گوناگون

ناگفته‌های حادثه شین‌آباد پس از ۱۰ ماه

پارسینه: باید دلت سنگ باشد تا بتوانی به چهره‌های از هم‌پاشیده‌شان نگاه کنی و بغضت نگیرد و شرمت نشود، اما در این اتاق باید همه غصه‌ات را پنهان کنی و برایشان لبخند بزنی تا بتوانی عمق فاجعه را از این کودکان 10 ساله پنهان کنی.

گزارش دردناکی که پیش رو دارید، گزارشی مصور برای شرح گوشه‌ای از رنج تحمیل شده به کودکانی است که یک سال پیش همین موقع به شوق بازگشایی مدارس سر از پا نمی‌شناسند اما از ده ماه پیش تا به امروز، دیگر شوقی به مدرسه رفتن ندارند؛ کودکانی رنجور که برای رعایت حالشان، باید مراقب خاموش و روشن کردن لامپ اتاق نیز بود تا فریاد «سوختم! سوختم!»شان، کباب‌مان نکند!


باید دلت سنگ باشد تا بتوانی به چهره‌های از هم‌پاشیده‌شان نگاه کنی و بغضت نگیرد و شرمت نشود، اما در این اتاق باید همه غصه‌ات را پنهان کنی و برایشان لبخند بزنی تا بتوانی عمق فاجعه را از این کودکان 10 ساله پنهان کنی. صدای خنده آنها را در باز‌ی‌هایشان در حالی می‌شنوی که چهره معصومانه و زیبای کودکانه‌شان زیر داغ آتش، چروکیده و مچاله است، آن هم نه سوختگی به مفهوم رایج، بلکه بندبند وجودشان در این حادثه از شدت بالای حرارت آتش، در یک کلمه‌ و بدون تعارف، «کباب‌پز» شده است.


«آمنه»، «نادیه» و «اسمعه»، سه تن از همان دانش‌آموز شین‌آبادی هستند که این روزها با سوختگی‌های 50 و 45 درصد حال در بیمارستان ساسان تهران بستری هستند تا شاید تیغ جراحی پزشکان مرهمی باشد بر زخمهای چهره‌های سوخته‌شان؛ گرچه 10 ماهی می‌شود جراحی‌های طولانی چندساعته تنها تفریح آنها شده.

در بیمارستان ساسان طبقه‌ دهم از ایستگاه پرستاری سراغ کودکان شین‌آبادی را می‌گیریم. اتاق شماره‌ یک را نشانمان می‌دهند. با پرستاری که از قبل هماهنگ شده وارد اتاق می‌شویم. صورت‌های «آمنه»، «اسمعه» و «نادیه» که هر یک روی تخت‌هایشان خوابیده‌اند دیده نمی‌شود. خودمان را معرفی می‌کنیم، مادرانشان نیم‌خیز می‌شوند و نگاهمان می‌کنند. شک می‌کنیم که شاید فارسی را خوب ندانند. جلوتر می‌رویم، «آمنه» به طرف ما برمی‌گردد، از دیدن چهره که نه! چهره‌ای باقی نمانده، صورتکی مصنوعی با پلک‌هایی که گوشه‌هایش به هم چسبیده، حفره‌ای به اندازه‌ یک سکه در زیر لب‌هایش که به جرات می‌توان گفت کلفتی هر یک به سه سانت رسیده، دستانی باندپیچی شده و سری که وسط آن خالی از موست، جا می‌خوریم.

«نادیه» از تخت پایین می‌پرد؛ دخترکی تپل که گوشت‌های اضافی روییده بر صورتش او را چاق‌تر از حد معمول نشان می‌دهد، برخلاف آمنه که دستی ندارد برای دراز کردن، دستش را دراز می‌کند، از نگاه بر دستانش شرممان می‌گیرد، برخلاف ظاهر تپلی‌اش انگشتان دستش همچون کودکی چهار ساله، لاغر، نحیف و کوتاه باقی مانده است. بر تمام دستانش تا آرنج رد بخیه و «گرافت» است، به قول سر پرستار بخش "وصله پینه"، او با بلوز شلواری قهوه‌ای و البته خیلی گشاد روبرویمان ایستاده.


احتیاجی به پرسیدن نیست، گشادی لباس‌ها تنها کمکی است برای خاراندن راحت جانی که دیگر جای سالمی نمی‌توان در آن دید.

چشمان سیاه و مژگان بلند دخترک حکایت از چهره‌ای زیبا همچون سایر دخترکان این سرزمین دارد. هر آنچه می‌گویی صورتش را به راست می‌چرخاند و گوشش را سمت صدا می‌گیرد، در این زمان است که پدرش می‌گوید دخترش شنوایی گوش چپش را از دست داده. موهای کوتاه آمنه را نیز کنار می‌زند و گوش راستش را نیز نشانمان می‌دهد؛ با آنکه آمنه شنوایی‌اش را از دست نداده است اما لاله این گوشش هم کامل نیست.

سعی می‌کنیم بر لبانمان لبخند باشد؛ لبخندی البته مصنوعی تنها برای پنهان‌کردن تلخی حجم شبیخون حادثه‌ای که شعله‌هایش به جان دانش‌آموزان شین‌آبادی افتاد و روزگارشان را سیاه و خاکستر کرد.

در هر فرصتی دست بر صورت، گردن و تن و جان دارند برای خاراندن خود. دو پنکه سفید مدام به چپ و راست می‌چرخد، بی‌هیچ توقفی. شاید کمکی باشد برای خنک کردن تن سوخته این دخترکان بی‌گناه.


«اسمعه» به تقلید از نادیه به سمتمان می‌آید، دستش را برای سلام کردن دراز می‌کند، به نظر می‌رسد وضعیت این دختر موخرمایی علی‌رغم گوشت‌های اضافه‌ صورت و گرفت‌های دستش، بهتر از آمنه و نادیه باشد. پیراهنی جذب تن و کوتاه با ساق شلواری سیاه به تن دارد، لباسش صورت وی را سفیدتر و زیباتر کرده.

دورمان را می‌گیرند، بیشتر از همه دوربین عکاس برای آن‌ها جذابیت دارد. مادرانشان که حال از روی صندلی بلند شده‌ و ایستاده‌اند، حال و روز خوبی ندارند، اضطراب و بی‌حوصلگی در چهره‌شان بیداد می‌کند. گویا با هر بار باز شدن در اتاق، منتظر آماده شدن کودکانشان برای رفتن به اتاق عمل هستند.

بیمارستان ساسان تهران چند روزی است مهمان سه تن از این حادثه‌دیدگان است. حادثه‌دیدگانی که دیگر شور و شوق خرید لوازم مدرسه را ندارند و اول مهر را با لباس‌های بیمارستان در انتظار آینده‌ای نامعلوم آغاز خواهند کرد. 15 آذرماه 91 آتش بخاری در دبستان انقلاب اسلامی روستای شین‌آباد پیرانشهر به جان 28 دانش‌آموز کلاس چهارم افتاد و آنها را راهی بیمارستان کرد.

«سیران یگانه» و «سارینا رسول‌زاده» که هنوز آرزوهایشان را در دفتر نقاشی نکرده بودند به علت شدت سوختگی به آرامگاه ابدی پر کشیدند و دانش‌آموزان دیگر نیز با درصدهای مختلفی از سوختگی در بیمارستانها بستری شدند.


زنی لاغر اندام خود را مادر "آمنه راک" معرفی می‌کند. رنگ به رخسار ندارد. در کنار تخت دخترش ایستاده و منتظر نگاهمان است تا دردهایی را که هر روز از دلش می‌گذرد باز هم بازگو کند هر چند که عمق فاجعه آنقدر زیاد است که هیچ قلم و تصویری نمی‌تواند آن را شرح دهد؛ این را حال و روز خودمان و عکاس‌مان هم فریاد می‌زند.

مادر داغدیده می‌گوید و می‌گوید تا شاید تلنگری شود برای مسئولان که مرهمی برای زخم به درد نشسته این کودکان و خانواده‌شان بیابند.

