گوناگون

تحلیل عباس عبدی از صحنه انتخابات دهم: وحدت نامزد، معلق در فضايي عقلاني؛ احساسي و سنتي

تعامل سياسي ميان گروه‌هاي مختلف در ايران را چگونه و بر چه اساسي مي‌توان تجزيه و تحليل كرد؟ اين تعامل مي‌تواند شامل شيوه‌هاي مقابله و حتي تخاصم تا شيوه‌هاي وحدت‌طلبانه و اتحاد باشد. تعامل سياسي مربوط به حوزه قدرت و اقتدار است. اين تعامل در بطن محيطي معين رخ مي‌دهد. بنابراين ابتدا لازم است كه معين كنيم چند نوع كنش و رفتار در حوزه قدرت داريم و انواع محيط‌هاي معين كه اين رفتارها در آن صورت مي‌گيرد كدام است و در نهايت تعامل سياسي در محيط ايران با كدام يك از انواع فوق انطباق بيشتري دارد.

در سطح انتزاعي دو نوع محيط و روابط را از يكديگر تقسيم مي‌كنند. روابط و محيط «جماعتي» و «جامعه‌اي» دو نوع شناخته شده هستند. در محيط جماعتي، روابط و پيوندهاي ميان افراد براساس عاطفه و سنت استوار است، از جمله وفاداري‌هاي شخصي، روحيه حماسي و اتحاد در واحدهاي نظامي، روابط عاشقانه مبناي روابط هستند كه اين نوع روابط اخير بيش از هر چيز در محيط خانوادگي مشاهده مي‌شود. روابط «جماعتي» در محيط‌هاي قومي و قبيله‌اي، گروه‌هاي بسته مذهبي، روستاها و... موارد مشابه وجه غالب نوع روابط است. اما در محيط «جامعه‌اي» اساس رابطه و كنش ميان افراد، ماهيتي مصلحت‌جويانه و عقلاني و متكي بر منافع شخصي و گروهي (تعبير منفي از منافع نشود) دارد. منافعي كه ظاهراً متضادند، اما در عين حال مكمل يكديگر هم هستند. روابط ميان افراد عمدتاً قراردادي و انتخابي است.

در سطح سنخ‌شناسي رفتارها مي‌توان 4 سنخ رفتاري ماكس وبر را مورد توجه قرار داد كه رفتار عقلاني معطوف به هدف و رفتار معطوف به ارزش و رفتار انفعالي و عاطفي و بالاخره، رفتار سنتي مبتني بر عادت، چهار رفتاري است كه در طبقه‌بندي وي گنجانده مي‌شوند، كه در ادامه تقسيم‌بندي‌هاي وي از تركيب ويژگي‌هاي مذكور مي‌توان سه الگوي كلي كنش سياسي را در ذيل راهبردهاي عقلاني، احساسي و كاريزماتيك را مدنظر قرار داد و با توجه به اين تقسيم‌بندي توضيح داد كه وضعيت جامعه ايران و محيط سياسي آن به كدام يك از الگوها نزديكتر است و از اين تحليل چه نتيجه‌اي را در خصوص راهبرد و احتمال اتحاد و ائتلاف براي معرفي نامزد انتخاباتي مي‌توان گرفت.

از ميان سه الگوي مذكور، وجه كاريزماتيك عملاً وجود خارجي ندارد، زيرا در اين وضعيت محيط سياسي حول محور رهبري فرهمند استوار است و وحدت نيروها نيز بر مدار اين محور و به دور از گفتگو و چانه‌زني صورت مي‌گيرد، كه نمونه روشن آن اتحاد كليه نيروها(حتي نيروهاي غير مذهبي) در جريان انقلاب پيرامون رهبري انقلاب بود، گرچه در شرايط حاضر عده‌اي مي‌كوشند كه بازي سياسي براي كسب كرسي رياست جمهوري را مبتني بر ساختاري فرهمند گونه جلوه دهند، اما روشن است كه اين كوشش چيزي شبيه ريختن آب استخر در يك ليوان است، زيرا بازي سياسي مبتني بر فرهمندي بيش از آنكه از سوي اطرافيان تبليغ و ترويج شود، ناشي از خصلت فرّهي موجود در كاريزماست، اوست كه هم نقش موتور و هم سوخت را براي اطرافيان بازي مي‌كند. براي نمونه در توصيفات امام علي (ع) از پيامبر (ص) بعضاً چنين مي‌آيد كه وقتي در كاروزار در تنگنا قرار مي‌گرفتند براي گرفتن روحيه نزد پيامبر (ص) مي‌رفتند (قريب به مضمون). روشن است وقتي كه امام علي (ع) چنين بگويد، وضع بقيه روشن است، اين كاريزما، استوار و روحيه‌بخش و قاطع و با اميد و با شجاعت كامل و بدون تذبذب گام برمي‌دارد به نحوي كه هيچ تزلزلي در گام‌هايش ديده نمي‌شود، هيچ چيز نمي‌تواند دل او را خالي كند، اما اگر كسي را داشتيم كه بايد چنان هوايش را داشت كه مبادا كوچكترين كلامي قلب او را خالي كند، و بجاي آن كه او موتور و سوخت اطرافيان باشد، ديگران او را هل دهند، كاريزما ناميدن چنين فردي. مثل مثلث، چهار ضلعي است، و اين كوشش جز آنكه فضاي تعامل سياسي را احساسي و غير عقلاني‌تر ميكند، نتيجه ديگري ندارد.

از ميان دو نوع ديگر؛ كنش و محيط سياسي در ايران تركيبي از وجه عقلاني با وجه احساسي و سنتي است با اين توضيح كه وجه سنتي و احساسي آن غالب و مسلط است. براي اثبات اين ادعا كافيست كه گروه‌هاي سياسي موجود را مطالعه كنيم. اولاً اين گروه‌ها در طول حيات خود در مجموعه‌اي از دوستان و رفقاي قديمي محصور مي‌مانند. البته تأسيس هر نوع حزب و گروهي برمبناي چنين نزديكي‌ها و رفاقت‌هايي شكل مي‌گيرد، اما تداوم اين وضع، معرف غلبه ويژگي سنتي و احساسي و "جماعتي" بر اين روابط است. به همين دليل است كه تاكنون مشاهده نشده كه اين گروه‌ها تجزيه يا تركيب شوند، در حالي كه محيط اقتصادي و اجتماعي و جهاني دچار تحولات بسيار عظيمي شده است و در واكنش به اين تحولات به ناچار گروه‌هاي سياسي نيز بايد به تناسب متحد يا تجزيه شوند، اما اين اتفاق در ايران به ندرت رخ مي‌دهد، و به طور خاص، حالت تركيبي و اتحادي آن تا كنون مشاهده نشده است.

از سوي ديگر مولفه‌ها و عواملي كه زمينه‌ساز كنش عقلاني و معطوف به هدف مي‌شوند نيز درجامعه ما وجود ندارد. مثلاً عمده كنش‌ها در اقتصاد، عقلاني و معطوف به هدف است، ارزش پول و كار تقريباً مشخص است، ارزش و كيفيت كالا هم در بسياري از موارد تعريف شده است، لذا مبادله ميان پول و كالا در چارچوبي عقلاني صورت مي‌گيرد. شما وقتي يك كره 50 گرمي را از يك كارخانه شناخته شده مي‌خريد، قيمت، كيفيت و همه چيز آن تقريبا مشخص است، اما در ايران، بازار سياست براي انجام يك كنش عقلاني از عدم شفافيت و فقدان وضوح عوامل خود در رنج است. اول اينكه كالايي كه قصد خريد آن را داريم معناي روشني ندارد (مثل كره 50 گرمي نيست) اين كالا نه وزنش مشخص است و نه كيفيت و نه حتي نوع آن. ضمن اينكه تضميني براي تحويل آن نيز وجود ندارد، البته اين عدم تضمين عمدتاً ناشي از همان عدم وضوح معنايي كالاي خريداري شده است. هم‌چنين قيمت پرداختي نيز نامتعين است. وزن سياسي و واقعي هيچ گروهي به طور مشخص روشن نيست، در بسياري از جوامع غربي شاخص‌هاي معيني براي تعيين وزن احزاب و گروه‌ها وجود دارد، پيش از انتخابات وزنها تا حدودي روشن است و گروهي كه مثلاً 40 درصد وزن دارد هيچگاه خود را از گروه ديگري كه 50 درصد وزن دارد، قوي‌تر معرفي نمي‌كند، اما در ايران ممكن است گروهي با وزن واقعي 20 درصد خود را قوي‌تر از گروهي با وزن واقعي 70 درصد بداند، چرا كه سنجشي صورت نمي‌گيرد كه اين وزن‌ها هميشه تعيين و به اطلاع عموم برسند. حتي معناي برد و باخت نيز روشن نيست، در بسياري از انتخابات همه طرف‌هاي انتخابات خود را برنده اعلام مي‌كنند!!

مشكل محيط سياسي در ايران از آنجا آغاز مي‌شود كه تركيبي از الگوهاي مختلف است، در حالي كه منافع و نقاط قوت اين الگوها را معمولاً ندارد، اما مضار آنها را با خود حمل مي‌كند. مثلاً در الگوي سنتي، توافق با اندكي صبر و تأمل حاصل مي‌شود. حضور ريش‌سفيدان و زعماي قوم و جدا شدن از فشار افكار عمومي، توافق را ممكن مي‌كند. در الگوي عقلاني نيز چانه‌زني و رعايت منافع مشترك و تقيد به عقلانيت ابزاري موجب رسيدن به نتيجه‌اي وحدت‌بخش مي‌شود، اما در محيط سياسي ما، انواعي از شيوه‌ها براي رسيدن به وحدت بكار برده مي‌شود كه اين شيوه‌ها بعضاً نامتجانس و متضاد هم هستند. و در نهايت هم يا وحدت رخ نمي‌دهد يا وحدت بر اثر سازوكارهاي ديگري غير از آنچه كه مشهود است بر همه گروه‌ها تحميل مي‌شود.

بي‌توجهي نيروها به يكديگر و درك غير واقعي از قدرت و نفوذ و اعتبار خويش داشتن، فقدان پيشينه و فرهنگ گفتگو، روشن نبودن ماهيت و ارزش كالايي كه درباره آن مي‌خواهند به وحدت برسند، تماماً موجب مي‌شود كه رسيدن به راهكاري براي تحقق وحدت در نامزد مشترك عملاً كان‌لم‌يكن تلقي شود، و در نهايت يا با نامزدهاي مختلف وارد ميدان مي‌شوند، يا اينكه يك نامزد با سياست‌هاي خود مي‌تواند به نحوي عمل كند كه ديگران را مجبور به تبعيت از نامزدي خود كند، و تقريباً بعيد مي‌دانم كه در وضعيت موجود از خلال گفتگو و مفاهمه، به يك نامزد مشترك دست يابند. اين قاعده هم براي جناح اصلاح‌طلب صادق است و هم با تفاوت‌هايي براي جناح حاكم صدق مي‌كند.

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار