تکه قندهای ننه سارا/اسماعیل امینی
پارسینه: در منزل دوستی بودم، پسر خانواده، که دانشآموز ابتدایی است، مشغول تکالیف درسیاش بود. زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشیات.
پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ! باز هم که از این جنسهای ارزون قیمت خریدی! الان مداد رنگیهای خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر آن پسر با سرافرازی گفت: میبینید آقاجون؟ بچههای این دو…ره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمیشه گولشون زد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت. اما من برای شان توضیح دادم که این رفتار آن پسر نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست. پس از آن ماجرای ننه سارای پدرم را برایشان تعریف کردم.
ننه سارا چهل سال از پدرم بزرگتر بود و با اونسبت خانوادگی داشت. آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم، ننه سارا نودسالگی را پشت سر گذاشته بود.
ننه سارا گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای فامیل هدیه میداد، بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قند داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست! پدرم اخم کرد و گفت: ننه سارا شما را دوست دارد هر چه برایتان بیاورد هدیه است، ببین! برای من یک بسته پفک آورده ، چون چهل سال از من بزرگتر است خیال میکند من هنوز بچهام!
وقتی ننه سارا رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. ننه سارا هنوز هم خیال میکند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین! قندان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که ننه سارا داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد ، آن قندهای توی قندان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه میدهد، منظورش این نیست که ما نمیتوانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد میخواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.
***
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد ننه سارا و تکه قندهای مهربانش میافتم، دهانم شیرین میشود، کامم شیرین میشود، جانم شیرین میشود.
نویسنده : اسماعیل امینی
ارسال نظر