بزهکاراما اصلاحپذیر
پارسینه: افراد زیر 18 سال بر اساس قوانین بینالمللی و قوانین بسیاری از کشورها کودک به حساب میآیند.
برای این افراد حقوق و وظایفی در قانون، فرهنگ و اجتماع تعریف شده که متناسب با شرایط سنی آنهاست. همه روانشناسان بر این نکته اتفاقنظر دارند که سن کودکی زمان اصلی یادگیری در فرد است و برای همین همه آموزههای اساسی زندگی در این سنین در مدرسه و خانواده به کودک آموخته میشود. حالا پرسش اصلی اینجاست که اگر کودکی به هر دلیلی از این چرخه بازماند و شرایط زندگی به او اجازه نداد این اصول را در خانواده یا مدرسه بیاموزد تکلیف چیست؟ سرنوشت او چه خواهد شد؟ آیا کودکان خانوادههای بیسرپرست یا بدسرپرستی را که بنا بر شرایط زندگی جرمی را مرتکب میشوند باید جزو بزهکاران و مجرمان دستهبندی کرد؟ شاید پاسخ به این سوالات چندان راحت نباشد و به همین دلیل است که در همه کشورها قانون با اندکی مکث در مقابل این افراد حقوق نگهداری در ندامتگاههای مجزا را در نظر گرفته است.
اینجا کانون اصلاح و تربیت تهران است؛ جایی که کودکان زیر 18 سال که بنا به دلایلی مجرم هستند در آن نگهداری میشوند تا در کنار مجازات به آنها مهارتهایی آموخته شده و از طریق شناسایی والدینشان به زندگی عادی و بدون اعمال خلافکارانه بازگردانده شوند. اینکه این تنهاترین و قدیمیترین زندان کودکان ایران تا چه اندازه در مسئولیتش تا به امروز موفق بوده و تا چه اندازه کودک خلافکاری که به دلیل انواع اعمال مجرمانه نظیر دزدی، کیفقاپی، جیببری و قتل غیرعمد که در این مکان در بازداشت بهسر میبرد به دامن امن اجتماع بازگردانده میشود جای بحث دارد. بیشک تمام کودکان بر اساس محیط اطراف خود واکنش نشان میدهند و به عبارت دیگر قدرت تفکیک رفتار از شرایط قابلیتی است که هیچکس انتظار ندارد کودک بتواند از پس آن برآید. برای مثال اگر پدری مواد مصرف کند و به زور و کتک کودک زیر 18 سالش را که به او از جهات مختلف وابسته است مجبور کند برای او این جنس را تهیه کند در این میان وقتی کودک با مواد دستگیر میشود نمیتوان به درستی گفت مقصر او بوده یا با انتقال این کودک به بازپروری مسالهای حل شده است.
زندان برای فیروزه مکان امنی است
پدر و مادر فیروزه از هم جدا شده و او را به عمویش سپردهاند. آنطور که خود او به «آرمان» میگوید: از 10 سالگی برای عمویش جنس جابهجا میکرده و یک شب که طبق معمول در پارک در حال دادن جنس به مشتری بوده از سوی پلیس دستگیر شده و چون حجم مواد قابل توجه بوده او را به اینجا آوردهاند. فیروزه میگوید: تا امروز که دو سال از این اتفاق گذشته نهتنها عمویش یکبار هم برای پیگیری دستگیری او به آنجا نیامده بلکه آدرس خانه و محل زندگیاش را هم عوض کرده تا کسی او را پیدا نکند. مظلومیت از نگاهش میبارد. با انگشتانش بازی میکند و میگوید: نمیدانم اگر از اینجا بیرونم کنند باید کجا بروم. زندان برای فیروزه مکان امنی است آنقدر که نگران است اگر اینجا نباشد باید شب کجا سرش را بر بالین بگذارد.
خانواده در همه جرایم کودک نقش اصلی را دارد
مددکار کانون که دوست ندارد نامش فاش شود به «آرمان» میگوید: همه این بچههایی که اینجا هستند در ارتباط با هر جرمی که هست خانواده هم در آن دست داشته و مستقیم و غیرمستقیم فرد را به این کار وارد یا وادار کرده است. او در مورد اینکه چه اصلاح یا تربیتی اینجا روی این بچهها صورت میگیرد، میگوید: تنها تفاوت اینجا با زندانهای دیگر در این است که مخصوص بچههاست. او ادامه میدهد: موارد حادی که اینجا آورده میشود مربوط به قتل است و بیشترشان غیرعمد و خانوادگی هستند. ما تلاش میکنیم رضایت خانوادههای مقتولان را به دست بیاوریم اما معمولا در این کار زیاد موفق نیستیم. این مددکار عنوان میکند: فصل مشترک همه این بچهها خانوادهها یا سرپرستهای بد است که حتی در برخی موارد هم قانون نمیتواند برای گرفتن حضانت طفل از آنها وارد عمل شود. موارد زیادی از افرادی که اینجا هستند از سوی والدین یا سرپرستشان در سنین خیلی کم وادار به کار میشوند و چون خیلی کوچکند و کاری بلد نیستند آنقدر در خیابانها میگردند تا یا یک گدای حرفهای یا یک سارق و کیفقاپ خوب میشوند.
لزوم ایجاد مرکز مراقبتهای بعد از خروج
سهیلا دختر 15 سالهای است که سال گذشته از خانه فرار کرده و بعد از اینکه چند ماه در خیابانها سرگردان بوده به کانون آورده میشود. اما به راستی اینجا، جای امنی برای نگهداری این قبیل افراد است؟ سهیلا میگوید به مادرش خبر دادهاند که اینجاست اما او گفته نمیتواند کاری کند. مسئولان کانون و مددکاران آن در مورد زندگی و شرایط کودکانی که به آنجا آورده میشوند چندان تجسس نمیکنند و به تشکیل یک پرونده با مشخصاتی که کودک از خودش در بدو ورود میگوید اکتفا میکنند.
با وجود این، یک جامعهشناس که پایاننامهاش را در کانون به انجام رسانده در این زمینه به «آرمان» میگوید: هر یک از قسمتهای این زندان از یکدیگر کاملاً مجزا بوده و اطفال بر حسب سن و نوع جرم و سابقه ارتکاب جرم و تربیتپذیری طبقهبندی میشوند. مهمترین جرائم ارتکابی توسط محکومان کانون به ترتیب اولویت سرقت، دعوا و چاقوکشی، مواد مخدر و... است. شاید بتوان گفت که سرقت، جرم 70 درصد محکومان را تشکیل میدهد.
مهناز مسعودی در گفتوگو با «آرمان» میافزاید: مرکز مراقبتهای بعد از خروج از سال 1372 در کانون ایجاد شده بود. در این مرکز بچههایی که آزاد میشدند و فاقد سرپناه و خانوادهای بودند برای جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم مورد مراقبت ویژه قرار میگرفتند؛ برای مثال برای ایجاد شغل و جلوگیری از فرار آنها. پس از مدتی به دلایلی این مرکز بسته شد زیرا چنین استدلال میکردند که وقتی طبق قانون دوران محکومیت مجرمان به پایان رسید دیگر دلایلی برای نگهداری آنها وجود ندارد؛ این جامعهشناس در مورد ضرورت وجود این مرکز میگوید: ضرورت ایجاد چنین مراکزی به سادگی قابل درک است بهویژه در مورد اطفال محکوم به ولگردی و تکدی؛ چرا که این نوع متهمان پس از گذراندن مدت محکومیت خود ـ که مدت آن چندان هم طولانی نیست ـ دوباره به همان محیط برگشته و مجددا مرتکب جرم میشوند با این تفاوت که در اثر همنشینی با دیگر بزهکاران جرائم دیگر را هم آموخته و شاید بتوان گفت که این بار حرفهایتر عمل میکنند؛ علاوه بر اینکه ابهت و ترس از مجازات و زندان برای آنها هم از بین رفته است. ضرورت ایجاد چنین مرکزی ایجاب میکند که مسئولان مربوطه توجهات بیشتری را مبذول دارند.
ارسال نظر