گوناگون

برابري يا نخبه گرايي/ رابطه دموکراسی با برابری

پارسینه: دموكراسي در يكي از معاني ريشه دار خود، حكايت از وجود برابري قابل توجه در ميان انسان ها دارد، به اين معنا كه همه اعضاي بالغ جامعه تا حد امكان بر تصميماتي كه جنبه هاي مهم زندگي جامعه را تحت تاثير قرار مي دهد نفوذي برابر دارند.

واژه ""elite در قرن هفدهم ميلادي براي توصيف كالاهايي با مرغوبيت خاص به كار مي رفت و بعدها كاربرد آن براي اشاره به گروههاي اجتماعي برتر مانند واحدهاي ضربت نظامي يا مراتب عالي تر اشرافيت تعميم يافت. اما اين اصطلاح در نوشته هاي سياسي و اجتماعي اروپا تا اواخر قرن نوزدهم و در بريتانيا و آمريكا تا دهه 1930 كاربرد گسترده اي پيدا نكرد و تنها در اين هنگام بود كه اصطلاح مزبور از طريق نظريات جامعه شناسان درباره نخبگان رواج پيدا كرد.

دموكراسي در يكي از معاني ريشه دار خود، حكايت از وجود برابري قابل توجه در ميان انسان ها دارد؛ به اين معنا كه همه اعضاي بالغ جامعه بايد تا حد امكان بر تصميماتي كه جنبه هاي مهم زندگي جامعه را تحت تاثير قرار مي دهد نفوذي برابر داشته باشند و هم به اين مفهوم كه نابرابري از حيث ثروت، مرتبه اجتماعي يا تحصيلات و دسترسي به دانش ها نبايد چندان زياد باشد كه يا در حوزه هاي مختلف زندگي اجتماعي به انقیاد دائمي برخي افراد و گروهها نسبت به برخي ديگر بينجامد يا آن كه از نظر استيفاي عملي حقوق سياسي باعث بروز نابرابري فاحشي ميان افراد گردد.

مدافعان برابري، هرگز آنقدرها از خود بي خود نبوده اند كه ابلهانه ادعا كنند افراد از نظر جسمي، هوش يا منش دقيقا مانند يكديگرند. آنان دعوي خويش را بر ملاحظات ديگري استوار ساخته اند كه سه تاي آنها اهميت خاصي دارد. ملاحظه نخست اين است كه انسان ها با وجود حالت هاي روحي خاص هر فرد از برخي جهات اساسي تا حد زيادي به هم شباهت دارند. آنان داراي نياز هاي جسمي، عاطفي و فكري مشابهي هستند. علت امكان وجود علومي همچون تغذيه و بهداشت و نيز اينكه مي توان از درمان روحي يا تعليم و تربيت كودكان صحبت كرد نيز وجود همين وجوه متشابه گسترده است.

ميزان اختلاف كيفي ميان انسان ها نيز نسبتا محدود است و افراد در حول و حوش نقطه مياني يك طيف دسته بندي شده اند. اگر چنين نبود يعني اگر در ميان انسانها به جاي تفاوت از لحاظ ميزان كيفيت انساني تفاوت هاي نوعي وجود داشت؛ اگر در يك طرف جانوراني درنده خو داشته باشيم و در طرف ديگر فرشتگان يا موجوداتي خداي گونه، آنگاه يكي از پايه هاي عيني دعوي برابري خواهي از دست مي رفت.

نكته دوم آنكه، تفاوت هاي فردي انسان ها و تمايزات اجتماعي موجود در ميان آنها، دو امر مجزا از هم است. روسو مدت ها پيش اين تمايز مهم را قائل شده است. مي بينيم كه در ميان نوع بشر دو گونه نابرابري وجود دارد؛ يك نابرابري كه آن را طبيعي يا جسمي مي نامم، زيرا طبيعتا ايجاد شده و به صورت تفاوت از نظرسن، سلامتي، قدرت بدني و كيفيت ذهن يا روحيه مي باشد و نابرابري ديگري كه مي توان آن را نابرابري اخلاقي يا سياسي ناميد، زيرا وابسته به نوعي قرارداد يا اعتبار است و به واسطه توافق انسان ها ايجاد مي شود يا دست كم اعتبار مي يابد

اين نابرابري دوم، مشتمل بر اختلاف انسان ها از حيث امتيازات اجتماعي است كه برخي از افراد به هزينه ديگران ازآن بهره مندند، از قبيل امتياز ثروتمند بودن، محترم بودن، قدرتمند بودن يا حتي مورد اطاعت محض بودن.

در مورد ميزان انطباق اين دو نوع نابرابري در اغلب جوامعي كه تا دوران معاصر وجود داشته اند،نمي توان با قاطعيت ابراز نظر كرد. نظريه گردش نخبگان تا حدودي قصد القاي وجود اين مطابقت را داشت يعني مي گفت قابل ترين افراد در هر جامعه اي موفق مي شوند به گروه نخبه راه يابند يا گروه نخبه جديدي را تشكيل دهند و در وقت خود سلطه پيدا كنند. اما پيش از اين ديديم كه آن دسته از شواهد تاريخي كه در تاييد اين نظريه ارائه شده كاملا بي فايده است و شواهد فراوان تري هم كه در مورد جوامع جديد كه عمدتا داراي پويايي اجتماعي فوق العاده قلمداد مي شوند وجود دارد اين نظريه را تاييد نمي كند.

نابرابري هاي عمده موجود در اجتماع عمدتا محصول جامعه است و به وسيله نهادهاي دارايي و ارث و قدرت سياسي و نظامي ايجاد و حفظ مي شوند و از پشتيباني باورها و آموزه هاي خاصي بهره مي برند. البته اين نابرابري ها هرگز كاملا مانع از شوق افراد جاه طلب به بالا رفتن از نردبان اجتماعي نمي شود. اين ملاحظات ما را به سومين نكته اي هدايت مي كند كه بايد در مورد استدلال هاي برابري طلبان يادآور شويم.

اگر نه برابري و نه برابري هيچ يك پديده هايي طبيعي نيستند كه انسانها صرفا بايد از آنها را بپذيرند، پس هواداري از يكي يا ديگري به معناي استدلالي عملي كه كاملا مبتني بر واقعيات باشد نيست. بلكه معنايش تدوين يك آرمان اخلاقي يا اجتماعي است. مي توانيم برابري را انتخاب كنيم و گرچه در اين انتخاب بايد متوجه واقعياتي باشيم كه بر عمل بودن اين آرمان و نيز بر ابزارهاي مناسب براي تحصيل آن اثر دارند، ولي توجيه نهايي انتخاب ما،في نفسه يك واقعيت نيست؛ بلكه ادعايي است هر چند معقول، اما فقط مبتني بر اين فرض كه جستجوي برابري احتمالا باعث ايجاد جامعه بهتري خواهد شد.

منبع: خبرگزاری مهر

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار