خوشگذرانی محمدرضاپهلوی در غیاب فرح در آخرین روزهای عمر
خبرآنلاین نوشت:
اردشیر زاهدی سفیر شاه در امریکا که در بسیاری از فسادهای رژیم پهلوی شریک است در خاطرات خود از آخرین روزهای عمر محمدرضاپهلوی روایت می کند.
او در بخشی از خاطراتش می نویسد:
*یک روز صبح هنوز صبحانهمان را تمام نکرده بودیم که رئیس تشریفات دربار ملک حسن دوم بدون اطلاع قبلی به اقامتگاه شاه آمد و در همان سر میز صبحانه خطاب به شاه گفت: «اعلیحضرت ملک حسن دوم از میزان علاقه وافر شاه به خروج از مراکش(!) مطلع هستند و به همین خاطر هواپیمای اختصاصی خود را در اختیار جنابعالی گذاشتهاند تا فردا صبح مراکش را ترک کنید!»
بعد هم بدون آنکه منتظر پاسخ شود با بیادبی تمام و بدون خداحافظی سالن را ترک کرد و رفت!
شاه فوراً به راکفلر[سرمایه دار معروف امریکایی] تلفن کرد و مطلب را به او اطلاع داد.
خوشبختانه راکفلر خبرهای خوبی داشت و به شاه گفت که جای هیچ نگرانی نیست و او (راکفلر) موفق شده است تا با دادن رشوههای کلان به مسئولان دولت باهاما آنها را به پذیرفتن شاه وادار نماید!
باهاما یک کشور جزیرهای (مجمعالجزایر) مرکب از هفتصد جزیره کوچک است که اکثراً غیرمسکونی و صخرهای هستند و بسیاری از آنها در هنگام مد آب به زیر اقیانوس میروند. روز سیزدهم فروردین ماه سال 1358 به فرودگاه رباط رفتیم تا از آنجا به طرف باهاماسیتی پرواز کنیم. اقامتگاه شاه و همراهان در ناسو (مرکز باهاماسیتی) بود که به «جیمز کراسبی» میلیاردر آمریکایی تعلق داشت و راکفلر آن را برای اقامت شاه اجاره کرده بود.
در فرودگاه ناسو یک جوان مؤدب و کارآزموده به نام «رابرت آرمائو» به استقبال ما آمد که معلوم شد راکفلر او را برای ارائه خدمات به شاه استخدام کرده است.
این جوان از کارکنان صدیق و نزدیک راکفلر و متخصص روابط عمومی بود،اما اعلیحضرت اعتقاد راسخ داشتند که این فرد از مأموران سی - آی - ای است و آمریکاییها او را در کنارش قرار دادهاند تا هر وقت بخواهند ماشه را بکشند و به زندگی وی خاتمه دهند.
باهاما که آمریکاییان آن را جزایر بهشت مینامند مرکز خوشگذرانی جهان است و هیچ ممنوعیتی در این کشور وجود ندارد. ثروتمندان از سراسر دنیا برای کامجویی از هر چیز ممنوع به این کشور میآیند، در باهاما قمارخانهها و باشگاههای شبانه مجلل تا صبح کار میکنند و مشتریان آنها شیوخ و شاهزادگان ثروتمند عرب و کلان سرمایهداران آمریکایی و اروپایی هستند.
در باهاما سن فحشاء از همه دنیا پائینتر است و چون هیچ قانونی برای محدود کردن کامجویی توریستهای پولدار وجود ندارد مردم فقیر از سایر کشورهای اطراف به اینجا میآیند تا فرزندان خردسال خود را به کامجویان بفروشند.
قاچاق انسان هم در این جزیره رواج دارد و دختران خردسال از کشورهای آمریکای مرکزی و حتی خاور دور به این جزیره آورده میشوند و پس از یک فصل توریستی جای خود را به دختران جدید میدهند.
شاه از این همه آزادیها در باهاما به وجد آمد و قدری روحیهاش بهتر گردید و سرانجام در آن شرایط سخت بیماری یک شب به من پیشنهاد کرد تا به اتفاق برای تجربه کردن باهاما با هم به یکی از هتلها برویم.
ترتیب این کار را رابرت آرمائو داد و من و شاه موفق شدیم شام را در خارج از اقامتگاه و در هتل ناسو به اتفاق دو دختر زیباروی کشور پرو که به باهاما آمده بودند صرف کنیم!
*در مصر و مراکش که بودیم احساس بدی داشتیم و هنگامی که در موقع ظهر و غروب آفتاب صدای الله اکبر مساجد در شهر طنین افکن میشد اعلیحضرت دچار اضطراب میشدند و به یاد صدای الله اکبر گفتن مردم تهران میافتادند و آشکارا چهرهشان منقلب میگردید.
*چند روزی که در باهاما بودیم خیلی خوش گذشت و روزها که شهبانو برای اسکی روی آب از اقامتگاه خارج میشد چند دوشیزه باهامایی و آمریکایی (اهل میامی) که آرمائو استخدام کرده بود شاه را به حمام میبردند و شستشو و ماساژ میدادند.
*شب دوم یا سوم اقامتمان در باهاما بود که سر «پیندلینگ» نخستوزیر باهاما به دیدن شاه آمد.
پس از رفتن نخستوزیر اعلیحضرت که کمی روحیهشان بهتر شده بود به عنوان شوخی گفتند: «این هم نخستوزیر است، هویدا هم نخستوزیر بود(!) نخستوزیر باهاما دختران زیبا را اطراف خود جمع کرده است در حالی که آقای هویدا مردان گردن کلفت را دور خود گرد میآورد!»همه از این شوخی به خنده افتادیم. (اشاره شاه به سوءاخلاق جنسی هویدا بود) اما خانم فریده دیبا (مادر شهبانو) ناراحت شدند و گفتند اعلیحضرت در حالی که سگهای خود را با هواپیمای اختصاصی به خارج آوردهاند نباید اجازه میدادند هویدا و سایرین در ایران بمانند و به دست انقلابیون بیفتند.
*در مدت اقامت در باهاما دعوای سختی میان شاه و شهبانو پیش آمد و علت آن هم توجه زیاد شهبانو به «رابرت آرمائو» بود.
رابرت آرمائو که جوان خوش قیافه و بلندبالایی بود شبها شهبانو را به خارج از اقامتگاه میبرد تا ایشان را به نمایشهای شبانه گوناگون ببرد و از اندوه و افسردگی نجات دهد. متأسفانه شاه که بیمار بود این محبت و لطف آرمائو را طور دیگری تفسیر میکرد. آرمائو 28 سال داشت و پرتغالی تبار بود. او از زمانی که راکفلر فرماندار نیویورک شد با او آشنا شده و به خدمت بنیاد راکفلر درآمده بود.
رابرت آرمائو فرد وفاداری بود و پس از مرگ شاه هم مدت دو سال تمام در کنار شهبانو و فرزندان شاه باقی ماند تا به اوضاع زندگی آنها در آمریکا و اروپا سر و سامان بدهد...
بله خیلی وفادار...
خدا را هزاران مرتبه شکر که مارا از آن سگهای شهوت پرست و شیطان دوست رها کرد و رهبری پیامبر گونه به ما عنایت داشت که وقتی میخواست از دنیا برود فرمود من با قلبی آرام و دلی مطمعن شما را ترک میکنم ،کدام رهبر و رییسی الان در جهان هست که با این آرامش خیال ترک جهان کند؟وخداوند را سپاسی تا ابد که جانشین آن پیر فرزانه ره رو اوست.
جسارتا" هر بچه پزشکی می داند که بیماری سرطان خون بسیار پیشرفته و وخیم شاه مجالی برای هرگونه تماس جنسی او نگذاشته بود چه رسد به شب زنده داری و "دختران و زنان زیبارو"!!
ممنون كه مينويسيد....خدامارو از شر حكام ظالم دور نگه داره.......خدا رهبر رو حفظ كنه.....خداصاحب اصلي نظامو برسونه.....اللهم عجل لوليك الفرج.........
خداوند لعنت کند تمامی فجار و فاسدان را که خون هزاران نفر بیگناه را پایمال کردند.