مشاور قاليباف: «نقشه راه» موضوع هسته اي در دولت های خاتمی و احمدی نژاد يكسان بود/ مذاکره با آمریکا خط قرمز جمهوری اسلامی نیست
پارسینه: نفس مذاکره با آمریکا هم بر اساس قانون اساسی و هم مشی امام (ره) و مقام معظم رهبری، خط قرمز جمهوری اسلامی نبوده و نیست، بلکه مشروط به حفظ سه اصل عزت و حکمت و مصلحت است. اگر برای افغانستان و عراق مذاکره صورت گرفت، دلیلی ندارد که در شرایط مطلوب و متعادل برای منافع ملی خود و موضوعاتی فراتر از موضوع هسته ای گفتگو نکنیم.اگر قرار است متعصبانه هر گفتگویی را مساوی عدم استقلال بدانیم، پیش از همه قدرت و منطق خودمان در گفتگو را زیر سوال برده ایم.
پرويز اسماعيلي،مديرعامل سابق خبرگزاري مهر و مشاور فعلي محمدباقر قاليباف در تحليلي به مناسبت آغاز مذاكرات بغداد نوشت:
1. حفظ و تقویت توانتکنولوژیک (در سه عرصه فناوری مواد، تجهیزات و تاسیسات هسته ای)
2. رعایت مقررات و تکالیف بین المللی پیمان منع گسترش سلاح هسته ای ( NPT ) همزمان با بهره مندی از حقوق و امتیازات آن و سایر معاهدات جهانی
3. ورود و ادامه مذاکرات با این شروط:
اول. نقطه عزیمت گفتگوها اصول فنی و حقوقی و نقطه مقصد آن احیای حقوق بر زمین مانده بین المللی و نیز رفع تهدیدها و تحریم ها باشد
دوم. پایبندی طرفین به همکاری متوازن و عمل متقابل به جای تحمیل و پیش شرط های یکجانبه
سوم. ایستادگی بر سطحی مطمئن از توان تکنولوژیکِ افقی و به کارگیری سطح عمودی توانمندی ها به عنوان اهرم مذاکره
چهار. مدیریت زمان به عنوان دیگر ابزار مذاکراتی
شاید چکیده این استراتژی به قول یکی از مسئولین ارشد کشور این باشد که «ایران در هر مرحله از گفتگوها هرگز چیزی به حریف واگذار نکند که قدرت باز پس گیری آن را نداشته باشد.»
واقعیت این است که استراتژی فوق در مجموع رعایت و به «موقعیت برتر تکنولوژیک ایران» منجر شد. «نقشه راه» حسن روحانی، لاریجانی و جلیلی در شورای عالی امنیت ملی و دولت های خاتمی و احمدی نژاد جز این نبود. گرچه تاکتیک های هر یک متفاوت بود و تاثیراتی هم در فراز و فرود پرونده هسته ای گذاشت.
طی سالهای اخیر؛ برخی آنقدر مهارت مدیریتی و سیاسی نداشتند که بین استراتژی و تاکتیک تفاوت قائل شوند.و گاه متاسفانه به جای مدیریت فضای سیاسی یکپارچه در داخل برای به جلو راندن دیپلماسی، منافع ملی خرج شعارها و رقابت های سیاسی و منافع فردی و گروهی شد.
عده ای در جایگاه مدعی العموم نشسته و پشت تریبون های عمومی مدیران پیشین را به خیانت، وطن فروشی و حتی جاسوسی متهم کردند، حال آنکه چنین اتهامی اساسا مطرح نبود. شبیه اتهاماتی که در تریبون های عمومی به دیگران زدند و نادرستی آن اثبات شد. درک درستی هم از شرایط آن سالها نداشتندوتوافق سعد آباد را که تصمیم جمعی نظام بود، با ترکمن چای مقایسه کردند و خیانت خواندند. جالب اینکه همزمان، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و غرب سران خود را شماتت می کردند که ایران مشت خالی را فروخته و در هیاهوی تمرکز حریف بر نطنز، «کار مهم» خود را در اصفهان و سایر نقاط به پیش برده است. اینگونه هم بود.آگاهان می دانند که علاوه بر فهرستی از گره های پیچیده که در آن دوره گشوده شد، بزرگترین و موثرترین پیشرفت تکنولوژیک ایران در عرصه فناوری مواد هسته ای هم دقیقا زمانی حاصل شد که ایران بر اساس توافق با سه کشور اروپایی ( EU3 ) و به عنوان اقدامی اعتماد ساز و البته غیر الزام آور، تعلیق محدود تزریق گاز برای غنی سازی اورانیوم در تاسیسات نطنز را پذیرفته بود. گفتنی های دیگری هم در این باب هست که مجال دیگری می طلبد.
رهیافت های نشست استانبول
استانبول را باید نقطه عطفی مهم در سیر پرونده هسته ای دانست. اگر ایستادگی بر سر حقوق هسته ای هزینه های سنگینی داشت، رهیافت ها نیز اندک نبوده است. نشست استانبول صرفنظر از رضایتمندی و توافق هماهنگ شده ای که طرفین مذاکره نشان دادند (و خود دلیلی بر این بود که این دیپلماسیِ آشکار نتیجه دیپلماسی پنهانی است که احتمالا در زمان و مکان دیگری رخ داده است)؛ حداقل 6دستاورد مهم داشت که 3 رهاورد ابتدایی آن رسما از سوی کاترین اشتون سخنگوی گروه 1+5 بیان شد.
1. توافق بر اینکه پیمان NPT مبنای گفتگوها باشد. حال آنکه پیش از این اصرار می شد که مبنا پروتکل الحاقی است.
2. توافق ها گام به گام و طرفینی باشد. حال آنکه قبلا پیش شرط تعیین می شد و گفتمان یکجانبه بود.
3. راجع به طیف متنوعی از موضوغات فیمابین گفتگو شود. حال آنکه پیش از این تمرکز بر موضوع فعالیتهای هسته ای بود.
4. تعلیق و تهدید از بیان طرفین ایران در درون مذاکرات حذف شد.
5. برای اولین بار بحث فتوا به عنوان موضوع قابل طرح در مذاکرات و معاهدات بین المللی مطرح شد.
6. سطح چانه زنی تکنیکی در مذاکرات از غنی سازی زیر 5 درصد به بالاتر از آن (20 درصد) افزایش یافت
متاسفانه رسانهها وبویژه کارشناسان رسانه ملی به اهمیت اظهارات اشتون و این دستاوردها توجه نکردند و ناوگان دیپلماسی عمومی کشور کمکی به دیپلماسی رسمی نکرد.حداقل آنکه:
الف: اظهارات صریح اشتون ثابت کرد که بانیان 4 قطعنامه سازمان ملل علیه ایران، خودشان بر قطعنامه ها مهر بی اعتباری زدند. چه اینکه مهمترین محور آن قطعنامه ها توقف (و نه حتی تعلیق) کلیه فعالیتهای هسته ای (و نه فقط غنی سازی) و پذیرش فوری پروتکل الحاقی بود. به عبارتی 1+5 عملا از قطعنامه ها عقب نشینی کرد.
ب: ایران به «موقعیت برتر تکنولوژیک» دست یافت. موقعیتی که 1+5 را ناچار ساخت خط قرمز ایران مبنی بر حق برخورداری از فناوری و انرژی صلح آمیز هسته ای را پذیرفته و آن را مبنای توافق ها اعلام کند. برشی به تاریخ بزنیم. دقیقا ده سال پیش دیپلمات مغرور انگلیسی در جلسه مذاکره با EU3 و آژانس ایستاده بود و مشت بر میز گذاشته بود که «اصلا حرف تکنولوژی هسته ای را هم نزنید. آن را از ذهنتان دور کنید و هر چه کرده اید را فورا تحویل دهید. بعد از آن گفتگو خواهیم کرد». اکنون طرفین مذاکره با ایران و از جمله رئیس جمهور ایالات متحده در جلسه با سران جی 8 رسما از التزام به راهی می گویند که حقوق هسته یا ایران در بهره مندی از فناوری هسته ای را تضمین کند.
ورای این تجربه های مهم؛ البته به دو نکته مهم هم باید توجه داشت. یکی این واقعیت که در مناسبات فعلی حاکم بر جهان، و به هر دلیل (که پرداختن به آن مجال دیگری می طلبد) جمهوری اسلامی ایران باید «هر حقی» را در شرایط سخت بگیرد. کما اینکه هیچ ملتی بدون هزینه دادن به استقلال و پیشرفت نرسیده است. انرژی هسته ای که هیچ، اگر آب خوردن هم در انحصار غرب بود و ما توان گرفتنش را نداشتیم، این «حق» را به ما نمی دادند! چالش هسته ای باید این مهارت ملی را ایجاد کرده باشد تا سایر حقوق سلب شده و بر زمین مانده کشور و مردم خودمان را بگیریم.
و دوم، اگربرخی رفتارهای غیرمسئولانه درداخل کشور نبود، چالش های سیاسی سالهای اخیر بهتر مدیریت می شد و نیز عده ای نگاه ابزاری و کوتاه مدت به سیاست خارجی کشور نداشتند، این «موقعیت» سالها زودتر پدید می آمد و مردم و مملکت هزینه های خیلی کمتری متحمل می شدند.
علیرغم آنچه ذکرشد،نقش مدیران مذاکرات ودولتهای پیشین وفعلی را دردستاوردهای فنی یادشده نمیتوان نادیده گرفت.
بغداد، انعکاس نشست تهران
مذاکرات سوم خرداد در بغداد قطعا انعکاس نشست هایی است که اخیرا در وین و روز دوشنبه با حضور آمانو در تهران برگزار شد. توافق احتمالی ایران و آژانس بر مدالیته یا مکانیزم های فنی و حقوقی جدید، زمینه ساز توافق سیاسی طرفین در بغداد است. برای ورود به مذاکرات بغداد به نظر می رسد توجه به نکات زیر ضروری است:
1. عرصه های حقوق بین الملل و مذاکرات دیپلماتیک متفاوتند. معاهدات، تکالیف و حقوقی می آفرینند. علیرغم این، تاثیر توافق سیاسی عملا فراتر از حقوق بین الملل است. مذاکرات با این هدف صورت می گیرد که در برابر تکالیف حداقلی، امتیازات حداکثری بدست آید. وقتی ایران پذیرفته که در بحث هسته ای وارد مذاکرات فراگیر شود، طبیعی است که داشته های فنی و نیز زمان را برای کسب امتیازات بیشتر به کار می گیرد.
2. مذاکرات استانبول نشان داد که نتیجه «برد - برد» و حفظ پرستیز داخلی (Face Saving) برای طرفین ممکن ، اما نیازمند حذف ادبیات تهاجمی و تهدید و چرخش به رویکرد تفاهم و اعتماد متقابل است. گروه1+5 هم اگر پیش از این چنین می کرد، زودتر به نتیجه می رسید.
3. گروه 1+5 عملا به چهار بلوک تجزیه شده است. بلوک آمریکا که از سوی گروههای تندرویی مثل آیپک تحت فشار است؛ بلوک انگلیس و آلمان که عملا پیرو سیاست های آمریکا بوده و نقش «پلیس خوب» را بازی می کنند؛ بلوک فرانسه که بویژه با راهیابی سوسیالیست ها با الیزه و برکناری نماینده تندروی پاریس در گره 1+5 از سوی اولاند، پایان دوره اطاعت سارکوزی از آمریکا و یا لااقل آغاز دوران استقلال مواضع را پیش گرفته است؛ و نهایتا بلوک مردد و فرصت طلب روسیه و چین که از مجموعه فرایندها، همواره در جستجوی کمترین هزینه و البته بالاترین نرخ سودجویی از غرب و ایران هستند.
4. اتحادیه اروپا درگیر چالش های متعدد سیاسی و اقتصادی است. پرداخت هزینه سنگین اطاعت آلمان و انگلیس (که رندانه خود را از پیوستن به اتحادیه اروپا کنار کشید) از آمریکا توسط سایر کشورهای اروپایی و بحران های سنگین در حوزه اقتصاد و انرژی، رویای اروپای واحد را همچنان کمرنگ تر می کند. دامنه تحولات در ساختار سیاسی فرانسه و یونان بقیه اروپائیان را به استقلال و اعتدال، امنیت انرژی و اهمیت گردش سرمایه تشویق می کند.
5. وضعیت اقتصاد جهانی به گونه ای است که حتی یک بحران محدود در حوزه انرژی، تکانه های پایدار و شدید اقتصادی ایجاد می کند. ضمن اینکه پالایشگاههای اروپایی که تا کنون بر اساس نفت ایران تنظیم شده بودند، اگر بخواهند نفت عربستان را جایگزین کنند باید برای تغییر استانداردهای فنی هزینه و زمان زیادی صرف کنند. به این موارد باید جذابیت اقتصادی استفاده از منابع گازی ایران برای اروپا را هم افزود. موضوعی که می تواند موقعیت اتحادیه اروپا در برابر «بازی زمستانی روسیه با گاز» را به راحتی تغییر دهد.
6. باز در حوزه اقتصاد و فراتر از آن معادلات ژئو استراتژیک، غرب در صدد مهار یوان و قدرت اقتصادی فزاینده و تهدید کننده چین است.
7. ایران و آمریکا از ابتدا طرفین اصلی مذاکره بوده اند. هر گونه شکست مذاکرات برای غرب هزینه دارتر است. و بیشتر برای دمکراتهای آمریکایی که راهبرد تعهد به دیپلماسی اوباما را در برابر تندروی های پر هزینه رقیب جمهوری خواه شان مطرح کرده اند. مذاکرات هسته ای با ایران محور موثری در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر آینده خواهد بود.
نفس مذاکره با آمریکا هم بر اساس قانون اساسی و هم مشی امام (ره) و مقام معظم رهبری، خط قرمز جمهوری اسلامی نبوده و نیست، بلکه مشروط به حفظ سه اصل عزت و حکمت و مصلحت است. اگر برای افغانستان و عراق مذاکره صورت گرفت، دلیلی ندارد که در شرایط مطلوب و متعادل برای منافع ملی خود و موضوعاتی فراتر از موضوع هسته ای گفتگو نکنیم. اگر قرار است متعصبانه هر گفتگویی را مساوی عدم استقلال بدانیم، پیش از همه قدرت و منطق خودمان در گفتگو را زیر سوال برده ایم.
8. جنبش جوانان غرب علیه کاپیتالیسم که با اعتراضات «وال استریت را اشغال کنید» در آمریکا شروع شد و به بریتانیا هم رسید، سیاستمداران غربی را به مدیریت جوامع خود محتاط تر ساخته است. چنانچه باور کرده اند که «تغییر» الزاما کار ویژه و شعار اهل سیاست نیست و می تواند برآیند مطالبات اجتماعی هم باشد.
9. تحولات وسیع در ساختار سیاسی کشورهای مهم اسلامی طی 18 ماه گذشته، نشانه تفوق جنبش های اجتماعی و بویژه طبقه جوان، آرمانخواه و تکنوکرات مسلمان بر دیکتاتورهای مورد حمایت غرب است. حفظ منافع غرب در ممالک اسلامی در گرو شناخت و تنظیم مناسبات بر فاکتورهای جدید است. طبعا آمریکا و غرب تمایل دارند تا ضمن ایجاد روابطی پایدار (و نه الزاما استراتژیک) مرکز ثقل تحولات خاورمیانه را از تفکر تندروی وهابی و ارهابی، به تفکر معتدل شیعه منتقل کنند. تجربه هم ثابت کرده که شیعه، مناسبتی با تروریسم ندارد. ضمن اینکه ایران در مرکز یک بازار سرزنده و 100 میلیون نفری شیعی قرار دارد.
10. ایران توانمندی فنی خود را در غنی سازی سطح بالا اثبات کرده و این نه یک شعار، که چکیده گزارشات آژانس بین المللی انرژی اتمی است. این توان با تاخیر و حتی تعلیق هم از بین نمی رود و بزرگترین برگ برنده ما در مذاکرات برای احیای حقوق و امتیازات سلب شده از ملت ایران است. فرایند مذاکرات بغداد باید طوری تنظیم شود که هر گام احتمالی ایران (نظیر تبدیل فتوای منع ساخت سلاح هسته ای به قانون متناظر در مجلس و یا تصویب پروتکل الحاقی) با گام عملی غرب در لغو تحریم های بانکی و نفتی و تکنولوژیک همراه شود. علاوه بر آن در یک دورنمای محتمل و کلی، تضمین ایران به محدود ساختن فعالیتهای هسته ای در محدوده غنی سازی 5 درصدی باید به تضمین طرف مقابل به تامین سوخت 20 درصدی مورد نیاز نیروگاههای ایران برای تولید رادیو داروها و نیز همکاریهای تکنولوژیک (طبق مواد ان پی تی) مشروط شود.
11. علیرغم تغییر موقعیت طرفین مذاکره، غرب رویکرد فشار رسانه ای به همراه مذاکره سیاسی را ادامه می دهد. رفتارهای اخیر هیستریک و تند لابی صهیونیستی در خصوص احتمال موفقیت نشست بغداد، خود گواهی بر موقعیت بالقوه برتر ایران است.
12. در پایان باید گفت که انتخاب سوم خرداد و بغداد نشان از راهبردی بودن برنامه ایران دارد. موفقیت در بغداد موقعیت دولت نوری المالکی را در برابر مدعیان میانجی گری در منطقه و نیز داخل عراق مستحکم خواهد ساخت.
گویا ایران به جای ایستگاه بغداد، «گذرگاه بغداد» را هدف گرفته است. اگر چنین است برای تبدیل «موقعیت برتر فنی» به «موقعیت برتر سیاسی»، باید مهارت استفاده از شکاف ها و چالش های فوق و نیز درس آموزی از تجربه های پیشین را داشته باشد.
خال مه رویان سیاه و دانه فلفل سیاه هر دو جانسوزند اما این کجا و ان کجا