تربیت انا «اموزش و پرورش در اجتماع مدرن»
پارسینه: «مهدی کاظمی» هنرمند معاصر، منتقد مدرنیته و محقق در زمینه اصول یادگیری و ذهن (در خصوص تربیت فرزندان در اجتماع مدرن و اسیبهایی که مادران به فرزندانشان وارد میکنند، کتابی را به عنوان (تربیت انا) در دست تالیف دارد و دراین کتاب او به اصول یک اموزش و پرورش صحیح، زمان طلایی برای شکل گیری باورها، ذهن بازنده بودن جوانان در جامعه مدرن پرداخته است.
«مهدی کاظمی» هنرمند معاصر، منتقد مدرنیته و محقق در زمینه اصول یادگیری و ذهن (در خصوص تربیت فرزندان در اجتماع مدرن و اسیبهایی که مادران به فرزندانشان وارد میکنند، کتابی را به عنوان (تربیت انا) در دست تالیف دارد و دراین کتاب او به اصول یک اموزش و پرورش صحیح، زمان طلایی برای شکل گیری باورها، ذهن بازنده بودن جوانان در جامعه مدرن پرداخته است.
بخش اول
دقت داشته باشید کودک همانند درختیست که نیازمند رسیدگی و حفاظت است و در صورتی که به حال خود رها شود، هر کسی از راه رسیده و به جسم و روح او تجاوز میکند! تا جایی که او را نابود سازند.
تمام حرف من با مادر است,، چون تنها او میتواند این درخت را با مهر و محبت خود پرورش داده و بارور سازد. اوست که باید با پرستاری خود از این درخت نگهداری کند تا زمانی که این درخت با میوههای خود روزی او را سیراب و خوشبخت سازد.
کودک در ابتدای تولد، گیج و مبهوت و بدون نیروست ونیاز به این دارد که دیگران او را رهبری نمایند. حال این وظیفه کیست تا با رهبری و اصول پرورش درست و حسابی کودک را تربیت نماید؟
ایا این وظیفه طبیعت است یا مردان و عناصر طبیعت هستند که ان را به ما میدهند؟
گسترش و تقویت غرائز درونی و پرورش اعضای بدن انسان از راه اموزش و پرورش طبیعت به ما داده میشود چگونه استفاده از این اعضا را انسان به ما اموزش میدهد و، اما تجربیات زندگی و استفاده از چیزهایی که در ما اثر میگذارد در اثر اموزش چیزهاست.
از میان این ۳ اموزش تنها وسیلهای که در اختیار انسان قرار دارد ان چیزی است که انسان به او اموزش میدهد گاه دیده میشود که انسان تمام ان چیزی که معلم او به او اموزش میدهد را تمام و کامل انجام نمیدهد و به این نوع تعلیم تردید نشان میدهد.
کودک در ابتدای تولد حساس است و از ابتدای تولد تحت تاثیر چیزهایی است که او را احاطه نموده اند و به محض این که قوه اخساساتش به کار افتاد به ان چیزی که دوست دارد نزدیک شده و ان چیزی که از ان بدش میاید را از خود دور میسازد پس با قوه درک و احساسات خود درباره انها قضاوت میکند. چنانچه استعدادش در درک اشیاء بیشتر شد ایا نزدیک شدن به انها برخلاف عادت او نبود پس نظریه شخصی خود به خود ان را از بین خواهد برد من همین تغییرات را عامل اصلی طبیعت نام مینهم.
مهمترین اموزش را نوع اول یعنی همان طبیعت میدانم و بر این قرارم که طبیعت از ان جهت زنان را پستان داده تا وظیفه اموزش و پرورش را بر عهده زنان بگذارد چنانچه طبیعت میخواست این وظیفه را بر عهده مردان بگذارد به انها پستان میداد تا فرزندان خود را شیر دهند.
مهمترین و اساسیترین قسمت تربیت انا فرزند خویش در همین مسئله شیر دادن میدانم و میخواهم توضیح مفصلی درباره اهمیت شیر دادن مادرش بدهم. اگر میدانستید تربیت و اموزش و پرورش کودک از همین شیر دادن مادر به جای دایه شروع میشود هیچگاه فرزندان خود را به دست دایههایی سنگ دل نمیسپردید.
مواردی پیش میاید که پسری نسبت به مادر خود بی احترامی نماید در ان صورت مردان و قوانین اجتماع بلافاصله او را به خاطر رفتار وحشیانهای که انجام داده طرد میکنند، زیرا به جای ان که نسبت به مادرش که به او شیر داده و اورا حفظ و صیانت نموده شکرگذار باشد و مدیون خود را بداند این چنین رفتار غیر انسانی انجام داده است، ولی اما اگر چنین اتفاقی نسبت به پدر میافتاد شاید پدر حتی ناراحت هم نمیشد. پس غالبا خود ما هم به این نتیجه میرسیم که مادر از احترام بیشتری برخوردار هست و همچنین نسبت به پدران هم بیشتر به فرزندان خود علاقهمند هستند. اما قابل ذکر است که مادر با محبت خود فرزند را فاسد و تباه میسازد.
در ابتدا با قنداق بستن
سپس با شیر دادن
و بعد با نحوه یادگیری زبان مواجه هستیم.
کودکان را در نظر بگیرید که چه بلایی بر سرشان میاوریم انها به محض این که پا به عرضه این جهان میگذارند چهار دست و پا قنداق میشوند و به جای ازادی حرکت اندام هایشان چنان با قنداق انها را در خودشان زندانی میکنیم تا حتی توان هضم غذا و حرکت را هم نداشته باشند.ای مادران بیاندیشید چرا کهای کاش اجازه میدادید انها به راحتی ان شیری که مینوشند هضم کنن،ای کاش کودک بیچاره به جای محبوس شدن میتوانست اعضای بدن خودش را به راحتی تکان بدهد حال نه میتواند سرش را تکان بدهد و نه شیرش را درست هضم نماید و وقتی که بدنش شروع به رشد نمود به واسطه یک مانع خارجی متوقف میشود.
حال خود قضاوت کنید ایا وقتی این بچهها در شکم مادرشان بودند این چنین فشارهایی را تحمل میکردند؟ چه سودی حاصل گشته از به دنیا امدن این طفل معصومان که از بدو ورودشان باید این چنین فشارهای خارجی را متحمل شوند گویا هنوز باور نکرده اید که انها موجودات زنده هستند.
مشاهده میشود بچههایی که در سنین بزرگسالی از وضعیت جسمانی توانمند و نیرومندی برخوردار هستند در بچگی انها را قنداق نکرده اند بهتر است بگویم مانع از پیشرفت رشد اعضای بدن او نشده اند، ولی اما کودکانی که قنداق میشوند در سنین بزرگسالی دیده میشوند که موجودات خارق العادهی فضایی مانندی هستند که نه از وضعیت جسمانی خوبی برخوردارند و نه از وضعیت سلامتی و روحی و روانی ان چنانی.
شماخود بگویید ایا رواست این ظلم در حق فرزندانتان، اما خوب توجه کنید که من تنها در خصوص قنداق این همه مصائب را به میان اوردم حال هر چه بیشتر توضیح بدهم در مورد اعمال نادانسته و بی فکر شما در خصوص تربیت فرزندانتان خواهید فهمید چه بر سر این طفل معصومان میاورید و چه مشکلات قرار است انها تجربه کنند؛ و حال سئوال من از شما، این اعمال شما ایا بدتر از اعمال شاقه نیست؟
جواب را میگویم برایتان، اما با ذکر یک مثال" در نظر بگیرید شما را در ملافهای سفید بپیچند و رهایتان کنند!
اولین واکنش شما نسبت به این عمل چیست؟ مطمئنا جواب شما این است که درخواست کمک میکنید و داد میزنید تا کسی صدای شما را بشنود و به سراغ شما بیاید تا ازادتان کند.
حال چرا در عجبید که کودک مدام در حال گریه کردن است، چون از تنها سلاح خود که صدایش است میتواند در طلب کمک استفاده کند او که زبان ندارد بگوید من را باز کنید در فشار زیادی هستم او فقط گریه میکند.
حال خودتان به خوبی فهمیدید که از بدو ورود بچه هایتان چه بر سرشان میاورید حال تمام این فشارها در روان و رشد جسمانی کودک در اینده تاثیر مستقیم خواهد گذاشت. او در اینده از سلامت جسمانی و روانی خوب و رضایت مندی برخوردار نخواهد بود فقط به خاطر همین قنداق کردنشان.
مادرانای اموزگاران و محافظان درختان ابادانی جامعه از شما میخواهم که هیچ مانعی در جهت رشد اعضای بدن کودک نگذارید بگذارید طبیعت او را رشد بدهد. نترسید طبیعت اموزگار خوبیست طبیعت کارش را در جهت اموزش و پرورش خوب بلد است برخلاف سیستم اموزشی که انسانها مبدعش بوده اند و بر ان میبالند. بارها گفته ام و بارها هم خواهم گفت: سیستم اموزشی غلط فقط مربوط به مدرسه و دانشگاه نیست سیستم اموزش غلط از دیدگاه من پرورش و اموزش فرزندانتان با سیستمهای فرعی و قلابی به جای سیستم طبیعی است و تنها شما باید پاسخگو باشد در قبال انتخاب این چنین سیستم اموزشی برای فرزندانتان. ان که به جای خود سیستم اموزشی که در دانشگاهها و مدارس هست از بیس مشکل دارد من دیده ام استادان و اندیشمندان بزرگی را که خوب بلدند از اسلوبهایی که در اختیارشان میگذارند تدریس کنند، اما خدا نکند از انها متد هایشان را بگیرید و بگویید حال از خودت خلاقیتی به خرج ده و همان موضوع را تدریس کن و ان زمان است که خواهید دید ناتوانی را.
حال میپردازیم به بحث اصلی خودمان تربیت فرزند و قنداق. سئوال اصلی اینجاست که فلسفه قنداق از کجا امده و اصلا چرا باید مادری که هر لحظه با فرزندش هست او را قنداق کند؟
فلسفه قنداق از ان جاست که وقتی مادران بزرگوار فرزندان خود را به دست دایههای بیرحم میسپارند تا بتوانند به راحتی به کارهای شخصی خود برسند. این دایهها فرزندان و این طفل معصومان را در قنداق میکنند تا هیچ حرکت اضافی نکنند و دایه به کارهای شخصی خویش میرسد چقدر بی رحمانه است به صلیب کشاندن این طفل معصومان.
مادران در این حال به چه کاری مشغولند وقتی بچه هایشان را در روستا به دایهها میسپارند. مسلم است که در کوچه و بازارها در حال خرید و خوشگذرانیند حال مادران بدانید و اگاه باشید که چه بلایی بر سر فرزندانتان میاورند. حال در جامعه مدرن که واژه دایه کم رنگتر شده مسئولیت کار دایگان بر عهده کیست؟
شما بگویید که فرزندانتان را حال به کجا میسپارید؟ به مهد کودک و مکانهایی که از بچههای شما مراقبت کنند! حال مادر در چه حالیست! سره کار است یا مشغول خرید در بازار
حال برای من فرقی ندارد در چه حالیست، من فقط میخواهم بدانند مادران که با کارهایشان در اینده چه خسارتهایی را به بار خواهند اورد که روحشان هم از ان بی خبر بوده است.
به هر که بگویی که همین شیر ندادن مادر و قنداق کردن فرزند چه خساراتی را قرار است در اینده به بار بیاورد مسخره میکنند و دلایل بی ارزش منطق خویش را چنان به خوردت خواهند داد تا تو در انتها به این بیاندیشی که اندیشهها و حرف هایت شاید توهمی بیش نباشد. در جامعه ما طرفدار خرافات و سخنان بی منطق ان قدر زیاد است که کسی به سخنان تو گوش نخواهند داد. حال با ذکر مثالی میخواهم نه شما را بلکه ان قدر دلیل بیاورم تا بر خویشتن ریشه کند. ایا حیوانها هم بچههای خود را قنداق میکنند ایا فرزندان میمونها هم قنداق میشوند و دست و پای انها را میبندند تا بدنشان با تناسب و بدون عیب و نقص باشد نه اتفاقا هیچگونه عدم تناسبی در بدن انها به وجود نمیاید. بله که فرق دارد مقایسه بدن فرزند انسان با حیوان.
فرزند انسان سنگین است و به همان اندازه ناتوان. میدانید که یکی از دلایل اصلی قنداق کردن اسیب نرساندن بچه به خود است. در اصل اگر دست و پای فرزندانتان به حرکت دربیاید به هیچ عنوان به خود توان اسیب ندارند چرا که حتی اگر انها را به پشت بخوابانید حتی نمیتوانند به رو برگردند.
در کدام یک از دلایل بی منطق شما ازمایش انجام شده است که دال بر تایید ان باشد. بله، در هیچ کدام.
در تمامی خانوادههایی که بچهها قنداق میشوند عدم تناسب بدن و ماهیچههای دست و پا و همچنین مشکل در گردش خون وجود دارد. بچههایی که تحت فشار روز را به شب میرسانند ان چنان فشاری را تحمل میکنند که هیچ کدام از ما قادر به تحمل چنین فشاری نیستیم در این گونه بچهها در اثر فشارقنداق مشکل در گردش خون و فشردگی سینه و کبودی صورت بسیار قابل مشاهده است.
یادم است که کتابی میخواندم من باب انسانهایی که در روستا پاهای خود را از بچگی میبستند و در اثر فشار نیروی درونی و عملهای خارجی پاهای انها شکلی بد فرم و عدم تناسبی به خود میگرفتند و پاهای انها در سایز کوچکی میماند و حتی در اینده که بچهها بزرگ میشدند تا اخر عمر قادر به راه رفتن نبودند.
دقیقا همین فشار در کل بدن کودک جاریست و حال ببینید چه بلایی بر سر انها میاورید. با کمی دقت در فرزندان ان خانوادهها و جوامعی که قنداق وجود ندارد میتوان فهمید که فرزندان بدون عیب و نقص در ان جوامع بسیار زیاد است چرا که بدن انها فرصت بسیاری برای رشد و شکل گیری ازادانه داشته و هیچ نیروی خارجی بر بدن انها اعمال نشده تا مانع از رشد و شکل گیری صحیح شود و قابل ذکر است که حتی اسیبی هم به خود وارد نکرده اند چرا که توانایی ان را ندارند و بعدا هم که بزرگ شدند در اثر عامل درد هیچ گاه به خود اسیبی وارد نمیکنند.
حال بسیار مشاهده کرده ام که مادران جدیدا دیگر تمایل به دادن شیر به فرزندان خویش هم نیستند و دنبال بهانهای هستند تا شیر دادن را قطع کنند و همسرانشان هم با انها همکاری میکنند.ای مردان ترسو روی سخنم با شماست برای همسر شما چه میشود اگر یک ماه بیشتر فقط به شیر دادن ادامه دهد. همه ما به خصوص جامعه پزشکی میدانیم که شیر دادن برای مادر هیچ ضرری ندارد، اما برای فرزند چرا!
چون عوارض سوئی را به همراه دارد شیر ندادن مادر، همچون کند شدن رشد طبیعی کودک و ناتوانی در رشد اعضای بدن.
این وظیفه مادران است تا به فرزندان خود شیر بدهند و به هیچ وجه نمیتوانند از زیر این مسئولیت شانه خالی کنند مگر مادر مریض باشد. چون بهتر است تا کودک از شیر سالم تغذیه کند تا شیر مادر مریضش. این مورد فقط استثناست. مادران امروز برای راحتی و حفظ سلامتی خود برای شیر دادن به بچهها امتناع میکنند و حتی در اکثر موارد این رفتار ناشایست را به همراهی پزشکان انجام میدهند حال وارد این موضوع نمیشوم که رابطه بین این دو دارای روابط خاصیست، ولی دیده شده که بعضی پزشکان توسط همین زنان به شهرت رسیده اند چرا که زنان توسط انان اراده خود را توانسته اند تحمیل کنند.
اما سئوال دیگری مطرح میشود!
ایا کودک فقط به شیر مادر نیاز دارد یا به مهر و نوازش و محبت از سمت مادر خود. مسلم است که مسئله شیر اگر مسئلهای مهم نباشد مهر و محبت و نوازش یکی از اساسیترین و مهمترین وظایف مادر در قبال فرزندان خویش است چرا که مادران با سپردن فرزندان خود به دایهها کودکان را از این نیاز اولیه محروم میکنند و کودک مهر و محبت دایهای را تجربه میکند که قرار است به زودی مادر فرزند را از او جدا کند این اتفاق برای کودک در سن پایین واقعا دردناک نیست؟
همهی ما عادت میکنیم به محیط. وقتی بیشترین زمان روز را در کنار کسی باشیم و او به ما رسیدگی کند غذای ما را فراهم نماید وتر و خشکمان کند و تمام کارهای ما را انجام دهد به وجود او به بودنش عادت میکنیم حال در نظر بگیرید این کودک در سالهای اولیه زندگی خود به جای مادر با دایهی خود روزش را سپری میکند و با او اخت میگیرد و اوست تامین کنندهی نیازهایش. حال مادر بعد از مدتی او را میخواهد از دایه اش جدا کند! اولین ضربه روحی و روانی به او وارد میشود. دومین ضربه کودک چه کسی را به عنوان همدم و مادر خویش قبول کند تا چشم باز میکند مادر او را تحویل دایه میدهد و تا عصر در کنار اوست حال شب به خانهی اصلی اشان باز میگردد حال اگر بتوان گفت: به ان خانه، خانه اصلی چرا که فقط شبها در ان جاست و مادر فقط اسم مادری را با خود حمل میکند.
پس مادر اگر یارای رسیدگی به فرزند خویش را نداشت چرا اصلا او را به دنیا اورد؟ وظیفهی مادری وظیفه سنگینی است که هر کسی توانایی این را ندارد تا از زیر بار این مسئولیت سربلند بیرون بیاید! اگر با کتک زدن و فرزند خویش را رها نمودن و با دایه او را تغذیه کردن، فرزند تربیت کردن است و اسمش را تربیت و نگهداری میگذارید باید بدانید که چه اشتباه بزرگی را انجام میدهید و چه اسیبی به خانواده به فرزند به روح و روانش و از همه مهمتر به جامعه وارد میکنید!
او قرار است در اینده فردی باشد که در جامعه تاثیر میگذارد، اما چگونه؟
در دنیای مدرن بلی خبری از دایه نیست، ولی جایش را مهد کودکها و مراکز نگهداری از کودکان خردسال گرفته است.
میخواهم برای شما مثالی بزنم از تاثیر مادر در فرزندش، ۱۲ اذر روز جهانی معلولان است. اقای (سید محمد موسوی) موسس کارخانه فیروز سرگذشتش را این گونه میگوید:
(من فلج اطفال داشتم و نمیتوانستم حرکت کنم یا با بچهها بازی کنم. من ساعتها مینشستم و بازی بچهها را تماشا میکردم و مادرم برای من لباسی درست کرد که مثل لباس پادشاهان زری دوزی داشت با تزئیناتی باشکوه.
مادرم به من میگفت که کسی در این دنیا برای کاری خلق میشود و تو پادشاهی! برای همین لازم نیست با جسمت کار کنی! تو با فکرت کار میکنی و دیگران در حرکتند، نگاه میکنی و انها برای فکرهای تو کار خواهند کرد)
میدانید چه معنا میدهد یعنی مادر درخاک فرزندش باور ارزشمندی را باور توانمند بودن با وجود معلولیت و باورموثر بودن را میکارد و فرزندش را بارور میکند با حس ارزشمندی و باروری و موثر بودن. چنین مادری باورهای فرزندش را چنان در زمین ریشه دار میکند که احد و ناسی نمیتواند اسیبی به این ریشهها بزند. یاد ان شاگردی افتادم که استادش در مسیر به او گفت: این نهال را از زمین بکن و او چنان کرد سپس گفت: ان یکی نهال را بکن و شاگرد چنان کرد که استادش میگفت، ولی این بار با کمی سختی و بار سوم استاد درختچهای را اشاره کرد و گفت: ان را هم از زمین بر کن و او با زور فراوان توانست ریشههای ان درخت را کمی از جایش تکان دهد و در نهایت استاد اشاره کرد به درختی بلند و گفت: حال ان را از زمین برکن شاگرد نگاه مرد فرزانه را دنبال کرد و به درخت کاج تنومندی رسید که نوک ان به سختی دیده میشد؛ بنابراین گفت: (نمیتوانم متاسفم)
معلم فرزانه هم گفت::پسرم تو قدرتی را که عادتها در زندگی ما دارند را به نمایش گذاشتی. انها هر چه قدیمیتر باشند عمیقتر میشوند و سختتر میتوان انها را از ریشه در اورد. بعضی از انها ان قدر بزرگ میشوند و ریشه میدوانند که شک میکنی تلاشت برای ریشه کن کردن انها ثمری ندارد.)
حال مادر جناب موسوی هم چنان عادتهایی را در فرزندش ریشه میکرد که هیچ کس حتی جرات ان را نداشته باشد نزدیک همچین درختی شود و بخواهد حتی به فکرش برسد که نزدیکش شود. من میگویم مادر مهمترین عنصر تربیت و اموزش و پرورش است. من میگویم مادر یعنی مدرسه، مادر یعنی باغبانی که محصولش را از چنگ علفهای هرز میرهاند به ان ابرسانی میکند و از محصولش مراقبت میکند و بعد امید دارد که فصل برداشت بتواند بهترین محصولات را برداشت کند.
حال مادری که از صبح زود فرزندش را در مهدکودک میگذارد و تا عصر از او خبری ندارد یا در زمان قدیم همانطور که توضیح دادم در اختیار دایه میگذاشت و خودش در بازار و در خیابانها مشغول خوشگذرانی و خرید بود ایا انتظار این را باید داشته باشد که وقتی فصل برداشت رسید همانند مادری که به محصولش رسیده محصول برداشت کند؟
به هیچ عنوان این توهمی بیش نیست. میخواهم از یکی از اصول دنیا برایتان بگویم اصل پرداخت بها. میدانید شاید بتوانم این اصل را جزو ۱۰ اصل و فرمان جهان قرار دهم. این اصل میگوید که برای به دست اوردن چیزی باید به تناسب ان خواسته چیزی را از دست دهیم. شما وقتی کفشی را میخواهید باید پولش را بپردازید وقتی به فلان مهارت در کارتان نیازمندید نباید انتظار داشته باشید کسی ان را رایگان در اختیارتان قرار بدهد شما باید بهایی بپردازید. چون در مورد مادران و کودکان میخواهم سخن بگویم به مثالی ملموس مادران که فرزندانشان بیشتر با انها سر و کار دارند دست میبرم کارتون سیندرلا و سفید برفی، انها برای رسیدن برای شاهزادههای داستان چیزی را از دست دادند یکی کفشش را گم کرد دیگری سیب مسموم را خورد منظور من از این مثالها این است که شما نمیتوانید انتظار محصول خوب داشته باشد تا بهای ان را نپردازید وقتی به فرزندان خود نمیرسید و با انها وقت نمیگذرانید وقتی مورد ضرب و شتم قرارشان میدهید و سرخورده و طردش میکنید وقتی بین فرزندانتان تبعیض قائل میشوید، این گونه روح او را زخمی میکنید و او را افت زده مینمایید و از زمینی که افت زد نمیتوانی مادرم،
انتظار محصول سالم داشته باشی! تو در اینده باید خسارت کارهای امروزت را بدهی. هدف من از جهت سخن با مادران یک این است که به مادران بیاموزم که چگونه فرزندان خویش را پرورش دهند چرا که جامعه را قرار است این فرزندان، فردا روز شکل دهند. هر چه جامعه پر از محصول افت زده شود، افراد سالم هم افت زده میشوند شنیده اید که میگویند سیب خرابی در جعبه، کل جعبه را خراب میکند. فرزندان شما چنانچه افسرده شوند در اینده و ضربههای روحی زیادی داشته باشند، شمایید که پاسخگویید شمایید که مسئولید! در مقابل جامعه و افرادش شما مسئولید، در مقابل تربیت انها. فراموش نکنید مادران تا وقتی از پس وظیفه مادری بر نمیایید، اقدام نکنید! چرا که مادر بودن مسئولیتی است که نمیشود به راحتی از پسش بر امد. رسیدگی میخواهد، ابیاری میخواهد، سم پاشی میخواهد، باید علفهای هرز زمین را کند، باید به وقتش سم پاشی کرد، باید حرص کرد باید رسید وگرنه فرزندت میشود سیب خراب جعبه جامعه.
افسرده دل افسرده کند انجمنی را.
حال کافیست سری به دانشگاهها بزنید ببینید جوانان دانشجوی ما چگونه سرخورده و بازنده اند البته نه در عمل، چرا که فرصتهای زیادی هست برایشان! انها اخته ذهنیند، انها بازنده ذهنیند، شما همه تقصیرات را گردن جامعه میاندازید و دولت و .. من میگویم مادرمقصر است، من میگویم خانواده مقصر است، من میگویم جامعه را شما و امثال شما تشکیل داده، من میگویم مادر اگر بلد بود چگونه باورهای درست را در ذهنیت فرزندش ریشه کند فرزندش الان در جامعه فرد مفیدی بود و جامعه مدرن نمیتوانست روح او را به اسارت بگیرد.
حال من فقط در اصول تربیتم در فرزندانم فقط به دو مسئله یعنی قنداق کردن کودک و سپردن کودک به دایه پرداختم، حال در نظر بگیرید این دو عمل اگر این همه اثرات سوئی در اینده برای فرزندانتان داشته باشد، مطمئن باشید ان قدر عملهای اشتباهی است که انجام میدهید و نمیدانید چه میکنید!
دقت کنید انسانهای تاثیر گذار در جامعه اکثرا دانشگاه نرفته اند و مدرک تحصیلی هم ندارند! این مادران انها بوده که توانسته شخصیت انها را شکل دهد و انساهایی تاثیر گذار و مثبتی را به جامعه تحویل دهد. پس تمام اصول و سیستم اموزش و پرورش و رشد شخصیتی و باور کردن باورهای فرزندانتان در ابتدا در خانه است و توسط شما، نه مدرسه.
ارسال نظر