روایت سهیل کریمی از "مصائب مستندسازی در ایران"
پارسینه: مستندساز بحران در ایران آن کسی است که یا فرش زیر پا، یا حوالهی خودروی احتمالی و یا دست آخر از شکم زن و بچه میزند تا آنچه که برایش دغدغه است و آرمانی که از نان شب برایش واجبتر است را به دیگران بنمایاند...
سهیل کریمی مستندساز در یادداشتی اختصاصی برای پارسینه در خصوص مصائب مستندسازی در ایران و دلیل عقب ماندگی ها در این حوزه نوشت:
وقتی وارد فعالیت مستندسازی بشوید، اولین اصل، تشکیل گروه تولید است. گروه تولید هم برای خودش در همهی دنیا تعریفی دارد. گروه مستندساز ژاپنی، نه نفره، گروه آمریکایی، ۷ نفره و گروه فرانسوی، سه نفر. ولی وقتی در ایران باشید و کار مستند آن هم « بحران » را ولو خیلی جدی و حتا خارج از ایران بخواهید به سرانجام برسانید، تعریفی نوین از این ژانر سینما ارائه خواهید کرد. گروه مستندساز ایرانی، یک نفره. بله، یک نفره.
اصولا کار مستندسازی و کلا خبرنگاری بحران در ایران تعریفی کاملا متفاوت از همهی دنیا دارد. ایرانی در هر عرصهای بر خلاف جریان آب شنا کرده و در این ماراتن معکوس، ابداعاتی نیز بر فعالیت تعریف شدهی بینالمللی افزوده و آن را به عنوان یک روش بومی به دنیا معرفی کرده است. همیشه گفتهاند؛ « نیاز، مادر اختراع است » .
طرحی دارید. میخواهید آن را به تصویر بکشید. اول باید آن را به ارگانی، نهادی، تشکیلاتی یا جایی که متولی این موضوع معرفی شده، ارائه دهید. صدا و سیما، مؤسسات رسانهای، نهادهای انقلابی و خیلی جاهای دهانپر کن دیگر که ردیف بودجههای کلان و میلیاردی فرهنگی و هنریشان دست تمامی کارتلهای اقتصادی دنیا را از پشت بسته، اولین جایی است که ممکن است برای رفع حاجت شما مناسب باشد. با همهی این وجود، « نیاز، مادر اختراع است »!
معمولش این است که طرح را آن آقای مدیر از بخشهای مختلف مربوطه تحویل میگیرد تا با بررسی همهی نظرات کارشناسی زیر دستان خود، نظر نهایی را صادر کند. طرح را بالا و پایین میکند. چند خط در میان آن را از نظر میگذراند. بعد با حالتی که گویی صدها بار از این طرحها دیده و دیدگاه خود را بیان کرده، ترحمآمیز به شما میگوید : « حالا چی میخوای بگی؟ !» و تازه این اول ماجراست و همانطور که میدانید؛ « نیاز مادر اختراع است » .
سینمای مستند، خبرنگاری بحران، فیلمسازی جهادی و همهی اینها در ایران، یک جو جرأت میخواهد و یک دنیا پررویی. وقتی شمایی که همهی داراییات را ( که در ایران به آن جان میگویند ) در کف دست که هیچ، در طبق اخلاص گذاشته و وارد معرکهای به گستردهگی و هیجان و نفسگیری دههی دوم هزارهی سوم میلادی میشوید آن هم بدون آنکه پولی در بساطتان باشد و پل سالمی پشت سرتان، یقینا کل کار را مجبورید در یک گروه یک نفره تعریف کنید.
زبان نمیدانید؟ اشاره. هتل نمیتوانید بروید؟ پیادهرو. غذا؟ سمبوسه و فلافل و مینی پیتزا و نان و آب و صبر...
برای رفتن از این شهر خارجی به آن شهر هم باید هی در این فرودگاههای دست چندم داخلیشان به دنبال جا در هواپیمایی باشید که در پروازشان خبری از کترینگ و پذیرایی بین راه نیست و مثل این بچههای یتیم بیپدر و مادر که دستی بالا سرشان نیست، نگاهتان به دهان مسافرانی که از زور عجله راضی به این پرواز شدهاند باشد که چهطور چی را میلمبانند. و لبتان تشنهی آن بطری نیم لیتری آبی باشد که دو دلار ( با مَزنّهی دلاری دو هزار تومان کف خیابان فردوسی ) بین میهمانداران و مسافران بیدرد رد و بدل میشود. و این همان « نیاز » ـی است که راهکارهای جدید پیش پای شما میگذارد و ابداعات و اختراعاتتان را مادری میکند. و البته همهی اینها پایان خوش این قصه است...
خود شما متولی یک اثر مستند با رویکرد بحران را چه کسی و یا چه جایی میدانید؟ اصلا چرا ما هیچوقت یک تعریف درست از این کس یا جا نداشتهایم؟ مگر نه اینکه یکی از صاحبسبکترین مستنسازان بحران در دنیا ایرانیها هستند؟
روایات دفاع مقدس، حکایات جنگ بالکان، جنایات افغانستان و پاکستان، بلایات فلسطین و لبنان و همه و همه تراوش نگاتیو و نوارهای کسانی بوده که تعریفی جدید از مستند بحران را به دنیا ارائه دادهاند. ولی آیا این مهم همانطور که نوشته میشود، خوانده هم میشود؟ آنها که دفاع مقدس را روایت کردند، که بودند و چهگونه کار میکردند؟
چه بر سر پدیدآورندهگان و خود اثر مستند جنگ بوسنی آمد؟ چرا آنانکه در افغانستان کفگیرشان به ته دیگ خورده بود مجبور شدند دوربین امانیشان را بفروشند تا شاید توفیق بیابند بار دیگر زن و بچهی خود را در ایران زیارت کنند؟ آنهایی که در لبنان کار مستند میخواهند داشته باشند چرا باید مورد غضب دستگاه دیپلماسی قرار بگیرند؟ و باز هم البته این تازه میانهی خوب ماجراست...
مستندساز بحران در ایران آن کسی است که یا فرش زیر پا، یا حوالهی خودروی احتمالی و یا دست آخر از شکم زن و بچه میزند تا آنچه که برایش دغدغه است و آرمانی که از نان شب برایش واجبتر است را به دیگران بنمایاند.
مستندساز بحران در ایران، خود را درگیر راهروهای ساختمان باستانی و عظیم شهربانی دورهی مشروطه و وزارت خارجهی امروزین نمیکند. مستندساز بحران در ایران، نگران مصلحتهای صد من یک غاز و من درآوردی شورای فلان و وزارت بهمان نیست. مستندساز بحران در ایران تنها در معرکهای میجنگد که سلاح همه، جز خود او جنگی است و سلاح او تنها همان دوربین از جان به خود نزدیکترش است.
مستندساز بحران در سال ده بار هم که عازم معرکههای پر از دود و خون و باروت باشد، تنها یک بار میتواند هزار دلار را به همان نرخ دولتیای که گردشگر آنتالیا و یا پاتایا دریافت میکند، دریافت کند. مستندساز بحران در ایران فخار است به اینکه جادهصاف کن دستگاه دیپلماسی و تخریبچی میدان مین فرهنگی و قاچاقچی صدور انقلاب است. مستندساز بحران در ایران، مستندساز جهادی است.
خروجی این مستند چیست؟ یک پک ساده از اثری که اگر BBC و National Geographic و Discovery Channel و History Channel میخواست سفارش دهندهی آن باشد، دهها بار کمکیفیتترین و بیخاصیتترینش از شبکههای داخلی آن هم بدون رعایت کپی رایت پخش شده بود. ولی همین اثر ناقابل در همین پک بیرنگ و لعاب در یک لوح فشرده و یا همان CD ، پرارزشترین چیزی است که در بازار نخبهگان فرهنگی و فرهیختهگان هنری دست به دست میشود یا در مراکز علمی و دانشجویی به نمایش در میآید و نقد میشود. چرا که مستندسازی جهادی در ایران، همه چیزش بر اساس « نیاز » ـی است که مادر « اختراع » است . و « رسانه ی یاغی » هم یکی از همین ابداعات است...
شما ديگر چرا جناب کريمي؟ شما هم داري مي نالي؟
حاج سهیل پرچمت بالاست دادا... بترکه چشم حسود و بخیل و بیگانه. دمت گرم که تو یه همچین اوضاعی همچنان یکه تازی.
اين آقاي مستند ساز همون برادريه كه چند وقت پيش به تابلوي خانه سينما رنگ پاشيد؟
اونایی که تحمل شنیدن حرف حق رو ندارند لااقل این گفت و گو رو بخونند:
http://soozanban.ir/?p=1487
سلام سهیل جونی
دمت گرم دادا میخوامت یه دنیا تا کور شن دشمنات . یا علی