سالارهای این روزهای خانهها
پارسینه: براساس نتایج تحقیقات صورت گرفته در مرکز پژوهش دانشگاه شهید بهشتی، 70 درصد خانوادههای ایرانی فرزندسالار هستند، این خانوادهها سعی میکنند نیازها و انتظارات فرزندان را برتمامی سلسله فعالیتهای خانواده مقدم دارند
دوره کودکی بچههای دهه 60 و قبل از آن، با بازی در کوچه پسکوچههای محله گره خورده و دوستانی که تعداد آنها معمولا از تعداد انگشتهای دست تجاوز نمیکرد.
به گزارش جام جم، بازیهای پر سر و صدا و پرهیجان پسرها و خالهبازیهای آرام و شاد دخترها، تصویر کودکی کودکان آن روزهاست. کودکانی با امکانات و توقع کم، اما با دلی شاد و لبی خندان! کودکانی که سالار بودند، اما نه به سالاری کودکان این روزها...
واقعیت این است که هیچ کس نمیتواند به طور قطع بگوید که کودکان دوره آتاری و فوتبال دستی و الک و دولک و لیلی حوضک خوشحالتر و خوشبختتر بودهاند یا این کودکان غرق شده در تکنولوژی رایانه و گوشیهای موبایل و تبلتها و لپ تاپ هاو...
اما یک مساله در مورد تفاوت کودکان دیروز و امروز کاملا اثبات شده و آن بیشتر شدن فرزندسالاری در سالهای اخیر نسبت به سالهای دور است، مسالهای که کمکم دارد به معضلی بزرگ تبدیل میشود.
فرزندسالاری، سندرم نازپروری
امروز این کودک خانه است که تصمیم میگیرد اعضای خانواده به کجا بروند و چه وقت بروند، اگر چیزی را دوست داشته باشد، پدر و مادر هم آن را دوست دارند، اگر دوست نداشته باشد، از کل برنامه زندگی خانواده، حذف میشود. کافی است اراده کند چیزی را داشته باشد، پدر و مادر دیگر به این فکر نمیکنند که این وسیله برای کودک ده سالهشان مناسب است یا خیر، زیرا او خواسته و باید داشته باشد...
اما وقتی خوب فکر میکنیم با یک حساب سر انگشتی به این نتیجه میرسیم که «نه» نگفتن به کودکان نه فقط به نفع آنها نیست، بلکه فراهم کردن هرچه که میخواهد، باعث میشود در بزرگسالی تحمل «نه» شنیدن را نداشته باشد و همین مساله باعث به وجود آمدن صدمات روحی جبران ناپذیری به او میشود.
دکتر مهناز استکی، روانشناس و استاد دانشگاه، در گفتوگو با چاردیواری، ضمن اشاره به این نکته که در سالهای اخیر، فرزندسالاری، تحت عنوان « سندرم نازپروری» عنوان میشود، میگوید: ما والدین، به دلیل اینکه به برخی از اهداف خود دست نیافتهایم، میخواهیم تمام آن اهداف را در زندگی فرزندمان دنبال کنیم، یعنی اینکه به این مساله فکر میکنیم که ما میتوانیم فرزندمان را به هر آنچه که خود نداشتهایم برسانیم و او هیچ گاه نباید ناکامی را تجربه کند.
وی میافزاید: اما والدین باید بدانند، ناکامی در کودکان لازمه یادگیری است، یعنی اگر همیشه و همه جا جلوی ناکامی فرزندمان را بگیریم، نباید از او انتظار داشته باشیم که در آینده، یک فرد موفق شود، زیرا ناکامی، اضطراب و یادگیری این مساله که همیشه نباید همه چیز فراهم باشد، باید در فرآیند رشد وجود داشته باشد.
گاهی لازم است به کودکان گوشزد کنیم این وسیلهای که درخواست کرده، هنوز مناسب سن او نیست، یا اگر این مساله مطرح نیست و خرید آن وسیله، فقط از نظر هزینه برای خانواده مشکل ایجاد میکند، میتوان برای او توضیح داد که خانواده شرایط خرید آن را ندارد؛ با این کار هم به کودک میآموزیم لزوما همیشه، نباید هرچه اراده میکنیم، در اختیار داشته باشیم و هم به او مدیریت درست اقتصادی خانواده را آموزش میدهیم.
براساس نتایج تحقیقات صورت گرفته در مرکز پژوهش دانشگاه شهید بهشتی، 70 درصد خانوادههای ایرانی فرزندسالار هستند، این خانوادهها سعی میکنند نیازها و انتظارات فرزندان را برتمامی سلسله فعالیتهای خانواده مقدم دارند؛ در خانوادههای فرزندسالار پس از گذشت مدتی، فرزند، خود را محور و مرکز تمام فعل و انفعالات خانواده میداند و براین اساس، خواستههای خود را در اولویت خواست خانواده تلقی میکند و خانواده با هر مشکلی که دارد، سعی میکند آن را برآورده کند.اما مهم این است که بدانید، آنچه به عنوان الگوی درست روابط فرزندان و والدین عنوان میشود، جمله «نه والدین سالاری و نه فرزندسالاری» است.
تک فرزندها، سالارتر اما تنهاتر
او یک پسر پانزدهساله و تک فرزند خانواده و بسیار خجالتی و کم حرف است، دوستان خیلی زیادی ندارد و بیشتر وقت آزاد خود را پای رایانه و چرخیدن در فضای اینترنت میگذراند؛ و به همان اندازه که دوست واقعی ندارد، دوستان مجازی رنگارنگی دور خودش جمع کرده است... مادرش به دلیل شاغل بودن، او را در سی و پنج سالگی به دنیا آورده و نه فقط دیگر فرصتی برای به دنیا آوردن بچه دیگر نداشته، بلکه فاصله سنی او با تنها فرزندش، امروز مشکلات بسیار زیادی را برای او ایجاد کرده است و اکنون این مادر پنجاه ساله که دوره بسیار طولانی از نوجوان بودن خودش گذشته است، نمیتواند با تنها پسر نوجوانش ارتباط مناسبی برقرار کند، فرزند با تمام کم حرفی و کمروییاش فرمانروای خانه است و حرف اول و آخر را او میزند، اما همیشه تنهاست و خوشحال نیست...
بالاتر رفتن سن بچهدار شدن، نسبت به گذشته، تنها یکی از دلایل وجود تک فرزندها در خانواده است، اما در این امر دلایل دیگری از جمله مسائل اقتصادی، ایدهآلگرا شدن خانوادهها در تربیت و دادن امکانات به فرزندان و... نیز دخیل است.
دکتر مرضیه مشتاقی، روانشناس و مشاور خانواده، در گفتوگو با چاردیواری، ضمن اشاره به این مساله که داشتن یک فرزند یا بیشتر، فقط به نظرات خود والدین و شرایط آنها بر میگردد، میگوید: اما در مورد تکفرزندی به طور کلی، یک سری مسائل باید مورد توجه قرارگیرد.
وی میافزاید: تک فرزندها، فرمانروای خانه هستند و این فرمانروایی از در اختیار داشتن یک کنترل تلویزیون ساده تا انتخاب محل زندگی و مسائل دیگر را شامل میشود و این تصمیمگیری در تمام مسائل زندگی باعث میشود تعامل و تعاون تک فرزندها با دیگر کودکان کمتر شود و از آنجا که وی کمتر نه شنیده و کمتر چیزی را به اشتراک گذاشته در بزرگسالی، مخصوصا در زمان ازدواج به مشکلهای زیادی بر خواهد خورد؛ معمولا بچههای تک فرزند بعد از ازدواج شریک خود را بیشتر به صورت رقیب میبینند تا یک همراه و همسر و همین طور به طور کلی مهارتهای برقراری ارتباطشان در بزرگسالی بسیار ضعیف تر از کسانی است که دارای خواهر یا برادر بودهاند. دکتر مشتاقی همچنین میافزاید: یکی از دلایل و بهانههای خانوادههایی که دارای یک فرزند هستند، این است که اگر آنها بتوانند به یک فرزند به طور کامل رسیدگی کنند و هرچه امکانات وجود دارد در اختیار او بگذارند، خیلی بهتر از این است که دو یا سه فرزند داشته باشند، اما نتوانند همه خواستههایشان را برآورده کنند، اما آنها باید به این موضوع دقت کنند که کدام مورد مهمتر است؟ مسائل اقتصادی یا نیازهای روحی و روانی تک فرزند خودشان...
اما مهمترین مساله این است که در تک فرزندی، فرزندسالاری به عنوان مشکل بزرگ مطرح میشود، به گونهای که پدر و مادر، تمام توجه خود را به فرزندشان معطوف میکنند و هر خواستهای که داشته باشد، برآورده میکنند و معمولا کودکان با این روش لوس خواهند شد و چون خواهر و برادر ندارند، توانایی برقراری ارتباط موثر با دیگران را نیز کمتر یاد میگیرند. از طرف دیگر تنهایی؛ بزرگترین مشکل کودک تک فرزند است. این مشکل قابل پیشبینی و پیشگیری؛ آنها را در مواجهه با مشکلات و تنشهای موجود در جامعهای بزرگتر از خانواده خود که در آن فرمانروایی میکند؛ ناتوان و آسیب پذیر میکند. تک فرزند خانواده که اغلب تنهاست در فقدان خواهر و برادری که با او همصحبت شده تا خود، مشکلات، استعدادها و چالشهای پیش رویش را بشناسد، در پیدا کردن جایگاه واقعیاش در جامعه دچار مشکل است.
اوقات فراغت سالارها و آرزوهای بر باد رفته والدین
از دو ماه قبل از تعطیلات تابستان، مادر در تکاپوی برنامهریزی و ثبتنام کلاسهای مختلف تابستانی برای او بود، از کلاسهای تقویت درسی گرفته تا ورزشهای رزمی برای دفاع از خود در موارد لزوم، بسکتبال برای بلند شدن قد، شنا، کلاس آموزش زبان انگلیسی، نقاشی، خوشنویسی و... خلاصه طبق برنامهریزی مادر،کل هفته را باید از صبح زود تا عصر از این کلاس به آن کلاس برود؛ هزینه ثبتنام در این کلاسهای رنگارنگ هم از کل هزینه تحصیل 9 ماهه در مدرسه غیرانتفاعی اش بیشتر شده است...
در کل برنامههای تابستانی او جایی برای استراحت و بازی نیست و مادر معتقد است او وقتی بزرگ شد، هیچ جای اعتراضی برای اینکه امکانات در اختیارش کم گذاشتهاند، ندارد! اما خودش نظر دیگری دارد و بیصبرانه منتظر تمام شدن تابستان است تا هم بتواند بعد از ساعت مدرسه کمی استراحت کرده و هم در آن بین ساعتی را برای بازی پیدا کند...
دکتر مهناز استکی، روانشناس، میگوید؛ بعضی والدین با فرستادن فرزندشان به کلاسهای مختلف، به او فشار روحی فراوانی وارد میکنند، این در حالی است که دائم به او گوشزد میشود که با فرستادنش به این کلاس ها، توقع آنها از او خیلی بالاتر میرود، اما در بیشتر مواقع برای رفتن به این کلاسهای فوقبرنامه، آنقدرها علاقه کودک در نظر گرفته نمیشود و این صلاح کار اوست که مورد نظر والدین است و نه تفریح و خوشیاش.
به نظر وی مفهوم اوقات فراغت، هنوز برای بسیاری از والدین و مربیان کشور ما، روشن نیست؛ زیرا اغلب والدین به جای در نظر گرفتن علاقههای کودک، خواستهای خود را در نظر میگیرند و حتی گاهی والدین، آرزوهای تحقق نیافته دوران کودکی خود را، فعالیتهایی مناسب برای بچهها میدانند و به دلیل دلخوشی خودشان، به آنها پیشنهاد و بلکه تحمیل میکنند؛ که این امر به طور کامل، بر خلاف مفهوم اوقات فراغت است که به انجام فعالیتهای مورد علاقه کودکان تأکید دارد.
دکتر استکی در ادامه میگوید: برخورداری از اوقات فراغت، یکی از حقوق اساسی کودکان است، در ماده ۳۱ پیماننامه حقوق کودک، براین حق تأکید شده است که دولتهای عضو، حق کودک را برای داشتن اوقات فراغت، آرامش، پرداختن به بازی و فعالیتهای تفریحی مناسب با سن کودک و مشارکت آزادانه در زندگی فرهنگی و هنری احترام میگذارند و آن را اشاعه میدهند و فراهم ساختن فرصتهای برابر فعالیتهای فرهنگی، هنری و تفریحی را تشویق میکنند. کودکی، سالهای رشد و بالندگی است و در شکلگیری رفتار کودکان، دورانی حساس و تأثیرگذار است، اگر در این سالهای طلایی بتوانیم زندگی آنها را با فعالیتهای مناسب و مورد علاقه آنها همراه کنیم، رشد و سلامت آنها را تأمین کردهایم.
اما تحقیقات نشان میدهد که متاسفانه، کودکان ایرانی، بیشترین زمان اوقات آزاد خود را به تماشای برنامههای تلویزیونی میگذرانند؛ علاوه بر آنکه محتوای بسیاری از این برنامهها برای کودکان مناسب نیست، اصولاً دیدن این برنامهها مانع رشد خلاقیت و فعالیتهای بدنی آنها میشود.
کودکان برای رشد خود به تحرک و بازی نیاز دارند؛ تحرک رمز سلامت کودکان است، بازیهای پرتحرک سبب تخلیه هیجانی و در نتیجه آرامش کودکان میشود، همان طور که تحقیقات هم نشان داده است،کودکانی که در خانه و مهدکودک یا مدرسه از تحرک کافی در قالب بازیهای مناسب برخوردارند، آرامش و تمرکز بیشتری دارند.
بازی، سبب شادی و نشاط کودکان میشود و آنان را با جهان پیرامون خود همراه و با شوق و شور کودکانه آشنا میکند، بهترین برنامه برای اوقات فراغت کودکان تشویق آنها به بازیهای مناسب مورد علاقه آنان است. اما در کنار بازی، در قسمتی از برنامهریزی برای اوقات فراغت کودکان، خواندن کتاب، مجله و روزنامه را به عادتی برای کودک تبدیل کنید، به طور مثال، با او به خرید بروید و با مشارکت یکدیگر کتابهای مورد علاقهاش را تهیه یا او را در یک کتابخانه عضو کنید، زیرا مطالعه در حوزههای مختلف، میتواند برای کودک فواید آموزشی بسیاری را فراهم آورد؛ همچنین او را برای شرایط و انتخابهای آینده آماده کرده و مهارتهای تحصیلی اش را تقویت میکند.
به گزارش جام جم، بازیهای پر سر و صدا و پرهیجان پسرها و خالهبازیهای آرام و شاد دخترها، تصویر کودکی کودکان آن روزهاست. کودکانی با امکانات و توقع کم، اما با دلی شاد و لبی خندان! کودکانی که سالار بودند، اما نه به سالاری کودکان این روزها...
واقعیت این است که هیچ کس نمیتواند به طور قطع بگوید که کودکان دوره آتاری و فوتبال دستی و الک و دولک و لیلی حوضک خوشحالتر و خوشبختتر بودهاند یا این کودکان غرق شده در تکنولوژی رایانه و گوشیهای موبایل و تبلتها و لپ تاپ هاو...
اما یک مساله در مورد تفاوت کودکان دیروز و امروز کاملا اثبات شده و آن بیشتر شدن فرزندسالاری در سالهای اخیر نسبت به سالهای دور است، مسالهای که کمکم دارد به معضلی بزرگ تبدیل میشود.
فرزندسالاری، سندرم نازپروری
امروز این کودک خانه است که تصمیم میگیرد اعضای خانواده به کجا بروند و چه وقت بروند، اگر چیزی را دوست داشته باشد، پدر و مادر هم آن را دوست دارند، اگر دوست نداشته باشد، از کل برنامه زندگی خانواده، حذف میشود. کافی است اراده کند چیزی را داشته باشد، پدر و مادر دیگر به این فکر نمیکنند که این وسیله برای کودک ده سالهشان مناسب است یا خیر، زیرا او خواسته و باید داشته باشد...
اما وقتی خوب فکر میکنیم با یک حساب سر انگشتی به این نتیجه میرسیم که «نه» نگفتن به کودکان نه فقط به نفع آنها نیست، بلکه فراهم کردن هرچه که میخواهد، باعث میشود در بزرگسالی تحمل «نه» شنیدن را نداشته باشد و همین مساله باعث به وجود آمدن صدمات روحی جبران ناپذیری به او میشود.
دکتر مهناز استکی، روانشناس و استاد دانشگاه، در گفتوگو با چاردیواری، ضمن اشاره به این نکته که در سالهای اخیر، فرزندسالاری، تحت عنوان « سندرم نازپروری» عنوان میشود، میگوید: ما والدین، به دلیل اینکه به برخی از اهداف خود دست نیافتهایم، میخواهیم تمام آن اهداف را در زندگی فرزندمان دنبال کنیم، یعنی اینکه به این مساله فکر میکنیم که ما میتوانیم فرزندمان را به هر آنچه که خود نداشتهایم برسانیم و او هیچ گاه نباید ناکامی را تجربه کند.
وی میافزاید: اما والدین باید بدانند، ناکامی در کودکان لازمه یادگیری است، یعنی اگر همیشه و همه جا جلوی ناکامی فرزندمان را بگیریم، نباید از او انتظار داشته باشیم که در آینده، یک فرد موفق شود، زیرا ناکامی، اضطراب و یادگیری این مساله که همیشه نباید همه چیز فراهم باشد، باید در فرآیند رشد وجود داشته باشد.
گاهی لازم است به کودکان گوشزد کنیم این وسیلهای که درخواست کرده، هنوز مناسب سن او نیست، یا اگر این مساله مطرح نیست و خرید آن وسیله، فقط از نظر هزینه برای خانواده مشکل ایجاد میکند، میتوان برای او توضیح داد که خانواده شرایط خرید آن را ندارد؛ با این کار هم به کودک میآموزیم لزوما همیشه، نباید هرچه اراده میکنیم، در اختیار داشته باشیم و هم به او مدیریت درست اقتصادی خانواده را آموزش میدهیم.
براساس نتایج تحقیقات صورت گرفته در مرکز پژوهش دانشگاه شهید بهشتی، 70 درصد خانوادههای ایرانی فرزندسالار هستند، این خانوادهها سعی میکنند نیازها و انتظارات فرزندان را برتمامی سلسله فعالیتهای خانواده مقدم دارند؛ در خانوادههای فرزندسالار پس از گذشت مدتی، فرزند، خود را محور و مرکز تمام فعل و انفعالات خانواده میداند و براین اساس، خواستههای خود را در اولویت خواست خانواده تلقی میکند و خانواده با هر مشکلی که دارد، سعی میکند آن را برآورده کند.اما مهم این است که بدانید، آنچه به عنوان الگوی درست روابط فرزندان و والدین عنوان میشود، جمله «نه والدین سالاری و نه فرزندسالاری» است.
تک فرزندها، سالارتر اما تنهاتر
او یک پسر پانزدهساله و تک فرزند خانواده و بسیار خجالتی و کم حرف است، دوستان خیلی زیادی ندارد و بیشتر وقت آزاد خود را پای رایانه و چرخیدن در فضای اینترنت میگذراند؛ و به همان اندازه که دوست واقعی ندارد، دوستان مجازی رنگارنگی دور خودش جمع کرده است... مادرش به دلیل شاغل بودن، او را در سی و پنج سالگی به دنیا آورده و نه فقط دیگر فرصتی برای به دنیا آوردن بچه دیگر نداشته، بلکه فاصله سنی او با تنها فرزندش، امروز مشکلات بسیار زیادی را برای او ایجاد کرده است و اکنون این مادر پنجاه ساله که دوره بسیار طولانی از نوجوان بودن خودش گذشته است، نمیتواند با تنها پسر نوجوانش ارتباط مناسبی برقرار کند، فرزند با تمام کم حرفی و کمروییاش فرمانروای خانه است و حرف اول و آخر را او میزند، اما همیشه تنهاست و خوشحال نیست...
بالاتر رفتن سن بچهدار شدن، نسبت به گذشته، تنها یکی از دلایل وجود تک فرزندها در خانواده است، اما در این امر دلایل دیگری از جمله مسائل اقتصادی، ایدهآلگرا شدن خانوادهها در تربیت و دادن امکانات به فرزندان و... نیز دخیل است.
دکتر مرضیه مشتاقی، روانشناس و مشاور خانواده، در گفتوگو با چاردیواری، ضمن اشاره به این مساله که داشتن یک فرزند یا بیشتر، فقط به نظرات خود والدین و شرایط آنها بر میگردد، میگوید: اما در مورد تکفرزندی به طور کلی، یک سری مسائل باید مورد توجه قرارگیرد.
وی میافزاید: تک فرزندها، فرمانروای خانه هستند و این فرمانروایی از در اختیار داشتن یک کنترل تلویزیون ساده تا انتخاب محل زندگی و مسائل دیگر را شامل میشود و این تصمیمگیری در تمام مسائل زندگی باعث میشود تعامل و تعاون تک فرزندها با دیگر کودکان کمتر شود و از آنجا که وی کمتر نه شنیده و کمتر چیزی را به اشتراک گذاشته در بزرگسالی، مخصوصا در زمان ازدواج به مشکلهای زیادی بر خواهد خورد؛ معمولا بچههای تک فرزند بعد از ازدواج شریک خود را بیشتر به صورت رقیب میبینند تا یک همراه و همسر و همین طور به طور کلی مهارتهای برقراری ارتباطشان در بزرگسالی بسیار ضعیف تر از کسانی است که دارای خواهر یا برادر بودهاند. دکتر مشتاقی همچنین میافزاید: یکی از دلایل و بهانههای خانوادههایی که دارای یک فرزند هستند، این است که اگر آنها بتوانند به یک فرزند به طور کامل رسیدگی کنند و هرچه امکانات وجود دارد در اختیار او بگذارند، خیلی بهتر از این است که دو یا سه فرزند داشته باشند، اما نتوانند همه خواستههایشان را برآورده کنند، اما آنها باید به این موضوع دقت کنند که کدام مورد مهمتر است؟ مسائل اقتصادی یا نیازهای روحی و روانی تک فرزند خودشان...
اما مهمترین مساله این است که در تک فرزندی، فرزندسالاری به عنوان مشکل بزرگ مطرح میشود، به گونهای که پدر و مادر، تمام توجه خود را به فرزندشان معطوف میکنند و هر خواستهای که داشته باشد، برآورده میکنند و معمولا کودکان با این روش لوس خواهند شد و چون خواهر و برادر ندارند، توانایی برقراری ارتباط موثر با دیگران را نیز کمتر یاد میگیرند. از طرف دیگر تنهایی؛ بزرگترین مشکل کودک تک فرزند است. این مشکل قابل پیشبینی و پیشگیری؛ آنها را در مواجهه با مشکلات و تنشهای موجود در جامعهای بزرگتر از خانواده خود که در آن فرمانروایی میکند؛ ناتوان و آسیب پذیر میکند. تک فرزند خانواده که اغلب تنهاست در فقدان خواهر و برادری که با او همصحبت شده تا خود، مشکلات، استعدادها و چالشهای پیش رویش را بشناسد، در پیدا کردن جایگاه واقعیاش در جامعه دچار مشکل است.
اوقات فراغت سالارها و آرزوهای بر باد رفته والدین
از دو ماه قبل از تعطیلات تابستان، مادر در تکاپوی برنامهریزی و ثبتنام کلاسهای مختلف تابستانی برای او بود، از کلاسهای تقویت درسی گرفته تا ورزشهای رزمی برای دفاع از خود در موارد لزوم، بسکتبال برای بلند شدن قد، شنا، کلاس آموزش زبان انگلیسی، نقاشی، خوشنویسی و... خلاصه طبق برنامهریزی مادر،کل هفته را باید از صبح زود تا عصر از این کلاس به آن کلاس برود؛ هزینه ثبتنام در این کلاسهای رنگارنگ هم از کل هزینه تحصیل 9 ماهه در مدرسه غیرانتفاعی اش بیشتر شده است...
در کل برنامههای تابستانی او جایی برای استراحت و بازی نیست و مادر معتقد است او وقتی بزرگ شد، هیچ جای اعتراضی برای اینکه امکانات در اختیارش کم گذاشتهاند، ندارد! اما خودش نظر دیگری دارد و بیصبرانه منتظر تمام شدن تابستان است تا هم بتواند بعد از ساعت مدرسه کمی استراحت کرده و هم در آن بین ساعتی را برای بازی پیدا کند...
دکتر مهناز استکی، روانشناس، میگوید؛ بعضی والدین با فرستادن فرزندشان به کلاسهای مختلف، به او فشار روحی فراوانی وارد میکنند، این در حالی است که دائم به او گوشزد میشود که با فرستادنش به این کلاس ها، توقع آنها از او خیلی بالاتر میرود، اما در بیشتر مواقع برای رفتن به این کلاسهای فوقبرنامه، آنقدرها علاقه کودک در نظر گرفته نمیشود و این صلاح کار اوست که مورد نظر والدین است و نه تفریح و خوشیاش.
به نظر وی مفهوم اوقات فراغت، هنوز برای بسیاری از والدین و مربیان کشور ما، روشن نیست؛ زیرا اغلب والدین به جای در نظر گرفتن علاقههای کودک، خواستهای خود را در نظر میگیرند و حتی گاهی والدین، آرزوهای تحقق نیافته دوران کودکی خود را، فعالیتهایی مناسب برای بچهها میدانند و به دلیل دلخوشی خودشان، به آنها پیشنهاد و بلکه تحمیل میکنند؛ که این امر به طور کامل، بر خلاف مفهوم اوقات فراغت است که به انجام فعالیتهای مورد علاقه کودکان تأکید دارد.
دکتر استکی در ادامه میگوید: برخورداری از اوقات فراغت، یکی از حقوق اساسی کودکان است، در ماده ۳۱ پیماننامه حقوق کودک، براین حق تأکید شده است که دولتهای عضو، حق کودک را برای داشتن اوقات فراغت، آرامش، پرداختن به بازی و فعالیتهای تفریحی مناسب با سن کودک و مشارکت آزادانه در زندگی فرهنگی و هنری احترام میگذارند و آن را اشاعه میدهند و فراهم ساختن فرصتهای برابر فعالیتهای فرهنگی، هنری و تفریحی را تشویق میکنند. کودکی، سالهای رشد و بالندگی است و در شکلگیری رفتار کودکان، دورانی حساس و تأثیرگذار است، اگر در این سالهای طلایی بتوانیم زندگی آنها را با فعالیتهای مناسب و مورد علاقه آنها همراه کنیم، رشد و سلامت آنها را تأمین کردهایم.
اما تحقیقات نشان میدهد که متاسفانه، کودکان ایرانی، بیشترین زمان اوقات آزاد خود را به تماشای برنامههای تلویزیونی میگذرانند؛ علاوه بر آنکه محتوای بسیاری از این برنامهها برای کودکان مناسب نیست، اصولاً دیدن این برنامهها مانع رشد خلاقیت و فعالیتهای بدنی آنها میشود.
کودکان برای رشد خود به تحرک و بازی نیاز دارند؛ تحرک رمز سلامت کودکان است، بازیهای پرتحرک سبب تخلیه هیجانی و در نتیجه آرامش کودکان میشود، همان طور که تحقیقات هم نشان داده است،کودکانی که در خانه و مهدکودک یا مدرسه از تحرک کافی در قالب بازیهای مناسب برخوردارند، آرامش و تمرکز بیشتری دارند.
بازی، سبب شادی و نشاط کودکان میشود و آنان را با جهان پیرامون خود همراه و با شوق و شور کودکانه آشنا میکند، بهترین برنامه برای اوقات فراغت کودکان تشویق آنها به بازیهای مناسب مورد علاقه آنان است. اما در کنار بازی، در قسمتی از برنامهریزی برای اوقات فراغت کودکان، خواندن کتاب، مجله و روزنامه را به عادتی برای کودک تبدیل کنید، به طور مثال، با او به خرید بروید و با مشارکت یکدیگر کتابهای مورد علاقهاش را تهیه یا او را در یک کتابخانه عضو کنید، زیرا مطالعه در حوزههای مختلف، میتواند برای کودک فواید آموزشی بسیاری را فراهم آورد؛ همچنین او را برای شرایط و انتخابهای آینده آماده کرده و مهارتهای تحصیلی اش را تقویت میکند.
اخه قبلا اسم بچه ها غلامعلی بود و عبدالله و غلامحسین حالا بچه ها از بدو تولد امیر هستند امیر علی و امیر ارسلان و امیر پاشا و امیر....