گوناگون

خطاهایی دربارۀ خودشیفتگی

خطاهایی دربارۀ خودشیفتگی

پارسینه: روزی نامه‌ای از روانشناسی معروف به دستم رسید که بیشتر جملاتش با «من» شروع می‌شدند. معلومات عمومی ما ایجاب می‌کند که بگوییم چنین شخصی به اختلال شخصیت خودشیفته مبتلاست.

آن‌ها همه‌چیز را به خودشان منتسب می‌کنند. در سطح بالینی، خودشیفتگی الگوی فراگیری از خودنمایی، خودخواهی و خودبزرگ‌بینی است، اما در سطح زندگی روزمره، خودشیفتگیِ خفیف‌تری وجود دارد و مربوط به افرادی است که به‌سختی می‌توانند توجه‌شان را از تکبر خویش بردارند.

به گزارش پارسینه، اغلبِ آزمون‌های شخصیت بر این فرض قرار دارند که افراد خودشیفته از عبارات «من‌محور» بیشتر از بقیۀ افراد استفاده می‌کنند. مثلا: «من اینطور فکر می‌کنم...» یا «من می‌خواهم...» و... اما آیا واقعا این پیش‌فرض درست است؟

اگر فقط یک واحد روانشناسی عمومی گذرانده باشید می‌دانید که هیچ چیزی لزوما آنطور نیست که به نظر می‌رسد. روانشناسی، رشته‌ای علمی و پژوهش‌محور است و ما پیش از پذیرش هر چیز، باید بتوانیم آن را ثابت کنیم.

آنجلا کری و همکاران آلمانی و آمریکایی‌اش از هفت دانشگاه بزرگ تصمیم گرفتند پژوهش کنند که آیا واقعا افراد خودشیفته از ضمیر اول شخص مفرد و مشتقات آن (من، مرا، مال من، به من،...) بیش از سایرین استفاده می‌کنند. آن‌ها شروع به شمارش تعداد کلمات فوق در نوشته‌ها و گفته‌های افراد کردند. آن‌ها از هریک از 4هزار شرکت‌کننده، 15 نمونه تهیه کردند. نمونه‌ها شامل مصاحبه با افراد، بررسی پروفایل فیس‌بوک آن‌ها، نوشته‌های آن‌ها به شکل بارش مغزی و اطلاعات دیگر بود.

نتیجه حیرت‌انگیز بود. این تصور که افراد خودشیفته گفت‌وگوهای من‌محور دارند یک تصور غلط است و ریشه در واقعیت ندارد. به‌لحاظ آماری، ضریب همبستگی به‌دست‌آمده بین استفاده از ضمیر اول شخص و اختلال خودشیفتگی حدودا 02/0 به‌دست آمد که تقریبا برابر صفر است. یعنی رابطۀ معناداری میان این اختلال و گفت‌وگوی من‌محور وجود ندارد.

کوتاه کلام اینکه افراد خودشیفته بیش از سایرین، منم منم نمی‌گویند و این موضوع به جنسیت یا ملیت افراد هم بستگی ندارد.

یکی از معروف‌ترین مثال‌هایی که برای این تصور غلط استفاده شده، متهم‌کردن باراک اوباما در اولین سخنرانی‌اش بود که منتقدان معتقد بودند او بیش از حد، از ضمیر من استفاده کرده است. تحقیقات بعدی نشان داد که اتفاقا سخنرانی وی کمتر از سایر روسای جمهور معاصر (بوش اول و دوم و کلینتون) من‌محور بوده است.

ترجمه:الهام شکوهی دانا

منبع:

ارسال نظر

  • سامان میرزائی

    _ خودشيفتگي در زبـان هاي اروپـايـي بـه « نارسيسم » موسوم است . واژه نارسيس از همـان نرگس که در زبان فارسي است منشا مي گيـرد . اين افراد خود را بدون جهت بزرگ مي پندارنـد که ممکن اسـت بـه صـورت رفتـارهاي بـزرگ منشانه هم تظاهـر يـابـد . نسبـت به ارزيابي خود به وسيله ديگران بسيار حساس هستند . اينها نيازمند توجه و ستايش دايمي هستند و اگر ديگران از اين کار غفلت کنند ، خود به جست و جوي تحسين مي پـردازنـد و به لطايف الحيل ، ديگران را وادار به تـمجيـد از خويش مي کننـد . اگر دوست يا همسـر آنان لحظه اي دست از تحسيـن آنان بـردارد ، خشمگيـن ، مضطـرب و افـسرده مي شوند و با رنجيدگي او را به قدرناشناسي و حماقت متهم مي کنند . درمان اين بيماران و حتي متقاعد کردن آنان براي مراجعه به روانپزشک کار دشواري است زيرا آنها اظهار مي کنند که مـن از دکتـر بيشتـر مي دانـم . به هـر حال روان درماني با هـدف ايجاد بينـش بـراي بيـمار ، درمان اصلي را تشکيل مي دهد .
    --------------
    افراد خودشيفته جذاب، فريبنده، دلربا و قدري خشن هستند و گاهي انسانهاي شوخ طبع و خوش مشربي جلوه مي کنند. اين افراد عاشق خودشان هستند و در درياي مجازي عشق به خويشتن غرق شده اند. از اين گذشته کارهاي عجيب و غريب زيادي هم انجام مي دهند: عروس خانمي بود که اجازه نداد دوست همسرش که داراي اضافه وزن بود، ساقدوش او شود زيرا دوست نداشت فرد چاقي در عکس عروسي شان ظاهر شود؛ کارفرماهايي هستند که در جلسه استخدام کارمند با اعتماد کامل به متقاضيان مي گويند که شما با کار کردن براي شرکت هاي ديگر به هيچ کجا نمي رسيد؛ مادراني هم ديده شده اند که آنقدر به خود مطمئن هستند که بدون سوال کردن از فرزندانشان وارد خانه آنها شده و آنجا را بر اساس ميل و سليقه شخصي تغيير دکوراسيون مي دهند؛ پسران جواني که آنقدر احساس خوش تيپي مي کنند که هر شب قبل از خواب از خودشان عکس مي گيرند تا چهره ي خاطره انگيز خود را جاودانه سازند. بد نيست اينجا نقل قولي از "تد ترنر" را برايتان بازگو کنيم. وي معتقد است: "اگر من قدري فروتني داشتم آنوقت تبديل به انسان کاملي مي شدم". البته انسانهاي خود شيفته تنها داراي عزت نفس و بي ادبي بالايي نيستند. خصوصيات اخلاقي آنها رنج وسيعي دارد و مي تواند شامل اختلالات شديد باليني هم باشد. داستان اسطوره اي يونان باستان مقوله ي خود شيفتگي را به روشني به تصوير مي کشد. مرد زيبا و خوش اندامي که نهايتاً کل عمر خود را صرف نگاه کردن به تصوير خود در آب نمود و در همان حال نيز جان باخت. در دنياي واقعي افراد خود شيفته به شدت نيازمند کسب تائيد و اعتبار از سوي ديگران هستند. "روي باميستر" روانشناس اجتماعي و استاد دانشگاه تالاهاسي فلوريدا مي گويد: "از نظر اين افراد زياد مهم نيست که مورد دوست داشتن ديگران قرار بگيرند، چيزي که اهميت دارد اين است که تحسين شوند. حتي حاضرند دوست داشته شدن را به خاطر دريافت تاييد و تمجيد از سوي ديگران قرباني کنند." علاقه زيادي دارند که مرکز توجه همه چيز و همه کس باشند و همين اعتماد به نفس است که سبب مي شود افراد جالب و جذابي جلوه کنند. گرداگرد اين افراد را افراد چرب زبان فرا مي گيرند و در همه حال مشغول تعريف کردن از آنها هستند و خودشان را به سلاح به تعريف و تمجيد تجهيز مي کنند تا بتوانند به خوبي با اين افراد کنار بيايند. کسي که داراي خودشيفتگي خفيف مي باشد مي تواند تا حدودي از زندگي خود لذت ببرد. از آنجاييکه احساس خوبي نسبت به خودشان دارند زمانيکه به آنها گفته مي شود که بايد تحت درمان قرار بگيرند در حقيقت به آنها بر مي خورد و بي ميلي نشان مي دهند و شروع مي کنند به غر زدن چراکه از زندگي در دنياي خيالي که براي خود ساخته اند لذت مي برند. درصد بسيار زيادي از کسانيکه دچار خودشيفتگي مي شوند حداقل براي مدت زماني هرچند کوتاه در ميان مردم به شهرت و محبوبيت مي رسند. اما قسمت جالب داستان آن است که حتي اگر بلا و بدبختي بالاي سرشان هم نازل شود، نه احساس پشيماني به آنها دست مي دهد نه گناه. در يک تحقيق علمي از تعدادي خواسته شد در گروههاي دو نفري قرار گرفته و کاري را انجام دهند که از اول مشخص بود که احتمال موفقيت آن پايين بوده و شکست مي خورند. در پايان کار افراد نرمال سعي مي کردند از هم گروهي خود طرفداري کنند و تا حدي مسئوليت اشتباه را به عهده بگيرند، اما افراد خود شيفته به طور کامل خودشان را کنار مي کشيدند و همه تقصيرها را به گردن هم گروهي شان مي انداختند. انسانهاي خود شيفته اصولاً زندگي شلوغ، پر همهمه، بي نظم، و بهم ريخته اي دارند و افراد کمي هستند که بتوانند آنها را براي مدت زمان زيادي تحمل کنند؛ اما برخورداري از سطوح پايين خود شيفتگي مزايايي را براي اطرافيان در بر دارد. انسانهاي خود شيفته اي که بيماري آنها از طريق باليني قابل تشخيص نمي باشد، افراد بسيار خوشحالي هستند و کمتر از سايرين دچار افسردگي، ناراحتي، و اضطراب مي شوند و در کل زندگي خوب و خوشي را دنبال مي کنند. به ندرت واکنش هاي عصبي استرس از خود نشان مي دهند و اگر هم چنين حسي در آنها ايجاد شود به سرعت از بين خواهد رفت. همچنين به نظر مي رسد خود شيفتگي خفيف به افراد در بهبودي از تصادف و سوانح دردزاي ديگر کمک مي کند. احساس بخصوصي در اين قبيل افراد وجود دارد که نوعي حالت آسيب ناپذيري به آنها دست مي دهد و تصور مي کنند که توانايي هايشان آنقدر بالاست که قدرت کنترل و مهار هر اتفاقي که در زندگي برايشان روي مي دهد را دارند. تشخيص خودشيفته ها کار ساده اي نيست چراکه آنها خيلي مرموزتر از آن چيزي هستند که شما تصور مي کنيد. يک انسان خود شيفته خود را آنقدر مستقل نشان مي دهد که شايد هيچ گاه به ذهنتان هم نرسد که از درون تا چه حد آسيب پذير و نيازمند است. خودشيفته در اتاق کنفرانس برخي از شرکت هاي بزرگ دنيا توسط همين افراد خودشيفته اداره مي شوند. "لري اليسون" موسس اراکل در مورد خودش اين چنين گفته بود" تفاوت لري اليسون و خدا اين است که خدا فکرش را هم نمي کرد که همان لري اليسون باشد". اين افراد همچنان در اعتماد به نفس بالا و فرّ و شکوه خاصي که براي خودشان قائل هستند غوطه ور مي باشند. اما خودشيفته هاي شديد چطور؟ کج خلق هستند، سر هر مسئله اي اوقات تلخي مي کنند و قشقرق به راه مي اندازند، از ديگران انتظارات نامعقول دارند، خودخواهي زيادي دارند، به هيچ وجه نمي توانند در کارهاي گروهي شرکت کنند، و معمولاً پس از حمله هاي عصبي آنها را در حال گريه کردن در حمام و يا دستشويي پيدا مي کني. هميشه فرار کردن از دست خودشيفته ها کار آساني نيست به ويژه زمانيکه با آنها همکار مي شويد، اما تکنيک هايي وجود دارد که با استفاده از آنها مي توانيد با اين افراد راحتتر ارتباط برقرار کرده و فضا را براي خود قابل تحمل تر کنيد. 1- از او چاپلوسي و تملق کنيد. اين افراد تشنه تعريف و تمجيد هستند و زمانيکه نزد شما مي آيند انتظار مواجه شدن با صحنه ديگري جز تحسين و تکريم را ندارند. با اين کار فقط به خودتان کمک کرده ايد. 2- اجازه دهيد تصور کند که خودش مرکز توجه است. اعتماد به نفس آنها هيچ ارتباطي به دنياي واقعي خارجي ندارد و بازده کار آنها نسبت به سايرين به مراتب پايين تر است؛ اما زمانيکه احساس کنند که همه چشم ها بر روي آنها زوم شده سعي مي کنند که کار خود را به بهترين نحو ممکن انجام دهند چراکه مي خواهند ستاره مجلس شده و بدرخشند. 3- مرزها را معين کنيد. اين افراد دوست دارند که ديگران به صورت مکرر از آنها تقاضاهاي زيادي کنند چرا که از اين کار لذت مي برند. حتي گاهي براي خود نمايي حاضرند که در طول هفته 70 ساعت هم کار کنند، پس از همان ابتداي کار مرزها را برايشان روشن کنيد تا آنها هم بتوانند برنامه ريزي هاي خاص خود را داشته باشند. 4- آنها را دور نزنيد. از آنجايي که به شدت تاثير پذير هستند زمانيکه احساس تهديد کنند کاملاً جانور خوي شده و آماده حمله مي شوند. زمانيکه ضمير شخصي آنها مورد تهاجم قرار گيرد، بسيار پرخاشگر، سلطه جو، مهاجم، و متجاوز مي شوند و حالت خصمانه به خود مي گيرند. در اين حالت احساس مي کنند به اندازه کافي خاص نيستند و در حد مطلوب مورد احترام قرار نگرفته اند. 5- شوخ طبعي داشته باشيد. شما مي توانيد با به کار گيري اين شگرد آنها را جذب خودتان کنيد. وقتي خودشيفته عاشق مي شود هر چند داشتن يک همکار، هم تيمي، و يا فاميل خود شيفته بد است اما بدتر از آن اين است که يک فرد خودشيفته عاشقتان شود. چه زن و چه مرد خودشيفته در روابط رمانتيک مانند کوسه خطرناک هستند: اعتماد به نفس و حس جذابيت آنها را خيلي فريبنده جلوه مي دهد؛ البته اين فقط به ابتداي رابطه محدود مي شود. از آنجايي که اين افراد به ظاهر خود اهميت زيادي مي دهند تيپي آراسته، به روز، و زيبا دارند. آنها نام معروفترين مارک هاي دنيا را مي دانند و به بهترين شکل در مجالس عمومي خود را نشان مي دهند. در حقيقت در عشق خود بيشتر بازيگر هستند و بازي مي کنند و براي رسيدن به قدرت تلاش مي کنند و به تقلب و خيانت در رابطه به عنوان راه ديگري براي اثبات قابليت هاي فردي شان نگاه مي کنند. به دنبال شرکاي عشقي هستند که داراي کلاس اجتماعي بالايي باشند. در ابتدا به همسر خود مي گويند که داراي خصوصياتي است که‌ آنها مي پسندند اما پس از مدتي با افراد ديگر نيز رابطه برقرار مي کنند و اغلب آنها نمي توانند روابط بلند مدت زيادي داشته باشند. روابط آنها در ابتدا بسيار رضايت بخش و در انتها به هيچ وجه قابل تحمل نيست. آنها نمي توانند همسران مناسبي باشند، فقط از اين حرف مي زنند که ديگران تا چه حد از آنها تعريف و تمجيد مي کنند و اگر چيزي را که ميخواهد به او ندهيد به راحتي از کوره در مي رود. بله او يک خود شيفته است. متاسفانه افراد خود شيفته به راحتي مي توانند هر کسي را فريب دهند و شيفته خود سازند. تصور غلط در اين زمينه آن است که تنها افرادي که داراي عزت نفس پاييني هستند با افراد خود شيفته قرار ملاقات مي گذارند؛ اما به وفور ديده شده که افراد با عزت نفس متوسط نيز در روابط ناصحيحي با افراد خود شيفته قرار گرفته اند. اين افراد داراي شخصيت قاطع و محکمي هستند و خود را به شدت مسئوليت پذير جلوه مي دهند و در جمع مي درخشند؛ و گذشته از همه اين حرف ها تبحر خاصي در گرفتن تائيديه و تحسين از سوي عامه مردم را دارند. تغذيه و مراقبت از خودشيفته به درستي مشخص نيست که چه اتفاقي مي افتد که يک نفر تبديل به فردي خود شيفته مي شود. بنابر توافق اکثريت کارشناسان عوامل وراثتي نقش برجسته اي را در اين زمينه بازي مي کنند. همچنين والدين افراطي که بيش از اندازه کودکان خود را تشويق مي کنند نيز ممکن است در اينده موجبات خودشيفتگي فرزندانشان را فراهم آورند. آمار و ارقام حاکي از اين مطلب است که درصد مردان خودشيفته به مراتب بيشتر از خانم هايي که دچار اين اختلال شخصيتي مي شوند. البته خصوصيات اخلاقي بارز اين افراد که شامل مواردي نظير خودمحوري، سبقت جويي، و بي علاقگي نسبت به ايجاد صميميت است از نظر اجتماعي در مردان قابل قبول تر مي باشد و اين امکان هم وجود دارد که بنابر اين دليل تعداد خانم هاي خود شيفته هم زياد باشد اما ديده نشوند. خانم هاي خود شيفته ممکن است در جمع دوستان خودشان را نشان دهند. همچنين تحقيقات نشان مي دهد که غربي ها در مقايسه با آسيايي ها داراي ميزان خود شيفتگي بيشتري هستند. براي مدت ها تصور بر اين بود که اختلالت شخصيتي قابل درمان نيستند. اما همانطور که ميتوان آنرا تغذيه کرد همانطور هم ميتوان راهي براي درمان آن پيدا کرد. اما افراد خود شيفته در زمره بيماراني قرار مي گيرند که مداواي آنها دشوار است. مشکل اساسي اين افراد آن است که احساس مي کنند برخي از افراد آنچنان که شايسته شان است با آنها رفتار نمي کنند. اگر تصور کنيد که بزرگترين هستيد و ديگران هم در مقابل به شما احترام بگذارند، ديگر دليلي براي تغيير رفتار باقي نمي ماند! افراد خود شيفته بيشتر به دليل خلائي که در درون خود احساس مي کنند دچار يک چنين اختلال رفتاري مي شوند. زندگي خود را بر پايه کذب و دروغ بنا نهاده و با سوالاتي نظير اينکه معني زندگي چيست؟ و براي چه بايد زندگي کرد؟ مواجه مي شوند. افکاري نظير: "من فوق العاده هستم" به آنها اجازه رشد و پيشرفت نمي دهد و نمي توانند در برابر چالش هاي زندگي دوام بياورند. خود عشق ورزي دروني شما احساس خوشايندي نسبت به خودتان داريد و اين چيز خوبي است. تحقيقات گوياي اين مطلب هستند که همه انسانها به طور کاملاً خصوصي نزد خودشان تصور مي کنند که بهتر از سايرين هستند و احساس مي کند که قابل اطمينان تر، باهوش تر، مهربانتر، و سخت کوش تر هستند. اما اين احساس در افراد خود شيفته تبديل به نوعي خود بيني و خودپسندي مي شود. افرادي که از نظر رواني در سلامت کامل به سر مي برند، تنها تا حدي انتظار دارند که همه چيز بر وقف مراد آنها باشد. به عنوان مثال اگر در امتحاني نمره خوبي بگيرند، به خودشان تبريک مي گويند و اگر هم نمره بدي بگيرند ادعا مي کنند که اشکال از سوالات امتحاني بوده. اين کاملاً طبيعي است و حتي لازم هم هست. تصور افراد نرمال اين است که به هر حال همه افراد دچار اشتباه مي شوند اما توانايي هاي من منحصر بفرد هستند و مي توانم همچنان مسير زندگي را در راه رسيدن به موفقيت دنبال کنم. انسانهاي عادي اميد خود را از دست نمي دهند و به توانايي هاي دروني خود اطمينان داشته و با اتکا به همين قابليت ها مسير پيشرفت و ترقي را طي مي کنند. مشکل زماني شروع مي شود که خود محوري و خود بيني پاي خود را به زندگي افراد باز مي کند. يک فرد خود شيفته نمي تواند هيچ چيز اشتباهي را در مورد خود ببيند و معتقد است که او هيچ کار اشتباهي را انجام نمي دهد. از نظر روانشناسي افکار منفي هم مي توانند براي افراد مفيد باشند و سبب ايجاد تغييرات لازم در زندگي افراد هستند. خود شيفته ها در حقيقت نسبت به اشتباهات خود کر و کور مي شوند. بر خلاف اينکه ديگران آنها را تحسين مي کنند، به شدت نيازمند دلسوزي و ترحم هستند. درمان هاليوودي ما از مشاهده فيلم هايي که در آن يک نفس طغيانگر دستخوش چالش هاي بيشمار قرار مي گيرد، لذت مي بريم. زير سوال بردن بزرگي اين افراد اغلب هيجان انگيز است، اما در دنياي واقعي بايد بيشتر مراقب باشيد. با در نظر گرفتن تکنيک هاي زير تا حدودي مي توانيد حس خودشيفتگي را از خود دور سازيد. - اتفاقات يک روز مشخص را بارها و بارها در ذهن خود مجسم کرده و آنرا مرور کنيد. با اين روش مي توانيد متوجه نابهنجاري هاي رفتاري خود را شده و از نظر روحي و احساسي رشد کنيد. درست مانند زمانيکه "بيل ماري" در نقش يک هواشناس موفق تجربه نابساماني زماني را تجربه مي کند و از آن پس از نظر احساسي و روحي به موفقيت هاي زيادي مي رسد. - ضربه اصلي را وارد کنيد. سعي کنيد با هر مشکلي همان موقع برخورد قاطع و مستقيم داشته باشيد. درست مانند زمانيکه "هريسون فورد" در نقش يک وکيل دروغگو خائن انجام داد و نهايتاً تبديل به يک فرد پاک و معصوم شد. - با برادر خيالي خود صحبت کنيد. يعني درست همان کاري که " تام کروز" در نقش "چارلي بابيت" در فيلم "مرد باران" انجام داد. - خود را در تيررس يک تير اندازه حرفه اي قرار دهيد. کاري که "کالين فرل" در نقش "براش استو شپرد" در فيلم "باجه تلفن" انجام داد. او مرد زن شيفته اي بود که وقتي در معرض گلوله تفنگ قرار گرفت مجبور به بازگو کردن کليه حقايق در زمينه خيانت هاي خود شد.

  • saeed

    تفسیر جالبی بود!!

  • sasan

    کامنت سامان میرزایی !!!!!!

  • هم ساده

    کتاب "بیشعوری" ترجمه آقای فرجامی کتاب خوبی در این زمینه است.
    متشکر اطلاعات خیلی مفیدی بود:)

  • شهاب

    مسخره ها اینهمه گفتید که آخرش اثبات کنید اوباما این مرتیکه مزخرف خود شیفته نیست. واقعا که...

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار