گوناگون

مرگ دردناک نوعروس جوان در خانه روستایی

پارسینه: مادر خانواده پلدختری در خرم‌آباد همراه تازه دامادش در حیاط خانه بود ناگهان صدای فریادهای جانسوز دختر وحشتزده را از داخل اتاق شنید.

به گزارش پارسینه و به نقل از روزنامه ایران : اسفندماه سال ۹۳ وقتی مادر خانواده پلدختری در خرم‌آباد همراه تازه دامادش در حیاط خانه بود ناگهان صدای فریادهای جانسوز دختر وحشتزده را از داخل اتاق شنید.

«شکوفه» نوعروس ۱۵ ساله مرتب فریاد سوختم سوختم سر داده بود و از پنجره‌ها می‌شد نور آتش را دید. جز بخاری نفتی چیزی داخل اتاق وجود نداشت، مادر و داماد هراسان خود را به شکوفه رساندند و وی را در حال سوختن دیدند؛ صحنه‌ای وحشتناک پیش‌رویشان به تصویر کشیده شده بود، نوعروس به اطراف می‌دوید و شعله‌ها هر لحظه بیشتر زبانه می‌کشید. مادر و تازه داماد دستپاچه شده بودند تا اینکه با از دست دادن زمان به فکر چاره‌جویی افتادند.

وقتی شعله‌های آتش شکوفه با آب و انداختن پتو به رویش خاموش شد، این دختر ناله‌کنان کف اتاق افتاد و مادر جیغ‌‌زنان از دامادش و همسایه‌ها کمک خواست.

ماتم در محله این نوعروس سایه انداخته بود و پدر شکوفه که در جریان حادثه قرار گرفته بود خود را به خانه رساند و ناباورانه به صحنه مرگ آرزوهایش خیره شد.

ساعتی نگذشته بود که شکوفه در بیمارستان عشایری تحت مداوا قرار گرفت و پزشکان اعلام کردند به‌خاطر شدت سوختگی ناشی از نفت بخاری این نوعروس باید به بیمارستان سوانح و سوختگی شهید مطهری تهران انتقال یابد.

یک روز بعد، دختر نوجوان که با وجود تزریق مسکن‌های قوی از درد به خود می‌پیچید در بخش ویژه بیمارستان مطهری تهران بستری شد تا پزشکان و کادر متخصص وی را از مرگ تلخ نجات دهند.

۱۱ روز بعد

نوعروس پلدختری شبانه‌روز و در حالی که پدرش نگران و سرگردان مراکز پزشکی و دارویی بود تحت نظر قرار گرفته شد اما امیدها هر روز کمرنگ‌تر می‌شد.

یازدهمین روز بود شکوفه دیگر ناله نکرد، این دختر نوجوان به ایستگاه آخر رسیده بود و برای همیشه خاموش شد.

بغض‌های پدرانه

پدر شکوفه نمی‌خواهد باور کند دیگر خنده‌های دختر شیرینش را نخواهد دید و در بهار خانه‌شان شکوفه‌ای نخواهد داشت.

پدر این نوعروس گفت: شکوفه دومین بچه‌ام بود، دختری باهوش و درسخوان که در حال گذراندن کلاس اول دبیرستان بود.

وی افزود: چند ماه پیش وقتی پسر آشنایی به خواستگاری دخترم آمد او پذیرفت و با هم نامزد کردند، همیشه آرزو داشتم دخترم را در لباس عروسی ببینم. خاطرات خیلی خوبی با شکوفه دارم، دختری مؤدب که همیشه به من و مادرش کمک می‌کرد و احترام می‌گذاشت.

پدر با گریه ادامه داد: روز حادثه من در خانه نبودم، وقتی همسرم زنگ زد و گفت چه بلایی سر شکوفه آمده است ساعت ۶ عصر بود که خودم را سراسیمه به خانه رساندم، همسرم مدام می‌گفت که شکوفه‌ام در آتش سوخت.

سریع دخترم را به بیمارستان عشایری خرم‌آباد رساندم، آنجا بود که شنیدم دخترم ۶۰ درصد سوخته است و چون در این بیمارستان تجهیزات کافی وجود ندارد باید شکوفه را به تهران انتقال دهم. پذیرفتم و بعد از ۱۱ روز سیاهپوش به روستایمان برگشتم. خیلی دلم شکسته، همه آرزوهایم را برباد رفته می‌بینم. وقتی چشم‌هایم را می‌بندم نه تنها چهره شکوفه را می‌بینم بلکه صدای مهربانش را می‌شنوم، جسدش را هم با قطار می‌برم تا در روستایمان به خاک بسپاریم.

پدر این نوعروس درخصوص حادثه گفت: «انگار دخترم در حال مرتب کردن اتاق بود که لباسش به بخاری گیر می‌کند و با واژگون شدن بخاری نفتی، لباس‌هایش آتش گرفته و تا مادرش و دامادمان او را خاموش کنند کار از کار گذشته بود.»

ارسال نظر

  • ناشناس

    خدا بهت صبر بده. پدر مهربان

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار