گوناگون

طنز/ در مذهب ما خنده حلال است ولیکن...

چون سوخت ندارند به اندازه ی کافى

چندى ست شده کار جهان هسته شکافى

از مطلع این شعر ندارم هدفى خاص

زیرا خوشم آمد فقط از شکل قوافى

هر چند که در طنز به منطق نظرى نیست

بیهوده نباید بکنى فلسفه بافى



کافى ست که درگیر شوى با خم زلفى

مضمون به خدا هست به اندازه ى کافى

از هر طرف یار بچسبى خود یار است

باقى همه سرگشتگى و سعى اضافى

در مذهب ما خنده حلال است ولیکن

آن قدر که بعدا نکند گریه تلافى

گفتند به ما باده حرام است ولى من

بگذار بگویم کمى از باده ى صافى



از آن مى نابى که ز نرخش خبرى نیست

از بس که ز میخانه ندادند به ما، فى

ما بى کس و کاران همه رفتیم به خدمت

آنان که نرفتند گرفتند معافى!

از ما چه فغان ها به هوا رفت و دهان ها

مانند زمین صاف شد آن هم به چه صافى!



یک بار دگر توبه ز مى کرده و رفتیم

در کار گلاب و گل و شیرینى تافى

با این همه ما غیر ضرر سود نکردیم

با این که نبودیم پى فعل منافى!



تا حال به اندازه ى یک سال پس از چاپ

مجموعه ى شعرت شده علاف صحافى!؟

بعدا بروى باز ببینى که همان جا

مجموعه ى بى جلد شما هست کما فى!



آن قدر بگریى که پس از گریه ى بسیار

کم کم بکشد کار تو تا وقت اضافى

آن قدر که حتى بشود خشک دوچشمت

قدرى که به قول ادبا کافى و وافى

گه گاه ز ما یاد کن اى یار مجازى

فیلتر شکنت بود گر از نوع مک آفى!



این شعر به اندازه ى کافى شده، عقل است

دیگر بکنى کات و از این بیش نلافى!

منبع: تهران امروز / ‌ناصر فیض

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار