چگونه بعد از طلاق به زندگی معنا دهیم؟
پارسینه: برای بعضی از افرادی که طلاق گرفته اند، زندگی معنای خود را از دست می دهد. این فکرها مدام در سر آنها می چرخد: «آیا قرار زندگی همین بود که تلاش کنم و زندگی را به جایی برسانم و بعد طلاق بگیرم و همه چیز تمام شود؟»
به گزارش پارسینه، برای بعضی از افرادی که طلاق گرفته اند، زندگی معنای خود را از دست می دهد. این فکرها مدام در سر آنها می چرخد: «آیا قرار زندگی همین بود که تلاش کنم و زندگی را به جایی برسانم و بعد طلاق بگیرم و همه چیز تمام شود؟»، «اصلا قرار است این زندگی به کجا برسد؟»، «چرا زندگی می کنم؟»، «برای چه زنده ام؟»، «از این به بعد باید بر چه اساسی زندگی کنم؟» و عموما جوابی برای این سوال ها پیدا نمی کنند. اگر شما هم با این سوال ها درگیری ذهنی دارید، این نوشته به دردتان می خورد.
احتمالا شما هم این جمله آشنا را شنیده اید که «برای زندگی ات معنایی پیدا کن، وگرنه رنج می کشی». ولی «معنا» یعنی چه؟ بعضی ها فکر می کنند «معنا» همان «هدف» است. یعنی من اگر هدفی در زندگی داشته باشم و تلاش کنم که به آن برسم، در واقع به زندگی معنا داده ام. این لزوما نمی تواند درست باشد.
اجازه دهید من فرق این دو را برای شما تشریح کنم. هدف به «مقصود»، «منظور»، «پیامد» و «نتیجه» اشاره دارد، این در حالی است که «معنا» به «جریان» یا «سیالی» اشاره دارد.
در یافتن معنای زندگی، شما در پی «نتیجه» و «پیامد» نیستید، بلکه معنای زندگی به «زندگی پرشور» اشاره دارد، به زندگی که در هر لحظه از آن، احساس رضایت به شما دست می دهد، فارغ از اینکه «نتیجه» چه باشد و یا به «مقصودی» که داشتید رسیده باشید یا نه.
برای همین اهدافی همچون «رسیدن به فلان مقام شغلی»، «کسب مدرک تحصیلی»، «داشتن اندام جذاب»، یا خریدن «خانه در منطقه ای خوش آب و هوا» نمی توانند «معنای زندگی» باشند، چرا که امکان دارد شما به این اهداف دست پیدا کنید ولی احساس رضایت نکنید. بیشتر اوقات ما به این اهداف دست پیدا می کنیم ولی لذت نمی بریم، خوشحال نیستیم و احساس رضایت نمی کنیم.
«معنای زندگی» چیست؟
جواب دادن به این سوال، یکی از سخت ترین کارهای دنیاست! امیدوارم ناامید نشوید اگر بگویم در طی قرون گذشته، تلاش فیلسوفان و روانشناسان به نتیجه نرسیده و هیچ جواب مشخصی برای این سوال پیدا نشده است. گفتم «مشخص» برای اینکه جواب های مختلفی برای این سوال وجود دارد.
مثلا بعضی ها می گویند باور داشتن به یک «قادر مطلق» یا یک «ناجی» به زندگی معنا می دهد (که به آن «معنای کیهانی» گفته می شود)، بعضی ها می گویند که «هیچ معنایی وجود ندارد و در واقع جستجو برای «پیدا کردن معنای زندگی»، خود به زندگی معنا می دهد!»، اما در نهایت ما روانشناسان به این نتیجه رسیده ایم که نمی توان یک معنای «واحد» برای تمام آدم ها در نظر گرفت و افراد باید تلاش کنند که خودشان برای خودشان معنایی بسازند.
چگونه به زندگی بعد از طلاق «معنا» دهیم؟
موقعیتی که شما در آن قرار دارید، موقعیت دشواری است. احتمالا چیزهایی خوانده اید یا شنیده اید که بهتر است بعد از طلاق انجام دهید. مثلا اینکه ابتدا «دست از انکار بردارید و باور کنید که زندگی مشترک شما تمام شده است»، بعد «به اندازه کافی برای رابطه از دست رفته، سوگواری کنید»، سپس «حمایت های اجتماعی تان را گسترش دهید».
این روند، سالم ترین روند سپری کردن فرآیند بعد از طلاق است. حالا باید مواردی را پیدا کنیم که زندگی مان را پرشور کند. من پیشنهادهایی برای شما دارم. احتمالا این جمله من با بحث اولی یعنی «وجود نداشتن نسخه واحد معنا برای آدم ها و تلاش برای پیدا کردن معنای شخصی» در تضاد است، ولی روانشناس ها فهمیده اند که بعضی چیزها می توانند معنای زندگی بسیاری از آدم ها باشند، این موارد به شرح زیر هستند:
1- ارتباط با آدم های جدید را تجربه کنید!
«ارتباط اجتماعی» یکی از مهمترین شیوه های معنا بخشیدن به زندگی است. مطالعات نشان می دهند که مواردی مثل «پول»، «سلامتی» و «احساس های خوب»، شادی را به زندگی هدیه می دهند ولی هیچ کدام لزوما زندگی را معنادار نمی کنند و این خبر غم انگیزی است که آدم های شاد، الزاما زندگی پرمعنایی ندارند ولی از بین این موارد، «ارتباط جتماعی» هم شادی می آورد و هم به زندگی معنا می دهد. ارتباط اجتماعی می تواند شامل رابطه با دوستان، خانواده، گروه های جدید یا حتی برقراری ارتباط عاطفی با یک فرد جدید باشد.
2- مسئولانه زندگی کنید!
بسیاری از آدم ها در دوره های سنی خاصی، دچار یک جور احساس گناه نسبت به زندگی خودشان می شوند که اصطلاحا به آن «احساس گناه وجودی» گفته می شود. مثلا به این فکر می کنند که چه کارهایی می توانستند بکنند ولی نکردند، چه پتانسیل هایی داشتند ولی به فعلیت نرساندند، نچه توانمندی ها و استعدادهایی داشتند ولی شکوفا نکردند.
احتمالا شما بعد از طلاق خیلی به این مسائل فکر کرده اید. به واقع «طلاق» یکی از موقعیت هایی است که انسان ها را با این احساس گناه مواجه می کند. مسئولانه زندگی کردن، یعنی شما مسئول تمام اتفاق های زندگی تان هستید و البته این شما هستید که نویسنده داستان زندگی تان هستید؛ بنابراین، مسئولیت زندگی تان را بپذیرید و به شیوه ای زندگی کنید که بعدها دچار احساس گناه وجودی نشوید،یعنی حالا فرصت خوبی است که از تمام توانمندی هایی که دارید استفاده کنید.
3- طرح ها و پروژه های جدیدی برای زندگی ترتیب دهید
یکی از روش هایی که موجب می شود زندگی پرشورتر و معنادارتر دنبال شود این است که پروژه های جدیدی در زندگی داشته باشید. برخی از افرادی که طلاق می گیرند، «منفعل» می شوند و اختیار زندگی شان را به دست «تقدیر» می سپارند و کنترل کمی روی زندگی شان دارند. برنامه ریزی کنید، علایق و سلیقه های فراموش شده تان را بازیابی کنید و به زندگی تان «موج» بیندازید، یعنی کارهایی را انجام دهید که مثل موج به تمام زندگی خودتان (یا احیانا فرزندانتان) سرایت کند.
4- نوع دوستی را فراموش نکنید
افراد نوع دوست، دیدگاه خوبی نسبت به دنیا و آدم ها و تمام موجودات زنده دنیا دارند. آنها تمایل دارند که به هر شکل ممکن نسبت به «حال خوب» دیگران حساس باشند.
لزومی ندارد که حتما کمک های مالی بکنید یا عضو «موسسه ها» یا «خیریه ها» باشید تا نوع دوستی کنید. همین که «مهربانی تان» را به دیگران گسترش دهید، همین که «عاطفه تان» را به دیگران هدیه کنید، همین که دیگران را دوست داشته باشید، شما آدم بخشنده ای هستید.
نوع دوستی و بخشندگی به زندگی آدم ها معنا می دهد. حتی می توانید تجربه های بعد از طلاق تان را در اختیار افرادی که تازه طلاق گرفته اند قرار دهید تا آنها نیز دوره بعد از طلاق را به خوبی سپری کنند. بسیاری از آدم ها از اینکه شنیده شوند و کسی باشد که «دنیا را از دید آنها» نگاه کند و «همدلی» کند، احساس خوبی پیدا می کنند و لذت می برند.
5- خلق کنید و عشق بورزید
«آفرینش» نیز یکی از آن مواردی است که به زندگی آدم ها معنا می دهد. پروش گل در یک گلدان کوچک، یا اگر فرزندی دارید، تلاش برای رشد شکوفای فرزندتان، همگی انواعی از «خلق کردن» و «آفرینش» هستند.
«عشق ورزی» نیز نوعی خلق به حساب می آید. به آدم ها عشق بورزید و هیجان را در آنها زنده کنید. در واقع قصد دارم بگویم که بهانه هایی برای «بودن» در زندگی بسازید؛ بهانه هایی هر چند کوچک ولی «لذتبخش».
یادتان باشد که زندگی صرفا «به دست آوردن» چیزها نیست، زندگی لذت بردن از همین لحظه ای است که در آن هستید. زندگی یک هدیه است، که حداقل در این دنیا یک بار نصیب هر کس می شود. این هدیه را دریافت کنید، قدرش را بدانید و از آن نهایت استفاده را ببرید تا از زندگی لذت ببرید.
احتمالا شما هم این جمله آشنا را شنیده اید که «برای زندگی ات معنایی پیدا کن، وگرنه رنج می کشی». ولی «معنا» یعنی چه؟ بعضی ها فکر می کنند «معنا» همان «هدف» است. یعنی من اگر هدفی در زندگی داشته باشم و تلاش کنم که به آن برسم، در واقع به زندگی معنا داده ام. این لزوما نمی تواند درست باشد.
اجازه دهید من فرق این دو را برای شما تشریح کنم. هدف به «مقصود»، «منظور»، «پیامد» و «نتیجه» اشاره دارد، این در حالی است که «معنا» به «جریان» یا «سیالی» اشاره دارد.
در یافتن معنای زندگی، شما در پی «نتیجه» و «پیامد» نیستید، بلکه معنای زندگی به «زندگی پرشور» اشاره دارد، به زندگی که در هر لحظه از آن، احساس رضایت به شما دست می دهد، فارغ از اینکه «نتیجه» چه باشد و یا به «مقصودی» که داشتید رسیده باشید یا نه.
برای همین اهدافی همچون «رسیدن به فلان مقام شغلی»، «کسب مدرک تحصیلی»، «داشتن اندام جذاب»، یا خریدن «خانه در منطقه ای خوش آب و هوا» نمی توانند «معنای زندگی» باشند، چرا که امکان دارد شما به این اهداف دست پیدا کنید ولی احساس رضایت نکنید. بیشتر اوقات ما به این اهداف دست پیدا می کنیم ولی لذت نمی بریم، خوشحال نیستیم و احساس رضایت نمی کنیم.
«معنای زندگی» چیست؟
جواب دادن به این سوال، یکی از سخت ترین کارهای دنیاست! امیدوارم ناامید نشوید اگر بگویم در طی قرون گذشته، تلاش فیلسوفان و روانشناسان به نتیجه نرسیده و هیچ جواب مشخصی برای این سوال پیدا نشده است. گفتم «مشخص» برای اینکه جواب های مختلفی برای این سوال وجود دارد.
مثلا بعضی ها می گویند باور داشتن به یک «قادر مطلق» یا یک «ناجی» به زندگی معنا می دهد (که به آن «معنای کیهانی» گفته می شود)، بعضی ها می گویند که «هیچ معنایی وجود ندارد و در واقع جستجو برای «پیدا کردن معنای زندگی»، خود به زندگی معنا می دهد!»، اما در نهایت ما روانشناسان به این نتیجه رسیده ایم که نمی توان یک معنای «واحد» برای تمام آدم ها در نظر گرفت و افراد باید تلاش کنند که خودشان برای خودشان معنایی بسازند.
چگونه به زندگی بعد از طلاق «معنا» دهیم؟
موقعیتی که شما در آن قرار دارید، موقعیت دشواری است. احتمالا چیزهایی خوانده اید یا شنیده اید که بهتر است بعد از طلاق انجام دهید. مثلا اینکه ابتدا «دست از انکار بردارید و باور کنید که زندگی مشترک شما تمام شده است»، بعد «به اندازه کافی برای رابطه از دست رفته، سوگواری کنید»، سپس «حمایت های اجتماعی تان را گسترش دهید».
این روند، سالم ترین روند سپری کردن فرآیند بعد از طلاق است. حالا باید مواردی را پیدا کنیم که زندگی مان را پرشور کند. من پیشنهادهایی برای شما دارم. احتمالا این جمله من با بحث اولی یعنی «وجود نداشتن نسخه واحد معنا برای آدم ها و تلاش برای پیدا کردن معنای شخصی» در تضاد است، ولی روانشناس ها فهمیده اند که بعضی چیزها می توانند معنای زندگی بسیاری از آدم ها باشند، این موارد به شرح زیر هستند:
1- ارتباط با آدم های جدید را تجربه کنید!
«ارتباط اجتماعی» یکی از مهمترین شیوه های معنا بخشیدن به زندگی است. مطالعات نشان می دهند که مواردی مثل «پول»، «سلامتی» و «احساس های خوب»، شادی را به زندگی هدیه می دهند ولی هیچ کدام لزوما زندگی را معنادار نمی کنند و این خبر غم انگیزی است که آدم های شاد، الزاما زندگی پرمعنایی ندارند ولی از بین این موارد، «ارتباط جتماعی» هم شادی می آورد و هم به زندگی معنا می دهد. ارتباط اجتماعی می تواند شامل رابطه با دوستان، خانواده، گروه های جدید یا حتی برقراری ارتباط عاطفی با یک فرد جدید باشد.
2- مسئولانه زندگی کنید!
بسیاری از آدم ها در دوره های سنی خاصی، دچار یک جور احساس گناه نسبت به زندگی خودشان می شوند که اصطلاحا به آن «احساس گناه وجودی» گفته می شود. مثلا به این فکر می کنند که چه کارهایی می توانستند بکنند ولی نکردند، چه پتانسیل هایی داشتند ولی به فعلیت نرساندند، نچه توانمندی ها و استعدادهایی داشتند ولی شکوفا نکردند.
احتمالا شما بعد از طلاق خیلی به این مسائل فکر کرده اید. به واقع «طلاق» یکی از موقعیت هایی است که انسان ها را با این احساس گناه مواجه می کند. مسئولانه زندگی کردن، یعنی شما مسئول تمام اتفاق های زندگی تان هستید و البته این شما هستید که نویسنده داستان زندگی تان هستید؛ بنابراین، مسئولیت زندگی تان را بپذیرید و به شیوه ای زندگی کنید که بعدها دچار احساس گناه وجودی نشوید،یعنی حالا فرصت خوبی است که از تمام توانمندی هایی که دارید استفاده کنید.
3- طرح ها و پروژه های جدیدی برای زندگی ترتیب دهید
یکی از روش هایی که موجب می شود زندگی پرشورتر و معنادارتر دنبال شود این است که پروژه های جدیدی در زندگی داشته باشید. برخی از افرادی که طلاق می گیرند، «منفعل» می شوند و اختیار زندگی شان را به دست «تقدیر» می سپارند و کنترل کمی روی زندگی شان دارند. برنامه ریزی کنید، علایق و سلیقه های فراموش شده تان را بازیابی کنید و به زندگی تان «موج» بیندازید، یعنی کارهایی را انجام دهید که مثل موج به تمام زندگی خودتان (یا احیانا فرزندانتان) سرایت کند.
4- نوع دوستی را فراموش نکنید
افراد نوع دوست، دیدگاه خوبی نسبت به دنیا و آدم ها و تمام موجودات زنده دنیا دارند. آنها تمایل دارند که به هر شکل ممکن نسبت به «حال خوب» دیگران حساس باشند.
لزومی ندارد که حتما کمک های مالی بکنید یا عضو «موسسه ها» یا «خیریه ها» باشید تا نوع دوستی کنید. همین که «مهربانی تان» را به دیگران گسترش دهید، همین که «عاطفه تان» را به دیگران هدیه کنید، همین که دیگران را دوست داشته باشید، شما آدم بخشنده ای هستید.
نوع دوستی و بخشندگی به زندگی آدم ها معنا می دهد. حتی می توانید تجربه های بعد از طلاق تان را در اختیار افرادی که تازه طلاق گرفته اند قرار دهید تا آنها نیز دوره بعد از طلاق را به خوبی سپری کنند. بسیاری از آدم ها از اینکه شنیده شوند و کسی باشد که «دنیا را از دید آنها» نگاه کند و «همدلی» کند، احساس خوبی پیدا می کنند و لذت می برند.
5- خلق کنید و عشق بورزید
«آفرینش» نیز یکی از آن مواردی است که به زندگی آدم ها معنا می دهد. پروش گل در یک گلدان کوچک، یا اگر فرزندی دارید، تلاش برای رشد شکوفای فرزندتان، همگی انواعی از «خلق کردن» و «آفرینش» هستند.
«عشق ورزی» نیز نوعی خلق به حساب می آید. به آدم ها عشق بورزید و هیجان را در آنها زنده کنید. در واقع قصد دارم بگویم که بهانه هایی برای «بودن» در زندگی بسازید؛ بهانه هایی هر چند کوچک ولی «لذتبخش».
یادتان باشد که زندگی صرفا «به دست آوردن» چیزها نیست، زندگی لذت بردن از همین لحظه ای است که در آن هستید. زندگی یک هدیه است، که حداقل در این دنیا یک بار نصیب هر کس می شود. این هدیه را دریافت کنید، قدرش را بدانید و از آن نهایت استفاده را ببرید تا از زندگی لذت ببرید.
ارسال نظر