معایبی دارد. پرداختن به آن هم بحث مفصلی می طلبد. برنامه پارک ملت هم همین گونه بوده و قطعا من از تمام اتفاقاتی که در آن برنامه رخ داده است نمی توانم دفاع کنم. اما یکی از تفاوت های تلویزیون نسبت به دیگر رسانه ها این است که عملکردش محدود به خودش نیست؛ به این معنا که برای رسیدن به نتیجه مطلوب نیاز به زیرساخت هایی دارد که در ایران از آن بی بهره ایم. شما برای داشتن تلویزیون فعال کم غلط، دانشگاه های فعال کم غلط نیاز دارید. تا وقتی سیستم دانشگاهی این گونه نباشد، تلویزیون هم همین است...
اساسا همه باشگاه های تولید فکر در کشور باید با هم در تعامل باشند...
دقیقا. سایر رسانه ها هم روی این تعامل تأثیرگذارند. همه چیز با هم مرتبط است و خروجی و محصول آن در تلویزیون ارائه می شود. اگر می خواهیم شرایط تلویزیون ایده آل شود، خیلی چیز های دیگر هم در سایر ارکان فرهنگی و اجتماعی ما باید تغییر کند. در این میان نکته مهم این است که ما سعی مان اخلاقی رفتار کردن باشد. به طور خاص در برنامه «پارک ملت» من به شدت مراقب بودم تا جنجال به پا نکنم. مثلا بعضی آدم ها بودند که پیش از حضور در برنامه ما گفت وگویی کرده بودند که بحثش در رسانه ها داغ بود و ما هم می توانستیم در این زمینه طرح موضوع کرده و از این پتانسیل برای جنجالی کردن برنامه استفاده کنیم اما تعمدا یا چینش سؤالات را به گونه ای طراحی می کردم که به آن فضا نزدیک نشویم یا با وجود برنامه ریزی قبلی، حضور آن فرد یا چهره را در برنامه به تعویق می انداختیم. اتفاقا برخی مطبوعات هم نوشتند خیلی بعید بود از شهیدی فرد که فلان فوتبالیست یا فلان بازیگر را به برنامه دعوت کند اما درباره موضوعات روز با او بحث نکند!
شاید مخاطب هم انتظار طرح این موضوعات و روشن شدن زوایای پنهان یک رویداد داغ و به روز را در برنامه داشته باشد. این انتظار برای شما مهم نیست؟
در حد طرح موضوع و خیلی مختصر به موضوع می پردازم اما تا جایی که موجب سخن چینی نشود. مثلا درباره یک رویداد، من اطلاعاتی داشتم و اگر می خواستم آن را با مهمان برنامه مطرح کنم، او مجبور به غیبت و یا بردن آبروی فرد دیگری می شد. یعنی برای شرح یک ماجرا می بایست متوسل به بسیاری از رفتارهاي غیراخلاقی می شدیم و به همین دلیل اصلا وارد آن بحث نمی شدیم. ضمن این که همواره این میل مخاطب برای دانستن برخی مسائل، میل درستی نیست. حرف های خاله زنکی کی و کجا به درد کسی خورده است که به درد من و شما بخورد؟ متأسفانه خیلی از ما از غیبت لذت می بریم اما آیا منطقی است که به این بهانه بخشی از یک برنامه تلویزیونی را به غیبت اختصاص دهیم؟ این ها گناه و حرام است و ما در برنامه خیلی دقت داشتیم در این زمینه ها؛ البته تا جایی که صراحت و صداقت از بین نرود. همچنان كه در مواردی نظر ما طرح برخی موضوعات بود اما سیاست های سازمان به ما این اجازه را نمی داد.
شما در پاسخ به سؤالات به طور کامل مطابق با یک دکترین مشخص صحبت می کنید و این برای من جالب است. این دکترین تا چه حد حاصل آزمون و خطای شما در مسیر سیاست گذاری های رسانه ملی بوده و چقدر حاصل مطالعات فردی است؟
همه می دانیم که در کار رسانه بیش از هر چیز تجربه اهمیت دارد. در همه جای دنیا هم این گونه است. کار رسانه کاري است که در کنار توانایی و دانش، باید تجربه فردی داشته باشید. می گویند کسی به درد رسانه می خورد که حداقل 10 سال سابقه داشته باشد؛ یعنی بعد از 10 سال تازه آدم رسانه ای شده است و اول راه قرار دارد. این آدم تازه به شرط داشتن دو فاکتور «توانایی» و «دانش» می تواند تجربه یک کار رسانه ای موفق را داشته باشد. پس آن چه باعث شکل گیری برنامه ای مانند «پارک ملت» می شود، حاصل کار یک جمع است که هرکدام در کنار درک و فهم صحیح از کار رسانه، تجربه كافي هم داشته اند.
فکر می کنید اگر شما به جای صداوسیما صاحب رسانه ای شخصی بودید و مثلا هدایت یک نشریه را برعهده داشتید، می توانستید بر اخلاقی بودن آن، همین طور که درباره تلویزیون صراحتا اعلام می کنید تأکید داشته باشيد؟
من در همین برنامه پارک ملت هم نمی توانم بگویم صددرصد درست عمل کرده ام؛ به خصوص درباره همین مسائل اخلاقی. رعایت اخلاق به شدت دشوار است؛ اما این که ملتزم به اخلاق باشی و اخلاقی رفتار کردن را به هیچ چیزی نفروشی، این ها مهم است. درباره «پارک ملت» می توانم خدا را گواه بگیرم که هیچ گاه عالمانه و عامدانه چنین نکرده ام اما بعضی موارد از دستم در رفته است. درباره سؤال شما هم، چون تمام این ها جزء مقیدات شخصی من است، می توانم بگویم در هر جای دیگر هم احتمالا همین گونه خواهم بود.
چرا «پارک ملت» بدون شهیدی فرد قابل تصور نیست؟
این طبیعت هر محصولی در دنیای رسانه است. مثلا امروزه بسیاری از نشریات مکتوب هم بدون تیم تحریریه شان قابل تصور نیستند. این ویژگی در تلویزیون که مخاطب تو را می بیند دوچندان می شود؛ به خصوص که در برنامه ای مجری، تهیه کننده و کارگردان یک نفر باشد و مخاطب بداند كه محصول فکر همین فرد در برنامه جاری است. همین ویژگی نیز باعث شده است كه بخش قابل توجهی از برنامه های موفق تلویزیون، برنامه هایی باشند که مجری و تهیه کننده آن یک نفر است...
اگر حمل بر جنجال سازی نمی کنید، این نکته مثبتی که به آن اشاره دارید، در مقطعی با نگاه منفی مدیران تلویزیون مواجه شد...
اصلا چنین اتفاقی نیفتاد.
یعنی معاونت سیما در هیچ مقطعی یکی بودن تهیه کننده و مجری برنامه های تلویزیونی را ممنوع اعلام نکرد!؟
نه. من خودم هم در آن مقطع این خبر را در رسانه ها خواندم اما هیچ گاه بخشنامه رسمی آن را ندیدم و حتی وقتی به واسطه اخبار رسانه ها درون سازمان پیگیر این ممنوعیت شدم، تکذیب کردند. هیچ گاه چنین دستوری درون سازمان ابلاغ نشده است. البته بودند برنامه هایی که تهیه کننده شان بدون داشتن پشتکار و توانمندی لازم هم زمان عهده دار اجرا نیز می شد و طبیعتا تلویزیون جلوی این برنامه ها را می گیرد.
