نامه البرت انیشتنین به زیگموند فروید
پارسینه: پونسدام ۳۰ژونیه ۱۹۳۲
دوست گرامی :
آیا راهی وجود دارد تا جان ادمی را از شر جنگ نجات داد ؟ امروزه به طور کلی پذیرفته اند که با پیشرفته های فن این مسئله دیگر برای بشر متمدن جنبه حیاتی پیدا کرده است منتها کلیه تلاشهای شدیدی که برای حل مشکلات مبذول گشته هنوز به جایی نرسیده و جا دارد بی اندازه نگران باشیم ...
برای من که از قید تعصبات ملی رها هستم ظاهر کار ـ یعنی چند چون سازماندی جنگ را ساده مینماید :
کافی است دولتها برای حل فصل کلیه درگیرهایی که به بین خود بروز میدهند مرجعی بر پا کنند که اختیار قانون گذاری و داوری داشته باشند و متعهد شوند از مقررات ان دستگاه پیروی کنند و کلیه اختلافات خود را به انچا رجوع دهند . ولی نخستین اشکال همین جا بروز میدهد . هر دادگاهی نهاد انسانی است و چنانچه برای اجرا حکم خود قدرت لازم را نداشته باشد کم بیش در اتخاذ رای تسلیم فشارهای خارجی می گردد.
این نکته را نباید از یاد برد . که حق و زور همواره پیوندی نا گسستنی با هم داشته اند. احکام یک دستگاه قضایی تنها زمانی به ارمان عدالت نزدیک میشود که جامعه بتواند نیروهای لازم را برای حفظ احترام به ان عدالت فراهم بیاورد پس اینک از برپا ساختن بنیادی فراکشوری که دادکاهش از اقتدار برخوردار باشد و اجرای احکامش را تضمین نماید بسیار به دور هستیم .
عطش قدرت در طبقه ی حاکم هر جامعه مجال نمیدهد که ان طبقه به محدود شدن تن بدهند . این قدرت سیاسی غالبا از قدرت اقتصادی دیگری سیراب میگردد ... گروهی که برای انان جنگ تولید کردن و تجارت جنگ افزار فرصتی است برای کسب سود و افزایش قدرت .
این جز گام اول شناخت نیست بی درنگ این مسئله مطرح میشود :
این گروه اقلیت ناچیز چطور میتوانند توده ی عظیم خلق را که از جنگ جز رنج و تهی دستی بهره نمیبرند به خدمت جاه طلبان خویش در بیاورد؟ نخستین پاسخی که به نظر من میرسد این است که : این اقلیت بیش از هر چیز مدرسه و مطبوعات و عموما سازمانهای دینی را در دست دارد و به یاری اینگونه امکانات است که بر احساسات توده ای مردم غلبه میکند و به انها جهت میدهد وازانها ابزاری کور میسازند.
منتها این پاسخ هنوز نمیتواند رشته ی عوامل را توضیح دهد که چه رازی که با وسایلی که گفته شد توده ی خلق اجازه میدهد تا مرحله ی جنون فدا شدن شلعه ور گردد؟
تنها پاسخی که به ذهن میرسد این است که انسان در ذات خود به ویرانگری و کین گرایشی دارد . در حالت غیر عادی است که گر میگرد منتها بیدار کردن این خصلت بسیار اسان است و به سرعت به یک بیماری همگانی می انجامد انگار در میان کلیه عوامل این از همه اسانتر و مرموز تر است ...
و اخرین پرسش ؟ آیا امکان دارد که پیشرفت روحی انسان را برای مقابله با بیماری ویرانگری و کینه توزی بهتر مجهز سازد ؟ منظورم من تنها کسانی نیست که از تعلیم و تربیت بی بهره اند و یا به اصطلاح عامی اند . من دریافتم که همان به اصطلاح خواص هستند که بیشتر شکار اسان شومی ترین تلقینهای عمومی شده اند .
آفرین بر پارسینه.