گوناگون

مجاهدین خلق چطور به اتحاد با صدام رسیدند؟!

پارسینه: رجوی در دیماه ۱۳۶۱ هجری شمسی در پاریس با طارق عزیز معاون نخست وزیر و وزیر خارجه عراق مقلاقات کرد و طرح صلحی را به امضا رساند.

این در حالی بود که دولت عراق با حملات وحشیانه به مرزهای ایران جنگ را آغاز کرده بود و همزمان با امضای این قرارداد نیز حملات هوایی به شهرهای ایران و زمینی به مرزها و سربازان ایران به شدت ادامه داشت.

رجوی با این کار جبهه جدیدی علیه خود باز کرد. اعضای شورای به اصطلاح ملی مقاومت که هم پیمانان او بودند اکنون به مخالفت با این طرح پرداختند. اولین مخالف ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور پیشین و اصلی ترین ثقل شورا که البته شورا را نیز به اعتبار او تشکیل داده بودند، بود. بدنبال آن افرادی نظیر لاهیجی، خانبابا تهرانی و غیره نیز که کمی وجهه ملی و مستقل داشتند از شورا فاصله گرفتند.
بدین ترتیب رجوی تبدیل به همپیمان صدام شد، از طرفی صدام بی مهابا شهرهای ایران را بمباران و گلوله باران می کرد به تصویر زیر که نمونه ای از بمباران شهرهای ایران توجه کنید:

اکنون سازمان مجاهدین کم کم از مناطق مرزی کردستان عراق به داخل عراق کشیده میشد. در بغداد پایگاهی به اسم جلالزاده تاسیس شد که دفتر مجاهدین در بغداد بود این دفتر تا اشغال صدام نیز در همان منطقه وجود داشت. رجوی یکی از دستیاران مهم خود را بعنوان رابط با دولت عراق معرفی کرد. عباس داوری که از نزدیکان رجوی بود به این کار منصوب شد و به دولت عراق معرفی گردید.

در آستانه این دگردیسی مجاهدین با عراق اتفاق دیگری نیز در جنگ افتاد. نیمه سال ۱۳۶۲ ارتش ایران منطقه نیمه آزاد کردستان عراق را شروع به پاکسازی کرد. در این منطقه که گروههای مخالف از جمله مجاهدین بیتوته کرده بودند و عملیات نظامی در داخل ایران انجام می دادند طی چند روز پاکسازی شد و تمام گروههای مسلح به خارج از مرزهای ایران رانده شدند. در مجاهدین این جنگ به «جنگ آلان» معروف شده بود. در این جنگ مجاهدین تلفات فراوانی دادند فرماندهی مجاهدین به داخل خاک عراق منتقل شد.
به این ترتیب تمامیت بدنه مجاهدین به داخل عراق منتقل شد. در طی سالهای قبل از ورود رجوی به عراق فرماندهی نظامی مجاهدین در عراق به عهده ابراهیم زاکری بود. از این پس عملیاتها و تحرکات نظامی آنها تماما با هماهنگی با دولت عراق بود و همه رفت و آمدهای آنها به خارج از طریق فرودگاه بغداد صورت می گرفت.

همکاری اطلاعاتی و امنیتی مجاهدین با عراق شکل رسمی و ارگانیک به خود گرفت. یکی از اصلی ترین وظیفه مجاهدین شنود بیسیم نیروهای ایرانی و پیاده کردن و کشف رمز پیامها و تحویل شان به مقامات عراقی است. وظیفه دوم نیز تخلیه تلفنی سربازان ایرانی و گرفتن اخبار و تحولات جبهه جنگ می باشد. کتاب «مجاهدین خلق از پیدایش تا فرجام» در بخش مربوط به همکاری اطلاعاتی سازمان با عراق می نویسد:

«در سالهای اوایل جنگ از آنجایی که صدام به لزوم جمع آوری اطلاعات در رابطه با ایران و جلوگیری از آسیب پذیری ارتش و ماشین جنگی اش در ارتباط با نفوذ و درز اطلاعات به ایران پی برده بود سیستم استخبارات (بخش اطلاعات) را از وزارت دفاع جدا کرده و مستقیم زیر نظر خودش قرار داد. همکاری مجاهدین با استخبارات باعث شد تا این ارگان شعبه های جمع آوری و عملیاتی نیرومندی را در ایران راه بیندازد از این مقطع، اطلاعات بسیاری درباره تغییر و تحولات و نقل و انتقالات نیروهای ایران از طریق سازمان در اختیار استخبارات قرار گرفت.

مهمترین رؤسای استخابارت در دوران همکاری سازمان با آن، عبارت بودند از: سرلشکر وفیق السامرایی، سرلشکر خالد التکریتی، سرلشکر معتمد دحام و سرلشکر عاید مخلف، مؤثرترین فرد در تصمیمات و اقدامات، قصی فرزند صدام حسین بود.»
مهمترین ماموریت های ذاتی و جنبی استخبارات از این قرار بودند:
ـ جمع آوری اطلاعات نظامی از کشورهای هدف
ـ جمع آوری اطلاعات جاری و نزدیک از مرزهای مشترک
ـ تهیه نقشه ها و عکسهای هوایی و ماهواره ای
ـ اقدامات ضد اطلاعاتی نیروهای حریف و تحرکات مشکوک نیروهای عراقی

مجاهدین بیشترین کمک را به سیستم اطلاعاتی صدام در رابطه با ایران که اصلی ترین دشمن صدام بود و کشوری که در حال جنگ با اوست، می کرد. در طول تمامی مرزهای ایران با عراق با فواصل کوتاه مجاهدین به شنود مکالمات سربازان ایران می پرداختند و آنها را پس از رمز گشایی به مقامات عراقی تحویل می دادند. «مرصد» که به معنی دیدگاه در زبان عربی می باشد محلی است که جلوترین محل دیدبانی نیروهای عراقی بود. یک سنگرمستحکم در لبه جلویی جبهه به مجاهدین اختصاص داده بودند که در آن بیسمهای مختلف در حال کار بود و در هر سنگر سه الی چهار نفر از مجاهدین بودند که بصورت بیست و چهار ساعته مکالمات نیروهای ایران را مانیتور می کردند و همینطور بوسیله دوربینهای دیدبانی قوی منطقه را زیر نظر داشتند. این مکانهای مانیتور مکالمات ایرانیها، در طول ۱۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک ایران و عراق از کردستان گرفته تا جنوب خوزستان ادامه داشت.

افزون بر این مجاهدین پنج قرارگاه اصلی به نامهای «سردار خیابانی»، «حنیف»، «اشرف» و دو قرارگاه دیگر در جنوب تاسیس کردند. هر کدام از این قرارگاهها سه پایگاه عملیاتی نیز داشتند که به مرز نزدیک تر بود و برای نقل و انتقال از آن استفاده می شد.

فرماندهی این قرارگاهها به ترتیب: ابراهیم ذاکری، محمد حیاتی، محمود عطایی، مهدی برائی و مهدی افتخاری بودند. هر کدام از این قرارگاهها سه گردان را شامل می شد که فرمانده آنها اعضای هیئت اجرایی و اعضای قدیمی سازمان بودند، بعنوان مثال قرارگاه اشرف شامل گردان ۲۰۰ به فرماندهی مهدی کتیرایی، گردان ۳۰۰ به فرماندهی غلامرضا پورآگل، و گردان ۷۰۰ به فرماندهی حسین ابریشم چی بود. فرمانده پشتیبانی نیز ثریا شهری بود.

وظیفه اصلی این قرارگاهها به لحاظ نظامی، یکی شناسایی در منطقه مرزی برای انجام عملیات نظامی روی نیروهای ایرانی بود، و دیگری شنود روی مکالمات ایرانیها و جمع آوری اطلاعات برای سیستم استخبارات عراق. که اطلاعات جمع آوری شده به سیستم اطلاعات مجاهدین منتقل میشد و پس از بررسی و موضع بندی کردن آن به استخبارات تحویل داده می شد.

ستاد اطلاعات مجاهدین در آن زمان علاوه بر شنود مسئولیت دیگری نیز داشت و آن تخلیه اطلاعاتی از طریق تلفن بود. که آنها با خانواده سربازان و مقامات نظامی ایرانی و یا با سربازان تماس می گرفتند و از آنها به شکلهای مختلف سعی می کردند اطلاعات جمع آوری کنند و با کنار هم گذاشتن این اطلاعات به نتیجه واحدی می رسیدند و آن نتیجه البته برای نیروهای عراقی خوشایند بود.

وظیفه دیگر ستاد اطلاعات مجاهدین جمع آوری اطلاعات از داخل ایران بود. افرادی که تحت عنوان «هسته های مقاومت» سازمان معرفی می کرد تنها وظیفه شان جمع آوری اطلاعات نظامی و انتقال آن به سازمان و سپس به عراق بود. از جمله اینکه موقع اصابت موشک، گرای موشکها را تصحیح می کردند و از آمار کشته ها و زخمیها و تلفات مردم ایران به سازمان گزارش می دادند.

و اما سال ۱۳۶۵ فرا رسید. سالی که برای رجوی و سازمان مجاهدین خلق سال سرنوشت بود. عملیاتهای مسلحانه در داخل ایران تاکنون برای رجوی جواب نداده بود، انقلاب ایدئولوژیک نیز که برای سرپوش گذاشتن بر این شکستهای پی در پی نظامی بود نیز داشت به فراموشی سپرده می شد. اکنون رجوی می بایست تصمیم دیگری می گرفت، تدوین یک استراتژی دیگر. اشتباهی که از سال ۶۰ با دست بردن به سلاح شروع کرده بود هر روز می بایست با اشتباهی دیگر دنبال می کرد و اکنون بزرگترین و خطرناک ترین اشتباه رجوی یعنی پناه بردن به دشمن شماره یک ایران، که اکنون در حال جنگ تمام عیار با کشور میباشد یعنی صدام بود. آقای علی اکبر راستگو از اعضای پیشین بخش سیاسی سازمان، در توصیف این وضعیت چنین می گوید:

«…در اوایل سال ۱۳۶۵ و در اوج دوران آشفتگی‌های سیاسی ـ استراتژیک سازمان، دست غیبی به یاری مسعود رجوی آمد. دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل عدم توجه به قوانین داخلی و امنیتی کشور فرانسه از این کشور اخراج کرد. شورای ملی مقاومت در نشست ۲۳ اردیبهشت ماه ۶۵ خود طی بیانیه ‌ای اعلام کرد که «برای خنثی کردن توطئه‌های دشمن از یک سو و پاسخ‌گویی به الزام‌های مرحله جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل می‌شود.

شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن می ‌داند. …». به دنبال عزیمت مسعود رجوی از پاریس به بغداد، در همه امور سازمان تغییراتی ایجاد شد. این تغییرات در شیوه سازماندهی نیروها و جنگ برای سرنگون کردن حکومت اسلامی در نظر گرفته شده بود. در همین راستا، شیوه جنگ‌ها که پیش از ‌آن پارتیزانی در کردستان و جنگ چریک شهری در شهرهای ایران بود، به شکل جنگ‌های گردانی در مناطق مرزی با ارتش و سپاه پاسداران ایران سازماندهی شد. ضمن اینکه این دوران مصادف بود با شدت گرفتن جنگ هشت‌ساله بین ایران و عراق.

با آغاز عملیات گردانی که تکامل جنگ‌های چریکی و پارتیزانی نامگذاری شد، استراتژی جنگ آزادیبخش در آذرماه ۱۳۶۵ پا گرفت. در این راستا چون این استراتژی در نهایت به سود طرف عراقی تمام می‌ شد، سیل آموزش‌های نظامی، کمک‌های مادی، تسلیحاتی، پشتیبانی، لجستیکی، اطلاعاتی و سلاح‌های عراق به سمت سازمان مجاهدین خلق سرازیر شد.»

آقای هادی شمس حائری عضو سابق شورای مرکزی سازمان که خود تا سال ۱۳۷۰ در عراق با تشکیلات همکاری می ‌کرد و اکنون از منتقدان این سازمان است در این باره نوشته است:

«… در سال ۱۳۶۵ به دلیل پاره‌ای مسائل که بر ما معلوم نیست، و آن طور که مجاهدین می ‌گویند در یک معامله پنهانی بین فرانسه و رژیم جمهوری اسلامی، رجوی از فرانسه اخراج و به عراق عزیمت می‌ کند. رجوی در درون روابط ادعا کرد که از مدت‌ها قبل قصد داشت که به عراق بیاید. (رجوی چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طی یک مکالمه تلفنی به نگارنده گفت که من مدت‌ها پیش می‌ خواستم به عراق بیایم اما شرایط اجازه نمی‌ داد.) اما در روابط بیرونی چنین وانمود می‌کرد که دولت فرانسه در اثر زد و بندهای امپریالیستی و توطئه چریک‌های فدائی خلق، او را اخراج نموده و ناگزیر گشته به عراق بیاید. با آمدن رجوی به عراق که از روی ناچاری و اجبار بود، بار دیگر ماشین تحلیل سازمان به کار افتاد و طی نشست‌های متعدد این پرواز را پرواز سرنوشت ساز و نقطه عطف پرخیر و برکت برای «مقاومت» ایران برآورد کردند و گفتند: «با آمدن رهبری به عراق ما اکنون در فاز سرنگونی [جمهوری اسلامی] قرار گرفته‌ایم»…

پس از چند ماه گفتند که «سازمان به این نتیجه رسیده که جنگ چریک شهری و فرماندهی از پشت خط تلفن، راست روی بوده و جوابگوی به میدان کشیدن عنصر اجتماعی و سرنگونی نیست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت میکرو دارد… با آمدن «برادر» (اصطلاحی که در تشکیلات برای رجوی بکار می برند) به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاکمیت قرار گرفته‌ ایم و لذا عملیات نظامی هم باید متناسب با این مرحله، یعنی ماکرو باشد.

از طرف دیگر ما تا به حال از فرصت جنگ ایران و عراق، آنچنان که باید و شاید استفاده نکرده‌ ایم و به ‌آن بهای کافی نداده ‌ایم. در صورتی که چنین موهبتی در کنار ما وجود دارد و ما می ‌توانیم جنگ جبهه‌ ای را با رژیم شروع کنیم…»… در اثبات و درستی خط تشکیل ارتش و اندر مزایا و برکات و تردید ناپذیری آن، چنان با شور و شوق و خوش ‌باوری سخن می‌ گفتند که گویا این آدم‌های آنها نبودند که در مورد خط و خطوط قبلی هم با همین اصرار و پافشاری، آنها را درست ‌ترین می‌ خواندند.»

رجوی خود در توصیف این اقدام در پیامی که تحت عنوان «تودیع» فرستاد چنین گفته است:

«من فردا از اینجا از فرانسه خواهم رفت . البته این سفری است خطیر فوق العاده خطیر و سرنوشت ساز پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود ۷-۸-۱۰ روز پیش بروم، اما نشد یعنی نگذاشتند چند روزی خودم را به مثابه ی گروگانی یافته بودم اما به هر حال فردا خواهم رفت…»
در گزارش وزارت امور خارجه آمریکا درباره سازمان که در سال ۱۳۷۳ انتشار یافت، ماجرای رفتن رجوی به عراق برای همکاری نظامی مستقیم با ارتش صدام، این گونه تشریح شد:

«در ژوئن سال ۱۹۸۶ فرانسه، رجوی را طبق آنچه رسانه‌ ها حدس می‌زدند معامله ‌ای با دولت ایران باشد، مجبور به ترک آن کشور ساخت. طبق این گزارشات، سفر رجوی، بهایی بود که فرانسه برای آزادی گروگان ‌‌های فرانسوی در لبنان پرداخت. سازمان مجاهدین خلق این اخراج را به عنوان «پرواز تاریخ‌ ساز رجوی برای صلح و ‌آزادی» جلوه داد. وکیل سابق رجوی، که یک حقوقدان ایران مقیم فرانسه بود، این حرکت را چنین بیان می‌ دارد: «وقتی رجوی به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با کمبود پول مواجه شدند. دولت عراق به وی پیشنهاد حمایت داد و آنان پذیرفتند. در دراز مدت، آنان به عوامل رژیم عراق مبدل گشتند و بیشتر اعتبار خود را در ایران از دست دادند.»

پژوهشگر نظامی «آنتونی کوردزمن» تجزیه و تحلیل دیگری را ارائه داد:

«نتیجه نهایی اقدام فرانسه، در هر حال، دادن امکان دسترسی بسیار بیشتر رجوی به تسلیحات، امکانات آموزش در نزدیکی مرز، و منابع مالی بیشتری بود.»

طبق گزارشات مطبوعات، بیش از هزار عضو مجاهدین در استقرار رجوی در بغداد به وی پیوستند. عراقی‌ ها نیز برای دهن ‌کجی به دولت ایران، از او در مراسمی که معمولاً در مورد رهبر یک دولت صورت می‌گرفت، استقبال نمودند.

برای انجام عملیات نظامی که میزان تهدید آن برای ایران به طرز مضحکی با «پشه» مقایسه شده است، مجاهدین اتحاد جانبدارانه‌ ای با عراق تحت حاکمیت صدام حسین به پیش برده، ارتش آزادیبخش ملی مجاهدین که به لحاظ پول، تسلیحات، پایگاه به صدام متکی بود، به ابزاری در جنگ عراق با ایران مبدل گشت.»

سازمان هم در پاسخ به بیانیه وزارت خارجه آمریکا با تأکید بر ناگزیر بودن انتقال تشکیلات به عراق، تشکیل ارتش در ادامه «سیاست صلح» را «موجب شکوفایی»ـ خواند و «آلت دست بودن» آن توسط صدام را «ادعای کذب» توصیف نمود، و هم سویی سازمان با دول غربی در همکاری با عراق به دلیل روابط حسنه آمریکا و اروپا و رژیم صدام در آن مقطع را یادآوری کرد:

«تهیه کنندگان گزارش وزارت خارجه عمداً از یاد می‌برند که مجاهدین زمانی به عراق رفتند که، قبل و بعد از آن، عالی ‌ترین روابط بین آمریکا و اروپا باعراق برقرار بود و عالی‌ رتبه ‌ترین سناتورهای آمریکایی یا مقام‌های وزارت خارجه به عراق رفت و آمد داشته و مقام‌ های عراقی توسط رییس جمهور آمریکا، پذیرفته می‌ شدند.»

ارسال نظر

  • ali

    خیانت خیانت خیانت. عاقبت همه جاه طلب ها وخیانت پیشه ها خفت و بی آبرویی و نابسامانی است.

  • فردین

    جواب واضحه با همکاری شیرین صفوی

  • محمود

    لطفا برای نام بردن از این کثافت های پست از کلمه منافق استفاده کنید نه مجاهد.

  • شیرین صفوی

    فریبشون دادین جذبشون کردین بعد حذفشون کردین خوب از اول میگفتین ما با شما ها کاری نداریم ایدئو لوژی شما به ما نمیخوره برادران دافعه تون بیشتر از جاذبتونه به همین سادگی میدونم منتشر نمیشه پارسینه ولی تو بخون تو بدون !!!!!!!!

  • شیرین صفوی

    فریبشون دادین جذبشون کردین بعد حذفشون کردین خوب از اول میگفتین ما با شما ها کاری نداریم ایدئو لوژی شما به ما نمیخوره برادران دافعه تون بیشتر از جاذبتونه به همین سادگی میدونم منتشر نمیشه پارسینه ولی تو بخون تو بدون !!!!!!!!

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار