وضعیت فرودستانه زنان در جوامع خاورمیانه با تصویرپردازی مردانه از جنگ کنونی منطقه باعث شده است زنان بهعنوان قربانیان خاموش جنگهای کنونی بیشازپیش به فراموشی سپرده شوند؛ رسانه نیز در این میان با سازوکارهای ویژه خود با بازتولید این موقعیت، ساختارهای فرهنگی-اجتماعی زندگی زنان در خاورمیانه دشوارتر شده است. در این گفتوگو دکتر «مینو علینیا»، استاد جامعهشناسی دانشگاه «اپسالا»ی سوئد با نقد کاهش منزلت زنان به ترسیم خطوط اصلی تأثیرات جنگ بر زنان میپردازد.
خانم دکتر؛ با مدنظر قراردادن مناقشات قومی- ایدئولوژیک در خاورمیانه کنونی، مطالعه ابعاد خشونت علیه زنان باید واجد چه ویژگیهایی باشد تا از دقت و عینیت علمی برخوردار شود؟
برای کاربردپذیری این مسئله در خاورمیانه یا هر مکان دیگری، نمیتوان به نظریه علمی خاصی اشاره کرد. اما تئوریهای متفاوت و اساسا دیدگاههای متفاوتی در ارتباط با تحقیقات و مطالعات علمی وجود دارد. خشونت مختص به زنان خاورمیانه نبوده بلکه پدیدهای جهانی است. ولی با توجه به تفاوت جوامع، اشکال، شدت و گستردگی آن متمایز است که این امر نیز ناشی از تاریخ متفاوت و ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این جوامع است. تجارب زنان در جوامع مختلف نیز با وجود شباهت، از تفاوتهایی نیز برخوردار است. مهم است که خشونت علیه زنان مانند هر پدیده اجتماعی دیگر در چارچوب ساختارهای قدرت آن جامعه و در رابطه با مؤلفههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی خاص آنجا بررسی شود. در غیراینصورت فهم درست و همهجانبه امکان ندارد. بنابراین ما اگر فهم، درک و تحلیلی از شرایط تاریخی و ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خاورمیانه و تأثیرات آنها بر وضعیت زندگی و مبارزات زنان نداشته باشیم، نمیتوانیم وضعیت زنان خاورمیانه و تجارب خاص آنها را فهمیده و ویژگیهای آن را توضیح دهیم. بنابر این بحث من این است که خشونت علیه زنان امر عامی بوده
و پدیدهای همهگیر به شمار میرود؛ باید ویژگیهای ستم به زنان و همچنین مبارزات زنان را در هر جامعه به شکل ویژه بررسی کرد.
تاریخ و ساخت دولت- ملت همواره از چهرهای مردسالارانه برخوردار بوده است؛ به نظر شما بعد از انقلاب عربی این تصور مردسالارانه از دولت تغییری نکرده است؟
میتوان گفت ساخت دولت- ملت نهفقط در خاورمیانه بلکه در سرتاسر جهان اساسا مردسالارانه است. مبارزات زنان در جهان و بهویژه خاورمیانه در واقع مسئلهای است مرتبط به دموکراسی و عدالت اجتماعی و باید از این زاویه به آن نگریسته شود. در کشورهایی که بهار عربی را تجربه کردند، به غیر از تونس، متأسفانه دیگر کشورهای عربی به طرف ویرانی، جنگ و تحجر گام نهادند و میبینیم که در این میان چه فجایعی بهبار آمده است. در تمام این کشورها زنان به امید دستیابی به عدالت اجتماعی نقش فعالی داشتند ولی متأسفانه نتیجه این شد که میبینیم. در چنین شرایطی حقوق و مناسبات انسانی کاملا زیر پا گذاشته و مبارزات زنان با موانع بسیار بزرگی مواجه میشوند. تجارب زنان در سراسر دنیا نشان میدهد خشونت و دیکتاتوری به ضرر آنهاست.
برخی از نظریات مدرن، بهکارگیری خشونت علیه زنان را بهمثابه یک ویژگی فرهنگی اعمالِ خشونت علیه«دیگری» ارزیابی میکنند. از این منظر، تفاوتهای سیاسی درون تفاوتهای فرهنگی خنثی شده و از بین میروند. چنین فرایندی چگونه زنان را در موقعیت فروتری مینشاند؟
بله، چنین دیدگاهی که خشونت علیه زنان را بهعنوان یک مشکل فرهنگی تعریف میکند، وجود دارد اما به این نگرش انتقادات زیادی وارد شده است. «ژیژک» در نقد تندی، این تفکر نئولیبرالیستی را نقد میکند که پدیدههای اجتماعی و بهویژه مشکلات اجتماعی ریشهدار در سیاست را بهعنوان ساختارهای فرهنگی معرفی میکنند. ژیژک تصریح میکند که با چنین شرایطی ساختارهای قدرت و نابرابریهای اجتماعی پنهان میشوند. بهعنوان مثال در سوئد خیلی رایج است که هم مطبوعات، هم سیاستمداران و هم نژادپرستان، خشونت علیه زنان را در میان خانوادههای مهاجر کشورهای خاورمیانه، بهعنوان فرهنگ آنها معرفی میکنند. آنها مشکلات اجتماعی و اقتصادی را که مهاجران با آن مواجه بوده و روی آنها تأثیر میگذارد، نادیده میگیرند و نمیخواهند به آنها اذعان کنند. در سوئد سالیان دراز به نام احترام به گوناگونی فرهنگی، به زنان مهاجر ستم شده است. نتیجه این شد که از یک طرف زنان مهاجر هیچ پشتیبانی نداشتند و از طرفی دیگر تصویر فوقالعاده بدی از گروههای مهاجر و بهویژه مسلمانان خاورمیانه در این جوامع ترسیم شده و آنها هدف حملات نژادپرستان قرار گرفتهاند. این وضع نه به نفع زنان
بوده، نه به نفع مهاجران و نه به نفع جامعه سوئد. این امر باعث تشدید تضادهای ملی و قومی درون جامعه و دوقطبیشدن جامعه شده است. تجربه زنان در دنیا نشان میدهد که چنین امری به نفع زنان نیست. بنابراین نهتنها مشکل ریشهیابی نشده بلکه مشکلات دیگر هم به آن اضافه میشود که چنین وضعیتی را تشدید میکند. در توضیح و ریشهیابی معضلات اجتماعی نباید مبدأ حرکت ما فرهنگ باشد زیرا فرهنگ خود در روند و در بستر مناسبات و اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تاریخی در جوامع شکل میگیرد و بهنوبه خود روی آنها هم تأثیر میگذارد.
جنگ کنونی خاورمیانه چگونه ساختارهای زنانگی -امر زنانه- (Gender) را دچار دگرگونی کرده است؟
مفهوم Gender مقولهای تئوریک است که چگونگی تعریف زنبودن و مردبودن و تعریف نقش و وظایف آنها در جامعه را توضیح میدهد. یکی از عوامل مهم خشونت به زنان نگرشی است که مرد و مردبودن را با کنترل زن و خشونت تعریف میکند. در جوامع جنگزده این نگرش تقویت میشود؛ چراکه در جنگ تعریف مردبودن با خشونت و اسلحه و با کنترل زنان بازتعریف شده و این امر بدون گمان از زاویه حقوق زنان امر مثبتی به شمار نمیرود. خشونت کلا در جوامع جنگزده امری عادی قلمداد شده و به تمام زوایای زندگی بسط پیدا میکند. با جنگ میدان عمل و آزادیهای زنان بیش از پیش محدود شده و مدام در معرض تهدید و تجاوز قرار میگیرند. در چنین شرایطی به حقوق کودکان نیز تجاوز میشود.
تصویر واقعی زنان در خاورمیانه مانند پاندولی در میانه خشونت جنسی و مرگ در نوسان است. این تصویر مرگبار را باید حاصل بازنمایی فرهنگ مستتر در ساختارهای خاورمیانه دانست یا باید آن را به سرشت خشن جنگ به مثابه امری عام منتسب کرد؟
کسانی که به خشونت بهعنوان مقولهای فرهنگی مینگرند نه میتوانند مشکل را شناخته و نه آن را توضیح داده و نیز نه میتوانند و نه میخواهند راهحلی برای آن ارائه دهند. آنها در بهترین حالت خشونت را به نام فرهنگ قبول میکنند. با داشتن چنین نگرشی مسئله روابط قدرت و ساختار قدرت اساسا در نظر گرفته نمیشود. وضعیت بعضا اسفبار زنان در خاورمیانه حاصل شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ساختاری و تاریخ این جوامع است. فرهنگ نیز، خود حاصل این روند بوده و با شرایط موجود در این جوامع دچار تغییر میشود. فرهنگ نباید نقطه عزیمت ما در توضیح معضلات اجتماعی باشد. باید این مسئله را مدنظر قرار داد که فرهنگ خود حاصل تقارب این عوامل ساختاری است.
تصویر خلقشده از زنان خاورمیانه توسط رسانهها، تصویر یک زن قربانی است. آیا زنان در ارائه چنین تصویری تأثیرگذارند؟
این مسئله چند جنبه داشته و مسئله سادهای نیست که بتوان آن را سادهسازی کرد. از یک طرف زنان در عین اینکه قربانی خشونت هستند، همواره علیه خشونت هم مبارزه کردهاند. از طرف دیگر زنان همیشه و در تمام دنیا به اشکال مختلف در جنبشهای رهاییبخش و مبارزات شرکت داشته و دارند. اما متأسفانه غالبا بعد از پیروزی، زنان مجددا رهسپار خانه و آشپزخانه شدهاند. عدم آگاهی زنان نسبت به ستم جنسی و عدم دسترسی آنها به ساختارهای قدرت در جامعه و در درون این جنبشها، از جمله دلایل قربانیشدن زنان است. اما میبینیم که زنان کُرد در سوریه در کوبانی نقش برجستهای دارند و در قدرت هم سهیم هستند. چنین تغییری میتواند نقطهعطفی برای تغییر در موضع و موقعیت زنان باشد و بر مبارزات زنان تأثیر مثبت بگذارد.
چرا در آفریقا (روآندا)، خاورمیانه و کردستان و اخیرا در میان زنان ایزدی تعدی جنسی بهمثابه یک استراتژی جنگی نمود مییابد؟ ریشههای این امر را باید در چه عواملی جستوجو کرد؟
چنین روندی را در تمامی جهان از جمله در جنگهای بالکان نیز میتوان مشاهده کرد. این روند به ایدئولوژی ناسیونالیسم و جایگاه زن در آن بازمیگردد. زن بهعنوان سمبل ملت و ناموس ملت و میهن و تولیدکننده نسلهای جدید تعریف میشود اما در مقابل، مرد بهعنوان سرور و صاحب اختیار میهن و ملت تعریف میشود. اگر دقت کنید تمام ملتها کشورشان را در قاموس زن و مادر به تصویر میکشند. در درون چنین بستری است که تعدیهایی از این دست متضمن تجاوز به ملت و میهن است که زن سمبل آن به شمار میرود. از طرف دیگر، تعدی به زنان در جنگها حاوی این پیام به مردان نیز هست که آنانی که توان دفاع از زنان کشور را ندارند، درواقع مرد نیستند. در اینجاست که جنگ بین مردها در جریان بوده و مسئله مردبودن شدیدا به خشونت و کنترل زنان گره میخورد. در واقع میتوان گفت بدن زنان هم به بخشی از میدان جنگ تبدیل میشود. بخشی هم به خاطر این است که با تجاوز، شیرازه و پایه جامعه از هم بپاشد. چون در خیلی جوامع متأسفانه قربانی را مجازات میکنند، طلاق داده، میکشند و... . این مسئله از یک بعد روانی هم برخوردار است. زنان هم بهعنوان بردگان جنسی و غنائم جنگی و برای تولید مثل
استفاده میشوند و این مشخصه داعش و گروههایی امثال آنها به شمار میرود.
شما مطالعهای تجربی درباره قتلهای ناموسی در کردستان داشتهاید. مسئله قتلهای ناموسی در بیشتر نقاط خاورمیانه و کشورهای مسلمان امری شایع است. علاوه بر جنگ، مرزهای ملی و عقیدتی، چه تأثیری بر زندگی زنان گذاشته است؟
خشونتها و قتلهای تحت لوای شرف و ناموس بسیار پیچیده بوده و ابعاد متفاوتی دارد. قتل درواقع نهایت خشونت است، اما این خشونتها بهطور مستمر و در تمام عرصهها وجود دارند. یکی از جنبههای این مسئله به نوعی روابط اجتماعی و همچنین به ساختار قدرت و ثروت در جامعه برمیگردد که براساس روابط خونی و فامیلی و قبیلهای تقسیم و تنظیم میشود. بنابراین «پاکیزه نگهداشتن» و عدم امتزاج خون و مرزهای بیولوژیکی از اهمیت زیادی برخوردار است. اساسا در این میان، مسئله حفظ و نگهداری ساختارهای قدرت است که بر کنترل و منقادپذیری زنان جوان (در سن زاد و ولد) و حتی مردان جوان بنا شده است. ازدواج و روابط تولید مثل به معضلی برای تمام طایفه تبدیل میشود. در پیشگیری یا رشد این پدیده مسائل دیگر مانند میزان تحصیل، وضع اقتصادی و قانون هم از عوامل مهم به شمار میروند. در جواب سؤال شما میتوان گفت کشتهشدن زن به دلیل تنندادن به ازدواجهای اجباری در بطن خود نشاندهنده تفکری است که زن را فاقد حق و اختیار زندگی و بدن خودش میانگارد.
تألمات و خشونتهایی که زنان در جنگ متحمل شدهاند، بعد از اتمام جنگ نیز با آنان همراه خواهد بود. زنان سارایوو ایزدی نمونههایی از این دست هستند. خاطرات برجامانده در زندگی سیاسی و اجتماعی چه تأثیری میگذارد؟
در درجه اول تأثیر مخربی را بر زندگی قربانیان و خانواده قربانیان از خود برجای میگذارد. این ترومای وحشتناکی است که بازماندگان و خانوادههای قربانیان در تمام طول زندگی از آن رنج خواهند برد. سریعترین اقدامی که مانع زیانهای فردی و اجتماعی میشود، آن است که این قربانیان از طرف دولت و جامعه مورد حمایت و پشتیبانی قرار بگیرند. باید با کار صبورانه و هدفمند در درازمدت سطح شعور و آگاهی در جامعه را بالا برد.
با تمام این مصائب چرا زنان نتوانستهاند علیه جنگ و مصائبی که بر آنان میرود به موفقیتهایی دست یابند؟
خیلی ساده است. برای اینکه زنان قدرت ندارند، در ساختار قدرت جامعه سهیم نبوده و فضایی برای آنان وجود ندارد. مسئله زنان کاملا به مسئله عدالت اجتماعی در جامعه بستگی دارد و در این چارچوب باید به آن نگریست. زنان به تنهایی نمیتوانند جامعه را تغییر بدهند. علاوه بر این فقط مسئله زنان نیست. سرکوب و خشونت زنان فقط مشکل زنان نیست. درست است که تشکل، سازمانیابی و آگاهی زنان از نقش بسیار تعیینکنندهای برخوردار است، اما اگر این موضوع همگام با تغییر در بینش مردان و تغییر در ساختارهای اجتماعی به پیش نرود نتیجهای دربر نخواهد داشت. مشکل، زنان نیستند بلکه مشکل افراد و روابط و ساختارهایی هستند که زنستیزند و این چیزی است که در بحث خشونت به زنان معمولا به فراموشی سپرده میشود. مشکل دیدگاه مردسالارانهای است که ایدهآل مردبودن را به خشونت و کنترل زن، مقید کرده است.
با درنظرداشتن تمامی مشکلات موجود در خاورمیانه اعم از فرهنگی، ایدئولوژیکی و مرزبندیهای اتنیکی، به نظر شما زنان باید در عرصه نظر و عمل چه اقداماتی را انجام دهند؟
کسب آگاهی و آگاهکردن زنان از چگونگی ستمی که به آنان میشود، مطلعکردن مردان و افزایش آگاهی جامعه بر علل و عواقب مخرب این ستمها بر خانواده و تمام جامعه، آگاهییافتن از نقش مخرب بینشهای مردسالار و زنستیز در این مورد را باید جزئی سازنده از این پویش در نظر گرفت. سازمانیافتن زنان جهت مبارزه برای حقوق برابر با مرد، حقوق انسانی و شهروندی در عرصههای مختلف را نباید از یاد برد. زنان باید بتوانند در ساختارهای قدرت جامعه وارد و در آن مشارکت داشته باشند. تأکید بر این نکته حائز اهمیت است که رهایی زنان از ستم ارتباط تنگاتنگی با پیشرفت و ارتقای جامعه در تمام عرصهها دارد و عکس این قضیه نیز صادق است.
نه فقط خاورمیانه ، تا فیها ما خالدون این جهان مردسالاره .
خاورمیانه بر اساس احساس و خرافات بنا شده