چند اشتباه صداوسیما در روزهای المپیک
پارسینه: تمام ورزشكاران ایران در تاریخ جمعاً ۱۸ مدال طلا گرفتهاند، در حالی كه مایكل فلپس شناگر آمریكایی به تنهایی تا به حال ۲۳ طلا در ادوار مختلف المپیك كسب كرده است! آیا این باید به آن معنا باشد كه فلپس آمریكایی از مرحوم تختی و امامعلی حبیبی و سایر ستارههای تاریخ ورزش این مملكت غیورتر است؟ آیا اصلا میشود با این مبنا جلو رفت؟
صداوسیمای ایران هم از این قاعده مستثنی نبود و سعی كرد با پرداخت هزینههای زیاد، عملكرد مطلوبی در این زمینه داشته باشد. تلویزیون كشورمان در برزیل استودیو زد و چند مجری و خبرنگار را هم به محل اعزام كرد. در داخل كشور هم بخش قابلتوجهی از كنداكتور شبكههای سه و ورزش به پوشش این بازیها اختصاص یافت تا رضایت علاقهمندان جلب شود.
در مجموع شاید بتوان در حوزه سختافزاری به صداوسیمای ایران نمره قبولی داد. آنچه بر جا ماند اما، مساله دیگری بود؛ آنجا كه رویكرد گویندگان و مجریهای تلویزیون ایران به مسابقات المپیك یك بار دیگر نشان داد فراگیرترین رسانه ایران هنوز نتوانسته از پیله تنگ احساسات بیرون بیاید و كلیشههای نخنما شده چند دهه قبل را به هم بزند.
وقتی همه راهها به «غیرت» ختم میشود
میدان، میدان المپیك بود، اما بیشتر از آنچه باید در مورد تكنیك و تاكتیك و كوچینگ و تداركات میشنیدیم، واژههایی مثل غیرت و حمیت و تعصب به گوشمان خورد! البته كه همه ما به تلاش و همت ورزشكاران ایرانی ایمان داریم و به اصحاب رادیو و تلویزیون هم حق میدهیم كه در رقابتهای بینالمللی از آنها حمایت كنند، اما مثل هر پدیده دیگری، زیادهروی در این زمینه هم چندان جالب نیست و عواقب ناخوشایندی به همراه دارد.
بسیاری از گزارشگران ما طوری از «غیرت ایرانی» سخن میگفتند كه انگار تعصب و وطندوستی فقط مخصوص ملت ماست و ورزشكاران و نمایندگان دیگر كشورها بدون كمترین میزان از عشق و علاقه به میهنشان در این مسابقات شركت كردهاند! هر كجا برنده شدیم، بیتوجه به فرآیند علمی كسب موفقیت، همهچیز را ناشی از غیرت ایرانی دانستیم و هر كجا بازنده شدیم، یا كاسه و كوزهها را بر سر داور شكستیم یا سراغ كمكاری و بعضا «بیغیرتی» ورزشكاران رفتیم!
واقعا این برخوردها چقدر میتواند به آینده ورزش ایران كمك كند؟ اگر قرار باشد همیشه نتایج كسب شده را به مولفههایی مثل غیرت و تعصب ارتباط بدهیم كه كلاهمان پس معركه است. تمام ورزشكاران ایران در تاریخ جمعاً ۱۸ مدال طلا گرفتهاند، در حالی كه مایكل فلپس شناگر آمریكایی به تنهایی تا به حال ۲۳ طلا در ادوار مختلف المپیك كسب كرده است! آیا این باید به آن معنا باشد كه فلپس آمریكایی از مرحوم تختی و امامعلی حبیبی و سایر ستارههای تاریخ ورزش این مملكت غیورتر است؟ آیا اصلا میشود با این مبنا جلو رفت؟
بگذارید سری به تكواندو بزنیم؛ جایی كه ورزشكار ایران با فاصلهای فاحش به بیگی از آذربایجان باخت و حذف شد. آیا این شكست باید نشانه آن باشد كه مهدی خدابخشی ما از نظر غیرت و تعصب، پایینتر از كسی بوده كه ایران را رها كرده و در حال حاضر با تابعیت آذربایجان زیر پرچم این كشور مبارزه میكند؟ مگر میشود همه چیز را به غیرت ربط داد؟ ورزش هم مثل هر پدیده اجتماعی دیگری برای شكوفایی و موفقیت نیاز به پیششرطهایی دارد. اینجا برای كامیابی بیش از هر چیز دیگری به زنجیرهای نیاز است كه از استعدادیابی و فراهم آوردن امكانات آغاز شود و تا اتخاذ تدابیر فنی صحیح ادامه پیدا كند. در غیر این صورت اكثر مردم دنیا به خاك و موطنشان وفادارند و این چیزی نیست كه فقط متعلق به ما باشد. در همین المپیك اخیر، جردن باروز آمریكایی بعد از حذف از مسابقات كشتی آزاد چنان اشكی میریخت كه شاید نظیرش در تاریخ ورزش ایران - حداقل در ژانر المپیك - وجود نداشته باشد. چرا باید در همه چیز چنان افراط كنیم كه لطف معقول و اولیهاش را هم از دست بدهد؟
نقش معلم بد
جای افسوس دارد كه تلویزیون ایران در حاشیه مسابقات اخیر المپیك، به جای رهنمون كردن مخاطبان به سمت عقلگرایی و منطقمحوری، در برخی موارد حتی كاركرد معكوس داشت و نقش «راهنمای بد» را بازی كرد.
كوبیدن بر طبل ناداوری و جفاكاری و القای این تصور كه همه دنیا با ورزشكاران ما دشمن هستند، نتیجهای جز دامن زدن به خشم عمومی و عصبانیتهای بیحاصل نداشت. این ماجرا بهخصوص در مصداق مبارزه بهداد سلیمی به خوبی نمایان بود؛ جایی كه تلویزیون از همان ابتدا جو عمومی جامعه را به سمت تظلمخواهی از بهداد پیش برد و هیجانات آنی مردم را تشدید كرد.
هنوز باوركردنی نیست كه مجری ایرانی با افتخار و خشنودی از هك شدن سایت فدراسیون جهانی وزنهبرداری از سوی معترضان ایرانی گزارش میداد! حالا اما خبر رسیده دادگاه عالی ورزش شكایت كشورمان در پرونده سلیمی را رد كرده و علاوه بر آن فدراسیون جهانی هم ماه آینده احتمال محرومیت ایران به خاطر اعتراضهای اخیر و حملات گسترده مجازی را بررسی خواهد كرد!
ضریب نفوذ بالای تلویزیون، میتواند این فرصت را در اختیار مسئولان رسانه مزبور قرار بدهد كه به رفع نقایص فرهنگی و اجتماعی كمك كنند و جامعه معقولتری بسازند، اما باعث تاسف است كه در بزنگاهی مثل المپیك، پیك برنامههای صداوسیما به ترویج چشمبسته بدگمانیهای توخالی و تشدید توهمات توطئه اختصاص پیدا میكند. دنیا خیلی وقت است عوض شده؛ طرحی نو باید انداخت.
ارسال نظر