با توجه به جمیع این جوانب، برنامه هایی مانند «پارک ملت» چقدر محصول تفکر یک فرد هستند و چقدر حاصل سیاستگذاری های سازمان صدا و سیما؟
من درباره پارک ملت می توانم بگویم که در این برنامه میزان حضور محمدرضا شهیدی فرد به نسبت برنامه های قبلی اش کمتر بود و فکر می کنم این کاملا مشهود بود. این چند دلیل داشت: اولا من در طراحی ابتدایی برنامه در مواردی اشتباه کردم. مثلا فکر می کردم در چنین برنامه ای می توانم مستند های 15 دقیقه ای روی آنتن داشته باشم و بر همین اساس هم، جریان تولید مستندی را آغاز کردیم که بسیار هم دشوار بود. بعد از آغاز پخش متوجه اشتباه مان شدیم و دیدیم این ها باعث از دست رفتن ریتم برنامه می شود. کم کم هم این نوع تولید را متوقف کردیم. در طراحی کلان برنامه پارک ملت چنين اشتباهاتی داشتم که بسیار تأثیرگذار بود. دومین دلیل هم این بود که میزان دخالت سازمان در این برنامه به نسبت برنامه های قبلی خیلی بیشتر شده بود. طبیعتا این هم دشواری هایی را برای ما ایجاد کرده بود. دلیل سوم هم این بود که بخش عمده ای از طراحی اولیه ما اساسا عملی نشد. به همین دلیل در همان مقطعی که باید برنامه را آغاز می کردم، به ناگاه خلع سلاح شدم و چاره ای هم جز آغاز و نوسازی برنامه نداشتم.
این توضیحات به این معناست که کمتر شدن سهم شهیدی فرد از برنامه اخیرش کاملا ناخواسته بوده است؟
ناخواسته از طرف چه کسی؟ من یا مدیران تلویزیون؟
از طرف شما
طبیعتا من نمی خواستم هیچ کدام از این اتفاقات بیفتد.
این واقعیت است که سازمان صدا و سیما از تولد یک مجری دیگر در حد و اندازه عادل فردوسی پور ترس دارد؟
چرا باید بترسد؟
شاید چون نمی تواند پخش برنامه را به خواست خود قطع کند؛ بالأخره این برداشت در میان مردم نسبت به سازمان صدا و سیما وجود دارد.
واقعا این گونه نیست؛ چرا باید چنین برداشتی وجود داشته باشد...
شاید به دلیل مصداق هایی مانند رضا رشیدپور، فرزاد حسنی، مرتضی حیدری و همین توقف اخیر برنامه شهیدی فرد...
توجه داشته باشید که اساسا حوزه ورزش نسبت به تمام حوزه های دیگر جنس متفاوتی دارد و این قابل قیاس با دیگر حوزه ها نیست...
اما جنس و جایگاه عادل فردوسی پور از جنس رسانه است تا ورزش...
موضوع بحثش فوتبال است. در همه جای جهان هم در زمینه فوتبال می توان مباحثی را مطرح کرد که در دیگر حوزه ها امکان طرحش وجود ندارد. حرف ها در این حوزه اساسا زرد است و این جزء جذابیت های آن محسوب می شود، در حالی که در حوزه هایی مانند فرهنگ و سیاست اصلا نمی توان از این منظر ورود پیدا کرد...
باز هم تأکید می کنم كه منظورم جایگاه رسانه ای فردوسی پور در میان مخاطبان است؛ تا جایی که برخی بر این باورند که اگر روزی فردوسی پور بخواهد برنامه سیاسی هم اجرا کند مخاطب دارد!
شاید داشته باشد اما قطعا موفق نخواهد بود و بعد از دو برنامه چنان ضربه ای می خورد که دیگر نتواند ادامه دهد؛ چراکه اساسا این عملی نیست. شما در دنیای سیاست اصلا نمی توانید این گونه عمل کنید و حرف بزنید. ابزار بحث در حوزه سیاست و یا فرهنگ اصلا این گونه حرف زدن نیست. بخش عمده ای از برنامه 90 سخن چینی است و آدم ها آبروی یکدیگر را می برند. فکر می کنید چنین اتفاقاتی در حوزه فرهنگ اساسا قابل تصور است؟
پس شما اساسا تولد یک مجری از جنس فردوسی پور را در دیگر حوزه ها غیرممکن می دانید؟
اصلا نیازی به چنین تولدی نیست...
شما تأثیر مثبت برنامه 90 در تحولات فوتبال ایران را کتمان می کنید؟
به هیچ وجه؛ این تأثیر مثبت به جای خود. اما این که بگوییم برنامه ای با این تأثیرگذاری در ساير حوزه ها نداریم چون مجری از جنس عادل فردوسی پور در آن حوزه ها نیست، حرف غلطی است. اقتضائات این حوزه ها متفاوت از هم هستند و این اصلا ربطی به افراد ندارد. اگر کسی دنبال چنین مجری بگردد، راه به خطا برده است. اگر هم برود به نتیجه نمی رسد چراکه اصلا چنین اتفاقی عملی نیست.
با این تحلیل، از آنجا که تولد چنین پدیده ای غیرممکن است، پس مقاومت تلویزیون در برابر آن نیز منتفی است؟
البته تلویزیون از ستاره سازی پرهیز دارد و خیلی مایل به پر و بال دادن به ستاره ها نیست.
این به نظر شما منطقی است یا یک نقص محسوب می شود؟
من خیلی این سیاست را نمی پذیرم در عین این که نگرانی های مدیران تلویزیون در این زمینه را هم درک می کنم. تفاوت دیدگاه من با مدیران سازمان در این است که آن ها معتقدند معایب ستاره داشتن و ستاره سازی بیشتر از محاسن آن است اما من معتقدم این نسبت برعکس است. مثلا یکی از نگرانی های مدیران این است که ستاره اشتباه می کند. این درست؛ اما من می گویم مگر یک خطیب جمعه اشتباه نمی کند؟ مگر یک وزیر و یا یک رئیس جمهوری اشتباه نمی کند؟ آیا می توان به این دلایل اعلام کنیم که مثلا ما اصلا رئیس جمهوری نمی خواهیم؟ با وجود این واقعیت اما تلویزیون فعلا بر این باور است که با «نیم ستاره » هم می تواند کارش را پیش ببرد و برای همین تن به ستاره سازی نمی دهد.
با توجه به این سیاست گذاری یک مخاطب چقدر می تواند مطمئن باشد كه در زمان تماشای برنامه «پارک ملت» با شخص محمدرضا شهیدی فرد مواجه است نه صرفا با مجری یکی از برنامه های صدا و سیما؟
تمام آدم هایی که شما در تلویزیون می بینید، ترکیبی از شخصیت خودشان و سیاست های سازمان هستند.
نسبت های این ترکیب قابل اندازه گیری است؟
این نسبت ها در برنامه های مختلف متفاوت است. مثلا در حوزه های سیاسی فردیت افراد به حداقل و در حوزه هایی مانند فوتبال به حداکثر می رسد.
در یک برنامه ترکیبی مانند «پارک ملت» که هم مهمان سیاسی دارد و هم مهمان ورزشی چگونه این نسبت قابل مدیریت است؟
سعی من این بوده و هست که تعادل را به گونه ای رعایت کنم که شما به عنوان مخاطب با چند شهیدی فرد مواجه نباشید. ضمن این که ما در حوزه های سیاسی و ورزشی هیچ گاه به طور جدی وارد نشده ایم و نگاه ما به تمامی این حوزه ها نگاهی اجتماعی بوده است. پس مجری این برنامه در میانه ای معتدل می تواند حرکت کند.
احساس می کنم در مواردی این تعادل به شکل مشهودی به هم خورده است. به طور مصداقی به حاشیه های حضور عماد افروغ در برنامه پارک ملت اشاره می کنم که باعث شد شما برنامه های بعدی را با شهادتین آغاز کنید. این نشان از فشاری فرامتنی داشت که خروجی اش روی آنتن از جنس شهیدی فرد نبود و مخاطب هم به روشنی آن را درک می کرد.
در مورد گفت وگو با دکتر افروغ همه ما در سازمان معتقدیم آن دعوت و آن مباحث بجا و درست بوده است.
این نگاه عوامل برنامه است یا نگاه مدیران سازمان؟
اين نگاه درون سازمان است و حتی بزرگان فرهنگی و دینی ما هم در مقطعی از مباحث مطرح شده در برنامه دفاع کردند و هیچ ایرادی در مباحث ندیدند. اتفاقی که افتاد این بود که پس از آن برنامه برخی رسانه ها جنجال آفرینی کردند. اساسا بحث دکتر افروغ بحثی نبود که عامه مردم نسبت به آن اطلاعات داشته باشند و بر همین مبنا خیلی از حاشیه سازی ها بدون اطلاع از مباحث مطرح شده و تعابیر به کار رفته درباره صحبت های ایشان غلط بود. دکتر افروغ یکی از معتقدان و معتمدان نظام هستند. جنجال سازی برخی جوانان ناآگاه که شاید از سر خیرخواهی هم دست به این اقدام زدند، بخشی بابت نا آگاهی بود و بخش دیگر هم شیطنت های مربوط به انتخابات مجلس بود. در کنار همه این موارد اتفاقاتی که در شب های پس از این گفت وگو در «پارک ملت» رخ داد، تلقی و تصمیم سازمان بود و بنده به صراحت عرض می کنم که برخی از آن حرف ها می شد گفته نشود و حتی اگر گفته نمی شد بهتر بود. سازمان اصرار داشت كه ما به دلیل برخی شائبه ها باید به صراحت مواضع مان را مطرح کنیم و برای همین در آغاز برنامه های بعدي به تعبیر درست شما شهادتین گفتم. گفتم شاید عده ای که ما را مجبور به بلند گفتن شهادتین می کنند، خود شهادتین بلد نیستند و می خواهند یاد بگیرند! به دلیل همین جنبه آموزشی هم شهادتین گفتم. ضمن این که من تعمد داشتم مخاطب بداند شرایط آن قدر دشوار شده است که به دلیل بدفهمی عده ای قلیل، ما مجبور به ذکر شهادتین شده ایم.
جدای از انتقادات برون سازمانی، آيا برنامه پارک ملت مثلا بابت شبی که مدیران سه شبکه مهمان شما بودند و حرف های تندی هم درباره سازمان صدا و سیما مطرح کردند، از طرف مدیریت سازمان مورد نقد واقع نشد؟
اتفاقا هم آقای دارابی و هم شخص آقای ضرغامی از آن برنامه ابراز رضایت کردند. از این زاویه هیچ مشکلی نبود و حتی ریاست سازمان ابراز تمایل کردند که خودشان هم یک شب مهمان ما باشند و درباره این موضوعات مباحثی را مطرح کنند.
اگر این اتفاق رخ دهد و عزت الله ضرغامی مهمان پارک ملت شود، سهم شخصی محمدرضا شهیدی فرد از اجرای برنامه چند درصد می شود؟
من سعی می کنم با مدیر خودم گفت وگو نکنم بلکه با مدیر سازمان صدا و سیما گفت وگو کنم.
جدا از توانمندی و خواست فردی شما، آيا این امکان در سازمان وجود دارد؟
بله. ببینید تصوراتی درباره صدا و سیما وجود دارد که دقیق نیست. دشواری ها و اشتباهات هست اما حرف هایی که درباره این رسانه در رسانه های دیگر مطرح می شود، غالبا منصفانه نیست. تلویزیون (این گونه که رسانه های دیگر دوست دارند نشان بدهند) فضای بسته ای ندارد. نکته این است که حضور برخی آراء و چهره ها مطلوب برخی جریانات فکری بیرون سازمان نیست و سازمان ترجیح می دهد به این فضای فکری احترام بگذارد.
