گوناگون

با ماموران گشت ارشاد هم عکس یادگاری گرفتم

با ماموران گشت ارشاد هم عکس یادگاری گرفتم

پارسینه: مخصوصی كه من از آن در بسیاری از فیلم‌ها استفاده كرده‌ام و ندیده‌ام شخص ...

دهه 70، ماه عسل سینمای ایران با فیلم‌های اكشن بود، بعد از پایان جنگ و به حاشیه رفتن نسبی فضای فیلم‌های جنگی، حماسی و ژانر دفاع مقدس و تا قبل از ظهور فیلم‌های عشقی و دختر ـ پسری در دهه 80، فیلم‌های مواد مخدری و اكشن بود كه در دهه 70 روزهای اوج خود را می‌گذراند.

دهه 70 با این مختصات، حلقه واصلی بود كه دهه 60 ارزشی را به دهه 80 سراسر عشقی(!) وصل می‌كرد. حسن رضایی یكی از شمایل و شاخص‌های این دوره از سینمای ایران است.

قبل از دیدار فكر می‌كردم با همان چهره سمپاتیك و شمایل هیجان‌آلودی روبه‌رو شوم، اما حسن رضایی امروز تقریبا هیچ شباهتی با چهره سابق ندارد؛ موسپیدی موقر، آرام و كمی غمگین.

او حالا اوقات بازنشستگی را در آستانه هفتاد و چهار سالگی به تنهایی در منزلش می‌گذراند و عجیب این است كه حسن رضایی حالا كمی هم به مارتین اسكورسیزی كارگردان مشهور هالیوودی شبیه است، متن این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید.

آقای رضایی! خودتان می‌دانید الان خیلی به مارتین اسكورسیزی شباهت پیدا كرده‌اید؟

بله، خیلی از دوستان و اطرافیان هم همین را می‌گویند. این شاید از تقدیر عجیب من در سینما باشد كه حالا شبیه اسكورسیزی شده‌ام! این چیزی نیست كه به عمد اتفاق افتاده باشد، البته ترجیح می‌دهم همیشه شبیه خودم باشم نه شخص دیگر، من سعی كرده‌ام حتی اگر دو دقیقه هم در فیلمی نقش بازی كرده باشم، خودم باشم، به اصطلاح امضایم را پای بازی‌هایم بگذارم. اگر هنوز هم مردم مرا می‌شناسند و لطف دارند، به همین علت بوده است.

10 سالی است كه شما كار نمی‌كنید. تقریبا از سال 1380 به این طرف از شما هیچ كاری ندیده‌ایم؛ دلیلش چیست؟

اگر بخواهم خیلی ساده بگویم، دلیلش این است كه هیچ پیشنهاد خوبی به من نشده است. كارهای پیشنهادی ضعیف و كلیشه‌ای بوده است. خیلی از مردم وقتی مرا می‌بینند، همین سوال شما را می‌پرسند و جواب من هم همین است.

در این 10 سال چند كار به شما پیشنهاد شد كه قبول نكردید؟

در این 10 سال، بیش از 60 فیلمنامه به من داده‌اند، اما هیچ كدام به نظرم مناسب نبوده و قبول نكردم.

آخرین كاری كه به شما پیشنهاد شد، چه بوده است؟

آخرین پیشنهاد دو ماه پیش بود كه شخصیت یك آدمكش حرفه‌ای بود و در واقع هیچ كسی را نكشته بود! البته از قصه خوشم آمد، اما گروه سازنده آن وضع مالی خوبی نداشتند و نتوانستیم به توافق برسیم.

شما از ابتدا این رویكرد را داشتید؟ یعنی قبلا هم به همین شیوه كار می‌كردید؟ یعنی همیشه نقش‌ها را انتخاب می‌كردید یا هر نقشی كه به تیپ شما می‌خورد و پیشنهاد می‌كردند معمولا قبول می‌كردید؟

قبل از انقلاب این طور نبود، یعنی معمولا نقش‌هایی را كه پیشنهاد می‌كردند، قبول می‌كردم، اما بعد از انقلاب نقش‌هایم را انتخاب می‌كردم.

چند فیلم در سینمای ایران بازی كرده‌اید؟

150 تا.

پركارترین سال كاری شما بعد از انقلاب چه سالی بود؟

سال 1370 با چهار فیلم.

چه فیلم‌هایی بودند؟

فیلم «آبادانی‌ها» به كارگردانی آقای كیانوش عیاری كه برای آن نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مكمل مرد شدم.

و سه فیلم دیگر سال 70 شما؟

فیلم‌های بندر مه‌آلود، قافله و دایان باخ.

شما هم مثل خیلی از بازیگران از جشنواره فجر گله دارید كه چرا آنچنان كه باید در این جشنواره دیده نشده‌اید؟

من دو بار برای فیلم‌های كژدم و آبادانی‌ها نامزد شدم، اما متاسفانه هیچ وقت مرا در جشنواره فیلم فجر ندیدند؛ نه مرا و نه خیلی از بازیگران را.



ولی در جشنواره فیلم لوكارنو ( 1992) برای فیلم آبادانی‌ها از شما قدردانی شد.

بله همین‌طور است، ولی اینجا و در مملكت خودمان این‌طور نشد و من هنوز دلیلش را نمی‌دانم.

خودتان فكر می‌كنید چرا جشنواره فیلم فجر شما را ندیده است؟

دلایلش را شاید نشود گفت، شاید صلاح ندیدند، به هر حال سلیقه‌ای است، شاید هم واقعا حق‌كشی شد، فقط می‌توانم بگویم جشنواره فیلم فجر از مشكل عمیق دولتی بودن و مصلحت‌سنجی‌های بی‌دلیل رنج می‌برد. تا این مشكل و فاصله حل نشود، جشنواره فجر به آن اعتبار اصلی و واقعی خود به عنوان آیینه سینمای ایران نمی‌رسد.

اگر كسی به شما لقب «كتك‌خور سینمای ایران» بدهد، ناراحت می‌شوید؟

نه ناراحت نمی‌شوم، ولی كتك‌خور سینمای ایران هم نیستم.

اما خیلی از مردم شما را با این نقش می‌شناسند .

كتك‌خوری هم یك نوع شغل است، اگر در فیلمی اكشن نباشد، آرتیست هم نمی‌تواند آرتیستی‌اش را بكند.

یعنی اكشن از نظر شما جزء ذات سینماست؟

دقیقا، یك آرتیست كه فقط نمی‌تواند راه برود و صحبت كند. من اكشن‌كار باید باشم كه موقعیت‌های جذاب برای او ایجاد كنم و سینما بدون اكشن لطفی ندارد.

شما در بدلكاری هم سابقه دارید؟

برای دیگران خیر، اما برای خودم انجام دادم. دوست نداشتم برای دیگران بدلكاری انجام دهم.

همدوره‌ای‌های شما چه كسانی بودند؟

خیلی از آنها فوت كردند مثل یدی، فیروز، بیك. آن زمان من مربی كشتی كچ بودم و اولین بدلی هم كه كار كردم برای آقای رضا صفایی بود كه قرار بود آقای صارمی از كوه بیفتد. به من گفتند هیچ كس نمی‌تواند این حركت را انجام دهد، اما من گفتم كاری ندارد و آن اولین بدلی بود كه جای فرد دیگری كار كردم و بعد از آن هم برای دیگران انجام ندادم. اولین بار كه فیلم بازی كردم سال 42 بود كه مسابقه داشتیم. آقای رحیم روشنی دیدند و از من خواستند كه در فیلمشان بازی كنم.

اولین دستمزدتان چقدر بود؟

فكر می‌كنم 1500 تومان.

بیشترین دستمزدی كه گرفتید برای كدام فیلم بود؟

نگویم بهتر است.

خطرناك‌ترین بدلكاری كه برای خودتان انجام دادید چه بوده است؟

خطرناك‌ترین تجربه‌ای كه دارم، در فیلم كژدم بود. از تله‌كابین توچال و فاصله شش متری قرار بود به زمین بپرم. ناگهان برق رفت و بین زمین و آسمان گیر كردم؛ البته بسختی این كار را انجام دادم و فیلمبرداری شد و در نهایت آقای كیانوش عیاری و دستیارش آقای مسعود بهنام مرا بالا كشیدند.

شما در سینما یك فن مخصوص خودتان هم دارید؟ قضیه این فن چیست؟

بله فن مخصوصی كه من از آن در بسیاری از فیلم‌ها استفاده كرده‌ام و ندیده‌ام شخص دیگری آن را بلد باشد، این است كه می‌توانم بدون استفاده از دست، پا یا حتی تكیه‌گاه ناگهان از جایم جهش كنم. در ژیمناستیك به این فن اسكلوپكا گفته می‌شود.

خطرناك‌ترین یا بدترین سانحه‌ای كه طی كار برای شما پیش آمده چه بوده؟

بدترین اتفاق سر صحنه فیلم «دو نیمه سیب» در سال 1369 بود كه تصادف شدیدی كردم و در بیمارستان بستری شدم. یكی از عوامل فیلم داخل استخر خالی افتاد و لگنش شكست. من و آقای عیاری او را به بیمارستان بردیم، چند روز گرفتار مداوای این دوست عزیز بودیم. بعد از دو شب بی‌خوابی در حالی كه خیلی خسته بودم، داشتم به سمت دفتر می‌رفتم كه از شدت خستگی پشت فرمان خوابم برد و با یك درخت تصادف شدیدی كردم و بیهوش شدم و كسانی كه ماشینم را بعد از تصادف دیده بودند، باور نمی‌كردند كه زنده مانده باشم.

پرسشی كه همیشه برایم وجود داشت، این است كه درصحنه‌های اكشن زمان رد و بدل شدن ضربات یك صدایی شنیده می‌شود، یك افكت مخصوص، شبیه صدای پووف، ظاهرا فقط در صحنه‌های بزن بزن در سینمای ایران هم وجود دارد و نمونه خارجی ندارد، قضیه این صدا چیست؟ واقعا هنگام ضربه زدن كه این صدا ایجاد نمی‌شود؟

خیر. هنگام صدابرداری یك افكت گذاشته می‌شود و بعد میكس می‌كنند.

شما با این صدا گذاری موافقید؟ فكر نمی‌كنید كار را مصنوعی می‌كند، چون صدایی غیرواقعی است.

بله، موافق هستم؛ چون اگر این افكت نباشد آن ضربه هیچ تاثیری بر مخاطب نمی‌گذارد، منظورم این است كه این صدای مخصوص است كه باعث می‌شود حس وحال خطرناك بودن به بیننده منتقل شود.

در دهه 60 یا 70 مردم كه صحنه‌های اكشن می‌دیدند در سینما كف می‌زدند، سوت می‌كشیدند، به نظر شما چه شده كه الان این اتفاق‌ها كمتر پیش می‌آید؟

فكر می‌كنم در دهه 60 و 70 رونق سینمای ایران بیشتر بود، قصه‌ها و فیلم‌ها طوری بود كه مردم دوست داشتند و با آنها ارتباط برقرار می‌كردند.الان سطح فیلم‌ها با بیننده خیلی فاصله پیدا كرده، ولی علتش را نمی‌دانم.

شما به عنوان مدیر پخش یك موسسه سینمایی فكر می‌كنید این وضع چه دلیلی دارد؟

فكر می‌كنم به دلیل نوع قصه‌ها باشد، چون همه تكراری، كلیشه‌ای و یكنواخت شده، تمام یك فیلم را یك دختر و پسر گرفته، انگار كه در زندگی واقعی ما بجز یك دختر و پسر، هیچ داستان و قصه و جذابیت دیگری وجود ندارد، مخاطب هم این را پس می‌زند، از نظر اكشن هم اگر اكشنی هم وجود داشته باشد، خیلی جاندار نیست و سردستی انجام می‌شود.

بهترین كارگردان اكشن از نظر شما چه كسی است؟

كارگردانان زیادی داریم كه به اكشن اهمیت ویژه‌ای می‌دهند، اما در سینمای ایران چند نوع اكشن خاص داریم، مثلا آقای مسعود كیمیایی در كارهایش اكشن دارد، اما به طور ظریف، لطیف و شاعرانه كه معمولا از حد چاقو خوردن و خون‌ریزی فراتر نمی‌رود، نوعی اكشن داریم كه اكشن طنز است و بیننده با آن ارتباط خوبی برقرار می‌كند، اما كارگردان برای این نوع اكشن كم داریم، شاید فقط آقای وحیدزاده است كه گاهی از این نوع استفاده می‌كند، آقای فخیم‌زاده هم در اكشن‌های پلیسی خوب كار می‌كند، همین‌طور آقای صفارزاده و آقای شفیع آقا محمدیان.

در باره آن نوع اكشن خشن كه در دنیا هم طرفدار زیادی دارد، نظرتان چیست؟ این‌كه ما اكشن بسیار خشن نداریم، خوب است یا بد؟ به نظر شما به عنوان یك پیشكسوت كار اكشن، اضافه شدن این نوع اكشن نمی‌تواند باعث جذب مخاطب در سینما شود؟

فكر می‌كنم این نوع اكشن خشن و شدید برای سینما و جامعه ایرانی خوب نیست، ما قبل از انقلاب از این اكشن‌ها زیاد داشتیم، مانند فیلم هایی كه مرحوم صامت می‌ساخت.

یك پرسش دیگر در همین زمینه، این ضربات مشت و لگد كه در فیلم‌های اكشن وطنی زده می‌شود، واقعی است؟ چه تكنیكی برای ضربه زدن و آسیب ندیدن وجود دارد؟

خیر، این ضربات همگی مصنوعی است، به همین دلیل هم باید استادانه انجام شود كه هم رد شود و هم برخورد نكند.

شما از سال 1338 وارد سینما شدید، درست است؟ یعنی می‌شود نزدیك به 54 سال سابقه هنری، درست است؟

ورودم در همین سال بود. در سال 38 یك كاری بود كه كلید خورد، اما متوقف شد و بعد از آن دیگرحرفه‌ای و رسما وارد سینمای ایران شدم.

بین كارگردانان شما با آقای كیانوش عیاری بیشتر كار كردید، چطور شد كه شما را كشف كرد و با هم كار كردید؟

آقای كیانوش عیاری از كارگردانان بسیار خوب ما هستند و سینما را خوب می‌فهمند. من افتخار می‌كنم كه بعد از انقلاب با ایشان بیشتر از بقیه كارگردان‌ها كار كردم. آقای عیاری كارگردانی بودند كه حاشیه‌ها و متن سینمای ایران را بسیار خوب می‌دانند و قدرت واقع‌نمایی ایشان در سینما قابل تحسین است، ایشان برای اولین بار برای فیلم شبح كژدم در سال 1364 با من صحبت كردند.

از قبل با شما آشنایی نداشتند؟

قبل از انقلاب من در اهواز فیلمی به نام صخره سیاه را بازی می‌كردم و آقای عیاری بعدها به من گفت كه یك شب تا صبح بالای سر فیلمبرداری نشست تا بازی من را ببیند و همان موقع آقای عیاری مدرسه می‌رفتند و فردای آن شب هم امتحان داشتند. روزی كه من را دیدند این خاطرات را برای من تعریف كردند و گفتند كه مرا برای فیلمی كه می‌خواستند بعدها بسازند درنظر گرفته بودند.

شما بجز بازیگری شغل دیگری هم داشتید؟

بله من مدیر پخش بودم، اتفاقا همان زمان آقای عیاری برای فیلم شبح كژدم پیش من آمد و گفت كه از شما خبری نداشتم، نمی‌دانستم ایران هستید یا نه اما الان شما را پیدا كردم و می‌خواهم كه در فیلم من بازی كنید. اما متاسفانه من آن زمان ممنوع‌الكار بودم و گفتم كه الان نمی‌توانم كار كنم. ایشان اما به من گفتند كه من این قصه را برای شما نوشتم و شما باید بازی كنید و ما می‌خواهیم فیلم را با صدای سرصحنه بگیریم. فیلم شبح كژدم جزو اولین و موفق‌ترین فیلم‌های بعد از انقلاب بود كه صدای سرصحنه داشت، برای من هم قبل از این فیلم، دوبلور گذاشته بودند و با صدای خودم در فیلم‌ها حضور نداشتم، در واقع فیلم شبح كژدم یك تولد دوباره برای من بود.

تا قبل از فیلم شبح كژدم، چه دوبلورهایی به جای شما حرف می‌زدند؟

بیشتر آقای اسماعیلی، اصغر افضلی و نادریان.

كدام‌یك از آن صداها را خود شما بیشتر می‌پسندیدید؟

همه آنها خوب بودند، اما صدای آقای اسماعیلی طنز كار مرا بیشتر می‌كرد.

داشتید درباره كار آقای عیاری و نقش‌آفرینی در فیلم شبح كژدم توضیح می‌دادید.

گفتند كه من می‌خواهم این كار را بازی كنید و قصه را به من داد. قصه را خواندم و دیدم كه شخصیت داستان بسیار پیچیده است، بالاخره قبول كردم و برای آن فیلم هم نامزد بهترین بازیگر مكمل مرد شدم.

آن سال چه كسی برنده این جایزه از جشنواره فیلم فجر شد؟

آقای سعید پورصمیمی برای فیلم ناخدا خورشید.

فكر می‌كنید آقای عیاری چه چیزی در شما كه نقش‌های كلیشه‌ای بازی می‌كردید، دیده بود كه برای نقش‌ اول فیلم‌های خود انتخاب كند؟

آن دیگر دید و نگاه ایشان بوده و فكر می‌كنم آقای عیاری مرا خوب شناخته بود و بخوبی می‌توانست از من كار بگیرد.

از پنج كاری كه برای آقای عیاری بازی كردید، فكر می‌كنید كدام‌یك از نقش‌ها به شما نزدیك‌تر بود؟ به شخصیت واقعی خودتان؟

از نظر شخصیت واقعی، هیچ‌كدام.

اگر موافق باشید كمی جنس سوالات را عوض كنیم، آقای رضایی، آخرین باری كه شما گریه كردید كی بود؟

هفت سال پیش كه همسرم فوت كرد.

شنیده‌ام كه شما یك حكایت عجیب درباره مكه و سفر حج دارید، قضیه آن چیست؟ شما یك نذر مكه دارید قصه‌اش چیست؟

بله، من یك سفر مكه ثبت‌نام كردم كه می‌خواهم بروم، اما نكته جالب این است كه همه اجداد ما تا جایی كه در شجره‌نامه خانوادگی ما ثبت شده است، هر كدام از پدربزرگ‌هایم به مكه رفتند، دیگر برنگشتند و همانجا فوت كردند، البته بجز پدرم كه من نگذاشتم برود و به جای مكه به كربلا رفت.

یعنی اجداد شما به محض رسیدن به مكه فوت می‌كردند؟

بله، دلیلش را هم نمی‌دانیم؛ اما متاسفانه وزارت ارشاد كم لطفی كرد و مرا نفرستاد تا این‌كه خودم دست به كار شدم و ثبت‌نام كردم.

عجیب‌ترین و جالب‌ترین درخواست مردمی از شما چه بود؟

درخواست عجیب زیاد بود، از درخواست كمك مالی بود تا حتی درخواست صندلی چرخدار.

