حسین پاینده/ مفهوم «روایت» در ادبیات پسامدرن
پارسینه: حسین پاینده در تازهترین مطلب وبلاگ خود به سراغ ادبیات پسامدرن و روایت در این نوع از ادبیات رفته است.
پارسینه- گروه فرهنگی: وقتی منتقدان ادبی صحبت از «روایت» به میان میآورند، اغلب تصور میشود که آنان متون داستانی و برآمده از تخیل ــ مانند رمان و داستان کوتاه ــ را در نظر دارند. این تصور از نظریههایی قدیمی سرچشمه میگیرد که روایت و روایتگری را به متون رواییِ کهن (مانند حماسه و رمانس) و داستاننویسیِ جدید (بویژه رمان و داستان کوتاه) محدود میکردند. اما در نظریههای ادبیِ چند دههی اخیر، اصطلاح «روایت» نه فقط به ادبیات داستانی و تخیلی بلکه همچنین به متون رواییِ غیرداستانی اطلاق میشود. از این منظر، البته اشعار حماسیِ فردوسی در شرح نبردهای رستم در شاهنامه، منظومهی عاشقانهی لیلی و مجنون سرودهی نظامی، رمان سنگ صبور نوشتهی صادق چوبک، و داستان «بچهی مردم» نوشتهی جلال آلاحمد همگی مصداق «روایتاند»، دو نمونهی اول مصداق روایت منظوم و دو نمونهی آخر مصداق روایت منثور؛ اما همچنین است هر زندگینامه یا کتاب خاطراتی، مانند کتاب مصطفی فرزانه با عنوان آشنایی با صادق هدایت که نویسنده در آن، مشاهدات خود از هدایت در زمان اقامتش در فرانسه را شرح میدهد. به طریق اولی، موردپژوهیهای فروید (گزارشهای تفصیلی او از
بیمارانش و روند درمان آنان) در زمرهی «روایت» قرار میگیرند.
برای مثال، دو موردپژوهیِ معروف فروید راجع به دو بیماری که در کتابهای نظریهی ادبی بارها به آنها اشاره شده است (با نامهای مستعار «دُرا» و «مرد گرگمانند»)، از نظر بسیاری از منتقدان ادبی حکم «رمانهای تمامعیار» را دارند. به استدلال این منتقدان، همهی عناصر داستان را میتوان در موردپژوهیهای فروید یافت. شرح گیرایی که فروید از شخصیت این بیماران، مسائل و مشکلات روانیِ آنها و نیز رویدادهای زندگی و نحوهی درمانشان به دست میدهد، هم واجد ساختار روایی و عنصر «شخصیت» است و هم واجد عناصری همچون «راوی»، «زاویهی دید»، «کشمکش»، «پیرنگ» و غیره. در نتیجه، خواننده هنگام خواندن این متون احساس میکند رمان میخواند و نه یک گزارش پزشکی را. ایضاً کتابهای تاریخ نیز در نقد ادبی جدید مصداق روایت محسوب میشوند. در هر کتابی که واقعهای تاریخی شرح داده شده باشد، لزوماً یک راوی از منظری خاص تاریخ را بازسازی میکند. در این بازسازی، مجموعهای از شخصیتها نقشآفرینی میکنند و حوادث بر مبنای یک یا چند کشمکش شکل میگیرند و بازگفته میشوند. حتی میتوان پا را از این هم فراتر گذاشت و مدعی شد که هر کتاب تاریخ، درست مانند یک رمان، درونمایه یا درونمایههای خاصی هم دارد. وقتی پژوهشگران تاریخ دربارهی وقایع گذشته کتاب مینویسند، هر یک به شیوهای متفاوت و بر اساس دیدگاه یا تفسیری که خود از گذشته دارد وقایع را بازآفرینی میکند و لذا شرح هر یک از ایشان میتواند با شرح یک تاریخنگار دیگر فرق داشته باشد و دیدگاه متفاوتی را دربارهی همان رویدادها به خواننده القا کند. پس تاریخ مقولهای جامد، صُلب و یکسان نیست که هر تاریخنویسی آن را دقیقاً مثل سایر تاریخنویسان ثبت کند. به سخن دقیقتر، روایت هر تاریخنویس از رویدادهای گذشته با روایت سایر تاریخنویسان از همان وقایع فرق دارد.
برای مثال، دو موردپژوهیِ معروف فروید راجع به دو بیماری که در کتابهای نظریهی ادبی بارها به آنها اشاره شده است (با نامهای مستعار «دُرا» و «مرد گرگمانند»)، از نظر بسیاری از منتقدان ادبی حکم «رمانهای تمامعیار» را دارند. به استدلال این منتقدان، همهی عناصر داستان را میتوان در موردپژوهیهای فروید یافت. شرح گیرایی که فروید از شخصیت این بیماران، مسائل و مشکلات روانیِ آنها و نیز رویدادهای زندگی و نحوهی درمانشان به دست میدهد، هم واجد ساختار روایی و عنصر «شخصیت» است و هم واجد عناصری همچون «راوی»، «زاویهی دید»، «کشمکش»، «پیرنگ» و غیره. در نتیجه، خواننده هنگام خواندن این متون احساس میکند رمان میخواند و نه یک گزارش پزشکی را. ایضاً کتابهای تاریخ نیز در نقد ادبی جدید مصداق روایت محسوب میشوند. در هر کتابی که واقعهای تاریخی شرح داده شده باشد، لزوماً یک راوی از منظری خاص تاریخ را بازسازی میکند. در این بازسازی، مجموعهای از شخصیتها نقشآفرینی میکنند و حوادث بر مبنای یک یا چند کشمکش شکل میگیرند و بازگفته میشوند. حتی میتوان پا را از این هم فراتر گذاشت و مدعی شد که هر کتاب تاریخ، درست مانند یک رمان، درونمایه یا درونمایههای خاصی هم دارد. وقتی پژوهشگران تاریخ دربارهی وقایع گذشته کتاب مینویسند، هر یک به شیوهای متفاوت و بر اساس دیدگاه یا تفسیری که خود از گذشته دارد وقایع را بازآفرینی میکند و لذا شرح هر یک از ایشان میتواند با شرح یک تاریخنگار دیگر فرق داشته باشد و دیدگاه متفاوتی را دربارهی همان رویدادها به خواننده القا کند. پس تاریخ مقولهای جامد، صُلب و یکسان نیست که هر تاریخنویسی آن را دقیقاً مثل سایر تاریخنویسان ثبت کند. به سخن دقیقتر، روایت هر تاریخنویس از رویدادهای گذشته با روایت سایر تاریخنویسان از همان وقایع فرق دارد.
در نقد ادبی جدید گسترهی معنایی یا دایرهی شمول اصطلاح «روایت» چنان وسیع شده است که حتی گزارشهای مندرج در مطبوعات و برنامهی اخبار تلویزیون را هم در بر میگیرد. در این معنای جدید و شاملشونده که بویژه از راه مطالعات فرهنگی و نیز با نظریههای پسامدرنیسم در نقد ادبی معاصر باب شده است، روایت به هر نوشتار یا گفتاری اطلاق میشود که واجد دو عنصر باشد: نخست یک راوی و دوم بازگفتی از زنجیرهای از رویدادهای همپیوند. به بیان دیگر، هر گویندهای که اولاً شرحی از رویدادهایی معیّن به دست میدهد، و ثانیاً ربطی بین این رویدادها برقرار میکند، در واقع یک روایت برمیسازد، خواه روایت او از تخیل سرچشمه گرفته باشد (ادبی باشد) و خواه راجع به موضوع یا امری غیرتخیلی باشد (غیرادبی باشد). بنا بر ملاک قدیمیشدهای که در نقد ادبی معاصر دیگر معتبر نیست، گزارشهای درجشده در مطبوعات (مثلاً گزارش یک روزنامهنگار از وضعیت ارائهی خدمات درمانی به بیماران در بیمارستانهای دولتی) یا اخبار تلویزیون (مانند خبر انفجار بمب در افغانستان و عراق)، «مبتنی بر واقعیت» و لذا غیرتخیلی قلمداد میشدند. اما اکنون بسیاری از نظریهپردازان پسامدرن استدلال میکنند که این قبیل گزارشها و اخبار همگی به شکل یک روایت تنظیم و ارائه میشوند و همهی عناصر یا ویژگیهای روایت در آنها قابل تشخیصاند (کشمکش، رابطهی علّی میان وقایع، شخصیت، و غیره). به همین سبب، گزارش یک روزنامهنگارِ دیگر از وضعیت همان بیمارستانها، یا نحوهی انعکاس خبرِ همان انفجارها در سایر شبکههای تلویزیونی میتواند بسیار متفاوت باشد و دیدگاه ایضاً متفاوتی را القا کند. اگر ملاکهای دوگانهای را که برشمردیم (وجود راوی و برقراری پیوند بین رویدادهای روایتشده) به متون علمی (مثلاً یک درسنامهی شیمی) اِعمال کنیم، میتوانیم مدعی شویم که این متون نیز واجد ماهیتی رواییاند. در واقع، ما از جنبهی رواییِ متنهای علمی معمولاً غفلت میکنیم چون این متون، برخلاف ادبیات، تخیلی محسوب نمیشوند و بر اساس عرفهای خاص خود به رشتهی تحریر درمیآیند. همهی خوانندگان و علاقهمندان به ادبیات داستانی میدانند که داستان در تخیل شکل میگیرد، ولو اینکه خاستگاهش واقعیت یا تجربههای زیستشدهی شخص نویسنده باشد.
اما شرح ارائهشده در کتابهای شیمی از آزمایشی که طی آن صرفاً دو عنصر تحت شرایط خاص (مثلاً درجه حرارت معیّن) با یکدیگر ترکیب میشوند، عاری از هر گونه جنبهی تخیلی به نظر میرسد و لذا در زمرهی متون کاملاً «عینی» (غیرذهنی، غیرتخیلی) قرار میگیرد. حال آنکه اگر دقت کنیم، حتی همان آزمایش نیز به واسطهی یک راوی به خواننده ارائه میشود. خوانندگان متون علمی معمولاً این نوشتهها را «توصیفیِ صِرف» میپندارند زیرا عرفهای نگارشِ آنها باعث میشوند که خواننده از واسطهمند بودن متن (وجود راوی) و لذا جنبهی رواییِ آن غفلت کند. دو عرف مهم در نگارش متون علمی عبارتاند از زبانِ به ظاهر غیرشخصی (مثلاً در این گزاره: «بر اثر گرم کردن محلولِ آب و الکل، ابتدا الکل میجوشد و بخارهای حاصل از تبخیر آن پس از سرد شدن به صورت قطرهقطره جمعآوری میشود.») و ساختهای نحویِ مجهول (مثلاً در این جمله: «برای تعیین شعاع اتمها، از اندازهگیری فاصلهی بیناتمی در بلور یک عنصر استفاده میشود.») (مثال اول به نقل از کتاب علوم تجربی اول راهنمایی و مثال دوم از کتاب شیمی و آزمایشگاه دوم دبیرستان). اما موضوعی که در خصوص این متون باید توجه کرد این است که در هر توصیفی، یک توصیفگر در کار است (یا در هر روایتی یک راوی در کار است) و این توصیفگر/راوی در واقع از منظر روایی خاصی دست به توصیف/روایت میزند، منظری که چه بسا در بدو امر ناپیدا به نظر برسد.
ارسال نظر