این نمونه ای از همان محافظه کاری مطلوبی است که در آغاز به آن اشاره کردید؟
همه آن هم مطلوب نیست و من تا این اندازه محافظه کاری را نمی پسندم. تلویزیون جمهوری اسلامی با توجه به جمیع جوانب به خصوص بحث اینترنت و شبکه های ماهواره ای در شرایط امروزی تقریبا نباید هیچ موضوع و چهره ممنوعه ای داشته باشد. این به نفع جمهوری اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی است. آن چه از پیام شهدا و مشی حضرت امام و مقام معظم رهبری می فهمم این است که همه افکار، آراء و افراد باید در تلویزیون جمهوری اسلامی حضور داشته باشند. مثال می زنم؛ اوباما دشمن درجه یک ما است. آیا اگر فرصت گفت وگو فراهم شود، تلویزیون ایران با او گفت وگو نمی کند؟ قطعا این کار را می کند. آیا ما با یک قاتل مصاحبه نمی کنیم؟ حتی با کسانی که وضعیت اخلاقی مناسبی ندارند هم گفت وگو می کنیم و پخش می کنیم. پس ما همین امروز حتی با دشمن و بی اخلاق هم صحبت می کنیم اما نمی دانم چگونه است که بعضی وقت ها فکر می کنیم اگر فلان چهره در تلویزیون نباشد بهتر است! مدیریت افراد و بحث ها مهم است ولی تلویزیون به دلیل دشواری هایی که باوجود جریان های خارج از سازمان دارد، امکان این مدیریت دقیق را ندارد و ترجیح می دهد گزینه «حذف» را انتخاب کند.
یعنی این جریان ها نسبت به سازمان صدا و سیما این قدر قدرتمند هستند؟
بحث قدرت نیست. تلویزیون همواره خود را در موضع رعایت مصالح عمومی قرار می دهد. در عین حال من تصور می کنم هر چقدر به این جریانات باج بدهیم، از تبلیغ آرمان های به حق خودمان فاصله می گیریم و میزان تأثیر کلام مان را کاهش می دهیم. باید به سمتی حرکت کنیم که آرام آرام این محدودیت ها برداشته شوند تا حضور تمامی افراد و چهره ها در تلویزیون تبدیل به امری عادی شود. البته تمام این ها باید در راستای همان تبلیغ آرمان های انقلاب اسلامی باشد نه این که بخواهیم به یک تلویزیون بی دروپیکر و بدون هدف برسیم.
دکترین شما در ادامه «پارک ملت» تغییری خواهد کرد؟
حضرت آقا درباره تلویزیون روی چهار مؤلفه «دین»، «اخلاق»، «آگاهی» و «امید» تأکید کرده اند. در برنامه «پارک ملت» تمرکز عمده ما روی دوتا از این مؤلفه ها یعنی اخلاق و امید بود؛ یعنی می خواهیم به سمتی حرکت کنیم که مخاطب امیدوارانه به جامعه و اطرافش نگاه كرده و اخلاقی تر زندگی کند. شما باید هر شب آرام بخوابید و هر صبح با انرژی برخیزید تا برای اعتلای جمهوری اسلامی تلاش کنید. نگاهتان باید به کاستی های جامعه عوض شود و در عین حال باید اخلاقی تر با همه چیز مواجه شوید. این نقطه اصلی تمرکز ما بوده و هست. برای رسیدن به این ایده آل نیز باید به یک تعامل دو طرفه برسیم. سازمان باید اعتماد کند و در سوی دیگر نقد های تند و گزنده ای که بعضا علیه سازمان در برخی رسانه ها مطرح می شود، باید رویکرد منصفانه پیدا کند. از کاهش اعتماد نسبت به سازمان صدا و سیما هیچ کدام مان سود نخواهیم برد؛ با هر گرایشی که باشیم. حفاظت از این اعتماد، هم وظیفه مدیران سازمان است و هم من به عنوان برنامه ساز، هم اهالی فکر و اندیشه و هم شما اهالی رسانه. جالب این که برخی اوقات همه مان این وظیفه را فراموش می کنیم! در سری جدید برنامه «پارک ملت» دوست داریم به تمام این آرمان ها برسیم.