بجز درخواست‌های مالی، مورد جالب دیگر چه بود؟

سال‌ها پیش یك بار با خودروی شخصی‌ام در آزادراه قم می‌رفتم كه یك ماشین جلویم پیچید و راننده‌اش كه یك آقای شیك‌پوش و بظاهر مرفهی بود به من گفت، من امشب یك مهمانی دارم و شما هم باید حتما به این مهمانی بیایید! بسختی او را قانع كردم كه دلیلی ندارد به مهمانی شما بیایم و درست نیست، یا مثلا همین چند شب پیش از سبزوار با من تماس گرفتند كه عروسی پسرمان است شما هم بیا حالا این‌كه تلفن ما را چطور پیدا می‌كنند، نمی‌دانم.

یك خاطره ناگفته از همین حواشی؟

یك بار رفته بودم شمال و هوس كردم تنی به آب بزنم، همین كه مایو پوشیدم و داخل آب رفتم، دیدم چند تا جوان آمدند و شروع كردند به عكس گرفتن با من! فرار كردم و رفتم داخل ماشین، آمدند دور ماشین و گفتند پیاده شوید و با هم عكس بگیریم، به آنها گفتم مشكلی نیست، فقط اجازه دهید لباس بپوشم، می‌آیم. در همین حین كه مشغول پوشیدن لباس بودم و جوان‌ها دور ماشینم جمع شده بودند،
گشت ارشاد آمد و به موضوع حساس شد، بعد از چند دقیقه، ماموران هم مرا شناختند، آن روز هم با جوان‌ها عكس یادگاری گرفتم و هم با ماموران گشت ارشاد؛ این یكی از بهترین خاطرات من است.

به نظر شما لوطی‌ترین هنرپیشه سینمای ایران چه كسی است؟

در زمان گذشته بیشتر بودند مثل فردین، بهروز و.. ولی حالا لوطی كم پیدا می‌شود، همه ما چند شخصیتی شده‌ایم!

تا به حال به شما پیشنهاد شده به خاطر فیزیك بدنی خاصی كه دارید، بادیگارد باشید؟

خیر، اما پیشنهاد مدیریت رستوران و قهوه‌خانه را به من داده‌اند كه قبول نكردم.

به نظر شما سینمای ایران بی‌رحم است؟

خیلی بی‌رحم است، از پنبه هم بدتر سر می‌برد. سینمای ایران یك سر مهربان ظاهری دارد و یك سر بی‌رحم پنهان، یك عده در سینما فقط خودشان و باند خودشان را دوست دارند، یك آفت مهم سینمای ما، این ریاكاری عمیقی است كه در آن شكل گرفته، تا دیروز نان‌بری می‌كردند، وقتی افراد می‌میرند یاد آنها می‌افتند و جملات پرسوز و گداز به هم می‌گویند.

مورد یا خاطره‌ای در این رابطه هست كه بگویید؟

بی‌رحمی‌ها، بدگویی‌ها و زیرآب‌زنی‌هایی است كه همیشه در حال انجام است، نان بریدن یكی از بی‌رحمی‌های سینمای ماست.

دوست داشتید جای كدام بازیگر بودید؟

دوست دارم فقط خودم باشم.

با كدام كارگردان دوست دارید كار كنید كه تا به حال كار نكرده‌اید؟

با ناصر تقوایی خیلی دوست داشتم كار كنم، اما پیش نیامد.

من این سوال را از خیلی‌ها پرسیدم و اكثرا می‌گویند ناصر تقوایی، به نظر شما چرا خیلی‌ها دوست دارند با تقوایی كار كنند؟

چون كارگردان خوبی است و سینما را بخوبی می‌شناسد و بازی در فیلم تقوایی شناسنامه هنری آدم را درخشان می‌كند.

یعنی كارگردان محبوب شما آقای تقوایی است؟

خیر، كارگردان محبوبم اول آقای عیاری است، بعد آقای‌تقوایی . البته با مسعود كیمیایی هم محله‌ای بودیم، اما هیچ‌وقت پیش نیامد كه با هم كار كنیم؛ البته من میان كارگردانان خانم، خانم مرضیه برومند را خیلی قبول دارم و در فیلم بسیار زیبای «الو الو من جوجوام » هم با ایشان همكاری كردم.

بهترین اتفاقی كه الان می‌تواند برای حسن رضایی بیفتد چیست؟

تداوم سلامتی، چون سلامتی از همه چیز بهتر است، من به همین خاطر تقریبا هر روز هم ورزش می‌كنم.

از بازی در كدام فیلم پشیمان هستید؟

دایان باخ.

چرا؟

قصه خیلی زیبا بود اما ضعیف درآمد. نمی‌دانم چرا كارگردان بازیگوشی می‌كرد!

حرف آخر؟

خیلی‌ها عمرشان را برای سینمای ایران گذاشتند و الان كه سنی از آنها گذشته نیاز به محبت دارند، برخی از دوستان قدیم سینمای ایران الان مشكلات مالی دارند، امیدوارم دوستداران سینما و مسئولان به داد آنها برسند، وقتی كه زنده هستند، وقتی هنوز نفس می‌كشند، فكر می‌كنم این توقع زیادی نباشد.

از نمای نزدیك

حسن رضایی، متولد 1318 در شهر ملایر است. او بازی در سینما را از 1338 و با فیلم «پیمان دوستی» مهدی رئیس‌فیروز و در دو سه صحنه لانگ‌شات شروع كرد. بعد از پیروزی انقلاب، حسن رضایی دور جدیدی از فعالیت هنری خود را آغاز كرد كه آغاز این دوره از سال 65 و با فیلم ماندگار «شبح كژدم» است.

فیلم شبح كژدم، ماجرای یك عشق سینما و یك سیاهی لشكر سینما را روایت می‌كند كه رضایی در فیلم در نقش خودش ظاهر می‌شود. بازی خوب او در این فیلم آغازگر یك همكاری طولانی بین كیانوش عیاری و رضایی می‌شود كه به ساخت فیلم‌های «روز باشكوه»، «دو نیمه سیب»، «آبادانی‌ها» و «شاخ گاو» منجر شد.

رضایی برای فیلم «آبادانی‌ها» نامزد بهترین بازیگری نقش مكمل جشنواره فجر و نامزد دریافت جایزه یوزپلنگ جشنواره لوكارنو شد.

تعدادی از فیلم‌هایی كه حسن رضایی در آن نقش‌آفرینی كرده به این شرح است:

سفر به شرق (۱۳۸0)، دوستان (۱۳۷8)، عشق شیشه‌ای (۱۳۷8)، آی پارا (۱۳۷7)، بدلكاران (۱۳۷6)، بالاتر از خطر (۱۳۷5)، حرفه‌ای (۱۳۷5)، روی خط مرگ (۱۳۷5)، عقرب (۱۳۷5)، شاخ گاو (۱۳۷4)، گروگان (۱۳۷4)، الو! الو! من جوجوام(۱۳۷3)، حالا چه شود!(۱۳۷3)، عروسی خون (۱۳۷3)، مروارید سیاه (۱۳۷3)، نیش (۱۳۷3)، آبادانی‌ها (۱۳۷1)، بندر مه‌آلود (۱۳۷1)، دایان باخ (۱۳۷1)، قافله (۱۳۷1)، آقای بخشدار (۱۳۷0)، دو نیمه سیب(۱۳۷0)، جستجو در جزیره (۱۳۶9)، ملك خاتون (۱۳۶9)، بازی تمام شد (۱۳۶8)، روز باشكوه (۱۳۶7)، شبح كژدم (۱۳۶5)، سرباز كوچك (۱۳۶3)، افیون ـ تب مرگ (۱۳۶0)، دانه‌های گندم (۱۳۵9)، مشت مرد (۱۳۵7) و نفسگیر (۱۳۵7).

بهمن هدایتی - جام‌جم

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار