گوناگون

«گذشته» قصه تنهایی آدم ها است

«گذشته» قصه تنهایی آدم ها است

پارسینه: گذشته، قصه تنهایی آدم هایی است که در ظاهر در جمع هستند اما هر کدام مثل یک جزیره در میان اقیانوسی بزرگ آواره...

فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی را نباید شتاب زده نقد کرد.اصلا نمی شود به تماشای این فیلم نشست و بلافاصله قلم به دست گرفت و درباره آن نوشت.گذشته را باید دید، باید درباره آن فکر کرد، سرنوشت شخصیت های فیلم را در ذهن مرور کرد و بدون عجله درباره تصمیم و راهی که در زندگی انتخاب می کنند، قضاوت کرد.

"گذشته " از آن فیلم هایی است که به اصطلاح یقه تو را می گیرد و مدام به تو می گوید به آدم های من فکر کن! به تصمیم های آنها احترام بگذار و ببین چگونه هر کدام بخشی از وجود و زندگی تو را به تصویر می کشند.

لوسی، دختر نوجوان فیلم، پیچیده ترین شخصیت را دارد.اوست که چالش های زندگی مارین را شکل می دهد. اوست که نشان می دهد آدم ها چگونه به نفع خود وقایع و اتفاقات زندگی را تفسیر می کنند.لوسی در ابتدای فیلم با بغض و و ناامیدی که بیننده را متاثر می کند به احمد می گوید: فقط برای خواب به خانه مارین می آید چون نمی خواهد «اون مرد عوضی»( سمیر) را در خانه مادرش ببیند.مرد عوضی! این ذهنیت را در احمد و بیننده به وجود می آورد که سمیر مرد بدی است که به خاطر مارین به همسرش خیانت کرده و حالا که زنش در کماست و بین مرگ و زندگی دست و پا می زند، می خواهد با مارین ازدواج کند.

این گفته های لوسی در ذهن تماشاچی به صورت موازی با رنگ کردن در و دیوار خانه توسط مارین تدوین می شود.سمیر حتی حاضر نیست در نقاشی کردن خانه به مارین کمک کند و زن با مچ آسیب دیده مجبور است این کار را انجام دهد.به این ها اضافه کنید خرابی سینک ظرفشویی را و این که احمد در اولین صبح ورودش به خانه مارین، آستین بالا می زند و سینک را تعمیر می کند! سمیر باز هم در ذهن مخاطب عوضی تر جلوه می کند!

لوسی اما تاب نمی آورد که واقعیت را برای همیشه مخفی کند.احمد آدم مناسبی است تا او از حقیقت پرده برداری کند.لوسی به احمد می گوید که همه اتفاقات بد زندگی سمیر را او رقم زده است.نامه های عاشقانه مادرش به سمیر را برای همسر لوسی فوروارد کرده است!حالا احمد و بیننده می دانند که سمیر عوضی نیست! زندگی اش عوضی شده است.عوضی به زندگی مارین راه یافته است و حالا زندگی اش روز به روز پیچیده تر می شود وپسرش فواد با عصیان هایش نشان می دهد که رابطه او با زنهای زندگی اش به گره کور رسیده است.

فواد مادرش را مرده فرض می کند و دوست دارد با مارین و بچه هایش زندگی کند.عجب کلاف سردرگمی.فواد از مادرش می ترسد چون مادرش، زنی عصبانی بوده که مقابل چشمان او دست به خودکشی زده است.خودکشی او را بیننده، نمی بیند اما از گفته ها می فهمد که همسر سمیر چقدر بی محابا تن به مردن خودخواسته داده است.

لوسی که اعتراف می کند، بیننده باز هم به اطلاعات تازه تری دست پیدا می کند.سمیر اگر در نقاشی خانه به مارین کمتر کمک می کند به این دلیل است که به رنگ حساسیت دارد؛ چشمان متورم و قرمزش این را ثابت می کند.لوسی می خواهد مادرش فقط برای خودش باشد برای همین دست به کاری می زند که از دختری در سن و سال او بعید نیست.بعد از اعتراف لوسی، لایه های پنهان شخصیت ها خود را نشان می دهند.لایه هایی که نشان می دهد همه آدم ها به نوعی هم حق دارند هم ندارند.بیننده معلق می ماند که باید جانب کدامیک از آدمهای فیلم گذشته را نگه دارد.

آدمهای فیلم گذشته این حق را به خود می دهند که برای تصاحب آنچه متعلق به خود می دانند، دست به هر کاری بزنند.اما آیا این روش زندگی درست است؟ اما اگر آدمها به این راه نروند باید منتظر بمانند تا واقعیت خود را با همه تندی و تیزی اش نشان دهد.اما آیا آدم ها این همه صبر دارند؟ آیا طاقت این را دارند که تلخی واقعیت را تحمل کنند؟

فرهادی در گذشته بازهم از قضاوت های شتاب زده سخن می گوید.قضاوت هایی که تباه کننده زندگی دیگران است.فرهادی بازهم از صداقت می گوید و این که دروغ و ریاکاری باعث نابودی می شود.بدون صداقت زندگی روشن نیست.

لوسی با حرف هایش شخصیت ها را به چالش و کُنش وامی دارد.لوسی به احمد می گوید: مارین عاشق این مرد عوضی شد(سمیر) چون شبیه تو بود( نقل به مضمون)! احمد، مارین را ترک کرده چون نتوانسته بعد از مهاجرت به فرانسه و بعد از این که وارد زندگی مارین شده ،دوری از وطن را تحمل کند.غم غربت او را وامی دارد که به وطن برگردد و اصلا برایش مهم نیست که بعد از او چه بر سر مارین می آید.احمد از آن دست آدم هایی است که پُز روشنفکری می گیرند و مدام می گویند: من نباید در زندگی مارین و روابط او دخالت کنم! او می تواند با سمیر رابطه داشته باشد! در واقع احمد با آزاد گذاشتن مارین از خودش سلب مسئولیت می کند.مارین این را می فهمد و در سخت ترین روزهای زندگی اش به احمد می گوید: دیگر نمی خواهم از گذشته و از این که چرا او را ترک کرده چیزی بشنوم

.مارین می داند، احمد هزار دلیل برای رفتنش خواهد آورد اما هیچکدام از آنها نمی تواند به زندگی آشفته مارین سرو سامان بدهد برای همین به احمد می گوید هیچ نگو و برو...همه وسایل ات را هم که در انبار است، بردار و برای همیشه برو...!

مارین وقتی می فهمد لوسی چه کار کرده است، داد و هوار راه می اندازد به لوسی حمله می کند و می گوید: ببین به زندگیم چه کثافتی زدی! مارین این را غیر مستقیم به احمد هم می گوید.زندگی مارین همیشه از طرف آدم های دیگر به کثافت کشیده شده است.شوهر اولش که پدر لوسی هم هست،احمد و حالا سمیر و زنش که خودکشی کرده است.مارین اما در این اتفاقات پوست می اندازد و جرات می کند مقابل احساسش بایستد و به احمد نه بگوید و دیگر نگذارد بازی اش دهد و به سمیر هم بگوید: که بین او و همسرش آویزان مانده است...

گذشته، قصه تنهایی آدم هایی است که در ظاهر در جمع هستند اما هر کدام مثل یک جزیره در میان اقیانوسی بزرگ آواره اند.آدم هایی که برای گریز از تنهایی به یکدیگر آویزان می شوند اما هیچکدام تکیه گاه محکمی برای هم نیستند.هر کدام دل مشغولی و گرفتاری های خاص خود را دارند.آنها برای هم وقت ندارند.آنها فقط در ظاهر تمرین عشق و دوست داشتن می کنند.

گذشته، رمانی زیبا و تصویری است.پر از جزئیات گیج کننده.دکوپاژ،میزانسن، تدوین،بازی های حساب شده و تحسین برانگیز،رنگ آمیزی و نورپردازی فیلم همه در اختیار روایت داستان پر پیچ و خم گذشته هستند.

برای دیدن گذشته و درک روابط بین آدمهای فیلم باید با صبر آن را تماشا کرد و بدون عجله فیلم را قضاوت کرد تا فهمید،زن ها و مردها چقدر تنها هستند اما زن ها از این تنهایی آسیب های جدی تر می بینند ولی بازهم اعتماد می کنند و تلاش می کنند با عشق و دوست داشتن دریچه ای تازه به زندگی اشان باز کنند.شاید که با کمی نور بیشتر بتوانند راه سخت زندگی را طی کنند، بچه ها را به خانه برگردانند و از آنها زیر سقفی مطمئن محافظت کنند.

امیرعلی رامه

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار