کتابهایی که نشر آنها با برخی از بزرگترین تحولات سیاسی برابری می کند/ رسول جعفریان
پارسینه: نشر برخی از کتابها در شرایطی صورت می گیرد که مردم با خواندن آن دیگر به پشت سر خود نگاه نمی کنند و به طور کامل مسیر خود را عوض کرده و گذشته بیزار می شوند. اینها چه کتابهایی هستند و چرا چنین نقشی دارند؟
پیچ های تاریخ، نقاط مهم و قابل تأمل آن هستند. جاهایی که سلسله ها عوض می شوند. یک تهاجم خارجی گسترده بساط دولتی را جمع می کند. قومی بر قوم مسلط شده و روزگار آنان را تباه می کنند. از این سلسله حوادث فراوان است.
اما همیشه این پیچ ها سیاسی نیستند. گاه ممکن است این پیچ با انتشار یک کتاب باشد. یک اثر جدید که در واقع یک پیام جدید است، می تواند یک تحول عظیمی را بوجود آورد و پیچ برهه ای از تاریخ بشود. این امر بعیدی نیست. ممکن است سر و صدای آن به اندازه نوع اول از تحولات یعنی حمله و انقلاب و سقوط سلسله و ... این قبیل مسائل نباشد، اما پیام آن قدر محکم و استوار است که مثل یک موج، همه چیز را کن فیکون می کند.
البته این که فکر کنیم آدم های زیر سلطه آن پیام یا موج همیشه تحت تاثیر آن می مانند معلوم نیست. مقصود فقط این است که در آن لحظه، یک کتاب، یک تحول عمیق ایجاد کرده و مسیر تاریخ را برای مدتها تغییر می دهد.
این مهم است که بدانیم یک کتاب چرا باید چنین نقشی را ایفا کند؟ به عبارت دیگر چه شرایطی پدید می آید که این اتفاق می افتد؟ توضیح این شرایط نیاز به اطلاعات کافی از وضعیت جامعه مربوطه، تغییرات درونی چند دهه پیش از آن، ارزشها و باورهای عمومی و و کلمات و ترکیب های تازه در آن و .... از آن دست موضوعاتی است که باید شناخت تا تاثیر آن کتاب را فهمید. تا این شناخت نباشد، نمی توان به عمق مطلب پی برد و چنین شناختی برای کسی است که آن جامعه را میدانی می شناسد، رشته افکارش در دست اوست، خستگی و مردگی و توفق جامعه را با تمام وجود درک می کند و البته از یک شناخت منطقی و مرتب هم برخوردار است.
یک نکته مهم، بن بستی است که آن جامعه گرفتارش شده و و تمام راه حلها به ضد خود تبدیل شده و هیچ راه مفری برای جامعه وجود ندارد. فکری به ذهن کسی نمی رسد. تازه ای اتفاق نمی افتد. آن وقت یک کتاب که معلوم نیست اصلا حجم صفحات آن چه اندازه باشد، یک باره موج ایجاد می کند. وقتی این اتفاق بیفتد دیگر کسی جلودار ماجرا نیست و آن چه نباید، رخ خواهد داد.
در چنین مواقعی، نشر یک اندیشه یا کتاب، درست همان کاری را می کند که حمله طغرل با غزنوی ها کرد، یا عرب بر سر عجم آورد، یا مغول بر سر دنیای ایران و عراق و نقاط دیگر. بسیاری از تحولات مهم از قضا با نشر یک اندیشه حتی یک کلید واژه هستند و اتفاق سیاسی تنها در حکم کلید برقی است که روشن می شود.
واقعا ممکن است تصور شود بنده در این باره اغراق می کنم، اما این را باید دانست که حتی آن تحولات سیاسی هم وقتی می تواند به یک تغییر پیچ وار در تاریخ منجر شود که نوعی بن بست فکری و فرهنگی برای جامعه پدید آمده باشد. مهم آرامش صوری جامعه نیست، مهم عمق نهاد نا آرام جامعه است که ممکن است شکاف را به سطح برساند و همه آن آرامش خیالی از بین برود.
اکنون می خواهم یک نمونه را مرور کنم. دولت عثمانی از قرن هشتم هجری فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. به مرور این فعالیت توسعه یافت و سراسر شرق و غرب اسلامی را به جز ایران و هند گرفت. دولت عثمانی با اروپا درگیر شد و جنگهای طولانی کرد. اوائل با فتوحات و اواخر با شکست های فضاحت بار. جامعه هزار قومی عثمانی نتوانست یک اندیشه منسجم و یک تمدن فراگیر ایجاد کند. اساسا چنین کاری با اندیشه که در نهاد این دولت بود سازگاری نداشت. با این حال به اسم اسلام و خلافت اسلامی قرنها دوام آورد. به ویژه که جایگزینی هم نداشت.
وقتی همه تلاش های اصلاحی این دولت بر باد رفت و زمانی که دولت عثمانی به صورت یک بیمار رو به موت در آمد، انتشار یک کتاب، زمینه را برای تقسیم این کشور پهناور به دهها دولت فراهم کرد. همه چیز به اسم خلافت اسلامی بود. هم چیز عنوان شرعی داشت. بیش از سه دهه سلطان عبدالحمید (1878 - 1909) به اسم اسلام و خلافت اسلامی، هیجانات عمیقی پدید آورد. به نام درست کردن راه آهن شام مدینه و این که این خط مسلمانی است و امری برای حج، احساسات همه مسلمانان را جذب کرد. اما بحث بر سر این بود که این دولت با این بنیاد ها می تواند پاسخگوی تغییرات جدید باشد؟
کتاب الاسلام و اصول الحکم اثر علی عبدالرازق در سال 1925 درست در زمان از هم پاشیدگی خلافت عثمانی انتشار یافت. این اثر معلول وضع قدیم و عامل یا دست کم یکی از عوامل مهم وضع جدید به شمار می آمد.
نویسنده انگشت اعتراض خود روی نکته اصلی گذاشت و تمام آن مشروعیت دینی را که برای خلافت درست شده بود زیر سوال برد. به گفته او خلافت اساسا امری شرعی نیست و هیچ ربطی به دین ندارد. اسلام هیچ نظریه سیاسی مشخصی ندارد و آن چه در باره نظام سیاسی در اسلام گفته شده بی اساس است.
در وهله نخست، این کتاب ضجه ای در دنیای اسلام پدید آورد. سخن بسیار بزرگ بود، چون مقابلش خلافت اسلامی آن قدر بزرگ شده بود که زدن چنین حرفی در برابر آن به همان اندازه می توانست بزرگ باشد.
اما فارغ از این که کدام نظریه درست بود، و این که اصولا چه دلایل شرعی در سنت نبوی و آیا قرآنی در باره خلافت شرعی و دینی وجود دارد، بحث این بود که آنچه تاکنون به اسم شریعت بوده و خلافتی که داشته ایم، چه برای ما به ارمغان آورده است؟ این سوال در عمل جواب خود را نیافته بود و جامعه عثمانی زیر فشارهای داخل و خارج در حال انفجار بود.
همان زمان و به دنبال نگرانی مسلمانان و متدینان سنی، دهها رساله در نقد این کتاب نوشته شد، و ادبیاتی را پدید آورد که عریض و وطویل بود. اما آنچه اتفاق افتاد این بود که خلافت شرعی عثمانی که هفت صد سال برای آن تلاش شده بود از بین رفت. میراث آن دولت به دهها کشور تقسیم شد و هر کدام یک دولت کشور مستقلی شدند که خیلی زود به جان هم افتادند.
البته حالا وقتی تحلیل می شود گناه به گردن غربی ها انداخته می شود. صد البته، اگر گوسفندانی پراکنده شدند گرگ ها بیکار نخواهند نشست، اما مهم این است که این وضعیت گوسفندی است که آن گونه گرگ ها را هار می کند.
حالا یک سعودی باز هم با همان احساسات قدیم، شماری از این ردیه های نوشته شده بر کتاب الاسلام و اصول الحکم را گرد آوری کرده و به نام مجموعة الردود علی کتاب «الاسلام و اصول الحکم» منتشر کرده است.
عصام السید محمود از همان ابتدا از مصیبتی که این کتاب برای جهان اسلام پدید آورده یاد کرده و آن را در ردیف پیدایش بابیه در ایران و قادیانیه در پاکستان قرار داده است.
نویسنده از این که این کتاب همه لیبرالها و لائیک ها را خوشحال کرده و این که چه تلاشهایی برای ترویج این کتاب کشیده شده سخن گفته است. او می گوید حالا که بهار عربی آغاز شد می بینیم که دوباره موج اسلام گرایی آمده و الان وقت آن است که علیه این کتاب نوشته شود و افکار جاهلانه نویسنده مورد نقد قرار گیرد.
محمد عماره که این روزها حامی جریانها افراطی شده، کتاب الاسلام و اصول الحکم را انجیل لائیک ها دانسته و علی عبدالرزاق را یکی از بنیانگزاران جریان لائیک در جهان اسلام می داند.
چنان که اشاره شد، اساسا بحث بر سر این نیست که استدلال چه کسی درست است، بحث بر سر این است که وقتی یک فکر منتشر می شود، فارغ از هر چیز، قدرت انتشار آن، متوجه شرایط فکری و بن بست های جدی است که در آن جامعه وجود دارد. طبیعی است که بحث دینی و استدلالی مهم است، اما همان طور که در یک جامعه بد، ممکن است سالها طول بکشد تا استدلالهای خوب جواب بدهد، عکس آن هم وجود دارد و اگر هر کدام اینها به بن بست بخورند، کسی عملا کاری به درست و غلط بودن آن مباحث ندارد و موج های مخالف در قالب تئوری های جدید کار خود را خواهند کرد.
این کتاب که صفحات آن به نزدیک 800 می رسد، حاوی سه کتاب مفصلی است که در نقد اندیشه های علی عبدالرزاق نوشته شده است. کتاب حقیقة الاسلام و اصول الحکم از شیخ محمد بخیت المطیعی، کتاب نقض کتاب الاسلام و اصول الحکم از شیخ محمد الخضر حسین، و کتاب نقد علمی لکتاب الاسلام و اصول الحکم.
در فارسی نخستین کسی که گزارش خوبی از این اثر داد، مرحوم حمید عنایت در کتاب سیری در اندیشه سیاسی عرب بود.
درایران هم که اقای جعفریان با خصلت طلبگی تقیه کرده واسم کتابی را نیاورده قبض وبسط تئوریک شریعت جناب دکتر سروش است .
چرا اینقدر بزرگش کردی؟ اگه تاریخت درست باشه که این بعد از فروپاشی عثمانی نوشته شده که
میشه لطفا بفرمایید پیچ تاریخی و سیاسی یعنی چی؟!
چی شده آقای جعفریان؟ اینهمه سانسور کتاب و پایین اومدن تیراژ نشر و سرانه کتابخوانی سیرتون نکرده؟
صنف شما که ماشااله دستتون باز بگین تمام انتشاراتیا و چاپخونه های کتاب رو تو قم مستقر کنن و کلا یه قانون تو مجلس دلخواهتون وضع کنید که انتشار کتاب منحصرا توسط حوزه صورت بگیرد،
خیال خودتون و همه رو راحت کنین!
پارسینه نظر من راجع به کتابهای دکتر سروش که خلاف ایین نامه شما نبود چرا سانسورش کردی؟