گوناگون

دردسرهای عکس‌های وایبری

پارسینه: خیلی وقت نبود او را می‌شناختم، در یک شبکه اجتماعی با هم آشنا شدیم. او طراح میز و صندلی بود و از من خواست کارهایش را ببینم و نظر بدهم. به خاطر سرعت پایین اینترنت و حجم بالای عکس‌ها شماره تلفنم را گرفت تا در وایبر آنها را بفرستد.

خیلی وقت نبود او را می‌شناختم، در یک شبکه اجتماعی با هم آشنا شدیم. او طراح میز و صندلی بود و از من خواست کارهایش را ببینم و نظر بدهم. به خاطر سرعت پایین اینترنت و حجم بالای عکس‌ها شماره تلفنم را گرفت تا در وایبر آنها را بفرستد.

به گزارش جام جم ، شب اول فقط عکس کارهای شرکتش را فرستاد و کمی در این باره با هم حرف زدیم. چند روزی از او خبری نبود. بعد از چند روز از اتاقش عکسی فرستاد و خواست تا نظرم را به او بگویم. بعد از من خواست عکس اتاقم را برای او بفرستم تا ببیند سلیقه‌ام چطور است. حرف‌هایمان کم‌کم از میز و صندلی و اتاق و سلیقه به سمت خودمان کشیده شد. عکس‌هایمان هم همین‌طور.
بار اول گفت عکس واضح‌تری از آنچه در آن شبکه اجتماعی گذاشته‌ای برایم بفرست. می‌خواهم ببینم بانوی به این خوش سلیقگی چه چهره‌ای دارد، بعد گفت می‌خواهم ببینم موهایت چه رنگی است و.... نمی‌دانم چرا اما در این مدت با این که خیلی او را نمی‌شناختم، به‌خاطر حجم بالای مکالمه‌مان، با او احساس نزدیکی می‌کردم. از صبح تا شب جملات زیبایی برایم می‌فرستاد و کم‌کم به من ابراز علاقه کرد. گفت قصدش ازدواج است و خیلی زود کارهایش را جمع و جور می‌کند تا با خانواده‌اش به خواستگاری بیاید. از من خواست به کارگاهش بروم و کارهایش را از نزدیک ببینم. من رفتم، آنجا تنها بودیم و... وقتی به خانه برگشتم، تلفنش در دسترس نبود. دیگر از او خبری نشد تا این که یک بار پیامکی برایم فرستاد که اگر از رابطه‌مان به کسی حرفی بزند، تمام عکس‌هایی که برایش فرستاده بودم را در اینترنت منتشر خواهد کرد. باورم نمی‌شد تمام حرف‌های عاشقانه‌اش دروغ بود. همین‌طور باورم نمی‌شد که من این عکس‌ها را از خصوصی‌ترین لحظاتم برای کسی فرستادم که نمی‌شناختم. دلم می‌خواهد سرم را روی زانوان مادرم بگذارم و با او درد دل کنم، کاش می‌دانست... .

خوش به ‌حال پدر و مادرهای قدیم. امروز هر چند امکانات زندگی بیشتر شده و خیلی کارها با راحتی بیشتری انجام می‌شود اما مدیریت رابطه با همسر، تسلط بر روابط خارج از خانه فرزندان و در یک کلام کنترل فرزندان کار سخت‌تری شده است. این روزها بزرگراه‌هایی که پایشان به خانه ما باز شده، در کنار خدماتی که می‌دهند، بر نگرانی‌هایمان افزوده‌اند.

زمان‌های قدیم، پدر خانواده قانونی وضع می‌کرد که بعد از فلان ساعت، نباید فرزندان بیرون از خانه باشند. همه چیز معلوم بود. اگر فرزندی قرار بود سرپیچی کند، اگر قرار بود جایی بماند، رابطه‌ای برقرار کند و هر کار دیگر، والدین او اولین افرادی بودند که می‌فهمیدند، او را مواخذه می‌کردند یا برای رفتار خارج از محدوده اش تصمیمی می‌گرفتند. هر چند گاهی سبک تربیتی سختگیرانه وجود داشت، اما زندگی‌ها قانون و قرار خودش را داشت.

این روزها اگر همه خانواده از صبح تا شب هم در خانه باشند و بیرون از منزل نروند، باز هم می‌توانند جایی دیگر باشند و مشغول کاری دیگر.

دیگر کسی را نمی‌بینی که موبایل نداشته باشد. حتی در مهمانی‌ها خیلی از افراد، خودشان اینجا و دلشان در دنیای مجازی یا گروه‌های وایبری است.

نظارت والدین بر روابط فرزندان بسیار کم شده است. آنها نمی‌دانند فرزندشان با چه افرادی دوست می‌شود، چه چیزهایی بین شان رد و بدل می‌شود و می‌تواند چقدر در آینده آنها تاثیر بگذارد.

واقعیت این است که باید تغییر را قبول کرد. دنیای واقعی ما با دنیای مجازی در هم تنیده شده پس باید خودمان و فرزندان‌مان برای استفاده صحیح از این دنیا آماده باشیم.

با توجه به این که هر روز سر و کله یک امکان ارتباطی جدید پیدا می‌شود، بهتر است به جای دادن ماهی، به فرزندمان ماهیگیری بیاموزیم. یعنی او را آماده بکنیم تا بتواند روابط بی‌حد و مرز دنیای جدید را مدیریت صحیح کند. به او بیاموزیم خطوط قرمزی که در زندگی واقعی وجود دارد، در اینترنت و موبایل هم باید رعایت شود. فرزند ما از همان ابتدای نوجوانی باید بداند وقتی دکمه ارسال را زد و چیزی را فرستاد در حقیقت هیچ‌گونه تملکی روی آن نخواهد داشت.

باید برای او توضیح دهیم اگر نسل ما مزاحم تلفنی داشت یا در مسیر مدرسه کسی ممکن بود با حرف‌ها و نقش بازی‌کردن، هوایی مان کند، او و هم نسلانش هر لحظه با وصل‌شدن به دنیای اطراف می‌توانند در معرض یک مزاحمت و تباه کردن آینده قرار بگیرند.

البته او هم مثل ما دوست ندارد مدام در حال نصیحت شنیدن باشد و این نکات را به او یادآوری کنیم. بهتر است از همان کودکی، با برقراری ارتباط صمیمانه و دوستی با فرزندمان، راهی برای روزهای نوجوانی، جوانی و حرف‌های نگفته‌اش باز کنیم.

بهترین واکسینه‌کردن فرزندان، داشتن خانه‌ای گرم و والدینی مهربان است که آنها را از لغزش مصون می‌دارد و حتی اگر اشتباهی به حکم انسان بودن از آنها سر بزند، خیلی راحت‌‌تر با والدین‌شان در میان می‌گذارند، قبل از آن که دیر شود.

این قانون فقط درباره فرزندان خانه صدق نمی‌کند. نمی‌توانیم مدام همسرمان را در همه فضاهای مجازی چک کنیم و نمی‌توانیم همیشه نگران این باشیم که ممکن است سرو کله یک رقیب از راه‌دور در زندگی ما پیدا شود، اما می‌توانیم جایگاه خودمان و زندگی مشترکمان را برای او تثبیت کنیم.بهتر است به نقش‌های خانوادگی‌مان بیشتر توجه کنیم. وقتی والدین خودشان هم درگیر آسیب‌های دنیای جدید شده‌اند، نمی‌توان از فرزندان آنها توقع داشت حد و مرزها را بخوبی بشناسند. کمی واقع بین بودن کمک می‌کند اگر از هر وسیله ارتباطی استفاده می‌کنیم، وقتی را برای آن در نظر بگیریم و قوانینی را هنگام استفاده رعایت کنیم تا زندگی‌مان دستخوش خطا نشود

ارسال نظر

  • ناشناس

    چرنده. واسه تلفن و تلوزیون همین افکار بود. بعد کم کم جا افتاد و حالا اگه کسی تو خونش تلفن و تلوزیون نداشته باشه عقب افتاده محسوب می شه. اینا هم جا می افته و تکنولوژی های جدید و جدیدتر میاد.. هیچ راه فراری نیست.
    I’m beautiful in my way
    ‘Cause God makes no mistakes
    I’m on the right track baby
    I was born this way

  • ناشناس

    وایبر چیه

  • ناشناس

    اسم داستان رو ننوشتی.در کل قصه ضعیفی بود.

  • ناشناس

    اسم داستان رو ننوشتی.در کل قصه ضعیفی بود.

  • ناشناس

    اين مطلب پيش درآمد حجمه 20.30به وايبر لاينو بقيه است خوب تو الاغي خاك برسرت شده بايد همه به اتيش شما بسوزند

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار