نامه سرگشاده به آیدین آغداشلو
پارسینه: جناب آغداشلو هنرمند ارجمند، این چند خط را با اندوه مینویسم. اما نمینویسم تا حال و روحیه خود را بیان کنم که در حرف نمیگنجد این غم سنگین و ایکاش فراموشی زودتر بیاید تا از هجوم این اندوه خلاص شوم.
جناب آغداشلو هنرمند ارجمند، این چند خط را با اندوه مینویسم. اما نمینویسم تا حال و روحیه خود را بیان کنم که در حرف نمیگنجد این غم سنگین و ایکاش فراموشی زودتر بیاید تا از هجوم این اندوه خلاص شوم.
سالها پیش ابراهیم گلستان به شما نامهای نوشت. حال فحوای آن «نوشت» چه بود و چگونه بود، باید گذشت اما امروز بهعنوان عضو کوچکی از جامعه هنر ایران من نیز دست به قلم بردم تا نشانه کوچکی بگذارم بر خط عظیم تاریخ هنر ایران از اندوه همراه با ستایش هنرمندی که میشناسماش. میدانم که ستایش ناماندگار است. کمتر هنرمندی را نیز ستودهام. با صراحت حرف میزنم اما از دایره ادب خارج نمیشوم زیرا ادب میراثی است که از گذشتگان به ما رسیده است. اما گاه چند جملهای میتواند کمی و تنها کمی از التهاب این روزهای نهچندانروشن بکاهد. ایکاش که بکاهد.
نوشتن خطاب به شما لحظه حساسی بود. دودل نبودم. فقط باید با دقت مینوشتم چون شما هنرمند دقیقی هستید. اما باید مینوشتم و نیز واضح است که پس از انتشار این نامه، ناسپاسان مرا نیز خواهند نواخت.
یادتان هست که تنها یکبار به ملاقات شما آمدم. تنها یکبار به گفتوگو نشستیم. حدود دوساعتی طول کشید حرفهایمان که زیادتر حول محور نقاشی و ایدههای تاریخی صادق هدایت در کتاب بوف کور میچرخید. مواجهه شگفتانگیزی بود و آن نقشه راهی که از سه دوره تاریخی برایم ترسیم کردید. با اینکه هدایت را زیاد خواندهام و با او مأنوس هستم قرائت شما از بوف کور بدیع و تازه بود.
گلستان در همان نامه کذا توصیهای کرده بود که «به عمق برو» (و البته این عمق مفهومی انتزاعی است. یعنی چه؟ به عمق برو... اگر عمق و سطحی در کار نباشد چه؟) اما اگر قبول کنیم که سطح و عمقی وجود داشته باشد با شنیدن همان طرح سه دوره تاریخی که مطرح کردید مرا به بُعد دیگری بردید. نمیتوانم هیجان آن لحظه را توصیف کنم اما آن گفتوگو باعث شد که با تفسیری جدید آشنا شوم. پیش خود میگویم تنها دوساعت معاشرت با آغداشلو این دستاورد را بههمراه داشت. پس تحریککننده ذهنهای کنجکاو است سخناناش. همین معاشرت کوتاه ثابت میکند که ارتباط من با شما بیشتر ذهنی است و دورادور. فعالیتهای من نیز با شما بسیار متفاوت است. شما پیشکسوت در هنرهای تجسمی و من شاگرد کوچکی در حوزه هنرهای مفهومی. پس بهلحاظ دیدگاههای زیباشناختی نیز متفاوت هستیم. این تفاوتها اما باعث نمیشود تا جایگاه شما در عرصه هنر ایران را نادیده بگیرم. از شما نقد منصفانه را آموختم... از متنهای شما. در باب هنر معماری، نگارگری، خطاطی و سنتهای زشت و زیبای مربوط به آنها و پیوند میان هنر دیروز و امروز.
میروم سر اصل مطلب، افرادی چیزهایی گفتهاند به ناروا و تا حد توهین به شما پیش رفتهاند. از مرز ادب گذشتند و متانت قلمی زیر پا گذاشتند. روح شما را آزرده کردند. میدانم. به همین دلیل اندوهگین هستم این روزها.
اما نکتههای ریزودرشتی در میان است. جوامع همان زمان که به تقدیس بیچونوچرای جایگاه نمادین پدر پرداختند، بذرهای تنفر را نیز بهطور پنهان در بستر خود آبیاری کردند. پدر در جایگاه نمادین خود واجد دو احساس است. تقدیس و همزمان نفرتی پنهان. این چرخه در تمامی تمدنها خود را به اشکال مختلف نمایان میسازد. جوان بر علیه جایگاه «پدر» طغیان میکند. در اسطورهها هم چنین است. گاه آشکار مانند شهریار ادیپ و گاه پنهان و معکوس چون رستم و سهراب. پدرکشی و پسرکشی. تاریخ بشریت انبوهی است از این رفتارها. الگوهای تاریخی به تاریخ نمیپیوندند آنها بازتولید میشوند. رفتار امروزین بشر نیز تحتتأثیر همین الگوهاست. آنان که خواسته یا ناخواسته به حرمتشکنی میپردازند همان پسران پدرکُش هستند که روزی خود تبدیل به اهدافی آسان برای دیگران خواهند شد. وقتی به ترویج خشونت کلامی و زبانی دست میزنیم موتوری را روشن میکنیم که دیگر توقفاش در دستان ما نیست. موجی آغاز میشود که بسترها را نیز میشورد و با خود میبرد. هنرمندان آجرهای عمارت رفیع هنر کشور خود هستند. از رضا عباسی و میرعماد تا کمالالملک و سپس معاصران نامآوری چون شما و سپس هنرمندان نسل
نو. این آجرها اندازه، کیفیات و اشکال مختلفی دارند. یعنی یکدست نیستند. شاید یک ناظر، یک منتقد از آجری خوشش نیاید. آیا میتواند آن را با دیگری تعویض یا بهطور کل حذف نماید؟ قطعا پاسخ منفی است.
زیرا اگر حذف تبدیل به رویه و روش شود چیزی از ساختمان باقی نمیماند. باز میگویم که شما بهعنوان هنرمندی تأثیرگذار یکی از همین آجرهای زیبا هستید. نمیتوان آیدین را حذف کرد. نمیتوان نادیدهاش گرفت. حال که امر «نمیتوان» در میان است بهترین راه برای ادیپهای امروزین فحاشی و توهین است.
میدانم که سخت است تابآوردن این ماجرا، اما بدانید که حرمت شما آنچنان محفوظ است که این رگبارهای تند موقتی ذرهای از ارزشهایتان را نزد صاحبان ادب و کرامت هنر ایران کم نمیکند.
بازی را زود آغاز کردهاند. با نقاب و بدون هویت. بدون هیچ تجربهای، بدون سابقهای در هنرهای تجسمی، بدون طی هیچ فرایندی. بازی را زود شروع کردهاند و زود باختند. تظاهر به دلسوزی میکنند برای هنر ایران اما دلسوزی با نفرتی که در کلامشان است همخوانی ندارد. این نفرت از همان ابتدا روح و جسمشان را میفرساید. همان است که جلالالدین بلخی در فیهمافیه میفرماید: «نجاست خود به صورت خود میمالند».
به هنرمندان دیگر نیز تاختند. هنرمندی را در برابر دیگری قرار دادند. به ازدسترفتگان تهمت سرقت زدند. این دیگر عرصه هنر نیست. این عرصه درندگیست. دعوت به خودکشی دستهجمعی است. ولی غنیمتی ندارد این تاختوتاز. دستاوردی ندارد. جز همان نفرت.
بیپروا سخن گفتهاند متظاهر به افشاگری و آفرینگویانی هم به تشویق پرداختند. چیزی که در فرهنگ غنی ایرانی جایگاهی ندارد. نامشان به نیکی برده نخواهد شد. نفرت کلامشان تنها تسلایی است بر بازندگی زودهنگامشان.
ایشان راه خود میروند. ما نیز راه ادب را پیش میگیریم و شما نیز الگو خواهید بود برای ما. الگوی صبر، متانت و ادب. چه افتخاری بالاتر از این. الگوییداشتن. الگویی به نام آیدین آغداشلو.
منبع: شرق، علیرضا امیرحاجبی
باز چی شده؟!
آغداشلو امام معصوم که نیست. از او سوالاتی شده باید پاسخ گوید