یادداشت بهرام رادان برای عسل بدیعی
پارسینه: عسل بانو ،بى اختيار ياد خاطره اى افتادم مربوط به نوروز ١٣٨٢، سر صحنه شمعى در باد( كه اونموقع اسمش بود: سوداى پرواز)
تقريبا سه هفته از فيلمبردارى ميگذشت و ما كماكان به دنبال بازيگر دختر بوديم. تعداد زيادى رو در نظر داشتيم ولى هيچكدوم جدى نبودند، يادمه كه توى پياده روى خيابان وليعصر، نزديك ميرداماد،تو خلوتى تهرون تو روزاى اول بهار، با خانم درخشنده راه ميرفتيم و اسامى رو مرور ميكرديم كه يهو من اسم تو رو آوردم،
وقتى خانم درخشنده دليلم رو پرسيدن،گفتم، عسل بديعى انگار واقعا خود اين نقشه! آسمانيه و هيچ بدى در عمق چشماش نيست، درست مثل دختر قصه ما.
حالا از اونموقع دقيقا ده سال ميگذره و بيشتر از هميشه مشخص شد كه روح پاك تو تا چه اندازه به كالبد خاكى اين دنيا متصل نبود، كه تا چه اندازه تو سوداى پرواز داشتى.
عسل بانو
مطمئنم كه در اون ديار خوشحالترى ،
سلام من رو به همه برسون به خصوص خسرو شكيبايى كه دلم تنگه براى اون خش صداش و على حاتمى و فردين و خلاصه هر كسى كه مثل خودت اينجا نيست ،ولى ياد و خاطره ش ثبته تو تاريخ اين سرزمين.
به اميد ديدار همكار نازنين.
بهرام رادان
تقريبا سه هفته از فيلمبردارى ميگذشت و ما كماكان به دنبال بازيگر دختر بوديم. تعداد زيادى رو در نظر داشتيم ولى هيچكدوم جدى نبودند، يادمه كه توى پياده روى خيابان وليعصر، نزديك ميرداماد،تو خلوتى تهرون تو روزاى اول بهار، با خانم درخشنده راه ميرفتيم و اسامى رو مرور ميكرديم كه يهو من اسم تو رو آوردم،
وقتى خانم درخشنده دليلم رو پرسيدن،گفتم، عسل بديعى انگار واقعا خود اين نقشه! آسمانيه و هيچ بدى در عمق چشماش نيست، درست مثل دختر قصه ما.
حالا از اونموقع دقيقا ده سال ميگذره و بيشتر از هميشه مشخص شد كه روح پاك تو تا چه اندازه به كالبد خاكى اين دنيا متصل نبود، كه تا چه اندازه تو سوداى پرواز داشتى.
عسل بانو
مطمئنم كه در اون ديار خوشحالترى ،
سلام من رو به همه برسون به خصوص خسرو شكيبايى كه دلم تنگه براى اون خش صداش و على حاتمى و فردين و خلاصه هر كسى كه مثل خودت اينجا نيست ،ولى ياد و خاطره ش ثبته تو تاريخ اين سرزمين.
به اميد ديدار همكار نازنين.
بهرام رادان
درود به همشون
چرا عکسشو عوض کردید ؟ اون که خوشگل تر بود ؟
آها ، موهاش معلوم بود؟
آها ، آها
آفرین به آقای رادان
روحش شاد.
خدا بیامرزه همشونو اقای رادان فکر میکنم شما خوب میدونید اون طرف چه خبره فکر کرده رفته مهمونی