گوناگون

چرایی یک عادت تاریخی ایرانیان

پارسینه: چه رازی در تاریخ و سرنوشت این سرزمین نهفته است که مردمانش دائم در حسرت گذشته‌ها به سر می‌برند و با مرور خاطراتشان می‌خواهند تلخ‌کامی امروزشان را اندکی فرونشانند؟! «هرسال دریغ از پارسال» یا «هر روز دریغ از دیروز» ترجیع‌بند گفتارشان است و آینده هراسی، همزاد و همراهشان.

کسری نوری در یادداشت خود نوشت: در هر محفل و مکانی و به هر بهانه‌ای، با دریغ و افسوس از روزهایی یاد می‌شود که خودشان هم روزی نقطه عزیمت به روزهای قبل‌تر برای سردادن آه حسرت بودند.

نگاه به افق‌های دوردست برای تجسم روزهایی دلنشین در آینده، به تخیلی گذرا می‌ماند که زیر آوار ناگهانی اخبار ناگوار که قاصد فردایی غبارآلود و پرابهام است دفن می‌شود و ذهن‌های خسته، دوباره برای تسلای خویش به گذشته‌ها پرتاب می‌شوند.

دایم می‌پرسیم چه می‌شود و چه در انتظارمان است؟ به تعداد کسانی که هر روز با آن‌ها هم‌کلام می‌شویم این پرسش‌ها تکرار می‌شود به این امید که شاید خبری یا حتی شایعه‌ای آرامش‌بخش برای لحظه‌هایی از تلاطم تشویش‌ها رهایمان کند.

شاید به همین خاطر معیشتمان هم با فرکانس شایعات بالا و پایین می‌شود. روزی گمانه‌زنی خوش‌بینانه یک آدم نه‌چندان مسئول قیمت دلار را 15 تومان کاهش می‌دهد و روز دیگر موضع‌گیری خصمانه امام جماعت عشایر زردکوه یا نگهبان تعمیرگاه مرکزی اداره ترابری سازمان انرژی اتمی علیه مذاکرات هسته‌ای 500 تومان روی قیمت دلار می‌گذارد!

گویی بندناف مردم این سرزمین را با حادثه بریده‌اند. حداقل در تاریخ معاصر تعداد روزهایی که به فرازونشیب سپری شده به مراتب بیش از روزهایی است که زندگی بر مدار اعتدال جریان داشته است.

زندگی در شرایطی که حتی برای یک ساعت بعد هم نتوان برنامه‌ریزی کرد، شاید تخصصی باشد که از بطن سپری کردن روزگار در کوران حادثه و بحران به انحصار مردم این سرزمین درآمده است.

مردمی که بسیاری از آن‌ها در خاطراتشان زندگی می‌کنند و شاید حالا دیگر هر ساعتشان دریغ از ساعت قبل باشد.

به‌راستی چه رازی در تاریخ و سرنوشت این سرزمین نهفته است؟!


منبع: روزنامه بهار
کسری نوری در یادداشت خود نوشت: در هر محفل و مکانی و به هر بهانه‌ای، با دریغ و افسوس از روزهایی یاد می‌شود که خودشان هم روزی نقطه عزیمت به روزهای قبل‌تر برای سردادن آه حسرت بودند.

نگاه به افق‌های دوردست برای تجسم روزهایی دلنشین در آینده، به تخیلی گذرا می‌ماند که زیر آوار ناگهانی اخبار ناگوار که قاصد فردایی غبارآلود و پرابهام است دفن می‌شود و ذهن‌های خسته، دوباره برای تسلای خویش به گذشته‌ها پرتاب می‌شوند.

دایم می‌پرسیم چه می‌شود و چه در انتظارمان است؟ به تعداد کسانی که هر روز با آن‌ها هم‌کلام می‌شویم این پرسش‌ها تکرار می‌شود به این امید که شاید خبری یا حتی شایعه‌ای آرامش‌بخش برای لحظه‌هایی از تلاطم تشویش‌ها رهایمان کند.

شاید به همین خاطر معیشتمان هم با فرکانس شایعات بالا و پایین می‌شود. روزی گمانه‌زنی خوش‌بینانه یک آدم نه‌چندان مسئول قیمت دلار را 15 تومان کاهش می‌دهد و روز دیگر موضع‌گیری خصمانه امام جماعت عشایر زردکوه یا نگهبان تعمیرگاه مرکزی اداره ترابری سازمان انرژی اتمی علیه مذاکرات هسته‌ای 500 تومان روی قیمت دلار می‌گذارد!

گویی بندناف مردم این سرزمین را با حادثه بریده‌اند. حداقل در تاریخ معاصر تعداد روزهایی که به فرازونشیب سپری شده به مراتب بیش از روزهایی است که زندگی بر مدار اعتدال جریان داشته است.

زندگی در شرایطی که حتی برای یک ساعت بعد هم نتوان برنامه‌ریزی کرد، شاید تخصصی باشد که از بطن سپری کردن روزگار در کوران حادثه و بحران به انحصار مردم این سرزمین درآمده است.

مردمی که بسیاری از آن‌ها در خاطراتشان زندگی می‌کنند و شاید حالا دیگر هر ساعتشان دریغ از ساعت قبل باشد.

به‌راستی چه رازی در تاریخ و سرنوشت این سرزمین نهفته است؟!


منبع: روزنامه بهار

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار