چرا اسرائیل از جدایی کردستان عراق حمایت میکند؟
پارسینه: اسرائیل تنها کشوری است که از برگزاری همه پرسی در اقلیم کردستان و جدایی آن از عراق به طور علنی حمایت و ابراز خشنودی کرد. لمیس اندونی ، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و امور فلسطین با انتشار مقالهای در شبکه خبری الجزیره به بررسی دلائل این حمایت پرداخته است.
اسرائیل نه تنها حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین را به رسمیت نمیشناسد بلکه در حمایت از «گروههای جنایتکار در آمریکای مرکزی و جنوبی و نظام آپارتاید سابق در آفریقای جنوبی» ید طولایی دارد. اسرائیل هرگز در طول تاریخش از هیچ جنبش آزادیخواهانه پشتیبانی نکرده است.
حمایت اسرائیل از استقلال کردستان عراق تنها بر اساس منافع ژئوپولیتیک قابل فهم است. این کشور قصد دارد امنیت انتقال جریان نفت از کردستان عراق به اسرائیل را تامین کند. اما این تنها بخشی از ماجراست. دلیل مهمتر تشکیل یک کشور سرتاپا حامی اسرائیل است که بتواند به طور کلی اسرائیل را از جهان عرب بی نیاز کند.
«چلبی» مهره ای راغب و مفتخر برای نومحافظه کاران و جنگ افروزان در واشنگتن و غرب بود، و برای آنها نقش منبعی عراقی/عربی را بازی کرد که به برنامه ای تعمدا دروغ آمیز و فریبنده «اعتبار» بخشید، برنامه ای با هدف توجیه تجاوز به عراق در چشم افکار عمومی آمریکا و جهان.
او از ایفای نقش خود لذت می برد، و بی شک در سازماندهی نیروی جنگ نقش داشت. اما اینکه «پنتاگون» و «سی آی ای» فریب اطلاعات غلط درباره سلاح های کشتار جمعی عراق را خوردند، دروغ اصل کاری است.
طبق تمام روایت های منتشرشده، خصوصا روایت هایی که در آن سالها منتشر شده است، این «برنارد لوییس» مورخ بود که پای «چلبی» را به محفل نومحافظه کاران باز کرد، و خصوصا معرف او به «ریچارد پرل» شوالیه سیاه این محفل بود که رفاقت خود با «چلبی» را تا پایان حفظ کرد.از نظر «لوییس» (که کتابش «مشکل از کجا آغاز شد؟» مثل انجیلی برای نومحافظه کاران بود) «چلبی» پیشخدمتی دیگر برای امپراطور بود؛ نگرشی که یادآور رهبران محلی و «مهاراجه ها»یی است که پایگاه اجتماعی قدرت های استعماری کهن بودند.
«چلبی» پسر خانواده ای اشرافی بود که نفوذ خود را پس از سرنگونی پادشاهی غرب گرای «هاشمیون» در سال ۱۹۵۸ از دست داده بود، و طبعا مخالف سلسله حکام عراق و آشکارا خواهان سرنگونی صدام بود. این مسئله مربوط به مدتها پیش از این می شد که نومحافظه کاران به قدرت دست یابند یا حتی روی صحنه بیایند.
در دهه ۱۹۸۰ او در «عمان» زندگی می کرد، و «پترا بانک» را با حمایت کامل دستگاه پادشاهی «هاشمیون» تاسیس کرد. این مسئله او را به یکی از متنفذترین مردان اردن تبدیل کرد. اما اگرچه ارتباطات نزدیک او با «هاشمیون» طبیعی به نظر می رسید (چرا که دربار اردن ارتباطاتی دیرینه و مستحکم با اشراف قدیمی و تبعیدی عراق داشت)، آنچه دور از انتظار بود این بود که چگونه «چلبی» اعتماد و احترام اپوزوسیون سرکوب شده ی اردن را کسب کرد.
اردن تحت مقررات حکومت نظامی بود، با این حال «چلبی» آشکارا با اپوزوسیون اردن ملاقات می کرد و (دست کم یک بار در حضور من) به این مسئله افتخار می کرد که او به برخی از آنها پس از آزادی شان از زندان وام داده است و کمک رسانده است، و او بسیاری از فعالانی که از طریق دستگاه امنیتی اردن از کار منع شده بودند در بانک خود استخدام کرد.
او یک دپارتمان هنری در بانک خود تاسیس کرد که از نمایشگاه ها حمایت به عمل می آورد و ریاستش را «مؤنس الرزاز» رمان نویس پیشکسوت بر عهده داشت، فرزند «منیف الرزاز» متفکر بعثی که صدام او را بخاطر دموکراسی خواهی به زندان انداخته بود.
چون خودش از این اشتباها کرده!!!