مادر می‌گوید دخترش با 50 درصد سوختگی تاکنون 25 بار و شاید حتی بیشتر، تحت عمل جراحی صورت و دست قرار گرفته، عمل‌هایی که به گفته پزشک معالجش مشخص نیست تا چندین سال دیگر باید ادامه یابد و معلوم نیست با این عمل‌ها تا چند درصد می‌تواند چهره از دست رفته‌اش را باز یابد.

حالا هر سه مادر شروع به صحبت‌کردن می‌کنند. داغشان دوباره جان‌ گرفته. هر آنچه به خاطر می‌آورند از فشار مالی تا وعده‌های فراموش‌شده و بی‌مسئولیتی برخی مدیران ارشد آموزش و پرورش استان و کشور تا کابوس‌های شبانه کودکانشان را بازگو می‌کنند.

نمی‌دانیم به کدام صورت نگاه کنیم، هر یک چیزی می‌گویند. آرامشان می‌کنیم.


"مادر نادیه" بهتر از دیگران فارسی صحبت می‌کند. رشته کلام را بدست می‌گیرد و از تکرار عمل‌های هر سه ماه یکبار خبر می‌دهد و می‌گوید: برای جراحی ترمیمی صورت بچه‌ها از پوست قسمت‌های مختلف بدنشان برداشته و به صورتشان گرفت (پیوند) می‌زنند، این جراحی‌ها هر سه ماه یکبار تکرار می‌شود.

حالا نادیه به طرفمان می‌آید. دستم را بروی شانه‌اش می‌گذارم، البته با احتیاط. خیلی زود ایستاده به بغلم می‌خزد. اسمعه در کنارش می‌ایستد. مادر نادیه دلش آرام نمی‌گیرد و ادامه می‌دهد: درد پرستاری از بچه‌ها یک طرف و دوندگی برای اسکان در تهران از طرف دیگر، نایی برایمان نگذاشته. قبل از آمدن به تهران برای هماهنگی مراجعه می‌کنیم که تاکید می‌کند بروید مشکل جا ندارید، اما وقتی می‌آییم از صبح تا بعداز ظهر باید منتظر بمانیم تا یک اتاق برای اسکان در تهران آنهم در خانه فرهنگیان بدهند.

هر سه مادر از نحوه رسیدگی و هماهنگی‌های آموزش و پرورش به شدت ناراضی هستند و امیدوارند تا بلکه مسئولان جدید فکری به حالشان بکنند.

«نازدار ترکه»، مادر آمنه راک می‌گوید: زمانی که بچه‌ها در بیمارستان سینای تبریز بستری بودند به علت رسیدگی نامناسب پزشکی بدنشان عفونت کرده بود، به طوری که پس از انتقال به اصفهان، پزشکان گفتند اگر دیرتر منتقل شده بودند عفونت خون باعث مرگ آنها می‌شد، اگر کودکانمان در آن بیمارستان می‌ماندند مرگشان حتمی بود.


وی در حالی که دستهایش را به هم گره کرده و در چهره‌اش ناامیدی نسبت به آینده نامعلوم دخترش موج می‌زند، ادامه می‌دهد: پس از جراحی‌های متعددی که صورت گرفته جای جراحی‌ها گوشت اضافی آورده؛ هرچند پزشکان این اتفاق را عادی می‌دانند، اما برای خانوده‌ها قابل پذیرش نیست. می‌پرسیم چرا از روز اولی که حادثه رخ داد کودکانتان را به تهران منتقل نکردید که مادر نادیه و آمنه هر دو مدعی می‌شوند « برخی مسئولان آموزش و پرورش از ترس رسانه‌ای شدن حادثه و ابعاد فاجعه که در چهره کودکان نمایان، اجازه انتقالی نداده اند»؛ ادعایی که مسئولان وقت باید به آن پاسخ دهند.

علاوه بر صورت و دستهای "نادیه" پشت و کمر این دخترک نیز بشدت سوخته و وقتی این موضوع را می‌فهمیم که لباسش را بالا می‌زند. پشتش تکه تکه سوخته و برجسته شده، نمی‌توان بیشتر از چند ثانیه نگاه کرد. نمی‌دانیم چه بپرسیم فقط نگاهمان را از پشت این کودک می‌دزدیم، جراحت و عمق سوختگی در صورت، دستها و بدن این فرشته‌های کوچک داستان تلخی است که تا آخر عمرشان همراه آنهاست.

