علی پروین محسن مخملباف نیست!
پارسینه: پروین مثل تک درختی ست در بیابان که گر چه تن به باد زمان نداده و پا به پای تحولات روزگار پیش نیامده، ولی هنوز پابرجاست! مردی که هر چند در تحول پذیری، از دیگران عقب مانده است، ولی پرّ کاهی هم در مصاف تندباد نبوده و به دروغ و از سر جوزدگی متحول نشده است. مردی از "دیروز"، که ذهن و عین اش یکی ست و با ذهنیتی مدرن، مدافع اعمال ضد مدرن نیست.
علی پروین انسان اصیلی است! از این جمله مبهم شاید بتوان با جمله ای دیگر رفع ابهام کرد: علی پروین خودش است!
پروین با قواعد خودش زندگی می کند. او بیست و چهار سال پیش که سرمربی تیم ملی شد، معتقد بود کلاس مربیگری به دردش نمی خورَد، دیشب هم در گفتگو با عادل فردوسی پور، باز معتقد بود که کلاس مربیگری به دردش نمی خورد! او بیست و چند سال پیش استدلالش این بود که کلی مربی خارجی و داخلی دیده و اگر از هر یک از آنها سرسوزنی یاد گرفته باشد، خودش می شود چندین و چند کلاس مربیگری. دیشب هم در گفتگو با عادل فردوسی پور، باز بر این رای بود.
به این معنا، شاید بتوان علی پروین را مردی "یک کلام" دانست. حرف مرد یکی ست و حرف پروین هم یکی ست! یک کلام بودن نشانه ناتوانی در تغییر است و از آن بوی دیکتاتوری می آید. ولی علی پروین اساساً مساله اش دموکراسی و دموکرات بودن نیست که بخواهد جوری حرف بزند که مبادا کسی او را دیکتاتور بداند.
پروین زیاد در بند تصویر دیگران از خودش نبود. او با تصویری که خودش از خودش داشت، کار داشت. زمانی که رضا عابدیان را - که در سال 1368 بهترین مهاجم پرسپولیس بود - از تیم ملی کنار گذاشت، برایش مهم نبود که دیگران درباره او چه می گویند. زمانی هم که عابدزاده را چند ماه پس از اختلافات پدیدآمده در تورنمت صلح و دوستی (1368) دوباره به تیم ملی دعوت کرد، باز هم به حرف دیگران کاری نداشت. او همیشه کار خودش را می کرد!
از زمانی که علی پروین سرمربی پرسپولیس و بعد سرمربی تیم ملی شد، حوادث زیادی در جامعه ایران رخ داده است؛ حوادثی که خیلی از انقلابی های دیروز را به اصلاح طلبان امروز و خیلی از دینداران شش آتشه دیروز را به بی دین های امروز بدل کرده است.
در این دوران بیست سی ساله، جنگ ایران و عراق تمام شده، دولت سازندگی آمده و رفته، دوم خرداد در جامعه ایران شکل گرفته و اصلاحات دموکراتیک روی کار آمده، واژه های شیکی چون "گفتگو" و "گفتمان" و "دموکراسی" و "عقل جمعی" و ... بر سر زبان مردم افتاده، خیلی از چپ ها راست شده اند، خیلی از راست ها چپ شده اند، محسن مخملباف که هنرمند مذهبی و انقلابی دهه 60 بود، اینک سالهاست که با انقلابی گری و اسلامگرایی وداع کرده است، عبدالله نوری که روزگاری مخالف سرسخت آیت الله منتظری بود، اکنون سالهاست که مدافع "آیت الله" شده است، خاتمی که روزگاری با مهنس بازرگان "کارد و پنیر" بود، سالهاست که به احترام بازرگان کلاه از سر برمی دارد، اکبر گنجی که روزگاری سخت این طرفی بود، اکنون سخت آن طرفی است، فوتبال ایران که زمانی تبلیغ بر روی پیراهن های باشگاهها را شرعاً و اخلاقاً روا نمی دانست، اینک غرق در فساد مالی است، بازیکنانی که زمانی به "عشق پیراهن باشگاه" قرارداد می بستند، اکنون فقط حاضرند در ازای ارقام نجومی قراردادهایی یکساله ببندند و دیگر چیزی به نام "عشق به پیراهن" را نمی شناسند، و صدها تغییر شگرف و عمیق دیگر، اما علی پروین هنوز همان است
که بود!
او هنوز مثل بیست و پنج سال پیش 80 کیلو است و هنوز همان افکار سابق را دارد؛ چه درباره کلاس مربیگری، چه درباره رابطه بازیکن و مربی، چه درباره نقش و حرمت پیشکسوت و چه درباره بسیاری از امور دیگر. آن همه که در دوران اصلاحات ادبیات خواص و عوام تغییر کرد، فقط رخدادی در زندگی دیگران بود نه در زندگی پروین. پروین هنوز با همان ادبیات دهه 60 حرف می زند. آری، سلطان یک کلام فوتبال ایران، تقریباً تغییر نکرده است. ولی در این تغییرنکردن او، اگر چه عیوبی نهفته - و بلکه آشکار - است، اما اصالتی هم دیده می شود؛ و آن اینکه، باد پروین را با خود نبرده است!
از این منظر، پروین مثل تک درختی ست در بیابان که گر چه تن به باد زمان نداده و پا به پای تحولات روزگار پیش نیامده، ولی هنوز پابرجاست! مردی که هر چند در تحول پذیری، از دیگران عقب مانده است، ولی پرّ کاهی هم در مصاف تندباد نبوده و به دروغ و از سر جوزدگی متحول نشده است. مردی از "دیروز"، که با وجود عقب ماندن از کاروان تحول، قول و فعلش یکی ست. اگر عملاً پدرسالار است، نظراً هم پدرسالار است. ذهن و عین اش یکی ست و با ذهنیتی مدرن، مدافع اعمال ضد مدرن نیست. او خودش است و خودش سنتی است و پدرسالار. روحیه پدرسالارانه اش با شاگردی در کلاس های مربیگری فوتبال جور درنمی آمد و نمی آید. از این حیث، امیر قلعه نویی در نقطه مخالف پروین قرار می گیرد. او عملاً مثل پروین است ولی نظراً می کوشد که مدرن باشد. از عقل جمعی می گوید و به جدیدترین کلاس مربیگری می رود، ولی بازیکنانش با او همان مشکلاتی را دارند که بازیکنان پروین با "علی آقا" داشتند.
همان روحیه ای که به پروین اجازه نمی داد به کلاس مربیگری برود، به او اجازه نمی دهد که به برنامه نود برود. این فردوسی پور است که باید به دفتر پروین برود نه پروین به برنامه فردوسی پور!
علی پروین از حیث دیگری نیز قابل بررسی است. منتقدان و گاه توصیف گران بی قصد و غرضش، او را نماد لمپنیسم در فوتبال ایران می دانند. لمپن گاه واژه ای ست در اشاره به نوعی سلوک فرهنگی، گاه نیز در اشاره به خاستگاه و بویژه موقعیت اقتصادی افراد به کار می رود.
پروین سالهاست که به لحاظ "موقعیت اقتصادی" در شرایطی ست که نمی توان او را مصداقی از لمپن های جامعه ایران قلمداد کرد. او در همان دهه 60 نیز، که سطح رفاه زندگی اکثریت مردم ایران بسیار پایین تر از این روزها بود، نمایشگاه اتوموبیل داشت در میدان هفت تیر. یعنی از نظر اقتصادی جزو طبقه مرفه و بالای جامعه ایران بود. خانه اش هم در شمال شهر بود. بعید است که کسی پروین را به دلیل خاستگاه طبقاتی و یا جنوب شهری بودنش، لمپن قلمداد کرده باشد. اگر چه وضع مالی خانواده پروین خوب نبود، ولی بسیاری از اهالی جنوب شهر، که وضع مالی خوبی هم ندارند، در تقسیم بندی های کلاسیک جامعه شناسانه، جزو طبقات مشخص جامعه ایران قلمداد می شوند. مثلاً طبقه خرده بورژوازی. در حالی که لمپن، به فرد "بی طبقه" گفته می شود که نسبتش با ابزار تولید و جایگاهش در فرایند تولید در جامعه، روشن نیست.
پس پروین اگر هم از نظر کسانی لمپن قلمداد شده باشد، نه از حیث اقتصادی که از حیث فرهنگی لمپن محسوب شده است. و این ویژگی بیشتر ناشی از ادبیات و طرز حرف زدن اوست. لمپن به معنای اقتصادی اگر چه توهین آمیز نیست، ولی اگر کسی را لمپن به معنای فرهنگی بدانیم، قطعا توصیفی توهین آمیز از او به دست داده ایم؛ ولو که این توصیف مطابق واقع باشد.
ولی لمپن بودن لزوماً به معنای بد بودن نیست. در چند قرن اخیر در زندگی بشر، چه بسیار اشراف و نجبایی که پوست از پوستین خلق الله کنده اند و چه بسیار لمپن هایی که از این و آن دستگیری کرده اند. دستگیری از دیگران، صفتی ست که علی پروین هم آن را دارد و بسیاری از شاگردانش، از این بابت او را تحسین کرده اند.
آری، لمپن ها نافرهیختهاند و ادبیاتشان هم بویی از فرهیختگی ندارد. و گاه نیز اعمالشان. ولی مگر پروین تنها لمپن جهان فوتبال بوده است؟ زین الدین زیدان نیز که از حاشیه های فقیرنشین و عرب نشین جامعه فرانسه به متن این جامعه آمد و ستاره بی چون و چرای فوتبال فرانسه شد، دست کمی از علی پروین نداشت. اگر پروین در رختکن پرسپولیس با بازیکنانش بیش از حد راحت حرف می زد، زیدان هم در زمین بازی به سر و کله دیگران می کوبید و سرانجام در فینال جام جهانی، با ماتراتزی کاری کرد که تا فوتبال فوتبال است، از تاریخ این ورزش پاک نخواهد شد. زیدان برخلاف پروین فحش نمی داد، ولی او در طول دوران فوتبال بازی کردنش، دوازده بار کارت قرمز گرفت؛ در حالی که علی پروین سهمش از مجازات داور، فقط یک کارت زرد بوده است.
آری، اگر نخواهیم تلقی مان را از لمپن و لمپنیسم در فوتبال عوض کنیم، باید بپذیریم که لمپن ها گاه بسیار هم دوست داشتنی اند و سال های سال می توانند قلب ملتی را فتح کنند و قهرمان یک قوم باشند. در این میان، شاید ذکر این نکته نیز ضروری باشد که زیدان حتی اگر به لحاظ اقتصادی و فرهنگی لمپن بوده باشد، نماد لمپنیسم در فوتبال فرانسه نیست. و شاید از نظر منتقدان تند و تیز پروین، این ویژگی پروین را، از حیث مذکور، زیدان متمایز می کند و به بداخلاقی های او در دنیای فوتبال، جنبه منفی تری می بخشد.
با همه این انتقادات، علی پروین با همین کاراکترش، نزدیک به دو دهه پرسپولیس را بر بام فوتبال ایران نگه داشت. پروین چندان اهل سواد نبود، ولی اهل حساب و کتاب بود و تیمداری بلد بود و به شکل غریزی روانشناسی می دانست و می دانست با هر کس، چه در داخل تیم و چه در خارج تیم، چه فوتبالی و چه غیرفوتبالی، چگونه باید رفتار کند تا منافع پرسپولیس از دست نرود. او هر چه که نداشت، عقل عملی داشت و کارآمدی. کسب قهرمانی های متعدد در جام باشگاههای تهران و لیگ آزادگان و دیگر لیگ های فوتبال ایران، نشانه هوش و کارآمدی مردی از جنوب شهر تهران بود که دست روزگار فرصت تحصیل و دانش اندوزی و کسب فرهیختگی را از او گرفت، ولی او با تکیه بر هوش وافر، و به سرپنجه تدبیر، آنچه را که روزگار از او دریغ کرده بود، به تدریج بدست آورد و در تاریخ فوتبال ایران، به جایگاهی رسید که جز چند تنِ انگشت شمار در این فوتبال، به این جایگاه نرسیدند.
علی پروین بی تردید افتخار فوتبال ایران است؛ با همه ضعف ها، عیب ها، کاستی ها، بداخلاقی ها و گاه بی معرفتی هایش.
ارسال نظر