به عنوان سؤال آخر می خواستم بدانم با تمام این آرمان خواهی ها امکان دارد روزی شهیدی فرد هم از تلویزیون جدا شود؟
هر چیزی ممکن است؛ چراکه جهان، جهان امکان است! چند وقت پیش به عیادت «حضرت آیت الله مظاهری» که به دلیل کسالت در بیمارستانی در تهران بستری بودند رفتم. بعد از عیادت از ایشان خواستم حالا که در تهران تشریف دارند، یک شب مهمان پارک ملت شوند. ایشان نپذیرفتند. گفتم امکانش هست همین جا خدمت برسیم و چند دقیقه ای برنامه ضبط کنیم؟ بازهم نپذیرفتند. گفتم انگار دیگر دوست ندارید به تلویزیون بیایید. گفتند: نه، دیگر نمی خواهم بیایم. پرسیدم چرا؟ ایشان گفتند: «من یک عمر در تلویزیون شما حرف زده ام؛ دیگر گوش شنوایی وجود ندارد.» این حرف خیلی تأسف بار بود؛ آن هم از زبان یکی از اساتید بزرگ اخلاق. اما در عین دردناکی درست هم هست. من هم به این واقعیت واقفم، ولی این که این باور چه وقت منتهی به عمل شود را نمی دانم. شاید همین یک ماه دیگر من هم خسته شدم و دنبال کار های شخصی خودم رفتم. اساسا برای ما تلویزیون فی حد ذاته هیچ ارزشی ندارد. یعنی ما تلویزیون باز و عاشق تلویزیون نیستیم. اتفاقا برای من، تلویزیون منفورترین پدیده عالم است و از خدا می خواستم ای کاش اصلا تلویزیون نبود. معتقدم اگر تلویزیون نبود، شاید ما
امروز زندگی سعادتمندانه تری داشتیم. اما بالأخره این پدیده وجود دارد و نمی شود از آن صرف نظر کرد. پس ما به دلیل دغدغه های قلبی که داشته ایم، به تلویزیون به عنوان یک رسانه تأثیرگذار آمده ایم نه به دلایل دیگر. این دغدغه ها و آرمان ها هر کجای دیگر هم می توانند مطرح شوند. هرجا که بیشتر و بهتر امکان نشر فرهنگ اسلامی و شیعی وجود داشته باشد، من هم همان جا هستم؛ شاید تلویزیون، شاید رادیو، شاید روزنامه و شاید هم در کنج خانه خودم!
محمد صابری/ نشریه پنجره
گفت و گوی بسیار خوبی بود
لذت بردم
خدا حفظ کنه آقای شهیدی فرد رو
فوق العاده بود .
شهیدی فرد محبوب است و ما یشان را دوست داریم.
از گفتگوی خوب و کاملتان ممنون.
یا لطیف
سلام از این گفتگو لذت بردم من همیشه به آقای شهیدی فرد معتقدبودم وبرای فکر وکلامشون احترام قائل بوده و هستم وبراین عقیده ام که ایشون یکی از خوش فکرترین و تیزبین ترین مجریها هستندکه وجودشون قنیمتیست برای ماوخودتلویزیون که اگه دوباره پخش جدید برنامه پارک ملت شروع بشه شادمان میشیم وآرزوم موفقیت ایشونه !!!
سلام از گفتگوی جالبتون تشکر میکنم آقای شهیدی فر بی تردید یکی از بهترین مجریان کشور هستند و من با وجود اینکه برنامه تا دیر وقت طول میکشید تا آخرش تماشا میکردم آقا رضا هرچه زودتر پارک ملت رو ببر رو آنتن