نادیه عکسی پرسنلی با خود به همراه دارد، معصومیت چهره زیبایش را نشان می‌دهد. مادرش سرش را به علامت اینکه نمی‌دانیم چه کنیم، به چپ و راست تکان می‌دهد و می‌گوید: چه آینده‌ای در انتظار این دختران است.


وی درباره اینکه تا کنون هیچ مبلغی بابت دیه به خانواده دانش‌آموزان شین آبادی پرداخت نشده است، اضافه می‌کند: مسوولان آموزش و پرورش به ما قول داده‌اند بعد از 15 سالگی "بیمه معلم" به این دانش‌آموزان تعلق خواهد گرفت که همانند بیمه عمر است اما معلوم نیست عملی شود یا خیر. بیمه حوادث دانش‌آموزی هم که 100 یا 200 هزار تومان است نه تنها پرداخت نشده بلکه چنین رقم‌هایی دردی از کودکانمان دوا نمی‌کند.

سراغ بیمه 50 میلیون تومانی ایران را می‌گیریم که در این باره نیز مادران متفق‌القول می‌گویند: قرار بود مستمری تا آخر عمر برای کودکانمان برقرار شود که تا کنون جوابی از سوی مسوولان در این باره نشنیده‌ایم.

مادران به شدت از فشارهای اقتصادی حاکم بر خانوارهایشان گله‌مند هستند و ادامه می‌دهند: بدلیل همراهی همسرانمان با کودکان برای امر درمان آنها از کار بیکار شده‌اند و کارفرمایان حاضر به همکاری نیستند. همچنین قرار بود به علت بیکار شدن همسرانمان به آنها حقوق بیکاری و به مادران نیز حق پرستاری پرداخت شود که هیچ یک از این قولها و وعده‌ها تاکنون عملی نشده است.

مادران دانش‌آموزان همچنین اظهار می‌کنند که تنها هزینه ایاب و ذهاب و بیمارستان پرداخت می‌شود و سایر هزینه‌ها از جمله اقامت در سایر تهران و اصفهان و مایحتاج ضروری به عهده خانواده‌هاست و مبلغی بدین منظور پرداخت نمی‌شود و با گذشت 10 ماه از تامین هزینه‌های جاری مستاصل هستند.

مادر آمنه حادثه رخ‌داده را اتفاقی غیرقابل جبران می‌داند، لذا از دولت می‌خواهد حقوق و مستمری برای فرزندان برقرار شود تا آینده این دختران بدون حضور والدین در خطر نباشد و تا پایان عمر مورد حمایت دولت باشند.


در ادامه از آنها درباره عیادت مسوولان از دانش‌آموزان شین‌آبادی می‌پرسیم، پاسخشان بسیار متفاوت از اظهاراتی است که برخی مسوولان از پیگیری خود در رسانه‌ها عنوان می‌کنند. مادر نادیه می‌گوید: وزیر قبلی آقای حاجی بابایی فقط یکبار در بیمارستان تبریز و یکبار هم اصفهان به دیدن کودکانمان آمد. از وقتی هم که به بیمارستان ساسان تهران آمده‌ایم همسرانمان از، سرپرست فعلی آموزش و پرورش و نماینده پیرانشهر خواستند برای دیدن وضعیت بچه‌ها به بیمارستان بیایند که در این عیادت آقای فانی برای پیگیری درمان قول داد.

مادر نادیه در ادامه گلایه‌هایش عنوان می‌کند: از چند ماه پیش که فاکتور 700 هزار تومانی هزینه دارو و سایر هزینه‌ها را پرداخت کرده‌ایم بیش از سه ماه می‌گذرد اما تا کنون این مبلغ را دریافت نکرده‌ایم و برای تامین بخشی از هزینه‌ها به ناچار باید از اقوام قرض بگیریم.

در مورد تحصیل بچه‌ها با آغاز سال تحصیلی جاری می‌پرسیم که نادیه از روی تخت پایین می‌آید و کنار اسمعه می‌ایستد. هر دو می‌گویند دوست ندارند به آن مدرسه بروند. مادرانشان می‌گویند کودکانشان حال روحی خوبی ندارند و بشدت پرخاشگر و حساس شده‌اند.

مادر آمنه ادامه می‌دهد: اگر نیمه‌شب لامپی را خاموش و یا روشن کنیم آمنه با وحشت شروع می‌کند به فرار کردن و فریاد می‌زند «سوختم! سوختم.»

مادر نادیه هم به حساس شدن دخترش نسبت به محبت پدر و مادر به فرزند 4 ساله‌شان اشاره می‌کند و می‌گوید: اگر فرزند کوچکترم را در آغوش بگیرم و یا لباسی برایش بخرم نادیه می‌گوید چون او سالم است و من سوخته‌ام به او توجه می‌کنید و دوستش دارید، واقعا نمی‌دانیم چه کنیم با مشکلات روحی بچه‌ها که آنها را عصبی کرده‌ است.

مادر آمنه در ادامه می گوید: با توجه به جراحی و زخمهای دست و صورت بچه‌ها قرار بود برای تحصیلشان یک اتاق در نظر گرفته شود که تا کنون با این امر هم موافقت نشده و کودکانمان که باید امسال به کلاس پنجم بروند، علاقه‌ای به تحصیل در آن مدرسه ندارند.

نادیه: وقتی رفتیم مدرسه بخاری روشن بود اما وقتی معلم به کلاس آمد بخاری خاموش شد و به یکی از بچه‌ها گفت سرایدار را صدا کند تا بخاری را روشن کند. وقتی سرایدار آمد و خواست بخاری را روشن کند، آتش کوچکی از بخاری بلند شد. وقتی معلم کلاس دیگر و سرایدار می‌خواستند بخاری را بیرون ببرند، بخاری بین در گیر کرد. معلم خارج از کلاس بود و سرایدار هم از روی آتش بخاری به بیرون پرید.

در این میان مادر آمنه اضافه کرد که بخاری از دست سرایدار به زمین افتاد و آتش گرفت.

مادر آمنه ادامه می‌دهد: در آتش سوزی رخ داده حتی لباس دانش‌آموزان هم نسوخته بود و به دلیل حرارت فضا کودکان همچون سیب‌زمینی کباب شدند و ریه آنها به شدت آسیب دید.

وی با مرور خاطرات آن روز به خالی بودن کپسولهای اطفای حریق و کم‌بودن فاصله حفاظهای پنجره کلاس درس اشاره می‌کند و می‌گوید: به جز باک بخاری که ظرفیت گنجایش 20 لیتر نفت را دارد، گالن 20 لیتری دیگری پر از نفت نیز در کلاس درس بود که آتش با کمک اهالی روستا خاموش و دانش‌آموزان با خودروهای شخصی به بیمارستان منتقل شدند.

به گفته مادران، امسال فقط بخاری این مدرسه را تعویض کرده‌اند و سایر مشکلات و کمبودهای مدرسه همچنان پا برجاست!

حاتمی سرپرستار بخش جراحی بیمارستان ساسان هم در گفت‌و‌گو با ایسنا، با اشاره به وضعیت جسمی و روحی کودکان منتقل شده به این بیمارستان می‌گوید: از نظر روحی، با توجه به اینکه بچه‌ها در سن کودکی قرار دارند هنوز به عمق فاجعه و اتفاقی که برایشان رخ داده پی نبرده‌اند اما از اینکه به آنها توجه می‌شود خوشحالند.

وی در پاسخ به اینکه اگر از همان روزهای اول دانش‌آموزان به تهران منتقل و تحت مداوا قرار می‌گرفتند روند درمانی مناسبتر نبود؟ اظهار می‌کند: سوختگی این بچه‌ها شدید است و با این درجه از سوختگی تنها می‌توان گفت که زنده ماندنشان یک شانس بزرگ است، چراکه این شدت از سوختگی در این سن منجر به مرگ فرد می‌شود لذا به نظر می‌رسد رسیدگی‌های اولیه به موقع صورت گرفته است.

وی می‌افزاید: این کودکان شاید بیش از 100 بار طی سالیان طولانی مورد جراحی‌های متعدد ترمیمی قرار بگیرند تا بخشی از ضایعه پوستی آنها درمان شود، هرچند این درمانها صورت اولیه آنها را باز نخواهد گرداند، اما تنها به ترمیم بخشی از ضایعات کمک می‌کند.

به گفته حاتمی، در عمل جراحی روز چهارشنبه 27 شهریور ماه دستهای کودکان تحت جراحی قرار گرفت، هرچند بخشی از ضایعات بوجود آمده از جمله از بین رفتن عضله و مفاصل و انگشتان این کودکان قابل جبران نیست و با این جراحی‌ها تنها بخشی از ظاهر دست و صورت آنها ترمیم می‌شود.

عکس کودکان در دستانشان است، می‌خندند و با عکاس عکس می‌گیرند و می‌خواهند عکسشان را نشانشان بدهد و با لحنی کودکانه می‌گویند "وای چه خوشگل افتادیم!". باید طاقت بیاوری که صدای خنده‌هایشان را که فقط صداست و تصویرش دلت را آشوب می‌کند، بشنوی. صورتشان را آتش به تاراج برده. خجالت می‌کشند نگاهت کنند و یا بخندند اما آیا خجالت نباید برای بی‌مسوولیتی عده‌ای باشد که به خودشان زحمت نداده‌اند با عیادت از این دانش‌آموزان مرهمی بر دل پرزخم آنها باشند.

دکتر فاطمی، فوق تخصص ترمیمی و جراح دانش‌آموزان منتقل شده از شین‌آباد که مسوولیت جراحی آنها را بدون نوبت پذیرفته است هم درباره آخرین وضعیت کودکان، به ایسنا می‌گوید: متاسفانه این کودکان دو عضو حیاتی یعنی دست و صورت خود را در این سوختگی از دست داده‌اند. هر چند نقاط دیگر بدن‌ آنها نیز سوخته، اما مهم‌ترین عناصری که به شدت ایجاد مشکل کرده، دست و صورت آنهاست.

وی می‌افزاید: با توجه به اینکه بازسازی دست و صورت بسیار مشکل است، از لحاظ زیبایی عملکرد فرد را دچار مشکل می‌کند، چرا که قرار گرفتن اعضای حیاتی از جمله چشم، دهان، بینی و گوش در صورت هم از نظر زیبایی و هم از نظر عملکرد بسیار حائز اهمیت است و چسبندگی‌هایی که در این ناحیه ایجاد می‌شود، نه تنها عملکرد را دچار مشکل می‌کند، بلکه از نظر زیبایی نیز مسئله‌ساز است.

این فوق تخصص جراحی ترمیمی ادامه می‌دهد: در ضایعاتی که برای دست این بچه‌ها ایجاد شده، عملکرد مفاصل آنها با مشکل مواجه شده که از لحاظ زیبایی نیز مشکلاتی را ایجاد کرده است، لذا درمان‌های این کودکان بسیار طولانی و مشکل و نتایج نیز صددرصد قابل پیش‌بینی نیست.

فاطمی می‌گوید: این بچه‌ها باید طی سال‌های سال مورد جراحی‌های مختلف قرار بگیرند تا از نظر زیبایی و عملکرد، به حد قابل قبول و رضایت‌بخشی برسند، اما اینکه چند بار باید تحت جراحی قرار بگیرند و یا چه مدت درمان آنها به طول خواهد انجامید، قابل پیش‌بینی نیست.

به گفته وی، با توجه به اینکه سالی سه تا چهار جراحی بروی این کودکان انجام خواهد شد، طی چهار سال، کارهای اولیه‌ای را می‌توان برای ترمیم بخشی از ضایعات به وجود آمده، انجام داد اما درمانهای دراز مدت آنها باقی می‌ماند.

این پزشک فوق تخصص ادامه می‌دهد: سوختگی بیماری است که تا آخر عمر گریبانگیر فرد است، لذا نمی‌توان گفت درمان سوختگی در یک مقطع زمانی به اتمام می‌رسد و این بیماری همراه همیشگی این کودکان خواهد بود و هرگز آنها به حالت طبیعی باز نخواند گشت و زیبایی از دست رفته آنها قابل برگشت نیست، همینطور کارهایی که پیش از این انجام می‌دادند بعد از این قادر به انجامش نخواهند بود که جای تاسف دارد.

این جراح همچنین با انتقاد از همکاری نکردن آموزش و پرورش با کادر پزشکی می‌گوید: متاسفانه پیش از این آموزش و پرورش همکاری خوبی نداشت و پیگیری‌های زیادی انجام شد برای درمان این کودکان چراکه این کودکان دچار سوختگی شدید شده‌اند و دولت موظف است هزینه درمانی آنها را پرداخت کرده و بهترین شرایط درمانی را برایشان فراهم کند.

وی معتقد است درمان این کودکان تنها به عملهای جراحی محدود نمی‌شود بلکه آنها نیازمند مشاور روانی، مددکار، فیزیوتراپ و کار درمانی هستند، هرچند جسمشان سوخته؛ زیرا اما روحشان بیشتر دچار آسیب شده است.

وی ادامه می‌دهد: چند سال دیگر این کودکان به سن بلوغ می‌رسند و با وضعیت صورتی و دستی که دارند قطعا دچار اختلال روانی خواهند شد. متاسفانه یک تیم منسجم درمانی برای این کودکان وجود ندارد و آموزش و پرورش پیگیر تشکیل این تیم پزشکی منسجم نیست.

دکتر فاطمی در ادامه در پاسخ به اینکه آیا اعزام این کودکان به خارج از کشور تاثیری در تسریع و روند بهبودی آنها خواهد داشت؟ می‌گوید: قطعا کشورهای پیشرفته در درمان سوختگی متفاوت از ایران هستند، اما این تفاوت در روش‌های درمانی نیست چراکه جراحی‌هایی که در خارج از کشور بروی چنین کودکانی انجام می‌شود، در ایران نیز قابل انجام است، اما در کشورهای توسعه‌یافته تیم ارگانیزه و منسجم درمان سوختگی وجود دارد که ایران فاقد آن است. روند درمان سوختگی در ایران همانند جزیره‌های دور از هم است که هر بخشی در آنها کار خودش را انجام می‌دهد.

وی می‌گوید: بهترین اقدامی که آموزش و پرورش می‌تواند برای این بچه‌ها انجام دهد، تشکیل یک تیم منسجم درمانی از بهترین پزشکان کشور است تا مراحل درمان این کودکان ادامه یابد.

سال تحصیلی جدید آغاز شد اما ماه مهر دیگر برای کودکان شین آباد بوی مهربانی ندارد. دانش‌آموزان کلاس پنجم برخلاف سالهای پیش دیگر شور و اشتیاقی برای رفتن به مدرسه به ویژه همان مدرسه‌ای که آینده آنها را در خشم شعله‌های آتش خاکستر کرده، ندارند و حال این کودکان در اتاق جراحی آینده نامعلومشان را ورق می‌زنند....
منبع: خبرگزاری ایسنا

ارسال نظر

  • داوود

    خدایا رحم کن به همه ی کودکان و دانش آموزان این مرزوبوم چون جز تو هیچ پناهی ندارند.
    در حالیکه این نظرو مینویسم، تصویر گرانترین خودروی خیابانهای ایران هی از جلوم رد میشه و این جگرمو آتیش میزنه...

  • ناشناس

    لعنت بر بانیان حادثه ..لعنت برکسانی که محاکمه ی شان نمی کنند ... خدایی اگر ما خبرنگار نداشتیم چه می شد؟... منتظر دولت نیستیم خودمان حاضریم کمک کنیم برای جراحی پلاستیک ..دفاع مقدس همین است هرچند ازمون فیلم نسازن..چه بهتر که ده نمکی راجع به مردان گمنام فیلم نسازد..پارسینه بیا یک کمپین بذار برای کمک و یک موسسه امین و با گزارش روز به روز سایت خودتون روند اجرا رو گزارش کنین...من حاضرم کمک کنم...تا سیه روی و سیه بخت شود آنکه می گوید ما پیشرفته ترین کشور خاور میانه هستیم!! دیگر حرفم را زدم..هرجند تند بود اما باید به اینها کمک شود

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار