سید محمد اصغری : اگر روسیه از قاجاریه حمایت نمی کردند، مشروطیت به نتیجه می رسید
پارسینه: حتی زمانی که محمدعلی شاه از روسها گله میکند که چرا کمکی به او نمیکنند، آنها در پاسخ میگویند: اگر احمدشاه را انقلابیون و علما نپذیرند، برای کمک وارد ایران خواهند شد. ملکالشعرای بهار خوب نوشته. او میگوید:
انگیزه اصلی تحقیق در مورد زندگی «آخوند خراسانی» و قیام مشروطه چه بود؟
اگر در آموزههای قرآنی دقت کنیم، سیر در آفاق و انفس و ژرفنگری در تاریخ و سنن گذشته یک دستور است، دستوری عبرتانگیز. عبرتانگیز برای ساختن تاریخ فردا و احساس مسئولیت نهتنها برای زمان حال که برای دیروز و امروز و فردا! پروفسور کربن سخن خوبی دارد، میگوید: «بشریتی که دست از مطالعات تاریخی بردارد، بشریتی است که گرفتار فراموشی جمعی شده است»! علاوه بر این دستور کلی، کنگره آخوند از من خواسته بود مقالهای با عنوان تاثیر تحولات اجتماعی و سیاسی و تاریخی در رویکردهای آخوند خراسانی بنویسم. همین مقاله سرآغاز تحقیق در زندگی آخوند و نهضت مشروطیت شد و مرا بیشتر به مطالعات در مورد برهه تاریخی و حساس مشروطه علاقهمند کرد و در نهایت به صورت کتاب آخوند خراسانی در جنبش مشروطیت منتشر گردید.
از سوی دیگر، برخی تحریفها در تاریخ مشروطه و گاه برخی سکوتهای عمدی که موجب انحراف اندیشه جوانان میشد و میشود و بخصوص آگاهی قشر جوان (به این موارد در مقدمه کتاب اشاره شده است)، نسبت به تاریخ مشروطه و... انگیزههایی بود که موجب کاوش بیشتر گردید. دلیل دیگر هم این بود که هم قیام مشروطیت در تاریخ ایران کمنظیر بود و هم حضور مراجع تقلید و مردم به آن صورت مانندی نداشت.
چرا قیام و حضور مردم و مراجع کمنظیر یا بینظیر بود؟
از زوایای مختلف و به ملاحظات گوناگونی این قیام و حضور بیمانند بود و با خیزشهای قبلی تفاوت داشت، چه قیامهای شیعی و چه قیامهای دیگر در تاریخ ایران. نهضت مشروطهخواهی نخستین رویارویی مستقیم فرهنگ سنتی اسلامی ـ ایرانی با دنیای غرب در ایران بود. در تمام تلاشهای سابق چون قیام تنباکو و دیگر کوششهایی که در جهت نوسازی و هماهنگی با تحولات عصر جدید صورت گرفت، برخوردها چندان با ارزشهای جاافتاده سنتی درگیر و رویاروی نمیشد؛ نه در نزاعهای اصولی و اخباری، نه در اصلاحات نخستوزیران تجددخواه مانند اصلاحات امیرکبیر و سپهسالار و نه در جریانهایی مانند شیخیه یا فتنه باب و امثال آنها در هیچ کدام معارضه به صورتی نبود که در نبرد «سنت و تجدد» در خیزش مشروطیت چهره نمود.
برخوردهای گذشته، تلاشهای تک افتادهای بود که بردشان فراتر از نخبگان یا عناصر معدود یا خاصان نبود. اما خیزش مشروطه، قیامی فراگیر بود. جهانها و به گفته علامه اقبال «جان»ها هم دگرگون شده بود. مردم هم به هر تقدیر دگر شده بودند و دیگر شاه را ظلالله، یا مالکالرقاب نمیدانستند. ظلاللهی که به گفته علامه نائینی در تنزیه المله، «لایسئل عما یفعل» باشد. مسئول و پاسخگو بودن حکومتگران سخن روز شده بود.
در قیام مشروطه سلطان و دربار در یک سو و مردم و مراجع و روشنفکران در سوی دیگر نبرد بودند. حتی مرحوم شیخفضلالله نوری هم در آغاز قیام همراه مردم و مراجع نجف بود. آرمانها و مطالبات مردم هم رنگ دیگری گرفته بود. از درخواست عدالتخانه شروع شد و در ادامه به سقوط و تغییر نظام انجامید. فتوای میرزای شیرازی و تلاشهای مردانی چون سیدجمال و شاگردان او و اوضاع زمانه و مساعی برخی از روشنفکران، در واقع پایههای سلطنت را لرزانده بود و به قول یکی از پژوهندگان صفیر گلوله میرزا رضای کرمانی بسان جرقهای در ظلمت، محاسبات را در هم ریخته بود.
علت عمده حضور همهجانبه مردم در قیام چه بود؟
البته این حضور علل و عوامل مختلفی داشت. بیکفایتی شاهان قاجار، بیتوجهی به حق و حقوق مردم، استبداد خشک و خشن که بخصوص در محاکمه میرزارضا نمود عینی دارد، فقر و محرومیت همگانی، نبود امنیت، مالیاتهای سنگینی که از مردم بهزور میگرفتند، تامین هزینه دربار و دربارهای مختلف (منظور 2000 شاهزادهای است که هر کدام درباری برای خود تدارک دیده بودند)، فئودالیزم و نظام اربابی که توده مردم را حساب نمیکردند و... از عواملی بود که فقر و بیماری و بیکاری و بیسوادی و بیقانونی را سبب شده بود و مردم منتظر جرقهای بودند. علاوه بر این موارد حرکتهای اعتراضی در کشورهای دیگر هم که مشروط شده بودند بیتاثیر نبود، در طرف دیگر روشنفکران مردمی که غالبا شاگردان سیدجمالالدین اسدآبادی بودند و سایر قلم به دستان و روحانیت بیدار زمان، بخصوص مراجع ثلاث نجف و مردانی چون سیدمحمد طباطبایی و بهبهانی و افجهای که مجتهد مسلم و از شاگردان مجدد شیرازی بودند، در خیزش و وحدت جمهور مردم تاثیر بسزایی داشتند. در راس همه این عالمان و روشنفکران تلاشگر، آخوند خراسانی، صاحب کفایه بود که در عین فقاهت و اجتهاد در صف فلاسفه هم بود و در فلسفه و عرفان نزد بزرگانی چون حکیم سبزواری و مرحوم جلوه درس خوانده بود، کتاب عظیم کفایه شاهد اندیشه اصولی و فلسفی آخوند است.
از سوی دیگر، آخوند خراسانی بنا به نوشته بزرگانی چون شیخ آقا بزرگ تهرانی، حدود 2000 شاگرد مبرز تربیت کرده بود که نقش این شاگردان خصوصا در آن عصر که ارتباطات مساله عظیمی بود، نقش بیبدیلی بود. نقشی که در شوراندن مردم و تفهیم حرکتهای انقلابی شاید نظیر نداشت. مردم هم در آن عصر جز با دستور و فتوای مراجع بیرون نمیآمدند. مراجعه به فصل پنجم کتاب این حقایق را روشن میکند. کافی است نامه مرحوم سیدمحمد طباطبایی خطاب به مظفرالدین شاه را بخوانید. مردی که ورودش به ایران (از نجف) ناصرالدین شاه را نگران کرده بود.
علت یا دلایل حضور همهجانبه مردم عوامل دیگری است که در این مختصر مجال کافی نیست. خلاصه آن که هم قیام مشروطهخواهی قیامی بیمانند بود و هم رهبری قیام را بزرگی چون آخوند خراسانی هدایت و اداره میکرد که در بین فقهای امامیه بیمانند یا کمنظیر بود!
نقش فتواهای آخوند خراسانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
نقش مراجع ثلاث نجف، خصوصا آخوند خراسانی، همانطور که اشاره کردم بیبدیل بود. احمد کسروی که ارادتی به عناصر روحانی هم ندارد، مینویسد:
... اگر این فتواهای علمای نجف نبودی، کمتر کسی به یاری مشروطه پرداختی، همان مجاهدان تبریز، بیشترشان پیروی از دین میداشتند و دستآویزشان در آن کوشش و جانفشانی این فتواهای علمای نجف میبود. ستارخان بارها این را به زبان میآورد که: «من حکم علمای نجف را اجرا میکنم. همچنین بازرگانان توانگر که پول را به نام اعانه به تبریز میفرستادند، پیروی از فتواهای علما میکردند (تاریخ مشروطه ایران).
نقش عالمان بیدار دینی و فتواهای آنها در کتابهای مختلف ذکر شده، تنها هم فتوا نبود، در واقعه یا فاجعه به توپ بستن مجلس آنها پیشاپیش مردم بودند. جایی که خیلیها چون تقیزاده و دیگران فرار کرده یا پناهنده شدند، آنها ایستادند و تا پای جان همراه مردم بودند. مردانی چون ملکالمتکلمین و جهانگیرخان و قاضی ارداغی یک روز بعد از بمباران مجلس زندهزنده به سیاهچالها انداخته یا خفه شدند و برخی چون طباطبایی و بهبهانی تا پای جان کتک خوردند، اما همراه مردم بودند.
استبداد صغیر چه زمانی بود و چرا صغیر نام گرفت؟
این سوال خوبی است. استبداد صغیر از زمانی آغاز شد که محمدعلی شاه قاجار با وجود قول و قرار خود، مجلس شورای ملی و مسجد سپهسالار را به توپ بست و به قولی «خانه ملت را بر سر ملت ویران کرد»! صدها نفر کشته شدند و به گفته زن ظهیرالدوله در کتاب «خاطرات ظهیرالدوله»، صدها تن فقط در زیر آوار ماندند.
این کشت و کشتار حدود 13 ماه پایید که در این فاجعه خیلی از عناصر یا به خارج فرار کردند یا به قول کسروی در نهانخانهها رخ پنهان کردند، یا با دستگاه سازش کردند یا به سفارتخانههای بیگانه پناهنده شدند. معدود مردان دلاوری در صحنه ماندند و به تلاش خود ادامه دادند. پس از این فاجعه بود که فتوای بسیار معروف مراجع نجف به ایران رسید و اوضاع تغییر کرد.
علت این که این استبداد خشک و خشن استبداد صغیر نامیده شد، ظاهرا ناظر به مدت زمان آن است. استبداد صغیر که با حمایت روسیه و در ادامه انگلیس و میدانداری لیاخوف روسی پا گرفته بود، حدود 13 ماه طول کشید و شاید با توجه به مدت زمان این استبداد، آن را صغیر نامیدهاند، وگرنه توفانی از ستم بود که بر مردم، خصوصا پیشروان مقاوم و علمای مشروطهخواه وزیدن گرفته بود.
پس از ویرانکردن مجلس، طرفداران شاه و دربار در سراسر کشور هدف تهمت و غارت و کشت و کشتار بودند و این استبداد را تحمل میکردند.
در همدان جسد عالم مجاهد مرحوم سیدعبدالحمید گروسی را از زیر خاک بیرون آورده و سوزانیدند و ... اما مقاومت مردم و فتواهای مراجع نجف و ایستادگی مردان دلاوری چون طباطبایی و دیگران و حرکت آخوند خراسانی با همه مراجع و عشایر از نجف به سوی ایران، سرنوشت نبرد را تغییر داد و با مردانگی قهرمانان در تبریز، قهرمانانی مثل شهید ثقهالاسلام تبریزی، ستارخان و باقرخان و آمدن مجاهدان اصفهان و شمال به تهران، تهران فتح شد و محمدعلی شاه رسوایی ابدی را خرید و به سفارتخانه روس پناهنده شد که در کل تاریخ ایران این گونه رسوایی به چشم نمیخورد.
چرا پس از فتح تهران، قاجاریه خلع نشدند؟
در فصل سوم کتاب (آخوند خراسانی در جنبش مشروطیت) به این پرسش پرداختهام (ص 131 کتاب).
در پاسخ به پرسش فوق باید توجه داشت که اولا اختلاف در بین طرفداران مشروطه و حتی در بین مجاهدان و نیز در میان علما دامن گرفت. ملکالشعرای بهار میگوید: اختلافات خیلی از سیاستمردان را به کوچه بنبست کشاند. ترورها در بین اعتدالیون و دموکراتها اوج گرفت. اعدام سریع و غیراصولی شیخ فضلالله نوری و نیز ترور سیدعبدالله بهبهانی نوعی یاس را دامن زد. قدرتهای بیگانه (روس و انگلیس) هم در دامنزدن به این اختلافها دست نیرومندی داشتند، آنها امثال عینالدوله و شجاعالدوله را که صدها نفر را کشته بودند و محمدعلی شاه را پناه دادند و...
دوم این که کهنهدرباریان و عناصر فرصتطلب و اشراف و فئودالها در بین صنوف انقلابیون رخنه کرده و موجب نگرانی و یاس و چندپارگی شدند، شاهزادگانی چون سالارالدوله هم سالها با حمایت روسیه لشکرکشی کرده و اسباب زحمت میشدند، علاوه بر اینها اولتیماتومهای مکرر روسیه بود که آرام و قرار همه را گرفته و به تعطیلی مجلس منجر شد. در یک روز عاشورا، روسیه حدود 40 نفر از مجاهدان تبریز از جمله شهید ثقهالاسلام تبریزی را به دار کشیدند و هر لحظه تهدید میکردند با توجه به قراردادهای ننگین قبلی وارد ایران میشوند و...
حتی زمانی که محمدعلی شاه از روسها گله میکند که چرا کمکی به او نمیکنند، آنها در پاسخ میگویند: اگر احمدشاه را انقلابیون و علما نپذیرند، برای کمک وارد ایران خواهند شد. ملکالشعرای بهار خوب نوشته. او میگوید:
شاید اگر حمایت خاندان رومانف که به موجب معاهده ترکمانچای تعهد کرده بودند از خاندان قاجار حمایت کنند نمیبود،این طفل (احمد شاه) به پادشاهی نمیرسید و...
چرا کتاب به شهید عزیز دکتر بهشتی تقدیم شده است؟
تقدیم این نوشته به شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی، به قول معروف «پای ملخ به پیش سلیمان بردن» است و به قول حافظ: «چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست / که خدمتی بسزا برنیامد از دستم»!
در تقدیم کتاب به آن شهید که روح بزرگی داشت، چند مناسبت دیدم. اول این که شهید بهشتی از تبار مردانی چون آخوند خراسانی است: فقیه، اصولی، مدیر، مدبر، خوشسخن، شجاع، دلسوز برای محرومان، سیاستمرد، عارف و مردمی است.
افسوس او را آنچنان که باید نشناختیم و به فرموده امام خمینی رحمهالله علیه «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود!» و در بررسیهایی که داشتم یا میدیدم یا میشنیدم، دو گروه همواره با آن بزرگوار مساله داشتند؛ «مرتجعین مفرط» و «دشمنان بیدار یا مفرط»! که حتی پس از شهادت هم نام او را تحمل نمیکردند و نمیکنند. خداوند او را با محبوبانش محشور گرداند که از شخصیتهای مظلوم و کممانند انقلاب اسلامی بود.
دوم این که شهید بهشتی هم چون آخوند خراسانی و مردانی چون شهید ثقهالاسلام تبریزی به ستم و ناجوانمردانه کشته شد. به مرگ بسیار غمبار آخوند در کتاب اشاره کردهام. این مردان تاریخساز در عین به اصطلاح حاکمیت هم مظلوم بودند.
سوم این که شهید بهشتی از تبار مردانی بود که شهادت آنها انقلاب دوبارهای آفرید. مورخان نوشتهاند: با مرگ غمبار و شهادتگونه آخوند خراسانی که در شب یا صبح روز عزیمت به ایران و جهاد با لشکریان روس رخ داد، انقلاب دومی در ایران پا گرفت و ... (تاریخ مشروطه را بنگرید)، به دارکشیدن ثقهالاسلام هم چنین اثری در تبریز داشت. شهادت آیتالله دکتر بهشتی هم اثر شگفتانگیزی در استقرار و تثبیت انقلاب اسلامی داشت. در سراسر ایران، میلیونها نفر در رثای او به سر و سینه میزدند و ... حکمتی که شاید از الطاف خفیه خداوند بود. نخل بلندی که شهادتش انقلاب اسلامی را بیمه کرد. رضوانالله علیه
حسین برید / جام جم
ارسال نظر