دلیل بی رمق شدن قسمتهای پایانی «تنهایی لیلا» چیست؟
پارسینه: تنهایی لیلا با قدرت و قوت شروع شد. موضوع جسورانه بود و پروراندن موضوعی اینچنینی با درونمایه مذهبی و بدون شعارزدگی کاری بود که تاکنون کمتر انجام شده بود. مولفههای دراماتیک به خوبی در کنار هم مجموعه ای را ساختند که حس کنجکاوی مخاطب را تحریک میکرد.
از حدود یک ماه پیش پخش دو مجموعه به صورت تقریبا همزمان از دو شبکه "سه" و "یک" شروع شد که خیلیها را به شروع یک حرکت جدی در زمینه مجموعه سازی در سیما امیدوار کرد. دو مجموعهای که ظاهرا قابلیت این را داشتند که حتی باعث شوند بعضیها که چشمشان به موجهای ماهواره است از خیر فیلم و سریالهای ماهوارهای بگذرند و بنشینند پای " تنهایی لیلا" و " تعبیر وارونه یک رویا".
"تنهایی لیلا" کار محمد حسین لطیفی است و حامد عنقا آن را نوشته است. عنقا نویسنده قابلی است و شاید اوج محبوبیت مجموعه قلب یخی زمانی بود که عنقا نویسنده سریال بود و برای لطیفی مینوشت.
او از سویی بهترین کارهایش را هم با لطیفی انجام داده است. این نویسنده ۳۷ ساله پیش از این در سیما هم در نوشتن فیلمنامه "نردبام آسمان" با لطیفی همکاری داشت. مجموعه ای که با وجود زمان نهچندان مناسب پخش از مجموعههای خوب و پر مخاطب سیما بود.
لطیفی هم نشان داده که کارش را بلد است. اما به شدت وابسته به متن است و اگر متن ضعیف دراختیارش باشد نمیتواند چیز دندانگیری از آن درآورد. نمونهاش هم مجموعه" ساخت ایران" بود که تا وقتی قصه درست و چفت و بست داری داشت، لطیفی هم استادی اش را در ساخت به رخ میکشید. اما همین که نویسنده کار( الوند ) رفت و کار به این و آن سپرده شد که فقط میخواستند سروتهش را هم بیاورند، حاصل کار لطیفی هم چند قسمتی شد که پیش گنج قارون و پاشنه طلا باید لنگ می انداخت.
لطیفی نبض جامعه و مخاطب را در دست دارد و به خوبی سلایق او را فهم میکند و برایش فیلم و مجموعه میسازد.
او با فیلمهای "عینک دودی" و "توفیق اجباری" نشان داد که میداند چه وقت و به چه شکل فیلم طنزی بسازد که مثل بمب بترکد و از پرفروش ترین های هر دوره شود.
وقتی جامعه درباره فیلمهای ژانر وحشت کنجکاو بود و دوست داشت فیلم ایرانی در این ژانر ببیند، فیلم "خوابگاه دختران" را ساخت.
برای ادای دین به رزمندگان و دفاع مقدس فیلم خوش ساخت روز سوم را کار کرد. او در حوزه مجموعه سازی هم تا حالا کارش را خوب بلد بوده است.
مجموعه "کت جادویی او وقتی ساخته شد که جامعه نیازمند رویا بود. اینکه کتی داشته باشی و هر وقت دست توی جیبت کنی کلی پول از آن بیرون بیاید. او حتی توانست قصه سیال دودکش را که برزو نیک نژاد نوشته بود و ممکن بود جامعه آن را نپذیرد چنان پردازش کرد که از محبوبترین مجموعههای ماه مبارک رمضان شود. یا صاحبدلان که از دیدنی ترین مجموعه های سیما با بار دینی و عرفانی بود.
و حالا یک بار دیگر این نویسنده و کارگردان به هم رسیده بودند. کارگردان ۵۳ ساله ای که کارش را با نقاشی و مجسمه سازی و به دنبال آن نقاشی متحرک شروع کرده بود وبعد با قدرت وارد عرصه فیلمسازی شده بود و نویسنده ۳۷ ساله ای بودکه دانش آموخته رشته حقوق قضایی است و وقتی فیلمنامه مینویسد اگر همه چیز رو به راه باشد توانایی نوشتن مجموعه های چند فصلی را دارد و می تواند مخاطب را تا چندین و چند قسمت با همان تعلیق اول کار با خود همراه کند.
تنهایی لیلا با قدرت و قوت شروع شد. موضوع جسورانه بود و پروراندن موضوعی اینچنینی با درونمایه مذهبی و بدون شعارزدگی کاری بود که تا کنون کمتر انجام شده بود. مولفههای دراماتیک به خوبی در کنار هم مجموعه ای را ساختند که حس کنجکاوی مخاطب را تحریک میکرد، شخصیت پردازیها مخاطب را به دیدن ادامه کار ترغیب کرده و رفت و برگشت زمانها نه تنها موجب آشفتگی مجموعه و گیج شدن مخاطب نمیشد که به خوبی قدم به قدم فیلم را جلو میبرد.
اما این اتفاقات اغلب تا قبل از قسمت بیستم به این شکل پیش میرفت. نیمه دوم فیلم و از حدود قسمت ۲۰ به بعد یکباره مجموعه دچار افت محسوسی شد. آدم ها دیگر آن حرکت و تاثیر اولیه را نداشتند. سیف الدین و همسرش و خیلی های دیگر که شخصیتهای مثبت فیلم بودند یکباره انگار نا امید و مایوس شده و دیگر یا فقط شاهد بودند و ناظر یا فقط در صف نماز می شد دیدشان و یا در کوچه و خیابان.
از اینجا بهه بعد یکباره شخصیت های منفی چنان قوت میگیرند که جایی برای جولان لطیف و سیف الدین و حتی روحانی نمیماند. فقط یک سرگرد منفعل و همیشه مامور و معذور میماند و نیروهای شر. نیروهای شر حالا چنان با شدت جلو میروند که کارگردان سردسته اشرار فیلمش را حذف می کند و به مرگ او رضایت میدهد.
از سویی قصه فرعی کتایون که اصلا به بقیه کار نمی چسبد و مشکل منطقی دارد ( مثلا این که چرا هیچکس او را با وجود اینکه با زرین هم کار می کرده یادش نیست و ...) یکباره میشود دغدغه اصلی فیلم. اصلا انگار مرگ ناگهانی محمد بدجوری دست و بال قصه را خالی میکند. آنقدر که دیگر حتی پدر و عمو و شخصیت های اول فیلم به کل محو می شوند و نویسنده سعی می کند با چند قصه فرعی و چند آدم دیگر مخاطبش را حفظ کند. قصه هایی فرعی که مثلا در یکی نسرین بچه لیلا را می دزدد. در دیگری کتایون و زرین درگیر می شوند و ماجرای کتایون پیش میآید ...یا اینکه یکبار لیلا از چشم مردم می افتد و همه به او بد نگاه می کنند و ...
همه این قصه های فرعی خوب و جذابند و می توانند به خودی خود مخاطب را جذب کنند اما در صورتی که قصه اصلی فیلم ضعیف و نحیف نشده باشد. اتفاقی که متاسفانه برای لیلا افتاده و قصه فرعی کمرنگ شده است. قصه لیلا و محمد.
نمیدانم در چند قسمت آخر مجموعه چه اتفاقی برای عنقا افتاده است و نمیدانم چرا یکباره عدم تعادل دراماتیک مجموعه دستخوش تغییری عجیب و نه چندان منطقی شد اما گمان میکنم آن چه در صفحه تلویزیون میبینیم دلیلی خارج متنی دارد و باید در صدا و سیما و اتفاقات پیش آمده احتمالی برای عنقا و لطیفی آن را جست. دلیلی که مجموعه دیدنی و خوش ساخت و جسورانهای مثل تنهایی لیلا را بعد از بیست قسمت دیدنی به یکباره دچار افتی محسوس و چشمگیر میکند.
سرنوشتی که متاسفانه گریبان مجموعه خوب دیگر این فصل را هم میگیرد. مجموعه " تعبیر وارونه یک رویا"...
نیست خیلی از اول با رمق بود !! قوی هم ساخته نشده و پردازش ضعیف و بازی تکراری داره
یعنی اولش با رمق بود؟!
مخصوصا اون قسمت که دستشو سوزونده بود کلی خندیدیم انقدر رمق داشت
چرت و پرت........
واقعا حال بهم زن بود پر از چرت و پرت و شعار