عملکرد
تیم ملی کشتی ایران در مسابقات جهانی مجارستان می تواند نتایج و دستاوردهای مهمی را در خصوص رژیم غذایی "عدس محور" برای متخصصان علم تغذیه به دنبال داشته باشد. فدراسيون كشتي در چند ماه گذشته آن قدر عدس پلو به ناف ملي پوشان بست كه بالاخره خود اردونشينان مجبور شدند دست به جيب شوند. در خبرها آمده بود آنها با هزينه شخصي شان گوشت و ميوه خريده اند. بندگان خدا در اين مدت آن قدر عدس خوردند كه پس از تمرينات سنگين در خانه كشتي بعضا يك كيلو عدس از روي تشك ها جمعآوري مي شد و دقيقا هم مشخص نبود اين عدسها از كجا نشت ميكنند. حتي يكي از ملي پوشان به دليل هم آوايي نام همسرش با عدس (اقدس) و تنفري كه نسبت به اين ماده غذايي پيدا
كرده بود در آستانه جدايي از او قرار گرفت.
البته مشكل ملي پوشان با تهيه گوشت و ميوه با هزينه شخصي هم حل نشد، چون اگر خطيب می فهمید كسي گوشت و ميوه وارد اردو كرده آن رويش بالا مي آمد. درست در لحظاتي كه ملي پوشان با هزار اميد و آرزو مشغول تفت دادن گوشت در آشپزخانه بودند خطيب كليد انداخت و وارد شد.
- بچه ها .... كجاييد بچه ها؟... بياين ببينيد چي خريدم.... دو كيلو هويج با دوتا فلفل دلمه اي.
(مهدي تقوي ماهي تابه گوشت را در كابينت پنهان مي كند و بقيه ملي پوشان ساير آثار مربوطه را از بين مي برند)
- شماها اينجاييد؟ همه با هم توي آشپزخونه چي كار دارين؟
كميل قاسمي: آقا اومده بوديم ببينيم اگه عدس پلو از ظهر مونده گرم كنيم بخوريم.
- آره كه مونده پسرم .... بيا اين هويجو از من بگير از كت و كول افتادم. امشب مي خوام براتون ماكاروني درست كنم.
رضا يزداني: ماكاروني با گوشت چرخ كرده؟
- نخير.... از كي تا حالا ورزشكار حرفه اي گوشت قرمز مصرف مي كنه؟... ماكاروني با سس عدس. حالا بياين نفري يه هويج بردارين بخورين.... بچه ها يه بوي عجيبي نمياد؟
احسان لشكري: نه آقا اصلا. بوي عرق كميله... چون سنگين وزنه عرقش بوي گوشت مي ده.
- مهدي تو چرا از وقتي من اومدم محكم در اون كابينت رو چسبيدي؟
تقوي( گريه اش مي گيرد): آقا به خدا ما به اينا گفتيم نبايد گوشت بخوريم... اينا اصرار كردن.
- گوشت؟! (خطيب به سمت كابينت حمله ميكند اما احسان لشكري در ميانه هاي راه مچ پاي او را مي گيرد. خطيب با يك حركت برق آسا رو مي كند و احسان را در خاك قرار مي دهد. احسان قرص و محكم به كف آشپزخانه چسبيده و اجازه كار به خطيب نمي دهد. خطيب پا را در سگك فرو مي رود اما احسان هم مچ پاي چپ او را گرفته و باج نمي دهد. خطيب فن را عوض مي كند. او پا را در سگک می اندازد و رکاب می زند)
احسان لشكري: بچه ها ماهي تابه رو بردارين فرار كنين.
كميل قاسمي: اما آخه بدون تو ....
احسان لشكري: نگران من نباشين... خودمو بهتون مي رسونم.( خطيب بارانداز را مي تاباند اما در همين كش و قوس برجستگي در ماشين لباسشويي در پهلويش فرو مي رود و فريادش به آسمان بلند مي شود. ساير ملي پوشان ماهي تابه گوشت را برداشته و در طبقه بالا دور آن حلقه زدهاند. ناگهان در باز مي شود و چهره خطيب با موهاي در هم ريخته و لباس هاي پاره نمايان مي شود. بازيكنان عقب عقب مي روند اما در همين لحظه خطيب نقش بر زمين مي شود و چهره ويران شده اما پيروزمندانه احسان لشكري از پشت سر او پيدا مي شود. رضا يزداني يك لقمه گوشت مي گيرد و با چشماني اشكبار به سمت احسان مي دود.)
منبع: روزنامه قانون / امير وفايي
ارسال نظر