دلم می خواست بگویم...
پارسینه: دلم میخواست برگردم به دختر کناریم که داشت میگفت «فقط منتظره کاراش جورشه و بره و دیگه برنگرده تا از دست مامان و باباش راحت شه و دنیای بزرگتر رو کشف کنه» بگم «اینطوری فکر نمیکنم، مگه دنیای ما ادمها جز خانواده و دوستامونن؟.»
دلم میخواست بگم «دنیای من کوچیه چون دیگه به این فکر نمیکنم که میخوام دنیا رو بسازم، خوبی رو بیارم و کارها رو روبراه کنم. دنیای من الان، همین دلخوشیهای کوچیه. همین که وقتی شب میام خونه مامان داره تلویزیون نگاه میکنه و بابا پشت کامپوتره چون فقط کافیه یه روز که مامانت بیمارستانه کلید رو بندازی بیای تو و ببینی هیچی ارومت نمیکنه جز همون تصویر تکراری نشستن اون جلوی تلویزیون.»
دلم میخواست بگم «دلخوشی من اینکه وقتی عصر دلم گرفته فقط به یکی از همون دوستا بگم بریم کافه و بدون اینکه منتظر جوابش باشم، وسایلم رو جمع کنم تا جواب بده که کجا بریم.» دلم میخواست بگم «دنیای من کوچیه وقتی که میبینم مامان بزرگم هر روز پیرتر میشه و تازگیها وقتی بهش سرمیزنم گاهی یه داستان رو 4_5 بار تعریف میکنه و دلم میگیره وقتی پامو از خونش میزارم بیرون.»
دلم میخواست بهش بگم «تو که میگی میخوای بری تا 10 سال دیگه یه زندگی خوب بسازی که به قول خودت مامان و باباتم بیان پیش تو، چه تضمینی میدی که 10 سال دیگه بازم باشن اما اونها الان هستن بدون اینکه تو ببینیشیون یا بخوای که باشن.» اما روم نشد اینها رو بهش بگم فقط آرزو کردم یه روزی نه من از این حرفا پشیمون بشم نه اون.
سحر آزاد/روزنامه نگار
دلم میخواست بگم «دلخوشی من اینکه وقتی عصر دلم گرفته فقط به یکی از همون دوستا بگم بریم کافه و بدون اینکه منتظر جوابش باشم، وسایلم رو جمع کنم تا جواب بده که کجا بریم.» دلم میخواست بگم «دنیای من کوچیه وقتی که میبینم مامان بزرگم هر روز پیرتر میشه و تازگیها وقتی بهش سرمیزنم گاهی یه داستان رو 4_5 بار تعریف میکنه و دلم میگیره وقتی پامو از خونش میزارم بیرون.»
دلم میخواست بهش بگم «تو که میگی میخوای بری تا 10 سال دیگه یه زندگی خوب بسازی که به قول خودت مامان و باباتم بیان پیش تو، چه تضمینی میدی که 10 سال دیگه بازم باشن اما اونها الان هستن بدون اینکه تو ببینیشیون یا بخوای که باشن.» اما روم نشد اینها رو بهش بگم فقط آرزو کردم یه روزی نه من از این حرفا پشیمون بشم نه اون.
سحر آزاد/روزنامه نگار
ای جانم.. مامان و بابا :)
آرزوی هر پدر بزرگ و مادر بزرگی دیدن سلامت و رشد و تکامل نوه اش است. آنها برای نوه هایشان دوستان خوبی هستند ، با اینکه وظیفه ی تربیت کودک بر عهده شان نیست اما در این امر از کوچکترین چیزی دریغ نمی کنند. همچنین گاهی اوقات به پدر و مادر کودک نیز کمک می کنند تا والدین به کار های عقب افتاده شان برسند.
آيا رابطه مادربزرگها، پدربزرگها و نوهها، متغير است؟
بله، هماهنگي اين رابطه بسته به سن دو طرف تغيير ميکند. يک سن طلايي وجود دارد که در آن هم نوه و هم مادربزرگ و پدربزرگ به هم گرايش پيدا ميکنند. کودکان زير 12سال کنجکاوند، دوست دارند بازي کنند، حرف بزنند و بازي کنند و مادربزرگ و پدربزرگ بين 60 تا 70 سال هنوز سرپايند و از سرگرم شدن با نوههايشان لذت ميبرند. فراموش نکنيد براي آنکه يک رابطه هميشه قوي باقي بماند بايد ابتکار به خرج داد. درست است که گاهي فاصله ميان سالها باعث ميشود تفاوتهاي فرهنگي، زباني و اخلاقي خلق شود ولي با اين حال گاهي با اين تلاش ميتوان رابطه را حفظ کرد.
آيا اين احتمال وجود دارد که پدربزرگ و مادربزرگها، بيش از حد وقتشان را صرف نوهها کنند؟
بله! بايد حد تعادل را رعايت کرد. پدربزرگ و مادربزرگ شدن يک شوک احساسي است. خيلي خوب است که بتوانيم احساس برقرار کردن يک رابطه جديد را تجربه کنيد اما بايد مواظب باشيد در تربيتي که پدر و مادر براي فرزندشان انتخاب کردهاند، دخالت نکنيد و بيش از حد نوهها را لوس، بار نياوريد. بايد قبول کنيم که پدر و مادر، واسطهاي بين نوه و مادربزرگ و پدربزرگ هستند.
پس بايد به آنها احترام بگذاريم. لازم نيست پدربزرگ و مادربزرگها در دعواي والدين و فرزندانشان دخالت کنند. اجازه دهيد نوه راهي داشته باشد تا با متوسل شدن به شما بتواند از والدينش طلب بخشايش کند.
رابطه نوه با پدربزرگ و مادربزرگش به چه عواملي بستگي دارد؟
رابطه والدين با پدربزرگ و مادربزرگ، سن وضعيت جسمي و روحي وعده نوهها از جمله عواملياند که بر رابطه پدربزرگ و مادربزرگ با نوهها تاثير ميگذارد. مسلما رفتار پدربزرگ و مادربزرگ با اولين نوه و پنجمين نوه يکسان نيست. اين موضوع که والدين، چندمين فرزند خانواده باشند و اينکه خواسته يا ناخواسته به دنيا آمده باشند، همگي روي رابطه مادربزرگ و پدربزرگ با نوه تاثير ميگذارد.
آيا پدربزرگها و مادربزرگها، هويت نوههايشان را تحت تاثير قرار ميدهند؟
البته آنها نقش مهمي در شکل گرفتن هويت بچهها بازي ميکنند. نوهها هميشه از والدينشان و به ويژه مادربزرگها و پدربزرگها ميخواهند برايشان قصه بگويند.
نوجوانان بيش از هر گروه سني ديگري به مادربزرگها و پدربزرگها وابستهاند.
نوجواني سني است که افراد براي ريشههاي خود و پذيرفتن باورها به سراغ تاريخچه خانوادگي ميروند و در اين ميان، مادربزرگ و پدربزرگها مرجع خوبي هستند. البته توجه داشته باشيد که رابطه يک نوجوان با پدربزرگ و مادربزرگش چندان صميمي نيست. مطمئنا او ترجيح ميدهد همراه با دوستانش به سينما برود تا با پدربزرگ و مادربزرگ.
پدربزرگها و مادربزرگها بايد از انجام دادن چه رفتارهايي خودداري کنند؟
هرگز نبايد والدين را در مقابل کودک مورد مواخذه قرار داد و از آنها انتقاد کرد اين کار از نظر رواني بر شخصيت و روان کودک تاثير ميگذارد. فراموش نکنيد، هميشه حق با مادربزرگ و پدربزرگ نيست. در صورتي که توان جسمي براي نگهداري از نوههايتان را نداريد، به راحتي به والدين جواب رد بدهيد. گاهي والدين متوجه نيستند که سن و سالي از پدربزرگها و مادربزرگها گذشته و آنها خستهاند.
هرگز نبايد والدين را در مقابل کودک مورد مواخذه قرار داد و از آنها انتقاد کرد اين کار از نظر رواني بر شخصيت و روان کودک تاثير ميگذارد.
چند توصيه براي مادربزرگها و پدربزرگها:
سرمايهگذاري کنيد: پدربزرگ و مادربزرگ خوب بودن هيچ رمزو رازي ندارد، تنها بايد وقت خود را صرف نوههايتان کنيد. اما مواظب باشيد خيلي سر خود را شلوغ نکنيد.
سازنده انتقاد کنيد: با انتقادهاي تند نيز کاري نکنيد که فرزندان و نوههايشان از شما فاصله بگيرند. هميشه انتقادهاي سازنده و بيطرف انجام دهيد.
سلامت باشيد: نوهها، مادربزرگهايي را دوست دارند که با آنها به گردش بروند. شما مرتبا ورزش کنيد و تعادل غذايي را حفظ کنيد.
رقابت را نگه داريد: فراموش نکنيد بچهها، دو مادربزرگ و دو پدربزرگ دارند. هرگز تلاش نکنيد خود را رقيب خود کنيد تفاوتهاست که جذابيت ميآفرينند.
کاردستي بسازيد: در دنياي امروز اسباببازي و بازيهاي رايانهاي موج ميزند. اگر يک اسباببازي پلاستيکي براي فرزندتان بخريد او جذب شما نميشود. برعکس اگر يک کاردستي برايش بسازيد، تا ابد خاطره خوبي از شما در ذهنش باقي ميماند.
کمي مد روز شويد: سعي نکنيد تمام روزتان را با بافتني و باغباني پر کنيد. به نوههايتان SMS بفرستيد، ميل بزنيد و با آنها چت کنيد!
گوش شنوا باشيد: نوهها به دنبال گوش شنوايي هستند تا صحبت آنها را بشنوند، ولي قضاوت نکنيد. پس به صحبتهاي آنها گوش کنيد و در کمال آرامش و غيرمستقيم آنها را نصيحت کنيد. آنها معمولا مواردي را با شما در ميان ميگذارند که با والدينشان مطرح نميکنند. پس سعي کنيد هميشه در دسترس باشيد.
داشتن پدر بزرگ و مادر بزرگ فقط لیاقت می خواد.....خیلی دوست داشتم الان هر 4 تاشون هم زنده بودن......خیلی دوست داشتم
سلام دوستان! بیایم قدر داشته هامون رو بدونیم که وقتی نباشن تازه میفهمیم چی بودن و چی رو از دست دادیم؛ تازه اگه خدا کمکمون کنه و اونموقع بفهمیم... اشکم درومد :"( من یه پدربزرگ داشتم که با دنیا عوضش نمیکردم؛ همیشه هرجا میخواستم برم میگفت بیا پیش من اونجا همیشه هست ولی من همیشه نیستما!!!!!!!!! من باور نمیکردم که یه روز بیاد که عزیز دلم بابائیه ی قشنگم دیگه نباشه... ولی از 31اردیبهشت 89 اون به وصال معشوقش رسید و دیگه نیست؛ نه خودش نه دستای نازنینش نه نگاه مهربونش نه حرفا و صحبتهای دلگرم کنندش و نه... و من همیشه و هرلحظه دلتنگ خودشو نگاه مهربون و صدای قشنگش هستم... خدا همه رفتگانمون رو قرین رحمت خودش کنه و عزیزانمون رو برامون حفظ کنه و اول پاکمون کنه و بعد خاکمون...