همسریابی صلواتی
پارسینه: بیبی زینت زندهباد آستینهای همت را بالا زده و زندگیاش را وقف ترویج «ازدواج آسان» کردهاست.
بیشتر خانوادههای محله «قاسمآباد» شهرِ مشهد او را میشناسند؛ مخصوصا آنهایی که دختر و پسر دمبخت دارند. آنها شماره تماس بیبی زینت را میگیرند و از او میخواهند که چند مورد خوب معرفی کند. او نمیگذارد سنت حسنه «واسطهگری برای ازدواج» بهدست فراموشی سپرده شود. همراه با دوستانش گروهی با عنوان «ازدواج آسان» تشکیل داده و در مراحل مختلف ازدواج مثل همسریابی، تأمین جهیزیه، برگزاری ارزانقیمت مراسم عروسی و... به خانوادهها کمک میکند. مهربانیهای بیبیزینت موجب سر و سامان گرفتن زندگی ۳۶۰ دختر و پسر شدهاست. دفتری دارد که اسم و مشخصات و شماره تلفن دخترها و پسرهای دم بخت را در آن یادداشت میکند. میگوید: «این قدر این شمارهها را رد و بدل کرده ام که حالا مشخصاتشان را حفظ شدهام!» برای همسریابی ترکیبی از روشهای سنتی و امروزی را پیشنهاد میکند؛ روشی که در آن هم خانوادهها در جریان باشند و هم دختر و پسر خودشان آزادانه باهم صحبت کنند. ۲ خانواده را به هم معرفی میکند ولی به آنها میگوید من فقط مشخصات اولیه دختر و پسر را میدانم. خودتان بروید درباره این آدمها تحقیق کنید.
روزی ۱۵-۱۰ نفر برای ازدواج تماس میگیرند
بیبیزینت زندهباد حدود ۱۹ سال است که در مسیر همسریابی برای جوانان قدم برمیدارد. او تا امروز ۱۸۰ زوج را به هم رسانده است. به علاوه فهرست عریض و طویلی از دختران و پسران آماده به ازدواج درست کرده و امیدوار است بهزودی آنها را هم به خانه بخت بفرستد. وقتی میپرسم جرقه این کار چطور زده شد؟ کمی فکر میکند و من را به سالهای دور میبرد؛ «از سال ۷۵ شروع به همسریابی برای جوانان کردم. نخستین ازدواجی که واسطهاش شدم در حرم امام رضا (ع) اتفاق افتاد. داخل حرم یکی از دوستان قدیمیام را دیدم. از من پرسید دختر خوب برای ازدواج سراغ نداری؟ من هم خواهرزاده خودم را معرفی کردم. آدرس و شماره تلفن خانواده دختر را به آنها دادم که خوشبختانه ازدواجشان سر گرفت. مدتی بعد برای خواستگاری دختر خودم که تماس میگرفتند جوابم این بود که دخترم کوچک است؛ ولی دختران آماده ازدواج زیادی را میشناسم که میتوانم به شما معرفی کنم.
آن زمان اطرافیان اگر دختری داشتند به من معرفی میکردند. اول فقط درخواستها مشهد بود و کمکم به شهرستانهای دیگر و تهران کشیده شد. الان خواستگارهایی داریم که از تهران تماس میگیرند و مشخصات دخترمورد علاقهشان را میگویند. چند تا از دخترهای فامیل را هم خودم عروس کردم. این افراد خودشان تبلیغات میکنند. به بقیه میگویند من از این خانم شماره گرفتهام و الان از عروسم خیلی راضی هستم. بهتدریج این کار همگانی شد. الان روزی چند نفر برای ازدواج تماس میگیرند.»
خانم زندهباد در دورانی که خودش جوان بوده هم واسطه چند ازدواج شده؛ ولی آن زمان این کار را بهصورت مستمر ادامه ندادهاست؛ «زمان جنگ بود و شرط من این بود که بعد از ازدواج به جبهه بروم. وقتی خواستگارم با شرط من موافقت نمیکرد، جواب منفی میدادم خودم دختری از دوستان، فامیل یا همکلاسیهایم را به خانوادهاش معرفی میکردم که اتفاقا به وصلت هم ختم میشد.»
زندهباد خدا را شکر میکند که همه ازدواجهایی که او سرو سامان داده موفق بوده و فقط یک موردش منجر به طلاق شدهاست؛ «آقا و خانمی بودند که هر دو ازدواج مجدد داشتند. این دو نفر سر بچههایشان به مشکل برخوردند.»
آرایش عروس با ۳۰ درصد تخفیف ویژه
سابقه حضور در جبهه دارد و حدود ۶ماه بهعنوان امدادگر در مناطق جنگی آبادان و اهواز حضور یافتهاست. ظاهرا خانهدار است ولی خانهداری که به قول خودش هیچ وقت در خانه نمینشیند! از همسرش اجازه گرفته و حالا دارد از این مجوز نهایت استفاده را میبرد؛ «رابط سلامت هستم و با اداره بهداشت همکاری میکنم. خانوادههای بیبضاعت را معرفی میکنیم و درباره بیماریهای مختلف مثل وبا به این افراد توضیح میدهیم.» در کنار این فعالیت، در منزل خودش جلسه قرآن برگزار میکند و در شورای محله هم عضویت دارد.
او تصمیم گرفته برای پیشبرد اهدافش در شورای محله امامیه مشهد عضو شود و از مردم آن منطقه برای فرستادن جوانان به خانه بخت کمک بگیرد؛ «الان نزدیک به ۲ سال است که در شورای محله امامیه عضویت دارم. نخستین مشکل جوانان برای ازدواج مسئله بیکاری است. در شورای محله برنامهریزی کردیم تا برای جوانها دوره کارآموزی بگذاریم؛ یعنی شرکتهایی که فعال هستند به جوانها کار آموزش بدهند. خیلی از دخترها پول ندارند که مثلا یک میلیون تومان به آرایشگاه بدهند. با چند آرایشگاه صحبت کردهایم و آنها قبول کردهاند که از عروسها یک سوم دستمزد معمول را بگیرند. در کنارش با چند فروشگاه لوازم خانگی و مزون عروس هم صحبت کردهایم. قرار شد اینها با ما همکاری کنند. ما خانوادههای بیبضاعت را معرفی میکنیم و آنها تخفیف ویژه میدهند. در طبقه پایین منزل خودمان داریم سالن آرایشگاه میزنیم. به خانوادههای بیبضاعت برای آرایش عروس یک سوم تخفیف میدهیم. دنبال خیرینی میگردیم که خانههایشان را در اختیار ما قرار بدهند تا خانوادههای نیازمند برای مجلس عروسی پول تالار ندهند.»
صورتجلسه خانمهای جلسه قرآن
پنجماه پیش خانم زندهباد با حمایت مردم محلهشان گروه «ازدواج آسان» را تشکیل داده است. او از وقتی عضو شورای محله امامیه مشهد شده انگیزه بیشتری پیدا کرده و امیدوار است که بتواند حمایت شهرداری را هم در این مسیر جلب کند؛ «در شورای محله طرح ازدواج آسان را تصویب کردیم. ماهی یکبار با خانمهای خیر محله جلسه میگذاریم. نزدیک ۷۰-۶۰ نفر هستیم که دور هم جمع میشویم. ما از طریق جلسه قرآنیای که داریم با هم آشنا شدهایم. در جلسات ماهانه میگوییم هر کس هر نظر و پیشنهادی دارد بدهد. صورتجلسه مینویسیم و همراه با عکس تحویل شهرداری میدهیم. در آن صورتجلسه مینویسیم که درباره «ازدواج آسان» اطلاعرسانی کردهایم.»
کنجکاو میشوم که بدانم شهرداری چه کمکی به اعضای این گروه کرده است؛ «شهرداری قول داده که یک سالن را بهعنوان تالار عروسی در اختیار ما بگذارد. البته هنوز به نتیجه نرسیدهایم. از طرف شورای محله خانمهای گروه «ازدواج آسان» را ماهی یکبار به اردو میبریم. شهرداری گاهی اوقات در هزینه این اردوها با ما همکاری میکند.»
عروسی که از خوشحالی میخواست پرواز کند
خدماتی که خانم زندهباد به جوانان ارائه میدهد از زمان خواستگاری آغاز میشود و تا دوران جشن عروسی و حتی بعد از آن ادامه پیدا میکند. او به وضع اقتصادی جامعه در دوران کنونی اشاره میکند و اینکه هزینه جهیزیه یک دختر برای خیلیها کمرشکن است؛ «دوستانم برای عروسها جهیزیه هم جور میکنند، هم پول جمع میکنند و هم وسیله میآورند. خودمان شناسایی میکنیم و کمکها را به خانوادهای میدهیم که هیچ امکاناتی ندارد. ولی به پسری که شب عروسیاش باغ آنچنانی میگیرد کمکی نمیکنیم.»
در بخش معرفی دختر و پسر خودش به تنهایی کار را دست گرفته؛ ولی داستان تأمین جهیزیه توسط یک گروه جلو میرود؛ «ما درحد متعادل برای عروسها وسایل میخریم. این وسایل در خانه یکی از خانمها جمعآوری میشود. هر کس مسئولیت خاصی دارد. یک نفر سرویس چوب را میگیرد. یک نفر لوازم چینی میخرد و.... همه بر این کار نظارت داریم تا پول جهیزیه درست خرج بشود. بعضی وقتها خود عروس را هم میبریم تا با سلیقه خودش جهیزیه بخریم. خود عروس این وسایل را به خانهاش میبرد تا خانواده داماد نفهمند او بیبضاعت بوده است. همین چند روز پیش برای یک عروس ۲ میلیون تومان پول جهیزیه جمع کردیم. این دختر ۴ سال بهخاطر مشکلات مالی در عقد مانده است. اینقدر خوشحال شده بود که میخواست پرواز کند.»
همسریابی به سبک بی بی زینت
در دفتری که بانک اطلاعاتی خانم زندهباد محسوب میشود مشخصات دختران و پسران آماده ازدواج ثبت شدهاست. جلوی اسم بعضیها ضربدری زده و جمله کوتاه و شیرین «ازدواج کرد» را نوشته است. براساس آماری که خودش تهیه کرده تاکنون برای ۱۸۰ ازدواج واسطهگری کرده است. همچنین مشخصات حدود ۴۰۰ نفر را ثبت و ضبط کرده و دارد برای ازدواجشان تلاش میکند. کمی که آمارها بالاتر برود میتواند به ثبت اسمش در کتاب «رکوردهای گینس» هم فکر کند!
این شهروند مشهدی اسم کار خیرش را «همسریابی صلواتی» گذاشته و هیچ توقع مالیای از کسی ندارد؛ «همه از من میپرسند شما چقدر پول میگیرید که دختر و پسر معرفی کنید. من میگویم هیچ پولی نمیگیرم. فقط برای شادی روح پدر و مادرم یک صلوات بفرستید. من برای رضای خدا ۲ تا جوان را به هم معرفی میکنم. بعضی خانوادهها خودشان بعد از ازدواج هدیه آوردند. من قبول نکردم. ولی، چون دیدم ناراحت میشوند گفتم اشکال ندارد.»
شیرینترین بخش ماجرا زمانی است که این زن خودش بهعنوان یک مهمان در مراسم عروسی زوج مورد نظر شرکت میکند؛ «خانوادهها زنگ میزنند و من را به مراسم ازدواج دختر و پسرشان دعوت میکنند. من احساس میکنم که در مراسم بچههای خودم شرکت کردهام. اکثر کسانی که واسطه ازدواجشان بودهام، من را دعوت میکنند. سعی میکنم به مجالس مختلف بروم و دل همه را بهدست بیاورم! مواردی داشتهام که دخترشان بزرگ شدهاند و حالا دخترشان را برای ازدواج به من معرفی میکنند. وقتی این چیزها را میبینم لذت میبرم. با خیلی از این خانوادهها رفتوآمد دارم و سرنوشتشان را میبینم.»
از همسرم فقط یک چیز خواستم
یکی از قواعد ازدواج آسان این است که دخترها و پسرها باید رفتارها و باورهای اشتباهشان را کنار بگذارند. بنابراین خانم زندهباد قبل از هر ازدواجی روی ذهن جوانها کار میکند؛ «من همیشه به دخترها میگویم اگر میخواهید در زندگی موفق باشید ۲ مسئله را رعایت کنید؛ یکی اینکه دنبال مادیات نباشید و دوم اینکه در زندگی قناعت داشته باشید. اگر به جیب شوهرهایتان نگاه کنید و قناعت داشته باشید زندگی واقعا شیرین میشود.» خانم زندهباد برای آنکه ثابت کند شعار نمیدهد مدام از زندگی خودش مثال میزند؛ «من خودم زمان جنگ خیلی ساده و آسان ازدواج کردم. اصلا عروسیهای آنچنانی نداشتیم. من همیشه از شوهرم فقط یک چیز خواستم. از او خواستم که در کارهایم آزاد باشم. او به من اطمینان دارد که پایم را کج نمیگذارم. زمان جنگ امدادگر بودم و به شوهرم گفتم باید اجازه بدهی هر وقت خواستم به جبهه بروم. یک هفته بعد از ازدواجم عازم جبهه شدم.»
این شهروند خیر مشهدی در مقام یک مادرزن هم ترمز اسراف و تجملگرایی دامادش را کشیده و به خانواده داماد گفته همه چیز را ساده برگزار کنید؛ «زمان عروسی دخترم داماد گفت: من میخواهم باغ بگیرم. به او گفتم پسرم! چرا میخواهی اول زندگی خودت را زیر قرض ببری. تو اگر هر کاری بکنی حرف و حدیث مردم باز هم هست. یک مراسم ساده بگیرید. در آتلیه هم حتما عکس بگیرید. چون عکس بهعنوان یادگاری میماند. الان خدا را شکر خیلی هم زندگیشان شیرین است. خودم ۲ تا دختر و یک پسر دارم که همگی خیلی خوشبخت هستند. همیشه میگویم که من از دعای خیر مردم به جایی رسیدهام.»
شما مردههایتان را کجا دفن میکنید؟!
بیبیزینت زندهباد بعد از این همه سر و کلهزدن با جوانهای در آستانه ازدواج و خانوادههایشان حالا دیگر با سلیقههای متنوع جامعه آشنا شدهاست. او ناراحت است از اینکه بعضیها فقط به معیارهای مادی و اقتصادی توجه دارند؛ «خیلیها نجابت را درنظر میگیرند و بعضیها هم دنبال مادیات هستند. ماه پیش برای خانمی خواستگار آمده بود. در مراسم خواستگاری مادر داماد بدون مقدمه پرسید شما مردههایتان را کجا دفن میکنید؟ مادر عروس هم جواب داد بهشت رضا (ع). مادر داماد بلند شد و گفت: کلاس شما به کلاس ما نمیخورد. چون ما مردههایمان را در حرم امام رضا (ع) دفن میکنیم. عروس خانم همان جا خشکش زده بود که اینها دیگر چه جور خواستگارهایی هستند.» مسئله حجاب و رعایت محرم و نامحرم یکی از معیارهای مهم خانوادههاست و خانم زندهباد هم در انتخابهایش به این معیار توجه میکند؛ «بعضیها میگویند ما دوست داریم عروسمان خیلی باحجاب باشد یا اینکه میگویند ما اهل نوار و موسیقی نیستیم. در فهرستم دخترهایی هم دارم که اهل حجاب نیستند، ولی هیچ وقت دختر و پسرهای این دو گروه را به همدیگر معرفی نمیکنم.»
اعتیاد داماد، خط قرمز من است
خانم زندهباد دخترها را تشویق به صرفهجویی و قناعت میکند و برای پسرها پند و اندرزهای جداگانهای دارد؛ «به دامادها میگویم پسرم! تو ۲ تا چیز را رعایت کن؛ یکی اینکه ایمان داشته باش و دیگر اینکه اهل دود نباش. بقیهاش را خدا درست میکند.»
اعتیاد جزو خط قرمزهای این شهروند خیر مشهدی است و به راحتی از کنارش نمیگذرد؛ «چند وقت پیش مادری تماس گرفت و گفت: پسر من اعتیاد دارد ولی اگر دامادش کنید ترک میکند. من جواب دادم هیچ وقت چنین پسری را به کسی معرفی نمیکنم. اگر پا پیش بگذارم خانواده عروس تا آخر عمر من را نفرین میکنند. همچنین اگر خانوادهای خیلی بیبند و بار باشند اسمشان را در فهرستم نمینویسم.»
خواستگاری به شیوه «بیبی زینت» بسیار ارزان و کمهزینه است؛ «من به همه پسرها میگویم که در جلسه اول خواستگاری هیچچیزی نبرید؛ نه گل ببرید و نه شیرینی. با این خرج و مخارج امروز چرا بیخودی کلی خرج بکنند؟ پسری بود که در ۵۰ جلسه خواستگاری ۵۰ دسته گل برده بود. مورد پنجاه و یکم خسته شد و گفت: اصلا گل هم نمیبرم. اتفاقا همین یکی قسمتش شد و با همان دختر ازدواج کرد. من همیشه همین پسر را مثال میزنم.»
در شیوه «ازدواج آسان» خبری از خرجهای بیخودی و اضافه نیست؛ «به خانوادهها میگویم حتما در جلسه اول پسر را همراه خودتان ببرید تا خانواده دختر دوباره توی خرج نیفتند.»
ماجرای یک خاطره گویی
براساس خاطرههای این خانم میشود کلی فیلم و سریال و آیتم طنز تولید کرد. وقتی صحبت معیارهای اقتصادی به میان میآید حس خاطرهگوییاش گل میکند و میگوید: یکبار با یک خانم به خواستگاری رفتیم. مادر داماد خم شد و به فرشها دست زد و منصرف شد. به دخترش گفت: دخترم! اینها فرش ماشینی دارند و ازدواج با اینها به درد نمیخورد. این خانم خیلی پرتوقع بود. البته با خانوادههای قانع و کمتوقع هم زیاد برخورد داشتهام. من دختری را معرفی کردم که اهل محله سجاد (بالا شهر مشهد) بود. هفته پیش با یک سکه مهریه ازدواج کرد. محضردار تعجب کرد و پرسید: اشتباه نمیکنید؟ شاید یک هزار سکه است. دختر گفت: نه! خدا یکی، سکه هم یکی. جالب است که دختر و پسر هر دو پولدار بودند.
روزی ۱۵-۱۰ نفر برای ازدواج تماس میگیرند
بیبیزینت زندهباد حدود ۱۹ سال است که در مسیر همسریابی برای جوانان قدم برمیدارد. او تا امروز ۱۸۰ زوج را به هم رسانده است. به علاوه فهرست عریض و طویلی از دختران و پسران آماده به ازدواج درست کرده و امیدوار است بهزودی آنها را هم به خانه بخت بفرستد. وقتی میپرسم جرقه این کار چطور زده شد؟ کمی فکر میکند و من را به سالهای دور میبرد؛ «از سال ۷۵ شروع به همسریابی برای جوانان کردم. نخستین ازدواجی که واسطهاش شدم در حرم امام رضا (ع) اتفاق افتاد. داخل حرم یکی از دوستان قدیمیام را دیدم. از من پرسید دختر خوب برای ازدواج سراغ نداری؟ من هم خواهرزاده خودم را معرفی کردم. آدرس و شماره تلفن خانواده دختر را به آنها دادم که خوشبختانه ازدواجشان سر گرفت. مدتی بعد برای خواستگاری دختر خودم که تماس میگرفتند جوابم این بود که دخترم کوچک است؛ ولی دختران آماده ازدواج زیادی را میشناسم که میتوانم به شما معرفی کنم.
آن زمان اطرافیان اگر دختری داشتند به من معرفی میکردند. اول فقط درخواستها مشهد بود و کمکم به شهرستانهای دیگر و تهران کشیده شد. الان خواستگارهایی داریم که از تهران تماس میگیرند و مشخصات دخترمورد علاقهشان را میگویند. چند تا از دخترهای فامیل را هم خودم عروس کردم. این افراد خودشان تبلیغات میکنند. به بقیه میگویند من از این خانم شماره گرفتهام و الان از عروسم خیلی راضی هستم. بهتدریج این کار همگانی شد. الان روزی چند نفر برای ازدواج تماس میگیرند.»
خانم زندهباد در دورانی که خودش جوان بوده هم واسطه چند ازدواج شده؛ ولی آن زمان این کار را بهصورت مستمر ادامه ندادهاست؛ «زمان جنگ بود و شرط من این بود که بعد از ازدواج به جبهه بروم. وقتی خواستگارم با شرط من موافقت نمیکرد، جواب منفی میدادم خودم دختری از دوستان، فامیل یا همکلاسیهایم را به خانوادهاش معرفی میکردم که اتفاقا به وصلت هم ختم میشد.»
زندهباد خدا را شکر میکند که همه ازدواجهایی که او سرو سامان داده موفق بوده و فقط یک موردش منجر به طلاق شدهاست؛ «آقا و خانمی بودند که هر دو ازدواج مجدد داشتند. این دو نفر سر بچههایشان به مشکل برخوردند.»
آرایش عروس با ۳۰ درصد تخفیف ویژه
سابقه حضور در جبهه دارد و حدود ۶ماه بهعنوان امدادگر در مناطق جنگی آبادان و اهواز حضور یافتهاست. ظاهرا خانهدار است ولی خانهداری که به قول خودش هیچ وقت در خانه نمینشیند! از همسرش اجازه گرفته و حالا دارد از این مجوز نهایت استفاده را میبرد؛ «رابط سلامت هستم و با اداره بهداشت همکاری میکنم. خانوادههای بیبضاعت را معرفی میکنیم و درباره بیماریهای مختلف مثل وبا به این افراد توضیح میدهیم.» در کنار این فعالیت، در منزل خودش جلسه قرآن برگزار میکند و در شورای محله هم عضویت دارد.
او تصمیم گرفته برای پیشبرد اهدافش در شورای محله امامیه مشهد عضو شود و از مردم آن منطقه برای فرستادن جوانان به خانه بخت کمک بگیرد؛ «الان نزدیک به ۲ سال است که در شورای محله امامیه عضویت دارم. نخستین مشکل جوانان برای ازدواج مسئله بیکاری است. در شورای محله برنامهریزی کردیم تا برای جوانها دوره کارآموزی بگذاریم؛ یعنی شرکتهایی که فعال هستند به جوانها کار آموزش بدهند. خیلی از دخترها پول ندارند که مثلا یک میلیون تومان به آرایشگاه بدهند. با چند آرایشگاه صحبت کردهایم و آنها قبول کردهاند که از عروسها یک سوم دستمزد معمول را بگیرند. در کنارش با چند فروشگاه لوازم خانگی و مزون عروس هم صحبت کردهایم. قرار شد اینها با ما همکاری کنند. ما خانوادههای بیبضاعت را معرفی میکنیم و آنها تخفیف ویژه میدهند. در طبقه پایین منزل خودمان داریم سالن آرایشگاه میزنیم. به خانوادههای بیبضاعت برای آرایش عروس یک سوم تخفیف میدهیم. دنبال خیرینی میگردیم که خانههایشان را در اختیار ما قرار بدهند تا خانوادههای نیازمند برای مجلس عروسی پول تالار ندهند.»
صورتجلسه خانمهای جلسه قرآن
پنجماه پیش خانم زندهباد با حمایت مردم محلهشان گروه «ازدواج آسان» را تشکیل داده است. او از وقتی عضو شورای محله امامیه مشهد شده انگیزه بیشتری پیدا کرده و امیدوار است که بتواند حمایت شهرداری را هم در این مسیر جلب کند؛ «در شورای محله طرح ازدواج آسان را تصویب کردیم. ماهی یکبار با خانمهای خیر محله جلسه میگذاریم. نزدیک ۷۰-۶۰ نفر هستیم که دور هم جمع میشویم. ما از طریق جلسه قرآنیای که داریم با هم آشنا شدهایم. در جلسات ماهانه میگوییم هر کس هر نظر و پیشنهادی دارد بدهد. صورتجلسه مینویسیم و همراه با عکس تحویل شهرداری میدهیم. در آن صورتجلسه مینویسیم که درباره «ازدواج آسان» اطلاعرسانی کردهایم.»
کنجکاو میشوم که بدانم شهرداری چه کمکی به اعضای این گروه کرده است؛ «شهرداری قول داده که یک سالن را بهعنوان تالار عروسی در اختیار ما بگذارد. البته هنوز به نتیجه نرسیدهایم. از طرف شورای محله خانمهای گروه «ازدواج آسان» را ماهی یکبار به اردو میبریم. شهرداری گاهی اوقات در هزینه این اردوها با ما همکاری میکند.»
عروسی که از خوشحالی میخواست پرواز کند
خدماتی که خانم زندهباد به جوانان ارائه میدهد از زمان خواستگاری آغاز میشود و تا دوران جشن عروسی و حتی بعد از آن ادامه پیدا میکند. او به وضع اقتصادی جامعه در دوران کنونی اشاره میکند و اینکه هزینه جهیزیه یک دختر برای خیلیها کمرشکن است؛ «دوستانم برای عروسها جهیزیه هم جور میکنند، هم پول جمع میکنند و هم وسیله میآورند. خودمان شناسایی میکنیم و کمکها را به خانوادهای میدهیم که هیچ امکاناتی ندارد. ولی به پسری که شب عروسیاش باغ آنچنانی میگیرد کمکی نمیکنیم.»
در بخش معرفی دختر و پسر خودش به تنهایی کار را دست گرفته؛ ولی داستان تأمین جهیزیه توسط یک گروه جلو میرود؛ «ما درحد متعادل برای عروسها وسایل میخریم. این وسایل در خانه یکی از خانمها جمعآوری میشود. هر کس مسئولیت خاصی دارد. یک نفر سرویس چوب را میگیرد. یک نفر لوازم چینی میخرد و.... همه بر این کار نظارت داریم تا پول جهیزیه درست خرج بشود. بعضی وقتها خود عروس را هم میبریم تا با سلیقه خودش جهیزیه بخریم. خود عروس این وسایل را به خانهاش میبرد تا خانواده داماد نفهمند او بیبضاعت بوده است. همین چند روز پیش برای یک عروس ۲ میلیون تومان پول جهیزیه جمع کردیم. این دختر ۴ سال بهخاطر مشکلات مالی در عقد مانده است. اینقدر خوشحال شده بود که میخواست پرواز کند.»
همسریابی به سبک بی بی زینت
در دفتری که بانک اطلاعاتی خانم زندهباد محسوب میشود مشخصات دختران و پسران آماده ازدواج ثبت شدهاست. جلوی اسم بعضیها ضربدری زده و جمله کوتاه و شیرین «ازدواج کرد» را نوشته است. براساس آماری که خودش تهیه کرده تاکنون برای ۱۸۰ ازدواج واسطهگری کرده است. همچنین مشخصات حدود ۴۰۰ نفر را ثبت و ضبط کرده و دارد برای ازدواجشان تلاش میکند. کمی که آمارها بالاتر برود میتواند به ثبت اسمش در کتاب «رکوردهای گینس» هم فکر کند!
این شهروند مشهدی اسم کار خیرش را «همسریابی صلواتی» گذاشته و هیچ توقع مالیای از کسی ندارد؛ «همه از من میپرسند شما چقدر پول میگیرید که دختر و پسر معرفی کنید. من میگویم هیچ پولی نمیگیرم. فقط برای شادی روح پدر و مادرم یک صلوات بفرستید. من برای رضای خدا ۲ تا جوان را به هم معرفی میکنم. بعضی خانوادهها خودشان بعد از ازدواج هدیه آوردند. من قبول نکردم. ولی، چون دیدم ناراحت میشوند گفتم اشکال ندارد.»
شیرینترین بخش ماجرا زمانی است که این زن خودش بهعنوان یک مهمان در مراسم عروسی زوج مورد نظر شرکت میکند؛ «خانوادهها زنگ میزنند و من را به مراسم ازدواج دختر و پسرشان دعوت میکنند. من احساس میکنم که در مراسم بچههای خودم شرکت کردهام. اکثر کسانی که واسطه ازدواجشان بودهام، من را دعوت میکنند. سعی میکنم به مجالس مختلف بروم و دل همه را بهدست بیاورم! مواردی داشتهام که دخترشان بزرگ شدهاند و حالا دخترشان را برای ازدواج به من معرفی میکنند. وقتی این چیزها را میبینم لذت میبرم. با خیلی از این خانوادهها رفتوآمد دارم و سرنوشتشان را میبینم.»
از همسرم فقط یک چیز خواستم
یکی از قواعد ازدواج آسان این است که دخترها و پسرها باید رفتارها و باورهای اشتباهشان را کنار بگذارند. بنابراین خانم زندهباد قبل از هر ازدواجی روی ذهن جوانها کار میکند؛ «من همیشه به دخترها میگویم اگر میخواهید در زندگی موفق باشید ۲ مسئله را رعایت کنید؛ یکی اینکه دنبال مادیات نباشید و دوم اینکه در زندگی قناعت داشته باشید. اگر به جیب شوهرهایتان نگاه کنید و قناعت داشته باشید زندگی واقعا شیرین میشود.» خانم زندهباد برای آنکه ثابت کند شعار نمیدهد مدام از زندگی خودش مثال میزند؛ «من خودم زمان جنگ خیلی ساده و آسان ازدواج کردم. اصلا عروسیهای آنچنانی نداشتیم. من همیشه از شوهرم فقط یک چیز خواستم. از او خواستم که در کارهایم آزاد باشم. او به من اطمینان دارد که پایم را کج نمیگذارم. زمان جنگ امدادگر بودم و به شوهرم گفتم باید اجازه بدهی هر وقت خواستم به جبهه بروم. یک هفته بعد از ازدواجم عازم جبهه شدم.»
این شهروند خیر مشهدی در مقام یک مادرزن هم ترمز اسراف و تجملگرایی دامادش را کشیده و به خانواده داماد گفته همه چیز را ساده برگزار کنید؛ «زمان عروسی دخترم داماد گفت: من میخواهم باغ بگیرم. به او گفتم پسرم! چرا میخواهی اول زندگی خودت را زیر قرض ببری. تو اگر هر کاری بکنی حرف و حدیث مردم باز هم هست. یک مراسم ساده بگیرید. در آتلیه هم حتما عکس بگیرید. چون عکس بهعنوان یادگاری میماند. الان خدا را شکر خیلی هم زندگیشان شیرین است. خودم ۲ تا دختر و یک پسر دارم که همگی خیلی خوشبخت هستند. همیشه میگویم که من از دعای خیر مردم به جایی رسیدهام.»
شما مردههایتان را کجا دفن میکنید؟!
بیبیزینت زندهباد بعد از این همه سر و کلهزدن با جوانهای در آستانه ازدواج و خانوادههایشان حالا دیگر با سلیقههای متنوع جامعه آشنا شدهاست. او ناراحت است از اینکه بعضیها فقط به معیارهای مادی و اقتصادی توجه دارند؛ «خیلیها نجابت را درنظر میگیرند و بعضیها هم دنبال مادیات هستند. ماه پیش برای خانمی خواستگار آمده بود. در مراسم خواستگاری مادر داماد بدون مقدمه پرسید شما مردههایتان را کجا دفن میکنید؟ مادر عروس هم جواب داد بهشت رضا (ع). مادر داماد بلند شد و گفت: کلاس شما به کلاس ما نمیخورد. چون ما مردههایمان را در حرم امام رضا (ع) دفن میکنیم. عروس خانم همان جا خشکش زده بود که اینها دیگر چه جور خواستگارهایی هستند.» مسئله حجاب و رعایت محرم و نامحرم یکی از معیارهای مهم خانوادههاست و خانم زندهباد هم در انتخابهایش به این معیار توجه میکند؛ «بعضیها میگویند ما دوست داریم عروسمان خیلی باحجاب باشد یا اینکه میگویند ما اهل نوار و موسیقی نیستیم. در فهرستم دخترهایی هم دارم که اهل حجاب نیستند، ولی هیچ وقت دختر و پسرهای این دو گروه را به همدیگر معرفی نمیکنم.»
اعتیاد داماد، خط قرمز من است
خانم زندهباد دخترها را تشویق به صرفهجویی و قناعت میکند و برای پسرها پند و اندرزهای جداگانهای دارد؛ «به دامادها میگویم پسرم! تو ۲ تا چیز را رعایت کن؛ یکی اینکه ایمان داشته باش و دیگر اینکه اهل دود نباش. بقیهاش را خدا درست میکند.»
اعتیاد جزو خط قرمزهای این شهروند خیر مشهدی است و به راحتی از کنارش نمیگذرد؛ «چند وقت پیش مادری تماس گرفت و گفت: پسر من اعتیاد دارد ولی اگر دامادش کنید ترک میکند. من جواب دادم هیچ وقت چنین پسری را به کسی معرفی نمیکنم. اگر پا پیش بگذارم خانواده عروس تا آخر عمر من را نفرین میکنند. همچنین اگر خانوادهای خیلی بیبند و بار باشند اسمشان را در فهرستم نمینویسم.»
خواستگاری به شیوه «بیبی زینت» بسیار ارزان و کمهزینه است؛ «من به همه پسرها میگویم که در جلسه اول خواستگاری هیچچیزی نبرید؛ نه گل ببرید و نه شیرینی. با این خرج و مخارج امروز چرا بیخودی کلی خرج بکنند؟ پسری بود که در ۵۰ جلسه خواستگاری ۵۰ دسته گل برده بود. مورد پنجاه و یکم خسته شد و گفت: اصلا گل هم نمیبرم. اتفاقا همین یکی قسمتش شد و با همان دختر ازدواج کرد. من همیشه همین پسر را مثال میزنم.»
در شیوه «ازدواج آسان» خبری از خرجهای بیخودی و اضافه نیست؛ «به خانوادهها میگویم حتما در جلسه اول پسر را همراه خودتان ببرید تا خانواده دختر دوباره توی خرج نیفتند.»
ماجرای یک خاطره گویی
براساس خاطرههای این خانم میشود کلی فیلم و سریال و آیتم طنز تولید کرد. وقتی صحبت معیارهای اقتصادی به میان میآید حس خاطرهگوییاش گل میکند و میگوید: یکبار با یک خانم به خواستگاری رفتیم. مادر داماد خم شد و به فرشها دست زد و منصرف شد. به دخترش گفت: دخترم! اینها فرش ماشینی دارند و ازدواج با اینها به درد نمیخورد. این خانم خیلی پرتوقع بود. البته با خانوادههای قانع و کمتوقع هم زیاد برخورد داشتهام. من دختری را معرفی کردم که اهل محله سجاد (بالا شهر مشهد) بود. هفته پیش با یک سکه مهریه ازدواج کرد. محضردار تعجب کرد و پرسید: اشتباه نمیکنید؟ شاید یک هزار سکه است. دختر گفت: نه! خدا یکی، سکه هم یکی. جالب است که دختر و پسر هر دو پولدار بودند.
همشهری دو - احسان رحیمزاده
داستان خوبی بود سرگرم شدم اندکی!!!!!!
هرکسی به هر اندازه کار خیر و خوب انجام بده به همون اندازه که وسعش است ارزشمنده، حالا توی هر کاری که می خواد باشه.
ترویج واقامه سنت حسنه و زیبای واسطه گری ازدواج ،باقیات الصالحات این بانوی خیراندیش خراسانی است ،امید است اطلاع رسانی شما موجب نهادینه شدن این فضیلت اسلامی گردد.
.....تلفنی
بعله !!